امام صادق علیه السلام فرمودند : هدیه سه وجه دارد؛ یکی برای پاداش و جبران، دیگری برای تبانی و رشوه؛ وهدیه
برای خدای عز و جل
پس هدیه سالم دادن رو یادتون نره.
شروع
وقتی به جایی رسیدی
یادت نره، کی بودی و کجا بودی.
آرامش
اگه تو این روزگار دنبال آرامش تو کلینیک مشاوره ای، یا می خوای با ویلای شمال و شغل پر درامد بهش برسی؛
باید بدونی راه غلط رفتی!
آرامش
اگه تو این روزگار دنبال آرامش تو کلینیک مشاوره ای، یا می خوای با ویلای شمال و شغل پر درامد بهش برسی؛
باید بدونی راه غلط رفتی!
چــادرم باشــد مـــرا معیـــار ایـمان و شـرف
همچــو مــرواریــــد زیبایــم درون یـک صــدف
دیــد نامحــــرم نیفتــد لاجــرم بــر سوی من
افتـــخارم باشـد ایـن ، زهــرا بــود الگوی من
مدعی گوید که چادر یک نشـان فانی است
من ولی گویم که با چادر تنم اسلامی است
مدعی گوید که با چادر کلاسـت باطل است
من ولی گویـم که ایمانـم ز چادر کامـل است
مدعی خواهد مرا بی دین کند با لفظ دوست
چـادر من همچـو تیر زهـرگین،بر چشم اوست (بهلول حبیبی زنجانی)
من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم.
تا در را باز کردم دیدم
یک دختری حالا یا دختر یا خانم، خیلی زیبا است.
داخل اتاق رئیس رفتم گفتم:
شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه!
گفتم: چطور با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته است.
گفت: آخر ما حزب اللهی هستیم.
گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است.
حضرت امیر به زنهای جوان سلام نمیکرد.
گفتند: یا علی رسول خدا سلام میکند تو چرا سلام نمیکنی؟
گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم. میترسم به یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد.
گفتم: دل علی میلرزد، تو خاطرت جمع است.
بعضیها خودشان را از امیرالمؤمنین حزب اللهیتر میدانند
معما
1-چه سوره هایی را ((عزائم)) می گو یند؟
2-حشره ای در قرآن و نام کوه و مسجدی در غرب شهر مدینه؟
3-فصل بهار قرآن مجید چیست؟
4-بزرگترین گناه نا بخشودنی از نظر قرآن مجید چیست؟
5-کدام حیوان مُرد و پس از صد سال زنده شد؟
6-چیزی قرآنی که روح ندارد ولی تنفس می کند چیست؟
7-قرآن مجید از کدام نماز با عنوان (صلوة الوسطی) نماز میانه یاد می کند؟
8-تنها سوره ای که در نماز جای گزین ندارد کدام است؟
9-چند سوره از قرآن مجید با (قل) شروع می شود؟
10-تنها سوره ای که به نام یکی از فلزات است؟
شکرانه
باد
پایان انتظار
روی تابلو نوشته بود به گلها دست نزنید اما باد بی سواد بود.
می وزید . این طرف و آن طرف می رفت . بی آنکه بداند گل در گوشه ای آرام و بی صدا در تنهایی خود
غصه می خورد
و این وزش او را ناراحت تر می کند.باد سکوت فضا را در هم می شکست و گمان می کرد
شاید دست نوازشش گل را آرام کند.
گل تنها بود و تنهای اش ابر را نیز به گریه در آورده بود.دیگر خورشید نبود تا به انتظار شکفتنش باشد.
گویی چیزی گم کرده بود.زیبایی و رشدش را مدیون گم کرده ای بود که روزها برای شکفتنش به انتظار نشسته بود
اما حال که گل شکفته دیگر…
اما باد صبر نیاموخته تا ساعت ها و روز ها به انتظار شکفتن گل بماند.
باد همیشه وزیده این طرف و آن طرف رفته چشم به راه بودن رانیاموخته تا اشک ریختن را تجربه کند و
درد فراغ بیاموزد.
باد با نفس های زندگی جریان داشته
و نوازشگر کسانی بوده که خود را بی پروا به باد سپرده اند. اشک های گل
شبنم غریبه ای بود برای باد اما این شبنم رازی در دل داشت. رازی که باد را به لرزش در آورد
و طوفان سهمگینی به راه انداخت و به گریه ابرشدت داد. انگار چیزی قلب باد را نشانه رفته بود
که این طور او رابه خود می لرزاند.
باد با بی پروایی خود به قلب هستی نفوذ می کرداما سرانجام
در بربر راز شبنمی که از گل می چکید تسلیم شدو سکوت دوباره همه جا را فراگرفت.
باد آرام گرفته و ابر نیز دیگر نمی گرید. انگار دست تقدیر زندگی خورشید با عظمت را به هستی شکفتن
گل گره زده و رنگین کمان نیز آن را تایید می کند.