در آتش عشقم
هيزم بريز …
هواي نبودنت
سرد است !!!
علی شایگان
در آتش عشقم
هيزم بريز …
هواي نبودنت
سرد است !!!
علی شایگان
امشب که فرشتگان سخن می گویند
گویا سخن از زبان من می گویند
ذکر لبشان شنیدنی تر شده است
در ارض و سما حسن حسن می گویند
*
خاک قدمش شمیم جنت دارد
در هر نفسش عطر اجابت دارد
اعجاز محمدی ست در چشمانش
از بس که به جد خود شباهت دارد
*
ای زمزمه صبح و نسیم ادرکنی
آئینه رحمان و رحیم ادرکنی
ای در کرم و سخاوت و آقایی
بی خاتمه ، ایها الکریم ادرکنی
*
مانند علی لحن فصیحی داری
در چهره خود نور ملیحی داری
آقا حرم الله شده دلهامان
در هر دل بی تاب ضریحی داری
شعر از یوسف رحیمی
sheremojtaba.blogfa.com
فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي »
سپاس خداى را كه مرا بخويش وا گذاشت، از اين رو اكرامم نمود،
و به مردم وا نگذاشت تا مرا خوار كنند،
فکر کنید اگر قرار بود برا ی نیازهای اولیه محتاج دیگران بودیم؛
مثلا برای تولید آب، خاک و هوا
یا برای داشتن نفت و گاز و سنگ های معدنی
یا برای داشتن نور خورشید
یا حتی برای داشتن علوم مختلف
آن وقت برای بدست آوردن هر کدام از این امکانات، به یک آقای ظریف احتیاج داشتیم و برجام های مختلف .
همیشه چشم انتظار نتیجه مذاکرات بودیم و دلواپس از بد عهدی های طرف مقابل.
خدا را شکر که نخواست بندگانش (چه مؤمن چه غیر مؤمن) خوار شوند.
مطمئن باشیم اگر جایی خوار شدیم از ناحیه خودمان است نه از جانب خدا.
ای کاش بتوانیم کرامتی که خدا به ما بخشیده، حفظ کنیم و دست نیاز در مقابل بدعهدان دراز نکنیم که جز
خوار کردن ما قصد دیگری ندارند.
معیار سعادت
حضرت علی(ع) درباره معیار سعادت فرموده است:
«الدنیا کلها جهل الا مواقع العلم، والعلم کله حجه الا ما عمل به، و العمل کله ریاء الا ما کان مخلصا، والاخلاص علی خطر حتی ینظر العبد بما یختم له ». (16) جمیع شوون دنیا برای ما ناشناخته است، مگر مواردی که به آن ها عالم شده باشیم و تمام علم های ما،در نزد خدا حجت است و با آن علم در قیامت با ما احتجاج می کند،مگر آن علمی که بر طبق آن عمل شده باشد و تمامی اعمال ماخودنمایی است، مگر آن هایی که همراه خلوص نیت و پاکی ضمیرباشد. پس از آن می فرماید: اخلاص در عمل را خطری بزرگ تهدیدمی کند، تا روزی که انسان ببیند که چگونه وضع اش ختم می شود وعمرش پایان می پذیرد.
معیار سعادت
حضرت علی(ع) درباره معیار سعادت فرموده است:
«الدنیا کلها جهل الا مواقع العلم، والعلم کله حجه الا ما عمل به، و العمل کله ریاء الا ما کان مخلصا، والاخلاص علی خطر حتی ینظر العبد بما یختم له ». (16) جمیع شوون دنیا برای ما ناشناخته است، مگر مواردی که به آن ها عالم شده باشیم و تمام علم های ما،در نزد خدا حجت است و با آن علم در قیامت با ما احتجاج می کند،مگر آن علمی که بر طبق آن عمل شده باشد و تمامی اعمال ماخودنمایی است، مگر آن هایی که همراه خلوص نیت و پاکی ضمیرباشد. پس از آن می فرماید: اخلاص در عمل را خطری بزرگ تهدیدمی کند، تا روزی که انسان ببیند که چگونه وضع اش ختم می شود وعمرش پایان می پذیرد.
حوزه نت
معیار سعادت
حضرت علی(ع) درباره معیار سعادت فرموده است:
«الدنیا کلها جهل الا مواقع العلم، والعلم کله حجه الا ما عمل به، و العمل کله ریاء الا ما کان مخلصا، والاخلاص علی خطر حتی ینظر العبد بما یختم له ». (16) جمیع شوون دنیا برای ما ناشناخته است، مگر مواردی که به آن ها عالم شده باشیم و تمام علم های ما،در نزد خدا حجت است و با آن علم در قیامت با ما احتجاج می کند،مگر آن علمی که بر طبق آن عمل شده باشد و تمامی اعمال ماخودنمایی است، مگر آن هایی که همراه خلوص نیت و پاکی ضمیرباشد. پس از آن می فرماید: اخلاص در عمل را خطری بزرگ تهدیدمی کند، تا روزی که انسان ببیند که چگونه وضع اش ختم می شود وعمرش پایان می پذیرد.
#وظیفه-شرعی.آموزش-پرورش.حوزه.دانشگاه.
🌹ما أخذ الله علی أهل الجهل أن یتعلموا حتی أخذ علی أهل العلم أن یعلموا.
🍀امام علی علیه السلام فرمود.
🍀خداوند از افراد جاهل پیمان نگرفته که دنبال علم و دانش بروند، مگر این که قبل از آن از علما و دانشمندان پیمان گرفته که به آن ها علم بیاموزند.
((نهج البلاغه حکمت 478))
#شرح-وتفسیر-
🌷در بسیاری از کشورها در دنیای امروز تحصیل علم در حد قابل ملاحظه ای اجباری است و چنانچه فرزندی متولد شود و مثلا به سن شش سالگی برسد و نام او برای فراگرفتن علم در هیچ مدرسه ای نوشته نشده باشد پدر ومادر او مورد مواخذه قرار خواهند گرفت.
این کار در دنیا ما که توجه خاصی به علوم در آن می شود چیز عجیبی نیست.مهم آن است که حدود چهارده قرن پیش، اسلام نه تنها فراگیری علم را فریضه شمرده بلکه بالاتر از آن،تعلیم دادن را بر دانشمندان واجب کرده است و منطق عقل نیز همین را ایجاب می کند. چگونه ممکن است بر افراد نادان فرا گرفتن علم واجب باشد اما بر دانشمندان تعلیم دادن واجب نباشد…
. ✨#نهج.البلاغه.امیربیان.🔻
👤استادى از شاگردانش پرسید: «چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟»
🔺شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: «چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.»
👤استاد پرسید: «این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد، داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟»
🔺شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: «هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.»
👤سپس استاد پرسید: «هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟ آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است.»
👤استاد ادامه داد:
🔺«هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد.»
🔅امام رضا علیه السلام:
به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید.
📚بحارالانوار، ج78، ص 347
✅ تنها کانال رسمی استاد رائفی پور و جنبش مصاف
@masafiranian
💖جاروب دل
🔹به زحمت جارو را از دستش گرفتم. داشت محوطه را آب و جارو می کرد. کار هر روز صبحش بود. ناراحت شد و گفت: «بذار خودم جارو کنم. این جوری بدی های درونم هم جارو می شن.»
🔺شهید حاج محمد ابراهیم همت🔺
📚یادگاران/ ص27
🔻امام علی علیه السلام:
🌷سزاوار است که آدمی نگهبان نفس خود و مراقب دل و نگهدار زبان خویش باشد .
📚غررالحکم حدیث شماره 10947
✔کانال نوجوان انقلابی
🌐@nojavan.enghelabi
عمریست که درسرم غم نان دارم
یک قلب که نه، لانه شیطان دارم
یک روز اگر فدای مهدی گردم
تبریک بگو که عید قربان دارم…
#این_جمعه_هم_گذشت
#آقا_نیامدی… :|
شاه بیت
چرا امام صادق(علیهالسلام) قاتل خود را وصی خویش قرار داد؟
«ابوجعفر منصور دوانیقی» دومین خلیفه عباسی، از تحرک و فعالیت سیاسى امام صادق(علیهالسلام) سخت نگران بود. محبوبیت عمومى و عظمت علمى امام بر بیم و نگرانى او مىافزود. به همین جهت هر از چندى به بهانهاى امام را از مدینه به عراق احضار مىکرد و نقشه قتل او را مىکشید، ولى هر بار به نحوى خطر از وجود مقدس امام بر طرف مىشد.
منصور کسى بود که براى تثبیت پایههاى حکومت خویش، انسانهاى فراوانى را از دم تیغ گذراند و شیعیان را سخت مورد آزار قرار داد. منصور، شیعیان را در مدینه به شدت تحت کنترل قرار داده بود و کسانى که با امام صادق(علیهالسلام) رفت و آمد داشتند را گردن مىزد.
سرانجام، منصور دوانیقی امام صادق(علیهالسلام) را در ۲۵ شوال سال ۱۴۸(ه.ق) در سن ۶۵ سالگی به شهادت رساند.[۱] و سبب شهادت امام، انگور زهرآلودی بود که منصور به آن حضرت خورانید.[۲]
تدبیر امام صادق(علیهالسلام) برای حفظ امامت
منصور دوانیقی پس از اینکه امام صادق(علیهالسلام) را به شهادت رساند تصمیم به قتل وصی ایشان گرفت. از اینرو به حاکم مدینه [محمد بن سلیمان] نامه نوشت که وصی امام(علیهالسلام) را گردن بزند.
علمای شیعه از «ابوایوب جوزی» روایت کردهاند که او گفت: «نیمههای شب منصور دوانیقی منرا طلبید، به حضورش رفتم، دیدم روی صندلی نشسته و در کنارش شمعی روشن است و نامهای در دست دارد و میخواند، وقتی به او سلام کردم، آن نامه را به طرف من انداخت و گریه کرد و گفت این نامهی محمد بن سلیمان [والی مدینه] است که نوشته، جعفر بن محمد(علیهماالسلام) وفات نمود؛ سپس سه بار گفت: «انّا لله و انّا الیه راجعون» سپس گفت: «کجا مانند جعفربن محمد(علیهماالسلام) یافت میشود؟».
سپس گفت: برای محمد بن سلیمان بنویس که اگر به شخص معینی وصیت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسید که امام پنچ نفر را وصی خویش قرار داده است. و آن پنج نفر عبارتند از: خلیفه [خود منصور] و محمد بن سلیمان [والی مدینه] و دو پسر خود عبدالله و موسی(علیهالسلام) و حمیده مادر امام موسی(علیهالسلام). چون منصور نامه را خواند با ناراحتی گفت: اینها را نمیتوان کشت».[۳]
دستور قتل وصی امام، بسیار خطرناک بود و اگر عملی میشد، جریان امامت را با خطر جدی روبرو میکرد ولی امام صادق(علیهالسلام) این خطر را پیشبینی نموده و با زیرکی آن را خنثی کرده بود.
«ابن شهر آشوب» در «مناقب» از «داود بن کثیر رقى» نقل کرده: «جماعتى از اهل خراسان نزد شخصی به نام «ابو جعفر» رفتند و از او خواستند که برخی از اموالشان را به حضرت صادق(علیهالسلام) برساند و از امام مسائلی بپرسد. ابو جعفر آن اموال و سؤالات را با خود برداشت و حرکت کرد. بین راه چون وارد کوفه شد به زیارت قبر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) رفت. در آنجا شیخى را دید که نشسته و جماعتى دور او حلقه زدهاند. همین که از زیارت خود فارغ شد به قصد ایشان رفت و مشاهده کرد آنها فقهاى شیعه هستند و از آن شیخ، فقه میآموزند.
از آن جماعت پرسید که این شیخ کیست؟ گفتند: «ابو حمزه ثمالى» است. آن مرد خراسانى مىگوید: در این بین، که ما نشسته بودیم مردى اعرابى وارد شد و گفت: من از مدینه مىآیم و جعفر بن محمّد(علیهالسلام) وفات یافته است. ابوحمزه از شنیدن این خبر، نعره زد و دو دست خود را بر زمین کوبید. آن وقت، از آن عرب بادیه نشین پرسید: آیا شنیدى که امام چه کسی را وصىّ خویش قرار داد؟
اعرابی گفت: پسرش عبداللّه و پسر دیگرش موسى(علیهالسّلام)، و منصور خلیفه را وصی خویش قرار داده است. ابو حمزه ثمالی گفت: حمد خدای را که ما را هدایت نمود و نگذاشت که گمراه شویم و گفت: «دلّ على الصّغیر، و بیّن على الکبیر، و ستر الأمر العظیم: و ما را بر صغیر راهنمایى کرد و براى ما از کبیر بیان کرد و امرى عظیم را پوشیده داشت».
ابو حمزه، نزد قبر امیر المؤمنین(علیهالسلام) رفت و مشغول نماز شد. ما نیز مشغول به نماز شدیم. ابوجعفر میگوید: من نزد ابوحمزه رفتم و گفتم: براى من این چند کلمه را که گفتى تفسیر کن که مقصودت چیست.
او گفت: وصیّ قرار دادن منصور، آشکار است که براى تقیّه است تا او وصىّ امام را به قتل نرساند. و فرزند کوچک که امام موسى(علیهالسلام) است را با فرزند بزرگتر که عبد اللّه است به عنوان وصی ذکر فرمود تا مردم بدانند که عبداللّه قابل امامت نیست! زیرا که اگر فرزند بزرگ، نقص و علّتى در بدن و دین نداشته باشد بایستی که او امام باشد، ولی عبدالله افطح در بدن فیل پاست _ [عبدالله معلولیت و نقص عضو داشت و پایش مانند فیل پهن بود و پنجه نداشت و به همین علت به وی افطح میگفتند و در امامت شرط است که امام نباید هیچ نقصی در بدن داشته باشد] _ و او دینش ناقص است و به احکام شریعت، جاهل است. اگر او این نواقص را نمیداشت امام در وصایت به او اکتفا مىنمود؛ پس از آنجا دانستم که حضرت موسیبنجعفر(علیهالسلام) امام بر حق است و معرفی آن چند نفر به عنوان وصی، تنها برای حفظ جان امام بعدی از شرّ منصور و از روی مصلحت بوده است».[۴]
این وصیت نامه امام یک حرکت سیاسى بود زیرا حضرت قبلا امام بعدى و جانشین واقعى خود یعنى حضرت کاظم(علیهالسلام) را به شیعیان خاص و خاندان علوى معرفى کرده بود، ولى از آنجا که از نقشههاى شوم و خطرناک منصور آگاهى داشت، براى حفظ جان پیشواى هفتم چنین وصیتى نموده بود.
علامه مجلسی میفرماید: «چون حضرت با علم امامت، میدانست که منصور چنین تصمیمی خواهد گرفت، آن افراد را به حسب ظاهر در وصیت شریک کرده بود و اول از همه نیز نام منصور را نوشته بود و در باطن امام موسیکاظم(علیهالسلام) را به عنوان وصی انتخاب نموده بود. و از این وصیت نیز اهل علم میدانستند که وصایت و امامت مخصوص آن حضرت است چنان چه از روایت ابو حمزه که گذشت معلوم گشت».[۵]
در نتیجه: امام صادق(علیهالسلام) با علم امامت و آگاهی از آینده و تدبیری مناسب، توانست جان امام کاظم(علیهالسلام) را حفظ کند و به شیعیان خود بفهماند که امام بعدی اوست.
______________________
پینوشت
[۱]. کلینی، کافی، بیروت، دار الأضواء، ۱۴۰۵ق؛ ج۱، ص۴۷۲٫/ و الارشاد، شیخ مفید، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۲۵۳.
۲]. دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری، مؤسسه الاعلمی، طبع بیروت، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۱۱۱،
[۳]. کافی، ج۱، ص۳۱۰، بحار الانوار، ج ۴۷، ص ۳، ح ۸ از غیبت شیخ طوسی.
[۴]. قطب الدین راوندى، الخرائج، قم، مؤسسه الإمام المهدى علیه السلام، ۱۴۰۹ق، ج ۱، ص ۳۲۸- ۳۲۹٫/ و علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق، ج۴۷، ص۲۵۱
[۵]. علامه مجلسی، جلاءالعیون، ص
برهانی
ائمه ی بقیع هم ضریح دارند؛
دیدنش چشم دل میخواهد،
که من ندارم…
وصیت امام علی (علیه السلام) به فرزند خود چه بود؟
در وصیّت امیر المؤمنین علی ابن ابیطالب(علیه السلام) به فرزندش محمّد ابن حنفیه در مورد اینکه انسان گوش خود را از سخنان بیهوده حفظ کند چنین آمده است که:
خداوند بر هر عضوی از اعضای تو واجبی را اختصاص داده و بر آن تصریح نموده است .
پس بر گوش واجب ساخت که به معاصی گوش فرا ندهد؛ پس فرمود:
و محققاً خداوند در کتاب بر شما چنین فرستاد که هر گاه بشنوید که به آیات الهی کفر ورزیده می شود و آیات الهی به مسخره گرفته می شود،در این گونه مجلسی با کافران منشینید تا در سخن دیگری وارد شوند ، اگر چنین نکنید ، همانند آنان می باشید.
و خداوند در جایی دیگر فرموده است :هر گاه دیدی کسانی در مورد آیات ما (به انکار و استهزا) غرق در گفتگو شده اند از آنان دوری کن تا درباره سخنی دیگر به گفتگو بنشینند.
سپس خداوند عزّ و جلّ جایی را که مؤمن از روی فراموشی در چنین مجلسی نشسته است را استثنا نموده و فرموده است :
و اگر شیطان فراموشت ساخت ، پس بعد از یاد آوری با چنین گروه ستمکاری منشین.
و فرمود :پس بشارت ده بندگان مرا ، همان بندگانی که سخن را می شنوند و از نیکوترین سخن پیروی می کنند ، آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرد و آنان خردمندانند.
و خدا در قرآن فرموده است :مؤمنان هر گاه به امری بیهوده برخورد کنند کریمانه از کنار آن می گذرند و هر گاه سخنی بیهوده بشنوند از آن دوری می گزینند.
پس این همان چیزی است که خداوند بر گوش واجب ساخته و عمل گوش همین است .
منابع:
سوره نسا/140
سوره انعام /68
سوره انعام /68
سوره زمر/ 17و18
سوره فرقان/72
سوره قصص/55
جهاد با نفس تألیف شیخ حر عاملی (ره)
باشگاه خبر گزاران جوان
عذر خواهی واکسی دم در مسجد جمکران از امام زمان عج الله تعالی فرجه شریف
معرفت یعنی این…
ویسگون مذهبی
اگر یزید از امامحسین(ع) تقاضای بیعت نمیکرد، آیا باز هم آن حضرت قیام میکرد؟
بیشک یزد با شخصیت و با جهتگیریهای سیاسی خاصی که داشت، هرگز امامحسین (ع) در مقابل
اعمال او ساکت و آرام نمینشست، کما این که در یکی از سخنرانیهای خودش که در آغاز حرکت دارد
فرمود: من از زبان رسولخدا شنیدم که هر کسی پادشاه ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال و حلال خدا
را حرام کرده و«ونا منشأ لا حد الله» عهد خدا را شکسته است و بر علیه او برنخیزد، خداوند او را با آن ظالم
مشهور می کند.
بنابراین در فرهنگ ابا عبدالله سازشکاری با شخصی مثل یزید محال بود.امام قطعاً درمقابل یزید مقاومت
میکند.
نیک صالحی
آرایش یاران امام حسین علیه السلام
تصویر زیر، آرایش یاران امام حسین(علیه السلام) و سپاه یزید در سال 61 هجری قمری را به خوبی نشان میدهد. در این تصویر نحوه آرایش جنگی هر دو گروه و تفاوت آنها از نظر تعداد نفرات مشخص است.
وضعیت روز عاشورا
زمان: 10 محرم
وضعیت هوا: صاف و آفتابی
روحیه عمومی یاران: استوا و نستوه، بی هراس از مرگ، سرشار از نشاط و عشق و معنویت که محصول عباذت شبانه و بصیرت عارفانه بود.
روحیه عموی دشمن: آماده قتل و غارت در رویای صله و قدرت، کینه توز و بی رحم.
آرایش جنگی سپاه امام حسین(علیه السلام): نعلی، مثلثی و ساعتی
آرایش جنگی دشمن: مدور(چپ و راست)، ستون راست سواره نظام، میانه پیاده، چپ سواره نظام
شعار سپاه امام: یا محمد(صلی الله علیه واله)
شعار سپاه دشمن: یا خلیل الله ارکبی( لشکریان خدا برخیزند) این شعار پیامبر در جنگ بود.
فرماندهی کل لشکر حق: اباعبدالله الحسین
پرچم دار: ابوالفضل العباس(علیه السلام)
فرمانده جناح چپ: حبیب ابن مظاهر
فرمانده جناح راست: زهیر ابن قین
فرمانده سپاه دشمن: عمربن سعد بن ابی وقاص
شروع صبح: اذان علی اکبر(علیه السلام) نماز صبح امام، سخنرانی اباعبدالله در جمع یاران، آرایش سپاه
وضعیت زمین: خارزار با پستی و بلندی
وضعیت خیمه ها: آرام تشنه چشم به راه حادثه
نوع سلاح: زره، کلاه خود، سپر، شمشبر، نیزه، خنجر، سنان، زوبین، تیروکمان و دیگر لوازم جنگی
ایران نیوز
نیک صالحی
آثار و برکات دوستی اهل بیت علیهم السلام
آن چنان که از سخنان پیشوایان معصوم علیهم السلام استفاده می شود، هر کار نیک و بدی در دنیا و آخرت آثار و نتایجی دارد; یعنی کارهای نیک، برکات و درجاتی را به همراه داشته و کارهای بد موجب سقوط انسان و رسیدن به درکاتی در دو عالم می باشد. در این میان دوستی و دشمنی اهل بیت علیهم السلام نیز از محدوده این قاعده کلی بیرون نیست; یعنی عشق و دوستی عترت پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان یک صفت ارزشمند موجب برکات و درجات و منزلت افراد است و در مقابل دشمنی و مخالفت با آنان هلاکت و شقاوت ابدی در پی خواهد داشت. در این قسمت با بهره گیری از سخنان امیرمؤمنان علیه السلام به برخی از آثار و برکات عشق به اهل بیت علیهم السلام می پردازیم:
1- حشر با اهل بیت علیهم السلام در روز قیامت
علی علیه السلام فرمود: «من احبنا کان معنا یوم القیامة و لو ان رجلا احب حجرا لحشره الله معه; (19) هر که ما را دوست بدارد، در روز قیامت با ما خواهد بود و اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد، خداوند او را با آن محشور خواهد کرد.»
2 - بالاترین درجات بهشت
آن بزرگوار فرمود: «ان اهل الجنة ینظرون الی منازل شیعتنا کما ینظر الانسان الی الکواکب; (20) اهل بهشت به منازل شیعیان ما (در بالاترین درجات آن) نگاه می کنند همانطوری که انسان به ستارگان می نگرد.»
3 - وصول به زیباترین نیکی ها
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «احسن الحسنات حبنا و اسوء السیئات بغضنا; (21) زیباترین نیکی ها دوستی و زشت ترین بدی ها مخالفت و دشمنی با ما است.»
4 - رسیدن به مقام شهید
حضرت علی علیه السلام فرمود: «والمیت من شیعتنا صدیق شهید; صدق بامرنا و احب فینا و ابغض فینا یرید بذلک الله عز و جل; (22) میت شیعه ما صدیق و شهید است چون که امر ما را تصدیق نموده و به خاطر ما دوستی و دشمنی نموده است و از این کار خود، خدای عز و جل را اراده کرده است.»
5 - چشم روشنی در هنگام مرگ
روزی حارث همدانی به حضور علی علیه السلام آمد. امام علیه السلام از علت آمدن او جویا شد. او گفت: عشق و علاقه به شما مرا به اینجا کشانیده است. حضرت در تایید سخن او فرمود: «به خدا همین طور است. هیچ انگیزه ای جز محبت ما تو را به اینجا نیاورده است.» آن گاه علی علیه السلام به عنوان تشکر از اظهار علاقه این دوست صمیمی خویش، به او فرمود: «بدان که هیچ بنده ای از دوستان ما نمی میرد مگر اینکه در هنگام مردن، مرا آن طوری که دوست دارد می بیند و همچنین از دشمنان و مخالفین ما هم کسی نمی میرد تا اینکه در هنگام مرگ، در حالی که دلش نمی خواهد، مرا می بیند و شرمنده می شود.» (23)
ای که گفتی فمن یمت یرنی
جان فدای کلام دل جویت
کاش روزی هزار مرتبه من
مردمی تا بدیدمی رویت
6 - دادرسی در سخت ترین لحظات
علی علیه السلام در حدیث دیگر به حارث فرمود: «لینفعک حبنا عند ثلاث: عند نزول ملک الموت و عند مسالتک فی قبرک و عند موقفک بین یدی الله; (24) [ ای حارث!] دوستی و محبت ما اهل بیت در سه جای مهم و سرنوشت ساز برای تو سود خواهد داد: هنگام نازل شدن فرشته مرگ و موقعی که در قبر مورد سؤال و بازخواست قرار می گیری و زمانی که در روز قیامت در مقابل پروردگار ایستاده باشی.»
7 - قبولی کارهای نیک
اگر انسان تمام کارهای خیر و اعمال نیک را انجام داده، واجبات الهی را به جای آورد، اما از اهل بیت و ولایت و محبت آنان دور باشد، هیچ یک از اعمال و نیکی های او ثمره ای نخواهد داشت.
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «هر کس ما اهل بیت را دوست داشته باشد، ایمان او مفید بوده و اعمالش مورد پذیرش قرار خواهد گرفت، اما اگر کسی محبت ما اهل بیت را در دل نداشته باشد از ایمان خویش بی بهره بوده و کارهای نیک و اعمال دینی او مقبول نخواهد بود، گرچه روزها روزه گرفته و شب ها به عبادت بپرازد.» (25) و در کلام دیگری آن بزرگوار به قنبر فرمود: «ای قنبر! به خدا قسم کسی که در دل یقین به ولایت ما خانواده داشته باشد برای او از عبادت هزار سال بهتر است، اگر بنده ای هزار سال خدا را عبادت کند خداوند عبادت او را نخواهد پذیرفت تا اینکه ولایت ما اهل بیت را قبول داشته باشد.» آنگاه حضرت با تاکید بر اهمیت موضوع ادامه می دهد: «اگر بنده ای هزار سال خداوند را عبادت کند و اعمال نیک هفتاد و دو پیامبر را هم به جا آورد، خداوند از او نخواهد پذیرفت تا اینکه ولایت ما را بپذیرد و گرنه خداوند او را به صورت به جهنم خواهد انداخت.» (26)
19) امالی صدوق، ص 209، مجلس 37.
20) بحارالانوار، ج 8، ص 148.
21) غررالحکم با ترجمه آقا جمال، ج 2، ص 480.
22) تاویل الآیات الظاهرة، ص 642.
23) اعلام الدین دیلمی، ص 448.
24) همان، ص 461.
25) بصائر الدرجات، ص 364.
26) مستدرک، ج 1، ص 168.
حوزه نت
بهشت و ولایت
امام علی علیه السلام در رابطه با درجات گوناگون دلباختگان اهل بیت علیهم السلام و نتیجه آن می فرماید:
«من احبنا بقلبه و اعاننا بلسانه و قاتل معنا بیده فهو معنا فی الجنة فی درجتنا، و من احبنا بقلبه و
اعاننا بلسانه و لم یقاتل معنا اعداءنا فهو اسفل من ذلک بدرجة و من احبنا بقلبه و لم یعنا بلسانه و لا
بیده فهو فی الجنة:( بحارالانوار، ج 10، ص 107 )
هر کس ما را در دل دوست داشته باشد و با زبانش یاری کند و با دستش به دفاع از ما برخیزد (یعنی
باتمام وجود دلباخته ما باشد)، در بهشت هم درجه و همنشین ما خواهد بود
و هر که ما را با دل دوست بدارد و با زبان یاری کند و همراه ما با دشمنانمان نجنگد، یک درجه پایین تر
خواهد بود
و هر که با قلبش ما را دوست دارد ولی با زبان و دست به یاری ما نشتابد، در بهشت خواهد بود.
حوزه نت
کسی هست که بهشت بدون اهل بیت علیه السلام رو بخواد…
هنگام سخنرانی امام سجاد علیه السلام در شام ، یکی از دانشمندان یهودی که در آن مجلس حضور داشت از یزید پرسید:
♦️"این جوان که سخنرانی می کند کیست؟”
یزید پاسخ داد:
“علی بن الحسین”
♦️یهودی گفت:
“حسین کیست؟”
یزید در جواب گفت:
“پسر علی بن ابی طالب است.”
♦️عالم یهودی گفت:
“مادر حسین کیست؟”
یزید گفت:
“فاطمه ، دختر محمّد.”
♦️یهودی گفت:
“این حسین ، پسر دختر پیامبر شما است و شما او را به همین زودی کشتید؟ به خدا سوگند که اگر پیامبر ما حضرت موسی ، در میان ما فرزندی میگذاشت، ما گمان میکردیم که او را تا سر حد پرستش باید احترام کنیم. ولی شما دیروز پیامبرتان از دنیا رفت و امروز بر فرزند او شوریده و او را از دم شمشیر گذراندید؟! وای بر شما! چه بد امتی هستید!”
????بحارالانوار، جلد 45، صفحه 139
????حیاة الامام الحسین ، جلد 3 ، صفحه 395
ویسگون مذهبی
جابر ابن عبدالله انصارى گوید:
روزى به همراه مولاى متّقیان، امام على علیه السلام بودم، شخصى را دیدیم که مشغول نماز است، حضرت به او خطاب کرد و فرمود: آیا معنا و مفهوم نماز را مىدانى که چگونه و براى چه مىباشد؟
اظهار داشت: آیا براى نماز مفهومى غیر از عبادت هم هست؟
حضرت فرمود: آرى، به حقّ آن کسى که محمّد صلّى الله علیه و آله را به نبوّت مبعوث گردانید، نماز داراى تأویل و مفهومى است که تمام معناى عبودیّت در آن خواهد بود.
آن شخص عرض کرد: پس مرا تعلیم فرما.
امام فرمود: معنا و مفهوم اولین تکبیر آن است که خداوند، سبحان و منزّه است از این که داراى قیام و قعود باشد.
دومین تکبیر یعنى؛ خداوند موصوف به حرکت و سکون نمىباشد.
سومین تکبیر یعنى؛ نمىتوان خداوند را به جسمى تشبیه کرد.
چهارمین تکبیر یعنى؛ چیزى بر خداوند عارض نمىشود.
پنجمین تکبیر مفهومش آن است که خداوند، نه محلّ خاصى دارد و نه چیزى در او حلول مىکند.
ششمین تکبیر معنایش این است که زوال و انتقال و نیز تغییر و تحوّل براى خداوند مفهومى ندارد.
و هفتمین تکبیر یعنى؛ بدان که خداوند سبحان همچون دیگر اجسام، داراى أبعاد و جوارح نیست.
سپس در ادامه فرمایش خود فرمود:
معناى رکوع آن است که مىگویى: خداوندا! من به تو ایمان آوردهام و از آن دست بر نمىدارم، گرچه گردنم زده شود.
و چون سر از رکوع بر مىدارى و مىگوئى: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» یعنى؛ خداوندا! تو مرا از عدم به وجود آوردهاى و من چیزى نبوده و نیستم، پس هستى مطلق تویى.
و هنگامى که سر بر سجده فرود آورى، گویى: خداوندا! مرا از خاک آفریدهاى؛ و سر بلند کردن از سجده یعنى؛ مرا از خاک خارج گرداندهاى.
و همین که دومین بار سر بر سجده گذارى یعنى؛ خداوندا! تو مرا در درون خاک بر مىگردانى؛
و چون سر بلند کنى گویى: و مرا از درون همین خاک در روز قیامت براى بررسى اعمال خارج مىگردانى.
و مفهوم تشهّد، تجدید عهد و میثاق و اعتقاد به وحدانیّت خداوند؛ و نیز شهادت بر نبوّت حضرت رسول و ولایت اهلبیت او علیهم صلوات الله مىباشد.
و معناى سلام، ترحّم و سلامتى از طرف خداوند بر بنده نمازگزار است، که در واقع ایمنى از عذاب قیامت باشد.
منبع: مستدرک الوسائل، ج 4، ص 105، ح 5 / بحار الانوار:، ج 84، ص 253، ح 38.
برگرفته شده از http://ahlolbait.blog.ir
رسول خدا صل الله علیه وآله فرمود:
کسی که میگوبد لا اله الا الله و
محمدرسول الله(صل الله علیه وآله)
پس باید بگوید:علی امیرالمومنین ولی الله(صلوات الله علیه-
وفرمود:
کسی که لا اله الا الله بگوید،درهای آسمان گشوده شود
وکسی که بعد آن بگوید محمدرسول الله-صل الله علیه وآله-جلوه حق بر افروخته میشودوسبب خشنودی خدامیگردد،
وکسی که بعد از آن بگوید:
علی ولی الله-صلوات الله وسلامه علیه-
خداوند تمام گناهان اورا میبخشداگرچه به عدد قطرات باران باشد.
بحارج27ص2
فضل بن شاذان-احتجاج طبرسی
اشهدان علی ولی الله(صلوات الله علیه)
ویسگون
قابل توجه اون …… که میگه در عزای سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) بلند گریه نکنید …زجه نزنید …..
خون گریستنِ امام زمان عجّل الله فرجه الشریف برای جدّ غریبش امام حسین علیه الصّلاة والسّلام و حدّ عزاداری
قَالَ الإِمَامُ الحُجَّة صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْه:
فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِی الدُّهُورُ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِکَ الْمَقْدُورُ، وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حارَبَکَ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَکَ الْعَداوَةَ مُناصِباً، فَلاََ نْدُبَنَّکَ صَباحاً وَ مَسآءً، وَ لاََبْکِیَنَّ لَکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً، حَسْرَةً عَلَیْکَ، وَ تَأَسُّفاً عَلی ما دَهاکَ وَ تَلَهُّفاً، حَتّی أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ، وَ غُصَّةِ الاِکْتِیابِ.
حضرت امام عصر علیه الصّلاة والسّلام فرمودند:
?(یا أبا عبدالله)، اگر چه زمانه مرا به تأخیر انداخت، و مقدّرات (الهی) مرا از یاری تو بازداشت، و نبودم تا با کسی که با تو جنگید بجنگم، و با کسانی که با تو دشمنی کردند دشمنی کنم، (اما در عوض) هر صبح و شام برای تو ندبه و ناله و نوحه سرایی می کنم، و به جای اشک برایت خون می گریم، از روی حسرت و افسوس بر تو و مصیبت هایی که بر تو وارد شد، تا وقتی که از فرط اندوه و مصیبت و غم و غصه جان بسپارم.
(فرازی از زیارت ناحیه مقدسه - بحارالأنوار: ج 101، ص 317)
ویسگون
به قول استادم…………
شنیدید که میگن بابا ما که کاری از دستمون برنمیاد ؛ پس بیخود غصه نخور .
ولی امام به ما یاد دادن که اگه کاری از دستمون برنمی یاد، حداقل میتونیم غصه دیگران رو بخوریم و بی تفاوت نباشیم.
پس غصه خوردن برای بچه های مظلوم یمن و … کار بیخودی نیست.
عبد اللَّه بن فضل هاشمی می گوید:
محضر مولا و رهبر ماحضرت امام جعفر بن محمّد الصّادق صلوات الله علیهما عرضه داشتم:
ای فرزند رسول خدا چگونه روز عاشوراء روز مصیبت و حزن و جزع و گریه گردید
نه روزی که در آن حضرت رسول خدا صلوات الله علیه و آله قبض روح شده
یا روزی که حضرت فاطمه صلوات الله علیها در آن از دنیا رفتند
یا روزی که در آن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به شهادت رسیده
و یا روزی که امام حسن صلوات الله علیه در آن به وسیله سمّ شهید گردیدند؟
امام صلوات الله علیه فرمودند:
روز حضرت امام حسین صلوات الله علیه از تمام ایام مصیبتش عظیم تر است،
زیرا اصحاب کساء که کریم ترین مخلوقات و شریف ترین آنها نزد خداوند بوده پنج تن می باشند،
پس وقتی حضرت رسول خدا صلوات الله علیه و آله از بین ایشان رفتند
امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین صلوات الله علیهم باقی ماندند
پس مردم ایشان را تعزیت و تسلیت می دادند و وقتی فاطمه صلوات الله علیها از بینشان رفتند مردم امیر المؤمنین و حسن و حسین صلوات الله علیهم را تعزیت و تسلیت می دادند
و وقتی امیر المؤمنین صلوات الله علیه رفتند مردم حسنین صلوات الله علیهما را تعزیت و تسلیت می دادند
و وقتی امام حسن صلوات الله علیه از دنیا رفتند
مردم امام حسین صلوات الله علیه را تعزیت و تسلیت می گفتند
و وقتی ایشان شهید شدند در اصحاب کساء احدی باقی نمانده بود که مردم به او تعزیت و تسلیت بگویند،
پس رفتن امام حسین صلوات الله علیه از دنیا مانند این بود که تمام اصحاب کساء از دنیا رفته اند
چنانچه بقاء آن حضرت همچون بقاء جمیع آنها بود،
لذا روز شهادت آن حضرت از نظر مصیبت از تمام ایّام عظیم تر است…
علل الشرائع، ج 1، ص: 225
وسائل الشیعة،
(ط-مؤسسة آل البیت علیهم السلام )
ج 14، ص:503
ویسگون
حماسهای که امام زین العابدین علیه السلام در مجلس یزید آفرید!
▪️در روز جمعهای در شام نماز جمعه است. ناچار خود یزید باید شرکت کند. اول آن خطیبی که به اصطلاح دستوری بود، رفت و هرچه قبلا به او گفته بودند گفت؛ تجلیل فراوان از یزید و معاویه کرد، هر صفت خوبی در دنیا بود برای اینها ذکر کرد و بعد شروع کرد به سبّ کردن و دشنام دادن علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) به عنوان اینکه اینها -العیاذباللَّه- از دین خدا خارج شدند، چنین کردند، چنان کردند.
▪️زین العابدین(علیه السلام) از پای منبر نهیب زد: «ایهَا الْخَطیبُ! اشْتَرَیتَ مَرْضاةَ الَمخْلوقِ بِسَخَطِ الْخالِق» تو برای رضای یک مخلوق، سخط پروردگار را برای خودت خریدی.
بعد خطاب کرد به یزید که آیا اجازه میدهی من بروم بالای این چوبها دو کلمه حرف بزنم؟ یزید اجازه نداد.
▪️آنهایی که اطراف بودند، از باب اینکه علی بن حسین(علیه السلام)، حجازی است، اهل حجاز است و سخن مردم حجاز شیرین و لطیف است، برای اینکه به اصطلاح سخنرانیاش را ببینند، گفتند: اجازه بدهید، مانعی ندارد. ولی یزید امتناع کرد. پسرش آمد و به او گفت: پدرجان! اجازه بدهید، ما میخواهیم ببینیم این جوان حجازی چگونه سخنرانی میکند. گفت: من از اینها میترسم. اینقدر فشار آوردند تا مجبور شد؛ یعنی دید دیگر بیش از این، اظهار عجز و ترس است؛ اجازه داد.
▪️ببینید این زین العابدین(علیه السلام) که در آن وقت از یک طرف بیمار بود (منتها بعدها دیگر بیماری نداشت، با ائمّه دیگر فرق نمیکرد) و از طرف دیگر اسیر، و به قول معروفِ اهل منبر چهل منزل با آن غُل و زنجیر تا شام آمده بود، وقتی بالای منبر رفت چه کرد! چه ولولهای ایجاد کرد! یزید دست و پایش را گم کرد. گفت الآن مردم میریزند و مرا میکشند.
▪️دست به حیلهای زد. ظهر بود، یکدفعه به مؤذّن گفت: اذان! وقت نماز دیر میشود. صدای مؤذّن بلند شد. زین العابدین(علیه السلام) خاموش شد. مؤذّن گفت: «اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ»، امام حکایت کرد: «اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ». مؤذّن گفت: «اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ، اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ»، باز امام حکایت کرد، تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه واله). تا به اینجا رسید، زین العابدین(علیه السلام) فریاد زد: مؤذّن! سکوت کن. رو کرد به یزید و فرمود: یزید! این که اینجا اسمش برده میشود و گواهی به رسالت او میدهید کیست؟ ایهاالناس! ما را که به اسارت آوردهاید کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید که بود؟ و این کیست که شما به رسالت او شهادت میدهید؟ تا آن وقت اصلا مردم درست آگاه نبودند که چه کردهاند.
▪️آنوقت شما میشنوید که یزید بعدها اهل بیت پیغمبر(صلی الله علیه واله) را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند. نعمان بن بشیر را که آدم نرمتر و ملایمتری بود، ملازم قرار داد و گفت: حداکثر مهربانی را با اینها از شام تا مدینه بکن.
▪️این برای چه بود؟ آیا یزید نجیب شده بود؟ روحیه یزید فرق کرد؟ ابداً. دنیا و محیط یزید عوض شد. شما میشنوید که یزید، بعد دیگر پسر زیاد را لعنت میکرد و میگفت: تمام، گناه او بود. اصلا منکر شد و گفت من چنین دستوری ندادم، ابن زیاد از پیش خود چنین کاری کرد. چرا؟ چون زین العابدین(علیه السلام) و زینب(سلام الله علیها) اوضاع و احوال را برگرداندند.
???? استاد مطهری، حماسه حسینی، ج1، ص294-293 (با تلخیص)
ویسگون
«رسالة الحقوق» امام سجاد علیهم السلام در سه کتاب «تحف العقول» اثر ابن شعبه حرّانی (381 ق)، «من لا یحضره الفقیه» و «الخصال» اثر محمد بن علی بن بابویه معروف به صدوق(382ق) ذکر شده است. مؤلف «تحف العقول» این رساله را مانند سایر روایات کتاب بدون سند آورده، اما مرحوم صدوق آن را با سند متصل روایت کرده است. در متن سه روایت اختلافاتی دیده می شود مانند این که مقدمه ی رساله در کتاب «من لا یحضره الفقیه» نیامده است و از «حق الله الاکبر» آغاز شده است. عبارات «خصال» شرح بیشتری دارد. شروحی نیز بر این رساله نوشته شده است.
امام سجاد علیهم السلام در این رساله به بیان دسته بندی شده ی انواع حقوقی که مراعات آن بر انسان لازم است می پردازند که می توان این حقوق را در سه دسته ی کلی بررسی کرد. این سه دسته ی کلی که در احصاء امام علیهم السلام به پنجاه حق می رسد را می باید جامع ترین بسته ی حقوقی دانست در متون دینی به صورت یکجا بیان شده است.
امام علی بن الحسین علیهم السلام در این رساله کلیات رابطه ی انسان با همه ی هستی یعنی خداوند، خود فرد و مردم را تبیین فرموده اند. می توان گفت: حقوقی که در رابطه ی فرد با خود و دیگران بیان شده اند، اصول حقوق بشر از دیدگاه امام زین العابدین هستند.
امام سجاد (ع) :
پدرم با برترین مردان زمان خویش در خون غلطید تا مردم
بفهمند” اما آنان فقط” گریه کردند ” !
شیعه یعنی کسی که بفهمه هدف امامش رو…
مقام معلم از دیدگاه امام حسین (علیه السلام)
یکی از صفات بارز امام حسین (علیه السلام) این بود که نسبت به دانشمندان، شعرا و سخنواران اسلام راستین توجه بیشترین داشته بذل و بخشش بسیاری به آنان می نمود.
نقل شده که امام حسین (علیه السلام) یکی از پسران خود را نزد معلمی گذاشت تا به او درس بدهد هنگامی که آن پسر سوره حمد را از او آموخت، امام حسین (علیه السلام) معلم را طلبید، در مقابل کار فرهنگی بسیار با ارزش او، هزار دینار به او داده و علاوه به هدایای قابل توجه دیگر، دهان او را نیز پر از دانه های در و گوهر گرانبها کرده و به این ترتیب از معلم قدردانی و سپاسگذاری نموده شخصی با دیدن صحنه شگفت زده شده به خاطر تعلیم یک حمد، آن همه به او جا جایزه و هدیه دادی؟
امام فرمود این جایزه اندک چگونه می توانند ارزش علم و حقوق مادی و معنوی معلم را جبران کند.
(شیعه یعنی مرام امام سوم شیعیان آقا امام حسین علیه السلام رو داشته باش.)
http://www.ghadeer.org/Book/1634/256837
کلام امیر…
امام حسین علیه السلام قرآن ناطق است:
*اگر قرآن سیدالکلام است ؛ امام حسین سیدالشهداست .
*قران{میزان القسط}_امام حسین{امرت بالقسط}
*قران موعظه پروردگار{موعظة من ربکم}_امام حسین درعاشورا فرمود: عجله نکنید تا شما را به حق موعظه کنم{لاتعجلوا حتی اعظکم بالحق}
*قران{یهدی الی الرّشد}_امام حسین{:ادعوکم الی السبیل الرّشاد}
*قران{والقران العظیم}_امام حسین{عظیم السوابق}
*قران{انه لحق الیقین}_امام حسین{حتی اتاک الیقین}
*قران{نعم الشفیع القران}_امام حسین{وارزقنی شفاعة الحسین}
*قران{عَلَم نجاة}_امام حسین{انه رایة الهدی}
*قران{وننزّل من القران ما هو شفاء}_امام حسین{طین قبر الحسین شفاء}
*قران{منار حکمت}_امام حسین{باب حکمت الهی}
*قران{فالقران آمر و زاجر}_امام حسین{:ارید ان آمربالمعروف و انهی عن المنکر}
*قران{نورا مبینا}_امام حسین{کنت نورا فی الاصلاب الشامخه}
*قران{لم یجعل القران لزمان دون زمان و لا لناس دون الناس}_امام حسین{لایدرس اءثره و لایمحی اسمه}
*قران{کتاب انزلناه الیک مبارک}_امام حسین{:اللهم فبارک لی فی قتله}
*قران{غیر ذی عوج}_امام حسین{لم تمل من حق الی الباطل}
*قران{انه لقران کریم}_امام حسین{کریم الخلاءق}
*قران{انه لکتاب عزیز}_امام حسین{:هیهات منّا الذّلة}
*قران{ان هذا القران…العروة الوثقی}_امام حسین{انّ الحسین سفینة النجاة و العروة الوثقی}
*قران{جاءکم بیّنة من ربّکم}_امام حسین{أشهد أنّک علی بیّنة من ربّک}
*قران{و رتّل القران ترتیلا}_امام حسین{و امش بمشی العبید الذلیل}
*اگر تلاوت قران باید با حزن باشد{فاقروه بالحزن}؛
زیارت امام حسین نیز باید با حزن واندوه باشد{و زره کءیب شعث}.
*
پرسش :
اگر امام حسين (عليه السلام) روز عاشورا پيروز شد چرا آن روز را جشن نمىگيريم؟ چرا گريه مىكنيم؟ آيا اين همه گريه در برابر آن پيروزى بزرگ براى چيست؟
پاسخ :
گريه زبان صادق و طبيعى شوق و اندوه و درد و عشق يك انسان است. گريه تجلى طبيعى يك احساس و حالتى جبرى و فطرى از يك رنج، يك شوق يا يك اندوه مىباشد يكى از دانشمندان غرب مىگويد:
«انسانى كه هرگز نمىگريد و گريستن را نمىداند احساس انسانى را فاقد است».
مگر نه اشك زيباترين شعر و بىتابترين محبت و پر گدازترين ايمان و تب دار ترين احساس و خالصترين «گفتن» و لطيف ترين «دوست داشتن» است كه همه در كوره دل به هم آميخته و ذوب شده و قطرهاى گرم شدهاند به نام اشك؟ مگر نه قلب، قالب اشك است و اشك در قلب شكل مىگيرد ولذا اشك شبيه قلب است:
اى بسا قلبهاى سوزانى
كه زبان راز آن نگويد باز
ليك آن ديدگان نورانى
راز دلداده مىكند ابراز
گريه ترجمان دل است مثلا كسى كه عزادار است و مرگ عزيزى قلبش را مىسوازند، بايد گريه كند. وقتى كه دلش ياد از او مىكند و زبانش سخن از او مىگويد چشمش نيز با او همدردى مىكند مگر چشم از زبان صادقانهتر سخن نمىگويد؟!
از من مپرس كاتش دل درچه غايت است
از آب ديده پرس كه او ترجمان ماست
اشك چشم نشانه رقت قلب است كسى كه از صحنه دلخراش منقلب نمىشود تا اشك تأثر بريزد و نيز از حقيقت و جلوه زيبائى لذت نمىبرد تا اشك شوق جارى گرداند از قلب سليم و روح متعادل برخوردار نيست.
اميرمومنان على (عليه السلام) مىفرمايد:
«خداوند متعال افرادى را كه به هنگام استماع قرآن تحت تأثير قرار نمىگيرند و از شنيدن آيات مربوط به قيامت تعجب نمىكنند، و خنده مىنمايند، مورد سرزنش قرار مىدهد و مىفرمايد : (تضحكون و لا تبكون)
و نيز فرموده: (بكاء العيون و خشية القلوب من رحمة الله تعالى)(1)
چنانكه «جمود عين» و محروم بودن از اشك و گريه از خوف خدا نشانه قساوت قلب و شقاوت معرفى شده است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
«من علامات الشقاء: جمود العين، قسوة القلب…» (2)
در مقابل، آن دسته از مومنانى كه بصيرتى روشن قلبى رؤوف و احساسى پاك و شفاف دارند در زبان قرآن كريم با جمله (يبكون و يزيدهم خشوعا) و (سجدّا و بكيّا) مورد ستايش قرار گرفتهاند . قهرا اين نوع افراد در برابر عظمت مردان خدا اشك شوق و به خاطر مظلوميت آنان هم اشك غم و اندوه از چشم خود جارى می كنند.
چند ویژگی منحصر به فرد امام حسین علیه السلام
–تنها امامی که شش ماهه به دنیا آمدند
–تنها امامی که روز ولادتشان،پدر و مادر و جد و نزدیکانشان برای ایشان گریه کردند
–تنها امامی که در معرکه ی جنگ به شهادت رسیدند
–تنها امامی که در دعای توسل ازایشان به عنوان (ایّها الشهید) یاد شده با اینکه همه ی ائمه ی ما شهید شده اند.
–تنها امامی که در زمان حیات خود پدر دو شهید شدند( علی اکبر علیه السلام و علی اصغر علیه السلام ) ????_
– تنها امامی که اربعین و زیارت اربعین دارند
– تنها امامی که قبر مطهرشان بیش از ده بار توسط ظالمان خراب شد تا اثری از آن باقی نمانَد!! اما همچنان پابرجاست
– تنها امامی که بدون غسل و کفن دفن شدند
– تنها امامی که سر مبارکش از بدن جدا شد.
–تنها امامی که تشنه لب با هزاران زخم تیر و نیزه و شمشیر و سنگ بر بدن به شهادت رسیدند
–تنها امامی که بعد از شهادتش،خانواده اش اسیر شدند.
– تنها امامی که پدر و مادر و 9 نسلش معصوم بودند.
–تنها امامی ک تولدش در ماهی است ک هیچ شهادتی درآن نیست و شهادتش در ماهی است که هیچ تولدی درآن نیست
–تنها امامی که خوردن خاک قبرش اشکال ندارد.
–تنها امامی که امام زمان شبانه روز حداقل دو مرتبه بر او گریه می کند!
–تنها امامی که سرعت و وسعت کشتی نجاتش از سایر امامان بیشتر است
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
روزشمار وقایع کربلا از اول محرم تا روز عاشورا
قصر بنی مقاتل… چهارشنبه اول محرم الحرام سال 61 هجری قمری
* گروهی از اهل کوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند. حضرت از آنها پرسید: ایه به یاری من می آیید؟ بعضی گفتند: دل ما رضایت به مرگ نمی دهد و بعضی دیگرگفتند: ما زنان و فرزندان زیادی داریم. مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم.
* حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند و شبانه حرکت کنند. امام(ع)همانگونه که سوار بر مرکب بود، مختصری به خواب رفت. پس از بیداری کلمه ی استرجاع(انا لله و انا الیه راجعون) را تکرار می کرد.« علی اکبر جلو رفت و علت را جویا شد؛ حضرت فرمود: اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حرکت است و مرگ به استقبالشان می آید.» علی اکبر گفت:« پدرم! ایا ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود:« سوگند به خدا که ما بر حقّیم.» علی اکبر گفت:« پس ما را باکی از مرگ نیست.» امام فرمود:« خدا تو را جزای خیر دهد.»
* حسین(ع) در این منزل به عبیدالله جعفی چنین فرمود:
پس اگر ما را یاری نمی کنی خدای را بپرهیز از این که جزو کسانی باشی که با ما می جنگد. سوگند به خدا اگر کسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نکند، خدا او را به رو در آتش می افکند.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
احادیثی از امام مهدى(علیه السلام)
1- توجّه امام مهدى(علیه السلام) به شیعیان خویش
إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَ لا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ، وَ لَوْ لا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَکُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا:
ما در رعایت حال شما کوتاهى نمىکنیم و یاد شما را از خاطر نبرده یم، که اگر جز این بود گرفتارىها به شما روى مىآورد و دشمنان، شما را ریشه کن مىکردند. از خدا بترسید و ما را پشتیبانى کنید.
2- عمل صالح و تقرّب به اهل بیت(علیهم السلام)
فَلْیَعْمَلْ کُلُّ امْرِء مِنْکُمْ بِما یُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْیَتَجَنَّبْ ما یُدْنیهِ مِنْ کَراهِیَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً یَبْغَتُهُ فُجْأَةً حینَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا یُنْجیهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوْبَة:
هر یک از شما باید به آنچه که او را به دوستى ما نزدیک مىسازد، عمل کند و از آنچه که خوشایند ما نبوده و خشم ما در آن است، دورى گزیند، زیرا خداوند به طور ناگهانى انسان را مىگیرد، در وقتى که توبه برایش سودى ندارد و پشیمانى او را از کیفر ما به خاطر گناهش نجات نمىدهد.
3- تسلیم در مقابل دستورهاى اهل بیت(علیهم السلام)
فَاتَّقُوا اللّهَ، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَیْنا، فَعَلَیْنَا الاِْصْدارُ، کَما کانَ مِنَّا الاِْیرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّىَ عَنْکُمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إِلَیْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْواضِحَةِ:
از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کارها را به ما واگذارید، بر ماست که شما را از سرچشمه، سیراب برگردانیم، چنان که بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پى کشف آنچه از شما پوشیده شده نروید. مقصد خود را با دوستى ما بر اساس راهى که روشن است به طرف ما قرار دهید.
4- تحقّق حتمى حقّ
أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا، وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَىَّ بِما أَذْکُرُهُ:
خداوند مقدّر فرموده است که حقّ به مرحله نهایى و کمال خود برسد و باطل از بین برود، و او بر آنچه بیان نمودم گواه است.
5- خلقت هدفدار و هدایت پایدار
إِنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا أَهْمَلَهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَیْهِمُ النَّبِیّینَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ، یَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ یُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دینِهِمْ وَ أَنـْزَلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا، وَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ مَلائِکَةً یَأْتینَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَیْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذى جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَیْهِمْ:
خداوند متعال، خلق را بیهوده نیافریده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلکه آنان را به قدرتش آفریده و براى آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده، آن گاه پیامبران را که مژده دهنده و ترساننده هستند به سویشان برانگیخت تا به طاعتش دستور دهند و از نافرمانىاش جلوگیرى فرمایند و آنچه را از امر خداوند و دینشان نمىدانند به آنها بفهمانند و بر آنان کتاب فرستاد و به سویشان فرشتگان برانگیخت تا آنها میان خدا و پیامبران ـ به واسطه تفضّلى که بر ایشان روا داشته ـ واسطه باشند.
خبر آنلاین
خصوصیات مولا علی علیه السلام در کلام رهبری
در امیرالمؤمنین سه جور صفات هست: یکی آن صفات معنویِ الهی است که با هیچ میزانی برای ماها اصلاً قابل سنجش نیست؛ ایمان، آن ایمانِ متعالیِ عمیق؛ سبقت در اسلام، فداکاری در راه اسلام. اخلاص؛ یک سرِ سوزن عاملی غیر از نیّت خدایی در عمل او وجود ندارد؛ ما [این را] اصلاً میفهمیم؟ برای امثال بنده اصلاً این حالت قابل درک است؟ همهی کارها برای خدا، برای رضای الهی، برای اجرای امر الهی؛ [یعنی] اخلاص. اینها اصلاً چیزهایی است که برای ما قابل توزین نیست؛ قابل توضیح هم درست نیست. علم و معرفت بِالله؛ معرفت بِالله. ما از خدا چه میفهمیم؟ ما وقتی میگوییم «سُبحانَ رَبِّی العَظیمِ وَ بِحَمدِه»، از این عظمت چه میفهمیم، امیرالمؤمنین چه میفهمد؟ معرفت بِالله. اینها یک سلسله از صفات امیرالمؤمنین است که اصلاً برای ما واقعاً قابل توصیف نیست، قابل فهم نیست؛ [اگر] بیایند بنشینند برای ما توضیح هم بدهند، ما درست به عمقش پی نمیبریم، از بس عظیم است، از بس عمیق است؛ این یک دسته از صفات امیرالمؤمنین است.
یک دسته دیگر، صفات برجستهی انسانی او است؛ اینها همان چیزهایی است که انسان مسلمان و غیر مسلمان و مسیحی و غیر مسیحی و بیدین و با دین و همه را مجذوب میکند: «شجاعت»، «رحم»؛ آن انسانی که در میدان جنگ آنجور میجنگد، وقتی سروکارش با یک خانوادهی یتیمدار میافتد، آنجور با یتیمان همراهی میکند، خم میشود، بچّه یتیمها را بازی میدهد، روی دوش خودش سوار میکند؛ اینها اصلاً همان چیزهایی است که ربطی به این ندارد که ما متدیّن باشیم و به چه دینی متدیّن باشیم تا اینها را احترام کنیم؛ هر انسانی در مقابل این عظمت وقتی قرار میگیرد احساس خضوع و تعظیم میکند. «ایثار»؛ ایثار یعنی دیگری را بر خودت ترجیح بدهی؛ یعنی گذشت؛ یعنی آنجایی که حق با شما است بهخاطر خدا، بهخاطر یک مصلحتی از این حق -البتّه حقّ شخصی- صرفنظر کنی؛ چه حقّ مالی، چه حقّ آبرویی، چه هر حقّ دیگری از حقوق خود؛ معنای ایثار این است. اینها هم یک دسته از صفات امیرالمؤمنین است که اگر انسان بخواهد بشمرد این خصوصیّات را یک کتاب میشود، یک طومار طولانیای خواهد شد.
دستهی سوّم از خصوصیّات امیرالمؤمنین، خصوصیّات حکومتی است که نتیجهی همان مسئلهی امامت است؛ امامت یعنی اینجور حکومتکردن. البتّه شدّت و ضعف دارد که آن حدّ اعلایش در شخصیّتی مثل امیرالمؤمنین هست. خصوصیّات حکومتی مثل چه؟ مثل «عدالت»، مثل «انصاف»، مثل «برابر قراردادن همهی آحاد مردم»، حتّی آنکسانی که در جامعهی شما زندگی میکنند، امّا در دین شما نیستند. امیرالمؤمنین وقتی شنید بسربنارطاة(۷) رفت وارد شهر شد و وارد [حریم] خانوادهها شد، یک خطبهی دردناکی دارد: بَلَغَنی اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم لِیَدخُلُ المَرأَةَ المُسلِمَةِ وَ الاُخرَی المُعاهَدَةِ فَیَنتَزِعُ حِجلَها؛(۸) شنیدم که این نیروهای ظالم و ستمگر و گستاخ وارد خانهی زنهای مسلمان و زنهای غیر مسلمان -مُعاهَد یعنی همان یهود و نصارایی که در جامعهی اسلامی زندگی میکردند- میشدند و لباسهای اینها را، حِجِل(۹) اینها را، دستبندهای اینها را، پابندهای اینها را میکشیدند و میبردند و غارت میکردند؛ بعد میفرماید که اگر انسان از غصّهی یکچنین چیزی بمیرد و جان بدهد، او را ملامت نباید کرد. ببینید شخصیّت این است، ترحّمش به مردم، دلسوزیاش نسبت به مردم، آن هم همهی مردم؛ خب در جامعهی اسلامی، یهودی و نصرانی و غیر اینها زندگی میکنند که اینها مُعاهَدند. خب از خصوصیّات حکومتی او این است: «عدل»، «انصاف»، «برابری».
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=34429
منکر ولایت در دوزخ
به یاد بیاورید روزی را که خاتم النبین آخرین پیام را ابلاغ کرد و فرمود: (1)
این سخن حقی است که اگرنادیده گرفتید ؛ نورالهی را کتمان کرده اید . مگر نمی دانید پیامبر صلی الله علیه وآله
چیزی جز وحی را ابلاغ نکرد .پس نه تنها آیه ابلاغ (2)، اکمال دین (3)، تطهیر (4)، آیه ولایت (5)را منکر شده بلکه
تمام ایات حق را تکذیب کرده اید .چرا که رسول خدا فرمود : هیچ آیه ای از خشنودی خدا نازل نشد مگر اینکه این آیه
در مورد او (علی علیه السلام ) بود و خداوند هیچ کجا نفرمود :(( ای کسانی که ایمان آوردید)) مگر این که علی در راس
آنان بود وهیچ آیه مدحی در قرآن نازل نشد مگر اینکه درباره اوبود.(6)
پس هرکه منکر حق شده ، بهتر از آتش افروخته دوزخ ، سزاوار او نیست پس نه تنها مورد لعن و سرزنش خدا هستند
که دوزخیان یکدیگر را نیز لعن میکنند.(7)
آری یکدیگر را لعن کنید ای گروه منکر ، آری شما که تکذیب کننده ی ابلاغ روشن نبی خدا بودید . چیزی نمانده بشنوید
صدای ترسناک جهنم را در حالی که پیوسته فوران می کند و از حضور شما ناله می کشد .
خزنه و نگهبان دوزخ شما را می خواند و می پرسد : مگر بیم دهنده ای به سراغتان نیامد ه بود ؟(8)
در آن روز چه پاسخی خواهید داد؟امروزتان را نمی گویم ، فردا روز ، در سرای دیگر ،چه خواهید گفت؟
اگر از زبان شما سخن راست بیرون می آمد به یقین منکر نمی شدید ولایت الهی را . شما راست نمی گویید ، حقیقت را
کتمان میکنید ؛ پس بگذارید پاسخ شما را از قول خداوند بگوییم که حجت است میان ما و شما . خداوند از زبان حال
شما بهتر آگاه است ویاد میکند از روزی که خواهید گفت: ((چرا ، بیم دهنده ای به نزد ما آمد ولی ما او را تکذیب کردیم
و گفتیم خداوند هر گز چنین چیزی نازل نکرده است.شما نیستید مگر در گمراهی بزرگ!))(9)
1- فرازی از خطبه غدیر؛مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی، وَ مُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَی.
هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست. و او علی بن ابی طالب است؛ برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است.
2-مائده67_ و فرازی از خطبه غدیر.
3-مائده3_ و فرازی از خطبه غدیر.
4-احزاب33
5-مائده55_ و فرازی از خطبه غدیر.
6-فرازی از خطبه غدیر ؛ وَ مانَزَلَتْ آیَةُ رِضاً (فی الْقُرْآنِ) إِلاّ فیهِ، وَلا خاطَبَ الله الَّذینَ آمَنُوا إِلاّبَدَأ بِهِ، وَلانَزَلَتْ آیَةُ مَدْحٍ فِی الْقُرْآنِ إِلاّ فیهِ،
آیه رضایتی در قرآن نیست مگر این که درباره ی اوست. و خدا هرگاه ایمان آوردگان را خطابی نموده به او آغاز کرده [و او اولین شخص مورد نظر
خدی متعال بوده است ] . و آیه ی ستایشی نازل نگشته مگر درباره ی او.
7- فرازی از خطبه غدیر؛ أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ قالَ الله فیهِمْ: (کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها) الآیة.
هان! خداوند درباره ی ستیزگران با آنان فرموده: «هرگاه امتی داخل جهنم شود همتی خود را نفرین کند.»
8- فرازی از خطبه غدیر؛ أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ یَصْلَونَ سَعیراً.
أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ یَسْمَعونَ لِجَهَنَّمَ شَهیقاً وَ هِی تَفورُ وَ یَرَوْنَ لَهازَفیراً.
أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذینَ قالَ الله عَزَّوَجَلَّ: (کُلَّما أُلْقِی فیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَلَمْ یَأتِکُمْ نَذیرٌ،
هان! دشمنان آنان آن کسانی اند که در آتش درآیند. و همانا ناله ی افروزش جهنم
را می شنوند در حالی که شعله هی آتش زبانه می کشد و زفیر (صدی بازدم) جهنم را نیز درمی یابند.
هان! خداوند درباره ی ستیزگران با آنان فرموده: «هرگاه امتی داخل جهنم شود همتی خود را نفرین کند.»
هشدار! که دشمنان امامان همانانند که خداوند درباره ی آنان فرموده: «هر گروهی از آنان داخل جهنم شود نگاهبانان می پرسند: مگر برایتان ترساننده ی نیامد؟!
9- فرازی از خطبه غدیر؛قالوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلنا مانَزَّلَ الله مِنْ شَیءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ فی ضَلالٍ کَبیرٍ) إِلی قَوله: (أَلافَسُحْقاً لاَِصْحابِ السَّعیرِ).
می گویند: چرا ترساننده آمد لیکن تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند وحی نفرستاده و شما نیستید مگر در گمراهی بزرگ!» تا آن جا که فرماید:
«هان! نابود باد دوزخیان!»
گواهی غدیر
بایستید.همه باید در در این صحرا جمع شوند . انگار خبر مهمی است که حتی حال و هوای کاروانیان نیز با همیشه
متفاوت است . انگار ملائک نیز انتظار خبر مهمی را می کشند. خبر انقدر مهم است که تکمیل رسالت پیامبر به آن وابسته
است.(1)
آری به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله همه باید جمع شوند در اینجا ،کنار برکه غدیر. اینجا مناسب ترین مکان است
برای ابلاغ آخرین پیام.(2) خبر باید در حضور بیش از هجده هزارنفر بیان شود تا همه شاهد و گواه باشند. اما نه ؛ به آنها
اعتباری نیست که بیعت شکنندو جاهل . تو شاهد باش غدیر آری تو . تو گواه ولایت علی علیه السلام باش . تو شاهد
باش که پیامبر صلی الله علیه و آله امروز حجت تمام میکند و رسالتش را ، زیر این آفتاب گرم و سوزان ؛ که غدیر مناسب
تر است برای گواهی دادن.
انگار امروز آفتاب هم می خواهد زبان باز کند و حرف بزند که تند تر از همیشه می تابد.
انگار می خواهد رشادت و فضائل علی علیه السلام را یاد آور شود . چه گواهی بهتر از این ؟
مگر به خاطر نمی آورید علی علیه السلام نخستین مومن به خدا و رسولش است؟(3)
مگر به خاطر نمی آورید خیبر را که علی علیه السلام در هایش را گشود و شد به منزله هارون نسبت به موسی کلیم
الله!(4)
مگر فراموش کرده اید پیروزی تمام اسلام را در مقابل کفر ، آن زمان که علی علیه السلام ، عمر بن عبدود را به زانو در
آورد!(5)
مگر نه اینکه خداوند این بخشنده ی راکع را ولایت داده است بر مسلمین.(6)
مگر نه اینکه علی علیه السلام همان ((جنب الله )) است در قرآن.(7)
مگر نه اینکه دشمن او مورد لعن و خشم نبی خداست.(8)
مگر نه اینکه تنها مفسر و مبین کتاب خداست.(9)
چشم باز کنید ای جماعت مسلمین ! این دست علی علیه السلام است که به نشانه ی ولایت و برتری بالا میرود. (10)
مگر می شود انکار کرد ولایت او را ! نه هرگز نمی شود . تا غدیر هست ، زمین و زمان ، صحرا و آفتاب سوزان آنچنان
گواهی می دهند به اتمام رسالت با ابلاغ ولایت علی علیه السلام که حتی مخالفان عاجزند از انکار سروری تو مولا علی علیه السلام.(11)
1-مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّما أَکْمَلَ الله عَزَّوَجَلَّ دینَکُمْ بِإِمامَتِهِ.
هان مردمان! خداوند عزّوجلّ دین را با امامت علی تکمیل فرمود(خطبه غدیر)
2-فَأَوْحی إِلَی: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحیمِ، یا أَیُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ - فی عَلِی یَعْنی فِی الْخِلاَفَةِ لِعَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ - وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ).
پس آنگاه خداوند چنین وحی ام فرستاد: «به نام خداوند همه مهرِ مهرورز. ای فرستادی ما! آن چه از سوی پروردگارت درباری علی و خلافت او بر تو فرود آمده بر مردم ابلاغ کن، وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای؛ و او تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد.»(خطبه غدیر)
3- أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِالله وَ رَسُولِهِ (لَمْ یَسْبِقْهُ إِلَی الْایمانِ بی أَحَدٌ)،
اولین نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من است.(خطبه غدیر)
4-أَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی وَ خَلیفَتی (عَلی أُمَّتی) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدی، الَّذی مَحَلُّهُ مِنّی مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسی إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِی بَعْدی وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدَالله وَ رَسُولِهِ.
علی بن ابی طالب برادر، وصی و جانشین من در میان امّت و امام پس از من بوده. جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است، لیکن پیامبری پس از من نخواهد بود او (علی)، صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است؛(خطبه غدیر)
5-پیامبر اسلام گفت: «بَرَزَ الاِْسْلامُ کلُّهُ إلی الشِّرْک کلِّهِ / اینک همه اسلام در برابر همه کفر ایستاده است.»کتاب حیدرانه ها ص82 و سایت حوزه نت
6-وَقَدْ أَنْزَلَ الله تَبارَکَ وَ تَعالی عَلَی بِذالِکَ آیَةً مِنْ کِتابِهِ (هِی): (إِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُواالَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)، وَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ الَّذی أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَهُوَ راکِعٌ یُریدُالله عَزَّوَجَلَّ فی کُلِّ حالٍ.
و پروردگارم آیه ای بر من نازل فرموده که: «همانا ولی، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و ایمانیانی هستند که نماز به پا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند.» و هر آینه علی بن ابی طالب نماز به پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است.(خطبه غدیر)
7-مَعاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ جَنْبُ الله الَّذی ذَکَرَ فی کِتابِهِ العَزیزِ، فَقالَ تعالی (مُخْبِراً عَمَّنْ یُخالِفُهُ): (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتا عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ الله).
هان مردمان! همانا او هم جوار و همسایه خداوند است که در نبشته ی عزیز خود او را یاد کرده و درباری ستیزندگان با او فرموده: «تا آنکه مبادا کسی در روز رستخیز بگوید: افسوس که درباری همجوار و همسایه ی خدا کوتاهی کردم…»(خطبه غدیر)
8-أَلا إِنَّ جَبْرئیلَ خَبَّرنی عَنِ الله تَعالی بِذالِکَ وَیَقُولُ: «مَنْ عادی عَلِیّاً وَلَمْ یَتَوَلَّهُ فَعَلَیْهِ لَعْنَتی وَ غَضَبی»،
هان! بدانید جبرئیل از سوی خداوند خبرم داد: «هر آن که با علی بستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد، نفرین و خشم من بر او باد!» (خطبه غدیر)
9-مَعاشِرَالنّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آیاتِهِ وَانْظُرُوا إِلی مُحْکَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ، فَوَالله لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ یُوضِحَ لَکُمْ تَفْسیرَهُ إِلاَّ الَّذی أَنَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلی …(خطبه غدیر)
هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفی آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروی ننمایید. پس به خدا سوگند که باطن ها و تفسیر آن را آشکار نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام
10-لَنْ یُوضِحَ لَکُمْ تَفْسیرَهُ إِلاَّ الَّذی أَنَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلی وَشائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِیَدَی) وَ مُعْلِمُکُمْ: أَنَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی، وَ مُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَی.
تفسیر آن را آشکار نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که: هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست. و او علی بن ابی طالب است؛ برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است.(خطبه غدیر)
11-حافظ ابن سمان از عمر نقل کرده که عمر گفته است:((هذا مولای و مولی کل مومن، و من لم یکن مومن مولاه فلیس بمومن؛ علی علیه السلام مولی من و همه مومنان است ؛ و هر کس او مولایش نباشد مومن نیست))الریاض النظره2: 170{3/ 115}- برگزیده الغدیرص122
منبع (خطبه غدیر): علامه امینی، الغدیر، ج1ص12-151و294-322. شیخ عبدالله، بحرانی، عوالم العلوم، ج15/3ص 307-327. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج37ص181-182. حر عاملی، اثبات الهداة، ج2ص200-250. سید ابن طاووس، الطرائف، ص33. , اختصاصی حوزه نت
مهدویت در خطبه غدیر
هر انسانی که مورد ظلم و ستم واقع شده به دنبال ستاندن حق خود از ظالم است. اما روزگار سخت تر از آن است که
انسان به تنهایی بتواند حق خود را بستاند . همین امر باعث شده تا به دنبال یک منجی بگردد اما هر چه میگردد به او
نمی رسد ؛ اما منتظر ظهور اوست تا بیاید و جهان را پر از عدل داد کند.
پس هر انسان آزاده ای با ما شیعیان در انتظار است . چرا که امام ما همان منجی است ؛ چه آنها ایشان را بشناسند چه
نشناسند! چه باور داشته باشند چه نداشته باشند !
آری او خواهد آمد. این وعده خداوند است که از زبان آخرین فرستاده اش در روز غدیر جاری شد:
أَلا إِنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِی.
أَلا إِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَی الدِّینِ.
أَلا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ.
أَلا إِنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَهادِمُها.
أَلا إِنَّهُ غالِبُ کُلِّ قَبیلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ وَهادیها.
أَلاإِنَّهُ الْمُدْرِکُ بِکُلِّ ثارٍ لاَِوْلِیاءِالله.
أَلا إِنَّهُ النّاصِرُ لِدینِ الله.
أَلا إِنَّهُ الْغَرّافُ مِنْ بَحْرٍ عَمیقٍ.
أَلا إِنَّهُ یَسِمُ کُلَّ ذی فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَ کُلَّ ذی جَهْلٍ بِجَهْلِهِ.
أَلا إِنَّهُ خِیَرَةُالله وَ مُخْتارُهُ.
أَلا إِنَّهُ وارِثُ کُلِّ عِلْمٍ وَالُْمحیطُ بِکُلِّ فَهْمٍ.
أَلا إِنَّهُ الُْمخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الْمُشَیِّدُ لاَِمْرِ آیاتِهِ.
أَلا إِنَّهُ الرَّشیدُ السَّدیدُ.
أَلا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَیْهِ.
أَلا إِنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقُرونِ بَیْنَ یَدَیْهِ.
أَلا إِنَّهُ الْباقی حُجَّةً وَلاحُجَّةَ بَعْدَهُ وَلا حَقَّ إِلاّ مَعَهُ وَلانُورَ إِلاّعِنْدَهُ.
أَلا إِنَّهُ لاغالِبَ لَهُ وَلامَنْصورَ عَلَیْهِ.
أَلاوَإِنَّهُ وَلِی الله فی أَرْضِهِ، وَحَکَمُهُ فی خَلْقِهِ، وَأَمینُهُ فی سِرِّهِ وَ علانِیَتِهِ.
آگاه باشید! همانا آخرین امام، قائم مهدی از ماست. هان! او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود.
هشدار! که اوست انتقام گیرنده از ستمکاران.
هشدار! که اوست فاتح دژها و منهدم کننده ی آنها.
هشدار! که اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و راهنمی آنان.
هشدار! که او خونخواه تمام اولیی خداست.
آگاه باشید! اوست یاور دین خدا.
هشدار! که از دریایی ژرف پیمانه هایی افزون گیرد.
هشدار! که او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او، و به هر نادان و بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند.
هشدار! که او نیکو و برگزیده ی خداوند است.
هشدار! که او وارث دانش ها و حاکم بر ادراک هاست.
هان! بدانید که او از سوی پروردگارش سخن می گوید و آیات و نشانه هی او را برپا کند. بدانید همانا اوست بالیده و استوار.
بیدار باشید! هموست که [اختیار امور جهانیان و آیین آنان ] به او واگذار شده است.
آگاه باشید! که تمامی گذشتگان ظهور او را پیشگویی کرده اند.
آگاه باشید! که اوست حجّت پایدار و پس از او حجّتی نخواهد بود.درستی و راستی و نور و روشنایی تنها نزد اوست.
هان! کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزنده ی او یاری نخواهد گشت.
آگاه باشید که او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانتدار امور آشکار و نهان است.
این تعبیر به عنوان حجّت و امامت است و نظری به رجعت دیگر امامان ندارد زیرا آنان حجّت های پیشین اند که دوباره رجعت خواهند نمود.
فرازی از خطبه غدیر برگرفته از سایت حوزه نت
سن امام علی(ع) در روز غدیر
روز غدیر در سال دهم هجرت اتفاق افتاده است، اما با توجه به اینکه در سال تولد امام علی(ع) اختلاف نظر وجود دارد، تعیین سن آن حضرت در آن روز، بستگی به آن دارد که کدام نقل در ولادت ایشان تقویت شود. نظریه مشهور مورخان در مورد ولادت امام علی(ع) این است که آن حضرت در سال سیام عام الفیل یعنی ده سال قبل از بعثت پیامبر اسلام(ص) متولد شدند.[1] بنا بر این، امام علی(ع) در زمان بعثت پیامبر(ص) ده ساله بودند و با توجه به اینکه پیامبر ۱۳ سال اوّل بعثت را در شهر مکه بودند و واقعه غدیر در سال دهم هجرت اتفاق افتاده است؛ بر این اساس امام علی(ع) در روز غدیر 33 سال داشتند.
نظریه دیگر این است که امام علی(ع) 12 سال قبل از بعثت متولد شدند؛[2] در این صورت سن امام(ع) در روز غدیر 35 سال بود.
پینوشتها:
[1]. ر. ک: کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 452، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 1، ص 82، نشر بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 35، ص 8، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.
[2]. همان.
نیک صالحی
حضرت علی(ع) می فرمایند:
ریاکار را سه نشانه است: وقتی مردم را ببیند، خوشحال می شود، و اگر تنها بماند دچار کسالت می گردد، و دوست دارد که او را در تمام کارهایش ستایش کنند.
ویسگون
معنی تقوا
ـ اَلتَقوی اِجتنابٌ پرهیزکاری و تقوا خودداری کردن از گناه و آلودگی است.
ـ اَلتّقوی اَن یَتَّقِی المَرْءُ کُلَّما یُوثِمُه تقوی یعنی پرهیز از تمام کارهایی که فرد را گناهکار و آلوده می سازد.
متقی کیست
ـ اَلمتّقی مَن اِتَّقَی الذُّنُوبَ؛ با تقوا کسی است که از گناهان خودداری کند.
رابطه تقوی و ورع
ـ الوَرَعُ اساسُ التّقوی؛ پرهیز از گناهان و لغزش ها پایه و اساس تقواست.(ورع پایه تقواست)
ـ کَثرَةُ التُّقی عُنوانُ وُفُورِ الوَرعِ؛ بسیاری تقوا، نشانِ بسیاریِ پرهیزگاری است.
اهمیت تقوی
ـ اِنَّکم اِلی اَزوادِ التّقوی أحْوَجُ منکم الی اَزوادِ الدُنیا؛ شما به توشه تقوا بیش از توشه دنیا نیاز دارید.
ـ عَلَیکَ بِالتُّقی فَاِنَّهُ خُلْقُ الانبیاء؛ رعایت تقوا را بر خود لازم شمار؛ چرا که رعایت تقوا از اخلاق انبیاست.
ـ ثَوبُ التُّقی اَشرَفُ المَلابِس؛ لباس تقوی بهترین لباس هاست.
ـ اَلتَّقوی ثَمَرةُ الدینِ و اَمارَةُ الیقین تقوی و پرهیزگاری ثمره و میوه دینداری و نشانه یقین است.
آثار تقوی
ـ اَلتَّقوی تُعِزُّ؛ پایبندی به تقوا انسان را عزیز می کند.
ـ اَلتَّقوی ظاهِرُه شَرَفُ الدّنیا و باطِنُه شَرَفُ الاخرة؛ ظاهر تقوا ارجمندی در دنیا و باطن و حقیقت آن والامقامی و ارجمندی در آخرت است.
ـ بِالتَّقوی تَزکوا الاعمال؛ با تقوا و پارسایی رفتارها پاکیزه می شود.
ـ اِنَّ التَّقوَی اللّهِ عِمادُ الدّین و عِمادُ الیَقینِ وَ انّها لَمِفتاحُ صَلاحٍ و مِصباحُ نَجاحٍ؛ تقوای الهی پایه دین و یقین و کلید درستی و شایستگی و چراغ پیروزی و کامیابی است.
ـ مَعَ الوَرعِ یُثمِرُ العَمَل؛ با پرهیزگاری کارها به بار می نشیند.
ـ مَن تَوَرّع حَسُنت عِبادَتُه؛ هر که تقوا پیشه کند عبادتش نیکو می شود.
اوصاف پرهیزگاران
هرصنف گروهی از ویژگی ها واوصاف ویژه ای برخوردارند که حضرت علی(ع) درسخنانشان آنهارابرشمرده اند:
ـ لِلمتّقی ثَلاثُ عَلاماتٍ: اِخلاصُ العَمَلِ و قَصرُ الاملِ و اغتنامُ المَهلِ؛ انسان متّقی سه علامت دارد: در کارش اخلاص دارد، آرزوهایش کوتاه است و غنیمت شمار فرصت هاست.
ـ اَلمُتَّقُونَ اَنفُسَهُم عَفیفَةٌ و حاجاتُهم خَفیفةٌ و خَیراتُهُم مَأمُولَةٌ و شُرُورُهم مَأمُونَةٌ؛ انسان های باتقوا، عفیف اند، احتیاجات شان بسیار کم است و مردم به خیر و نیکی شان امیدوار و از شرّ و بدی شان در امان اند. (به همه نیکی می کنند و آزارشان به هیچ کس نمی رسد.
ـ اَلمُتَّقُونَ اَنفُسُهم قانِعةٌ و شَهَواتُهُم مَیتَهٌ و وُجوهُهُم مُستَبشرةٌ و قُلُوبُهم مَخزونة؛ نفوس انسان های باتقوا قانع، خواسته هایشان کم، چهره هایشان خندان و بشاش و قلب هایشان غمگین است.
ـ المتّقون اعمالُهُم زاکیةٌ و اَعْیُنُهم باکیةٌ و قُلوبُهُم وَجِلَةٌ؛ انسان های باتقوا کارهایشان پاکیزه، چشم هایشان گریان و دل هایشان ترسان است.
حضرت علی(ع) در خطبه همام، بعضی از اوصاف پرهیزگاران را چنین می شمارند:
پرهیزگاران گفتارشان از روی راستی، شیوه پوشاکشان بر پایه میانه روی و رفتارشان بر اساس فروتنی است. از آنچه خداوند برایشان جایز ندانسته است، چشم پوشیده اند. به علم و دانشی که برایشان سود دارد، گوش فرا می دهند. در سختی و گرفتاری چنان رفتار می کنند که دیگران در حال آسایش و خوشی می کنند. اگر اجل و مدت معینی از عمر که خداوند برایشان فرموده است نبود، از شوق ثواب و ترس عذاب، حتی به اندازه یک چشم برهم زدن روحشان در بدنشان آرام نمی گرفت. خداوند در نظرشان بزرگ و غیر خدا هرچه که هست، در نگاهشان کوچک است. و…
ـ حضرت علی(ع) در عهدنامه ای که به محمّد بن ابی بکر می نویسند، در بیان اوصاف پرهیزگاران می فرمایند:… اِنَّ المُتَقینَ ذَهَبُوا بِعاجِلِ الدُّنیا وَ اجلِ الاخِرة؛ انسان های باتقوا، هم از دنیای زودگذر و هم از آخرتِ دیرپا بهره مند شدند. با اهل دنیا در دنیایشان شریک شدند، در حالی که اهل دنیا در آخرت آنها شرکت نکردند. در دنیا پرهیزگاران نیکوترین جاها را برگزیدند و از بهترین خوراک ها خوردند (یعنی از حلال ترین آنها بهره بردند) همان لذتی را که متنعّمان از دنیا بردند نصیب پرهیزگاران هم شد آنان با زاد و توشه زیاد و تجارتی پرسود به سفر آخرت شتافتند. به لذت زهد، در همین دنیا نائل شدند و یقین پیدا کردند که در آخرت همسایه خدایند؛ هرچه بخواهند برآورده می شود و از هیچ لذّتی دریغ نمی شود.
آفات تقوی
در بعضی از کلمات نورانی علی(ع) به آفات تقوای اشاره شده است که از جمله آنهاست:
ـ لایُفسِدُ التّقوی الاّ غَلَبَةُ الشَهوةِ؛ چیزی جز غلبه شهوت تقوی را تباه نمی کند.
ـ آفةُ الوَرَعِ قِلَّةُ القِناعَة؛ آفت پرهیزگاری کمیِ قناعت است.
ـ مِن لَوازم الوَرَعِ التَنَزُّهُ عَن الاثام؛ از لوازم پرهیزگاری پاکی از گناهان است.
ـ یُفسِدُ الطَمَعُ الوَرَعَ و الفجورُ التَّقوی؛ طمع ورزی پارسایی و (دوری از اجتناب) و زشت کاری تقوا را تباه می کند.
ـ لاوَرَعَ مع غَیّ؛ تقوی با گمراهی و خیانت جمع نمی شود.
ـ الوَرعُ یَحجُزُ عن ارتکاب المَحارِم؛ پرهیزگاری از درافتادن به حرام جلوگیری می کند.
ـ مِلاکُ الوَرَعِ الکَفُّ عَن المَحارِم؛ معیار و ملاک پرهیزگاری خودداری کردن از حرام هاست.
ویژگی های تقوا
ـ ولاعِزَّ اَعَزَّ من التقوی؛ هیچ عزّتی چون پارسایی نیست.
ـ التُّقی رئیسُ الاخلاق؛ پرهیزگاری رئیس اخلاق است.
ـ ولا کَرَمَ کالتَّقوی؛ هیچ بزرگواری مانند تقوی نیست.
ـ لایَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقوی؛ عملی که توأم با تقوی باشد کم نیست. (هرچند به ظاهر کار کوچکی به نظر آید)
ـ ولو اَنَّ السَّمواتِ والاَرَضینَ کانتا علی عبدٍ رَتْقا ثُمَّ اتَّقَی اللّه لَجَعَلَ اللّه لَهُ مِنها مَخْرَجا؛ اگر در آسمان ها و زمین ها به روی بنده ای بسته شده باشد، امّا او از خدا بترسد و تقوا پیشه سازد، خداوند راه برون شوی در برابرش خواهد گشود.
ـ فَمَن اَشْعَرَ التقوی قَلْبَهُ بَرَّز مَهَلُهُ و فازَ عَمَلُهُ؛ کسی که جامه تقوا را بر قلب خود بپوشاند، کارهای نیکش آشکار، و عمل اش سبب پیروزی او می شود.
ـ اِعْلَمُوا عِبادللّهِ اِنَّ التَّقوی دارُ حِصنٍ عزیزٍ… اَلا و بِاتّقوی تَقْطَعُ حُمَةُ الخَطایا…؛ ای بندگان خدا، بدانید که تقوا دژ محکمی است [که شما را از حوادث و خطرها حفظ می کند] آگاه باشید که با تقوی می توان آثار بد گناهان را برطرف ساخت.
ـ اَلا و اِنَّ التقوی مَطایا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَیها أَهْلُها؛ آگاه باشید که پرهیزگاری همانند مرکب راهوار و آرامی است که صاحبش بر آن سوار می شود [و با آن تا بهشت پیش می رود].
ـ اِتَّقِ اللّهَ بعضَ التُّقی و اِن قَلَّ؛ پرهیزگاری را، هرچند کم، پیشه خود کن.
ـ التَّقوی لاعِوَضَ عَنهُ ولا خلفَ فیهِ؛ تقوی جایگزینی ندارد.
ـ بالتّقوی قُرِنَتِ العِصمة؛ با پرهیزگاری و رعایت تقوی می توان به عصمت و پاکدامین دست یافت.
ـ لاشَرَفَ اَعلی مِن التَّقوی؛ هیچ بزرگواری بالاتر از تقوا نیست.
ـ التَّقوی حِصنُ المؤمن؛ تقوی دژ و پناهگاه مؤمن است.
حوزه نت
ولایت مولا
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
و الذّی بَعَثَنی بِالنَبُوةِ … ما نَصَبْتُ عَلیاً لِاُمتی فیِ الاَرضِ حَتی نَوَّهَ اللهُ باِسمِهِ فی سَماواتِهِ وَ أوجَبَ ولایَتَهُ عَلی مَلائِکتِه.
سوگند به خدایی که مرا به نبوت مبعوث کرد !
… من علی را به عنوان جانشین در میان امت خود نَصب نکردم، مگر آنکه خداوند قبلاً او را در آسمانهایش ستایش کرده و …
نام او را به عظمت برده و …
ولایت او را بر فرشتگان واجب کرده بود.
بحار الانوار، ج 39، ص 92
ویسگون
غدیر در قرآن
الیوم کملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا . ( مائده : .3 )
روز غدیر خم دین شما را به حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را بعنوان دین براى شما پسندیدم .
» جایگاه عید غدیر در مکتب
1ـ عید خلافت و ولایت
روى زیاد بن محمد قال :
دخلت على ابى عبد الله (ع) فقلت :
للمسلمین عید غیر یوم الجمعة والفطر والاضحى ؟
قال : نعم ، الیوم الذى نصب فیه رسول الله (ص) امیرالمؤمنین (ع) . مصباح المتهجد : .736
زیاد بن محمد گوید :
بر امام صادق (ع) وارد شدم و گفتم : یا مسلمانان عیدى غیر از عید قربان و عید فطر و جمعه دارند ؟ امام (ع) فرمود :
آرى ، روزى که رسول خدا (ص) امیرمؤمنان (ع) را ( به خلافت و ولایت ) منصوب کرد .
2ـ برترین عید امت
قال رسول الله (ص) :
یوم غدیر خم افضل اعیاد امتى و هو الیوم الذى امرنى الله تعالى ذکره فیه بنصب اخى على بن ابى طالب علما لامتى، یهتدون به من بعدى و هو الیوم الذى کمل الله فیه الدین و اتم على امتى فیه النعمة و رضى لهم الاسلام دینا . ( امالى صدوق : 125، ح .8 )
رسول خدا (ص) فرمود :
روز غدیر خم برترین عید هاى امت من است و آن روزى است که خداوند بزرگ دستور داد ؛ آن روز برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمدار ( و فرمانده ) امتم منصوب کنم ، تا بعد از من مردم توسط او هدیت شوند ، و آن روزى است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین براى آنان پسندید .
3ـ عید بزرگ خدا
عن الصادق (ع) قال :
هو عید الله الکبر ، و ما بعث الله نبیا الا و تعید فى هذا الیوم و عرف حرمته و اسمه فى السماء یوم العهد المعهود و فى الارض یوم المیثاق المأخوذ و الجمع المشهود . ( وسائل الشیعه ، 5: 224، ح .1 )
امام صادق (ع) فرمود :
روز غدیر خم عید بزرگ خداست ، خدا پیامبرى مبعوث نکرده ، مگر ینکه این روز را عید گرفته و عظمت آن را شناخته و نام این روز در آسمان ، روز عهد و پایمان و در زمین ، روز پایمان محکم و حضور همگانى است .
4ـ عید ولایت
قیل لابى عبد الله (ع) :
للمؤمنین من الاعیاد غیر العیدین و الجمعة ؟
قال : نعم لهم ما هو اعظم من هذا ، یوم اقیم امیرالمؤمنین (ع) فعقد له رسول الله الولیة فى اعناق الرجال والنساء بغدیر خم . ( وسائل الشیعه ، 7: 325، ح .5 )
صد نگهبان شمشیر به دست
از ابو سعید سهل بن زیاد نقل شده است که: ما در خانه «ابوالعباس فضل بن احمد بن ادریس» بودیم و صحبت از امام هادی علیه السلام به میان آمد. ابو العباس از پدرش نقل کرد که روزی نزد متوکل رسیدم، او را خشمگین و مضطرب دیدم. او به وزیرش «فتح بن خاقان» با خشم و غضب می گفت: این چه سخنانی است که در مورد این مرد می گویی و مرا از اجرای تصمیم باز می داری؟ فتح می گفت: یا امیرالمؤمنین! سخن چینها دروغ گفته اند. و بدین ترتیب تلاش می کرد متوکل را آرام سازد، ولی او آرام نمی گرفت و هر لحظه خشم و غضبش بیشتر می شد تا آنجا که گفت: به خدا سوگند! او را می کشم. او مرتب مردم را [علیه من] می شوراند و می خواهد فتنه ای برپا سازد و چشم طمع به دولت من دارد.
آن گاه دستور داد چهار نفر جلاد آماده شوند و به چهار نفر از غلامان خود دستور داد هنگامی که «علی بن محمد علیهماالسلام » وارد شد، بر او بتازید و با شمشیرهای خود او را قطعه قطعه کنید. ناگاه متوجه شدم امام هادی علیه السلام است که مأموران، حضرت را با وضع نامناسبی به حضور متوکل آوردند. ناگهان چهار غلامی که مأمور به قتل او بودند، به سجده افتادند و دستور متوکل را اجرا نکردند، و خود متوکل نیز از تخت به زیر آمده، عرض کرد: یابن رسول الله! چرا نابهنگام تشریف آورده اید؟ و مرتب دستها و صورت حضرت را می بوسید! حضرت فرمود: من به اختیار خود نیامده ام، بلکه به دعوت تو آمده ام و پیک تو مرا احضار نموده است.
آن گاه متوکل به فتح بن خاقان و دیگران خطاب کرد: مولای من و خودتان را بدرقه کنید! پیک «بد مادر» به دروغ او را احضار کرده است.
بعد از آنکه حضرت برگشتند، متوکل رو کرد به جلاّدها که چرا دستور مرا [در باره علی بن محمد علیهماالسلام [ اجرا نکردید؟ جواب دادند: آن گاه که او را وارد ساختید، ناگهان مشاهده کردیم که بیش از یکصد نفر شمشیر به دست دور او را گرفته اند! از دیدن آنان آن قدر وحشت کردیم که نتوانستیم مأموریت را انجام دهیم.
بحار الانوار، ج 50، ص 155؛ محجّة البیضاء، فیض کاشانی، ج 4، ص 318؛ کشف الغمة، اربلی، ج 2، ص 395؛ تجلّیات ولایت، ص 478
حوزه نت
فتنه خلق قرآن
يكى از مهمترين و داغترين جريانهاى فكرى و عقيدتى در دوران امام هادى - عليه السلام - جنجال و كشمكش شديد بر سر مخلوق بودن يا مخلوق نبودن قرآن بود.
گروه «معتزله» كه عقل گراى افراطى بودند و در مسائل عقيدتى كند و كاو عقلى بيش از حدى مىكردند، مسئله «مخلوق» و «حادث» بودن قرآن را در ارتباط با صفات خدا مطرح كردند و با «قديم» بودن قرآن كه گروه «اشاعره» و اهل حديث از آن جانبدارى مىكردند، به مخالفت برخاستند و درگيرى بين طرفداران اين دو بينش اعتقادى رخ داد.
به گفته اهل تحقيق، بحث پيرامون مخلوق بودن قرآن، از اواخر حكومت بنى اميه آغاز گرديد (اوائل قرن دوم هجرى) و نخستين كسى كه اين بحث را در محافل اسلامى مطرح كرد، «جَعْد بن درهم»، معلم «مروان بن محمد» آخرين خليفه اموى، بود. او اين فكر را از «ابان بن سمعان»، و «ابان» نيز از «طالوت بن اعصم» يهودى فرا گرفته بود.
«جَعْد» پس از طرح اين بحث مورد تعقيب قرار گرفت و به كوفه فرار كرد و در آنجا اين نظريه را به «جَهْم بن صفوان ترمذى» منتقل كرد(70).
برخى بر اين باورند كه اعتقاد به قديم بودن قرآن از مسيحيت به جامعه اسلامى نفوذ كرده بود، زيرا آنان «مسيح» را «كلمة الله» مىدانستند و در نتيجه، كلام خدا - كه از خداست - از نظر آنان «قديم» شناخته مىشد.
مؤيد اين نظريه اين است كه ماءمون در بخشنامهاى كه در اين مورد به «اسحاق بن ابراهيم» حاكم بغداد نوشت، «اشاعره» را متهم كرد كه در مورد قرآن، همچون سخنان مسيحيان در مورد حضرت عيسى، سخن مىگويند.
در هر حال در زمان خلافت «هارون»، «بِشْر مَريسى»، كه گفته مىشود يهودى تبار بوده، اين بحث را دنبال كرد و مدت چهل سال به ترويج فكر مخلوق بودن قرآن پرداخت و چون روزى شنيد كه هارون سخنان او را شنيده و وى را غياباً به مرگ تهديد كرده است، متوارى شد.
اين بحث همچنان بين دو گروه مطرح بود تا آنكه «ماءمون» به آن دامن زد و آتش اختلاف را شعله ورتر كرد. او كه فردى دانشمند و مطلع، آشنا به فلسفه و فقه و ادبيات عرب، و اهل بحث و مناظره و دقت علمى بود، از همان زمان جوانى به اعتزال گرايش داشت و از «مخلوق» بودن قرآن جانبدارى مىكرد. فقها و اهل حديث مىترسيدند مبادا وى خليفه شود و اين عقيده را ترويج كند، به حدى كه «فُضيل بن عياض» علناً مىگفت: «من از خدا براى هارون طول عمر مىخواهم تا از شر خلافت ماءمون راحت باشم»! (71)
حدس آنان درست بود. ماءمون پس از رسيدن به قدرت، رسماً از «معتزله» و در نتيجه از نظريه مخلوق بودن قرآن طرفدارى كرد و آن را عقيده رسمى دولت اعلام نمود و قدرت دولت را جهت سركوبى مخالفان اين نظريه به كار گرفت. و چون مخالفان كه در آن زمان اهل سنت ناميده مىشدند، مقاومت نشان دادند، بحران به اوج خود رسيد و جريان از حد بحث علمى و مذهبى خارج شد و به يك بحث جنجالى و حادّ عقيدتى - سياسى تبديل گرديد و صحبت روز شد و همه جا حتى در ميان عوام با حرارت مطرح گشت.
ماءمون در سال 218 قمرى فرمانى خطاب به «اسحاق بن ابراهيم»، حاكم بغداد، صادر كرد كه بايد تمام قضات و شهود و محدثان و مقامات دولتى مورد آزمايش قرار گيرند، هر كس معتقد به خلق قرآن باشد، در كار خود ابقا شود و گرنه از كار بر كنار گردد (72). اين كار كه در واقع نوعى تفتيش عقايد بود، در تاريخ، به عنوان «مِحنَةالْقُرْآن» (73) مشهور شده است.
كسى كه ماءمون - و پس از او معتصم و واثق عباسى - را به اين كار تشويق مىكرد، «ابن ابى دُؤاد»، قاضى مشهور دربار عباسى بود كه پس از بركنارى «يحيى بن اكثم» قاضى القضات شده بود. او كه از شهرت و آوازه بلند علمى برخوردار بود و در بذل و بخشش و ميزان نفوذ و قدرت در دربار عباسى با برامكه مقايسه مىشد، در «مِحنَةُ القُرْآن» نقش مهمى داشت و از اين رو برخى تصور كردهاند كه بنيانگذار اين نظريه او بوده است (كه ديديم چنين نيست).
در هر حال سختگيرى دولت عباسى به جايى رسيد كه مخالفان مورد شكنجه و آزار قرار گرفتند و زندانهاپر از آنان گرديد. «احمد بن حنبل» كه در دفاع از عقيده خويش پافشارى مىكرد، تازيانه خورد!(74) و در زمان حكومت «واثق»، «احمد بن نصر خزاعى» به قتل رسيد و «يوسف بن يحيى بُرَيطى»، شاگرد شافعى، مورد شكنجه قرار گرفت و در زندان مصر در گذشت. «يعقوبى» در اين باره داستان عجيبى نقل مىكند. وى مىنويسد:
«امپراتور روم به واثق خليفه عباسى نامه نوشت و به او خبر داد كه اسيران بسيارى از مسلمانان در اختيار دارد، اگر خليفه در مقابل آنها فديه (سربها) دهد، او حاضر است اسيران مسلمان را آزاد كند. واثق اين پيشنهاد را پذيرفت و نمايندگانى به مرز فرستاد. نمايندگان خليفه اسيران را كه تحويل مىگرفتند و عقيده آنان را در باره مخلوق بودن قرآن مىپرسيدند، و تنها كسانى را كه به اين سؤال جواب مثبت مىدادند، مىپذيرفتند و لباس و پول در اختيارشان قرار مىدادند!»(75).
اين سختگيريها سبب نفرت مردم از معتزله گرديد، لذا وقتى كه «متوكل عباسى» به خلافت رسيد، جانب اهل حديث را گرفت و به «محنة القرآن» خاتمه داد. ولى اين بحث فوراً از رونق نيفتاد و تا مدتها در جامعه اسلامى مطرح بود (76).
موضع امام هادى (ع)
امامان معصوم كه رهبرى انديشه اصيل اسلامى را به عهده داشتند، سكوت در برابر چنين بحث و جدال فكرى را ناروا شمرده، خطّ بطلان بر فكر انحرافى كشيده، انديشه درست را مشخص مىكردند و با تبيين موضع اصولى و هدايتگرانه خود، مسلمانان را از وارد شدن در چنين بحث و جدال بيهودهاى بر حذر مىداشتند.
«ريّان بن صلت» به محضر امام رضا - عليه السلام - عرض كرد: نظر شما درباره قرآن چيست؟ فرمود: قرآن كلام خداست، همين! در اين باره بيش از اين بحث نكنيد كه گمراه مىشويد.
سخنى كه در اين زمينه از امام هادى - عليه السلام - نقل شده نسبتاً گسترده و روشن است، امام در پاسخ يكى از شيعيان «بغداد» چنين نوشت (77):
بسم الله الرحمن الرحيم. خداوند ما و تو را از دچار شدن به اين فتنه حفظ كند كه در اين صورت بزرگترين نعمت را بر ما ارزانى داشته است، وگرنه هلاكت و گمراهى است. به نظر ما بحث و جدال درباره قرآن (كه مخلوق است يا قديم؟) بدعتى است كه سؤال كننده و جواب دهنده در آن شريكند، زيرا پرسش كننده دنبال چيزى است كه سزاوار او نيست وپاسخ دهنده نيز براى موضعى بى جهت خود را به زحمت و مشقت مىافكند كه در توان او نمىباشد.
خالق، جز خدا نيست و بجز او همه مخلوقند، قرآن نيز كلام خداست، از پيش خود اسمى براى آن قرار مده كه از گمراهان خواهى گشت. خداوند ما و تو را از مصاديق سخن خود قرار دهد كه مىفرمايد: (متقيان) كسانى هستند كه در نهان از خداى خويش مىترسند و از روز جزا بيمناكند(78).
اين موضعگيرى امامان باعث شد كه شيعيان از اين درگيريها بدور باشند و گرفتار بدعت و گمراهى نشوند.
شهید آوینی
امام هادی علیه السلام میفرمایند:
امام علی النقی(علیه السلام) فرمودند: هرگاه در زمانه ای عدل بیـش از ظلم رایج باشد، بدگمانـی به دیگری حرام است،
مگر آن که (آدمـی ) بـدی از کسـی ببینـدو هرگاه در زمانه ای ظلـم بیـش ازعدل باشد،
تا وقتـی که (آدمـی) خیری ازکسـی نبینـد، نبایـد به او خـوشبیـن باشـد.
«بحارالانوار،جلد75 صفحه 370»
علی (علیه السلام) از نگاه شهید مطهری ( قسمت سوم)
* علي(علیه السلام) مظهر جامعیت و انسان کامل: یکی از مظاهر جامعیت و انسان کامل بودن علي(علیه السلام) این است که در مقام اثبات و عمل با فرقههای گوناگون و انحرافات مختلف روبرو شده و با همه مبارزه کرده است. گاهی او را در صحنه مبارزه با پول پرستها و دنیا پرستان متجمل میبینیم، گاهی هم در صحنه مبارزه با سیاست پیشههای ده رو و صدرو، گاهی با مقدس نماهای جاهل و منحرف. لذا وجود مقدس حضرت علي(علیه السلام) در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد کرد و با آنان به پیکار برخاست؛ اصحاب جمل که خود آنان را ناکثین نامید و اصحاب صفین که آنها را قاسطین خواند و اصحاب نهروان یعنی خوارج که خود آنها را مارقین میخواند. ۵
* مبارزه علي(علیه السلام) با دو طبقه: سراسر وجود علی ع، تاریخ و سیرت علی ع، خلق و خوی علی ع، رنگ و بوی علی ع، سخن و گفتگوی علي(علیه السلام) درس و سرمشق و تعلیم و رهبری است. همچنان که جذبهای علي(علیه السلام) برای ما آمرزنده و درست است، دفعهای او نیز چنین است، ما معمولا در زیارتهای علي(علیه السلام) و سایر اظهار ادبها مدعی میشویم که ما دوست دوست تو، و دشمن دشمن تو هستیم. تعبیر دیگر این جمله این است که به سوی آن نقطه میرویم که در جو جاذبه تو قرار دارد و تو جذب میکنی و از آن نقاط دوری میگزینم که تو آنها را دفع میکنی.
علي(علیه السلام) دو طبقه را سخت دفع کرده است۱؛ - منافقان زیرک. -۲ زاهدان احمق.
همین دو درس، برای مدعیان تشییع او کافی است که چشم باز کنند و فریب منافقان را نخورند، تیزبین باشند و ظاهربینی را رها نمایند.
حکمت غدیر
علی (علیه السلام) از نگاه شهید مطهری ( قسمت دوم )
(بخش دوم از ) فرازهایی از دیدگاه شهید بزرگوار مرتضی مطهری را پیرامون شناخت او از شخصیت ملکوتی حضرت علي(علیه السلام):
تجسم حقیقت: علي(علیه السلام) مقیاس میزانی است برای سنجش فطرتها و سرشتها، آن که فطرتی سالم و سرشتی پاک دارد از وی نمیرنجد ولو اینکه شمشیرش بر او فرود آید و آن که فطرتی آلوده دارد به او علاقهمند نگردد ولو اینکه احسانش کند. چون علي(علیه السلام) جز تجسم حقیقت چیزی نیست او خود میفرماید: “اگر با این شمشیرم بینی مومن را بزنم که با من دشمن شود هرگز دشمنی نخواهد کرد و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت. زیرا که این سخن بر زبان پیغمبر امی جاری گشته که گفت: “یا علی! مومن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمیدارد.
* سبب دوستی و محبت علي(علیه السلام) در دلها: فوقالعادگی علي(علیه السلام) در چیست که عشقها را برانگیخته و دلها را به خود شیفته ساخته و رنگ حیات جاودانی گرفته و برای همیشه زنده است؟ چرا دلها همه خود را با او آشنا میبینند و اصلا او را مرده احساس نمیکنند بلکه زنده مییابند؟ مسلما ملاک دوستی او جسم او نیست زیرا جسم او اکنون در بین ما نیست و ما آن را احساس نکردهایم، و با محبت علي(ع) از نوع قهرماندوستی که در همه ملتها وجود دارد نیست. هم اشتباه است که بگوییم محبت علي(علیه السلام) از راه محبت نیست هم اشتباه است که بگوییم محبت علي(علیه السلام) از راه محبت فضیلتهای اخلاقی و انسانی است و حب علي(علیه السلام) حب انسانیت است. درست است علي(علیه السلام) مظهر انسان کامل بوده و درست است که انسان نمونههای عالی انسانیت را دوست میدارد اما اگر علي(علیه السلام) همه این فضایل انسانی را که داشت میداشت آن حکمت و آن علم، آن فداکاریها و از خود گذشتگیها، آن تواضع و فروتنی، آن ادب، آن مهربانی و عطوفت، آن ضعیفپروری، آن عدالت، آن آزادگی و آزادیخواهی، آن احترام به انسان، آن ایثار، آن شجاعت، آن مروت و مردانگی نسبت به دشمن، آن سخا و جود و کرم و… اگر علي(علیه السلام) همه اینها را داشت میداشت اما رنگ الهی نمیداشت مسلما این قدر که امروز عاطفهانگیز و محبت خیز است نبود. علي(علیه السلام) از آن نظر محبوب است که پیوند الهی دارد، دلهای ما به طور ناخودآگاه در اعماق خویش با حق سرو سر و پیوستگی دارد و چون علي(علیه السلام) را آیت بزرگ حق و مظهر صفات حق مییابند به او عشق میورزند. درحقیقت پشتوانه عشق علي(علیه السلام) پیوند جانها با حضرت حق است که برای همیشه در فطرتها نهاده شده و چون فطرتها جاودانی است مهر علي(علیه السلام) نیز جاودان است. نقطههای روشن در وجود علي(علیه السلام) بسیار زیاد است اما آنچه برای همیشه او را درخشنده و تابان قرار داده ایمان و اخلاص اوست و آن است که به وی جذبه الهی داده است.
ابن ابی الحدید با اینکه از برترین شارحان نهج البلاغه است، در عین حال شناخت آن چنانی نسبت به مقام امام و امامت ندارد . و در ابتدای خطبه همام، در توجیه این سؤال که چرا علی علیه السلام از ابتدا پاسخ همام را در بیان اوصاف متقین نداد، بلکه اجازه داد تا او اصرار و سماجت کند تا آن جا که امام را در فشار قرار دهد؟ پاسخهایی داده است . از جمله می گوید: «ولعله تثاقل عن الجواب لیرتب المعانی التی خطرت له فی الفاظ مناسبة لها ثم ینطق بها کما یفعله المتروی فی الخطبة; (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ دوم، 1386، ه . ق، ج 10، ص 134) شاید علت تاخیر او از جواب این بود که معانی ای که برای او خطور می کرد را در الفاظ مناسب ردیف کند (و بقول امروزیها سخنرانی را خوب آماده کند) و آنگاه سخن بگوید چنان که یک خطیب فکر و اندیشه می کند .»
مذهب و اعتقاد ابن ابی الحدید اجازه نمی دهد که بفهمد امام علم الهی و «لدنی » دارد و نیاز به فکر و ترتیب الفاظ و آماده کردن منبر و سخنرانی و پیش مطالعه ندارد .
حوزه نت
1
-پيامبر صلى الله عليه و آله:
لا تَسُبُّوا الناسَ فَـتَـكتَسِبُوا العَداوَةَ بَينَهُم؛
به مردم ناسزا نگوييد، كه با اين كار در ميان آنها دشمن پيدا مى كنيد.
كافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص360، ح 3
2- امام باقر عليه السلام:
إِنَّ اللّه عَز َّوَ جَلَّ يُحِبُّ المُداعِبَ فِى الجَماعَةِ بِلا رَفَثٍ؛
خداوند عزوجل دوست دارد كسى را كه در ميان جمع شوخى كند به شرط آن كه ناسزا نگويد.
كافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص663، ح4
3- امام صادق عليه السلام:
الفُحشُ و البَذاءُ و السَّلاطَةُ مِن النِّفاقِ؛
دشـنـامـگويى و بـد زبانى و دريـدگـى از (نشانه هاى) نفاق است.
کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 325 ، ح 10
4- امام علی علیه السلام:
ثَمَرَةُ التَّواضُعِ الَمحَبّةُ، ثَمَرَةُ الكِبرِ المَسَبَّةُ.
ثمره فروتنى دوستى است، ثمره تكبّر ناسزا (شنيدن) است.
عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 209 ، ح 4192 و 4193
5- امام علی علیه السلام:
مَن عابَ عِيبَ، و مَن شَتَمَ اُجيبَ، و مَن غَرَسَ أشجارَ التُّقى اجتَنى ثِمارَ المُنى.
هر كه عيبجويى كند، عيبجويى شود و هر كه ناسزا گويد، پاسخ (ناسزا) شنود و هر كه درختهاى تقوا بنشاند، ميوه هاى آرزوها را بچيند.
كشف الغمّه(ط-القدیمة) ج 2، ص 346 - بحارالانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 79
6- پيامبر صلى الله عليه و آله:
سَبَّابُ الْمُؤْمِنِ كَالْمُشْرِفِ عَلَى الْهَلَكَة
ناسزاگوى به مؤمن همچون كسى است كه در آستانه هلاكت باشد.
کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 359 ، ح 1
7- پيامبر صلى الله عليه و آله:
سِبَابُ الْمُؤْمِنِ فُسُوقٌ قِتَالُ الْمُؤْمِنِ كُفْرٌ أَكْلُ لَحْمِهِ مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حُرْمَةُ مَالِهِ كَحُرْمَةِ دَمِهِ.
ناسزاگفتن به مؤمن فسق است و جنگيدن با او كفر و خوردن گوشت او (غيبت كردن از وى) معصيت خداست و حرمت مالش مثل حرمت خونش است
من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 377 ، ح 5781
8- پيامبر صلى الله عليه و آله:
لَا تَسُبُّوا الرِّيَاحَ فَإِنَّهَا مَأْمُورَةٌ وَ لَا تَسُبُّوا الْجِبَالَ وَ لَا السَّاعَاتِ وَ لَا الْأَيَّامَ وَ لَا اللَّيَالِيَ فَتَأْثَمُوا وَ تَرْجِعَ عَلَيْكُمْ.
به بادها ناسزا مگوييد كه آنها (از جانب خداوند) مأمورند و كوهها و لحظه ها و روزها و شبها را ناسزا نگوييد كه گنهكار مى شويد و به خودتان بر مى گردد.
علل الشرائع ج 2 ، ص 577، ح 1
9-پيامبر صلى الله عليه و آله:
لا تَسُبُّوا الناسَ فَتَكتَسِبُوا العَداوةَ بَينَهُم.
به مردم ناسزا مگوييد كه با اين كار در ميان آنها دشمن پيدا مى كنيد.
كافي(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 360، ح 3
10- امام علی علیه السلام:
مَهْلاً يا قَنبرُ! دَعْ شاتِمَكَ مُهانا تُرْضِ الرَّحمنَ و تُسخِطِ الشَّيطانَ و تُعاقِبْ عَدُوَّكَ، فَوَ الذي فَلَقَ الحَبَّةَ و بَرَأ النَّسَمَةَ ما أرضَى المؤمنُ رَبَّهُ بِمِثلِ الحِلْمِ، و لا أسخَطَ الشَّيطانَ بِمِثلِ الصَّمتِ، و لا عُوقِبَ الأحمَقُ بمِثلِ السُّكوتِ عَنهُ.
- خطاب به قنبر- كه مى خواست به كسى كه بدو ناسزا گفته بود، ناسزا گويد - : آرام باش قنبر ! دشنامگوى خود را خوار و سرشكسته بگذار تا خداى رحمان را خشنود و شيطان را ناخشنود كرده و دشمنت را كيفر داده باشى. قسم به خدايى كه دانه را شكافت و خلايق را بيافريد، مؤمن پروردگار خود را با چيزى همانند بردبارى و گذشت خشنود نكرد و شيطان را با حربه اى چون خاموشى به خشم نياورد و احمق را چيزى مانند سكوت در مقابل او كيفر نداد.
أمالي(مفيد) ص 118، ح 2
11-پيامبر صلى الله عليه و آله:
إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَى كُلِّ فَحَّاشٍ بَذِيءٍ قَلِيلِ الْحَيَاءِ- لَا يُبَالِي مَا قَالَ وَ لَا مَا قِيلَ لَه
خداوند بهشت را بر هر فحّاش بد زبان بى شرمى كه باكى ندارد چه گويد و چه شنود، حرام كرده است.
كافي(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 323، ح 3
12-پيامبر صلى الله عليه و آله:
إنّ مِن شَرِّ عِبادِ اللَّهِ مَن تُكرَهُ مُجالَسَتُهُ لِفُحشِهِ؛
بدترين بندگان خدا كسى است كه از ترس فحش او، همنشينى با او را خوش ندارند.
كافي(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 325، ح 8
13- امام كاظم سلام الله علیه:
مَا تَسَابَّ اثْنَانِ إِلَّا انْحَطَّ الْأَعْلَى إِلَى مَرْتَبَةِ الْأَسْفَل
هيچگاه دو تن به هم دشنام ندادند جز آن كه بالاتر به مرتبه فروتر سقوط كرد.
اعلام الدین ص 305 - درة الباهرة ص 34
14- امام علی علیه السلام:
مَن سَمِعَ بِفاحِشَةٍ فابداها کانَ کَمَن أتاها
آنکه سخن زشتی بشنود و بازگویش کند مانند کسی است که آن را گفته
شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید) ج20 ، ص 273 ، ح110
شهید آوینی
نشانه های امام
امام رضاعلیه السلام می فرماید: «للامام علامات: یکون اعلم الناس واحکم الناس واتقی الناس واحلم الناس واشجع الناس، واسخی الناس واعبد الناس . . . ویکون مطهرا ویری من خلفه کما یری من بین یدیه; (24)
امام دارای نشانه هایی است: او داناترین مردم، بهترین انسانها در قضاوت، با تقواترین مردم، بردبارترین مردم، شجاع ترین مردم، سخاوتمندترین مردم و عابدترین مردم می باشد . . . و پاکیزه [از گناهان و معصوم است] و از پشت سر همچون از پیش رو می بیند .»
امام رضاعلیه السلام در حدیث فوق 9 نشانه را برای امام بیان می کند . البته امام نشانه های دیگری نیز دارد، از جمله:
1 - امام محدث است; یعنی، صدای ملک را می شنود ولی او را نمی بیند . به فرموده امام هشتم علیه السلام رسول آن است که جبرئیل بر او نازل می شود و او جبرئیل را می بیند و سخنانش را می شنود . نبی گاهی سخن جبرئیل را می شنود و گاهی خودش را می بیند . «والامام هو الذی یسمع الکلام ولا یری الشخص; (25) و اما امام کسی است که سخن [ملک] را بشنود ولی شخص او را نبیند .»
2 - امام دارای علم الهی و مؤید به روح رحمانی است . امام هشتم علیه السلام فرمود: «ان الامام مؤید بروح القدس وبینه وبین الله عمود من نور یری فیه اعمال العباد وکلما احتاج الیه لدلالة اطلع علیها; (26) امام با روح القدس تایید شده و بین او و خدا ستونی از نور است که در آن رفتار بندگان را می بیند و هرگاه برای راهنمایی [افراد] به آن احتیاج پیدا کند، بر آن راهنمایی آگاهی می یابد .»
24) شیخ حر عاملی، التنبیه، ص 26; ر . ک: بدایة المعارف، محمد رضا مظفر، شرح از سید محسن خرازی، ج 2، ص 46 .
25) اصول کافی، ج 1، ص 248، روایت 2 .
26) التنبیه، ص 42; بدایة المعارف، ج 2، ص 50 .
حوزه نت
ضرورت امام شناسی
از بزرگترین، خطرناکترین و شکننده ترین انحرافاتی که در جامعه اسلامی رخ داد، انحراف از مسیر امامت بود . اگر جامعه
بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله جایگاه امامت را شناخته بودند، امامت و خلافت را در حد نمایندگی قبیله ای و
قومی و حداکثر رهبری سیاسی، تنزل نمی دادند و اجازه نمی دادند که کسانی بر آن جایگاه تکیه بزنند که هیچ گونه
شایستگی و لیاقت در وجود آنها نبود .
قرآن کریم امامت را بالاتر از نبوت می داند; و چنین بیان می کند که ابراهیم علیه السلام بعد از نبوت و خلت (خلیل
اللهی) به مقام امامت ترفیع درجه یافته است . «انی جاعلک للناس اماما» ; (4) «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم
.» و امامت و معرفی امام را باعث کمال دین و تمام کننده نعمت دانسته و بعد از آنکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
علی علیه السلام را به خلافت و امامت منصوب می کند می فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم » ; (5) «امروز دینتان را
برایتان کامل کردم .» و اعلام می کند که عدم معرفی امام و امامت به منزله عدم انجام رسالت 23 ساله است . (6)
همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة; (7) هر کس بمیرد و
امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است .» این حدیث به خوبی می رساند که اگر کسی امام زمان
خود را نشناسد، در واقع دینی برای او ثابت نیست . فخر رازی، یکی از بزرگترین علمای اهل نت حدیث مذکور را به این
صورت نقل نموده است که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه فلیمت ان شاء یهودیا وان
شاء نصرانیا; (8) اگر کسی بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد پس باید به خواست خودش یا یهودی و یا نصرانی
بمیرد [. ولی مسلمان از دنیا نخواهد رفت] .»
4) بقره/124 .
5) مائده/5 .
6) مائده/67 .
7) علامه امینی، الغدیر، دارالکتب الاسلامیة، ج 10، ص 359 - 360 .
8) فخر رازی، مجموعة الرسائل، چاپ مصر، 1328، المسائل الخمسون، ص384
حوزه نت
شبهه : چرا حضرت علي (ع) در هيچ كجاي تاريخ ( حتي در كتب شيعه ) نفرمودند كه : مردم در غدير خم با من بيعت خلافت كردند…
این شبهه دروغی بیش نیست، چراکه امير مؤمنان عليه السلام در موارد بسياري به حديث غدير احتجاج كردهاند، ما به طور نمونه با استفاده از منابع معتبر شيعه و اهل سنت به بعضي از آن موارد اشاره مي کنيم:
1 . احمد بن حنبل در مسندش با سند صحيح نقل ميكند :
ابوطفیل می گوید : حضرت على عليه السّلام مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود : سوگند مىدهم هر مرد مسلمانى كه غدير خم را به خاطر دارد و سخنى را كه در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده است ، از جا برخيزد . سى تن از مردم براى اقامه شهادت بپا خاستند ـ ابو نعيم گفته است كه افراد بسيارى شهادت دادند ـ و اعلام كردند آن هنگام كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست امير المؤمنين على عليه السّلام را به دست مبارك خود گرفت خطاب به مردم فرمود :
آيا ميدانيد كه من شايستهتر به مؤمنان از خود آنها مىباشم ؟ همگى فرمايش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را تصديق كردند . رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود :
هر كس من مولاي او هستم ، اين [علي] مولاي او است ، پروردگارا ! دوست على را دوست بدار ، و دشمن على را دشمن بدار .
ابو طفيل گفت : از ميان جمع در حالى بيرون رفتم كه در خودم احساس ناراحتى مىكردم ، و در بازگشت از اجتماع مردم ، به ديدار «زيد بن ارقم» رفتم و به او گفتم : از على چنين و چنان شنيدم و ناراحت شدم ! «زيد» گفت : آنچه را كه شنيدى انكار مكن ! به دليل آن كه، آنچه را كه استماع كردهاى من خود از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدهام ! (مسند احمد ، ج 4 ، ص 370 ، ح 19823).
2 . احمد بن حنبل در جاي ديگر از مسندش مينويسد :
سعيد بن وهب گويد : حضرت على عليه السّلام در رحبه ، حاضران را سوگند داد كه هر كس در روز غدير خم سخنى در حق من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده است از جا برخيزد . در اين هنگام پنج تن و يا شش تن برخاستند و گواهى دادند كه آنان در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در محل غدير شنيدند، خطاب به مردم فرمود: هر كس من مولاي او هستم ، اين علي نيز مولاي اوست. (مسند احمد ، ج 5 ، ص 366 ، ح 23808)
3 . ابوبكر بزار در بحر الذخار مينويسد :
ابو اسحاق از عمرو بن ذى مرّ ، سعيد بن وهب و زيد بن يثيع نقل كرده است كه هر سه به اتفاق هم گفتند كه شنيديم حضرت على عليه السّلام سوگند مىداد كه هر كسى از شما از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز غدير خم آن چه را درباره من فرموده ، شنيده است ، شهادت خود را اعلام نمايد . سيزده تن از حاضران از جاي خود برخاستند و گواهى خود را اعلام داشتند كه از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله شنيديم ، فرمود :
آيا من از جان مؤمنان سزاوارتر از خود آنها نيستم ؟ مردم فرموده آن حضرت را تصديق كردند . در اين هنگام دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود :
«من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه واحبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله» . (البحر الزخار (مسند البزار) ، أبو بكر البزار (متوفاي292 هـ ) ج 3 ، ص 35 ، ح 786 ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن , مكتبة العلوم والحكم - بيروت , المدينة - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله) .
4. هفت روز پس از رحلت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله اميرالمؤمنين عليهالسلام به مسجد آمدند و خطاب به مردم ضمن سخناني فرمودند: «پيامبر صلي اللَّه عليه و آله به حجه الوداع رفت و سپس به غدير خم آمد و در آنجا شبيه منبري براي او ساخته شد و بر فراز آن رفت و بازوي مرا گرفت و بلند کرد به حدي که سفيدي زير بغلش ديده شد و در آن مجلس با صداي بلند فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ…» خداوند در آن روز اين آيه را نازل کرد: «الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَکُمُ الإِسْلامَ ديناً». (اثبات الهداه، محمد بن حسن حر عاملي، ج 2، ص 18، ح 72) .
5. بار اول که اميرالمؤمنين عليهالسلام را به اجبار براي بيعت آوردند و حضرت امتناع کرد، در آنجا فرمود: «… گمان ندارم پيامبر صلياللهعليهوآله در روز غدير خم براي احدي حجتي و براي گويندهاي سخني باقي گذاشته باشد. قسم ميدهم کساني را که از پيامبر صلياللهعليهوآله در روز غدير «من کنت مولاه فعلي مولاه…» را شنيدند که برخيزند و شهادت دهند». دوازده نفر از اهل بدر برخاستند و به ماجراي غدير شهادت دادند و ساير مردم هم در اين باره مطالبي گفتند، به طوري که عمر از ترس مجلس را تعطيل کرد!! (بحار الانوار،ج 28،ص 186؛ اثبات الهدي، ج2،ص 115) .
6. بار دوم که حضرت را طناب برگردن و شمشير بالاي سر به اجبار براي بيعت آوردند، عمر گفت: بيعت کن و گرنه تو را ميکشيم. حضرت فرمود: «اي مسلمانان، اي مهاجران و انصار، شما را به خدا قسم ميدهم آيا از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيديد که در روز غدير خم چه ميفرمود…»؟ همه تصديق کردند و گفتند: آري به خدا قسم. (بحار الانوار، ج 28، ص 273).
مرحوم علامه در بحار به موارد متعدد ديگري هم اشاره مي کند که براي آگاهي بيشتر مي توانيد به جلد 28 ، 29 ، 31 ، 38 ، 41 مراجعه بفرماييد.
7. در ميدان جنگ جمل در بصره، اميرالمؤمنين عليهالسلام به طلحه فرمود: تو را به خدا قسم ميدهم، آيا از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيدي که ميفرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه». گفت: آري. فرمود: پس چرا به جنگ من آمدهاي؟ گفت: «در خاطرم نبود و فراموش کرده بودم»! لازم به يادآوري است طلحه پس از اينکه غدير را به ياد آورد باز هم به جنگ ادامه داد تا کشته شد. (الغدير، علامه اميني، ج 1، ص 186) .
8. در روز جنگ صفين مردي از لشکر معاويه قرآن به دست به ميدان مبارزه آمد در حالي که اين آيه را تلاوت ميکرد: «عم يتسائلون عن النبا العظيم…». حضرت شخصا به جنگ او رفتند و ابتدا پرسيدند: آيا نبأ عظيم را که مردم بر سر آن اختلاف دارند ميشناسي؟ آن مرد گفت: نه!! فرمود: «به خدا قسم منم نبأ عظيم که بر سر آن اختلاف دارند. بر سر ولايت من نزاع داريد… در روز غدير دانستيد و روز قيامت خواهيد دانست که چه کرديد»؟ (مناقب ابن شهر آشوب، ج 3،ص 80)
9. مردي از اميرالمؤمنين عليهالسلام خواست که ايمان را در حد کاملي برايش بيان کند که نياز به سؤال از ديگري نباشد. حضرت مطالبي فرمودند و از جمله اين بود که کمترين باعث گمراهي نشناختن حجت خداست. آن مرد از حضرت خواست تا حجج الهي را به او معرفي کند. حضرت فرمود: کسي که پيامبر صلي اللَّه عليه و آله او را در غدير خم منصوب کرد و خبر داد که نسبت به آنان از خودشان صاحب اختيارتر است. (کتاب سليم بن قيس، ح 8؛ براي مطالعه بيشتر ر ک: اسرار غدير، محمد باقر انصاري زنجاني، ص 263 به بعد، انتشارات مولود کعبه).
این موارد تنها نمونه ای بود از دهها مورد استدلال حضرت به واقعه غدیر که در کتب معتبر ذکر شده است.
نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها
به مسیلمة بن نمیل گفتند: چرا مردم با این که علی(ع)
در هر فضیلت و شرافتی حجت محکمی داشت او را ترک کردند؟!
پاسخ داد: چون چشم آنان طاقت دیدن نور آن حضرت را نداشت.
و مردم به آنکه شبیه خودشان است تمایل دارند.
از شعبی که یکی از تابعین معروف است نقل شده
می گفت: نمی دانیم با علی(ع) چه کنیم اگر او را دوست بداریم
(چنان بر ما سخت می گیرند و ما را از حقوق خود محروم می کنند که)
فقیر و نیازمند می شویم و اگر او را دشمن بداریم کافر می شویم.»
قیل لمسیلمة بن نمیل: ما لعلی علیه السلام رفضه العامة
وله فی کل خیر ضرس قاطع؟
فقال: لأن ضوء عیونهم قصیر عن نوره، والناس إلی أشکالهم أمیل.
الشیعة و الحاکمون ص 21 چ 5 بیروت
مواقف الشیعة ج 2 ص 5 ش 293
قال الشعبی: ما ندری ما نصنع بعلی بن أبی طالب(ع)
إن أحببناه افتقرنا، وإن أبغضناه کفرنا!
المناقب الخوارزمی ص330 ح 350