غدیر تا عاشورا
چه کوتاه است فاصله میان بالا رفتن دست علی (علیه السلام)
و بالا رفتن سر حسین (علیه السلام) ….
فاصله ای از ظهر غدیر تا ظهر عاشورا ..
فایده ی عزاداری بر اهل بیت(علیه السلام) چیست؟
فایده ی عزاداری بر اهل بیت(علیه السلام) چیست؟
محبت و دوستی: قرآن و روایات، دوستی خاندان رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) و اهل بیت (علیه السلام) را بر مسلمانان واجب کرده است. (۱)
روشن است که دوستی لوازمی دارد و محب صادق، کسی است که شرط دوستی را - چنان که باید و شاید - بجا آورد. یکی از مهم ترین لوازم دوستی، هم دردی و هم دلی با دوستان در مواقع سوگ یا شادی آنان است؛ (۲)
از این رو در احادیث، بر برپایی جشن و سرور در ایام شادی اهل بیت (علیه السلام) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأکید فراوان شده است.
حضرت علی (علیه السلام) در روایتی می فرماید: شیعه و پیروان ما در شادی و حزن ما شریکند؛ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا. (۳)
امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودند: شیعَتُنا جُزْءٌ مِنّا خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طینَتِنا یَسُوؤُهُمْ ما یَسُؤُنا وَ یَسُرُّهُمْ ما یَسُرُّنا؛ (۴) شیعیان ما پاره ای از خود ما بوده و از زیادی گل ما خلق شده اند؛ آنچه که ما را بدحال یا خوشحال می سازد، آنان را بدحال و خوشحال می گرداند.
جز این وظیفه عقلانی و شرعی، ایجاب می کند که در ایام عزاداری اهل بیت (علیه السلام)، حزن و اندوه خود را به «زبان حال»؛ یعنی، با اشک، آه و ناله و زاری، از نظر خوراک، با کم خوردن و کم آشامیدن مانند افراد غم زده و از نظر پوشاک، با پوشیدن لباسی که از حیث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف، حکایت گر اندوه و ناراحتی است، آشکار سازیم.(۵) و (۶)
۱-ر. ک: سوره شوری، آیه ۲۳؛ سوره هود، آیه ۲۹؛ میزان الحکمه، ج ۲، ص ۲۳۶
۲-ر. ک: المحبه فی الکتاب و السنه، ص ۱۷۰ - ۱۶۹ و ۱۸۲ - ۱۸۱
۳-بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۷
۴-امالی، ص ۳۰۵
۵-در این خصوص ر. ک: فرهنگ عاشورا، ص ۲۷۱ - ۲۶۸؛ حسین، عقل سرخ، ص ۱۱۹ - ۷۷؛ امام حسن و امام حسین علیه السلام، ص ۱۲۱ - ۱۱۶
۶- عزاداری در چند پرسش و پاسخ صص۲-۱
چرا به حضرت زينب (س) عقيله بنی هاشم می گویند؟
چرا به حضرت زينب (س) عقيله بنی هاشم می گویند؟
درباره القاب بانوي كربلا زينب كبري ـ سلام الله عليها ـ بايد گفت كه عقيله زني را گويند كه در ميان خويشانش كريمه و گرامي بوده و درخانهاش عزيز و ارجمند باشد.
به گزارش خبرنگار قرآن و عترت باشگاه خبرنگاران درباره القاب بانوي كربلا زينب كبري ـ سلام الله عليها ـ بايد گفت كه عقيله زني را گويند كه در ميان خويشانش كريمه و گرامي بوده و درخانهاش عزيز و ارجمند باشد.[1] كرامت و بزرگواري زينب ـ سلام الله عليها ـ براي تمامي انسانها ثابت شده است.
كافي است تاريخ عاشورا را از ذهن خود بگذرانيم و زينب را در برابر آن مصايب تنها ببينيم و عملكرد او را با وجود اين همه مصايب بنگريم تا تأثيرش را در حفظ اسلام بفهميم عقيله بودن آن بانوي با عظمت براي ما به راحتي قابل فهم و درك است. آن حضرت را، عقيله بني هاشم و عقيلة الطالبيين [2] و عقيلة القريش و عقيلة النساء نيز لقب دادهاند. از آن جا كه اكثر منابع تاريخي اين لقب را به حضرت زينب نوشتهاند، از متون قديمي تا متون عصر حاضر اين لقب به آن بانوي مخدره اطلاق شده.[3] و در منابع معتبر شيعه و سني آمده است.
حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ القاب زيادي دارد و حقيقتا شايستگي همه اين القاب را دارد و ذات آن بانوي قهرمان برخوردار از اوصاف عاليه انساني است، و تا انسان صاحب اوصاف متمايز از ديگران نباشد به او لقب نميدهند. در عرب رسم بوده و هست كه براي هر كس كنيه و القاب ميدهند كه برخاسته از اوصاف ذاتي اوست، مثلاً به كسي كه بسيار شجاع باشد اسد ميگويند، و زينب كبري به خاطر برخورداري از اوصاف عاليه و زكيه ملقب به القاب زيادي شده به طوري كه بيش از شصت لقب به آن حضرت در كتب معتبره آمده است. لفظ عقيله به آن حضرت نيز قبل از وقوع حادثه كربلا داده شده است.
زيرا از جمله ويژگيهاي زينب ـ سلام الله عليها ـ كه به او موقعيت ويژه ميبخشيد عقل و تدبيرش بود. اگر او عاقله نبود چگونه اين همه حوادث را كه بعد از جدش رسول الله به او روي آورد، تحمل مينمود. او در بين زنان قريش و بني هاشم به خاطر درايت و تدبير و حلم و بردباريش ملقب به عاقله و عقيله و عقيلة النساء شده بود. مثلا ابن عباس وقتي ميخواهد از زينب چيزي نقل كند ميگويد: «حدثتني عقيلتنا زينب»[4]. در مجلس يزيد آن مرد سرخ رنگ شامي وقتي به جناب سكينه اشاره كرد و از يزيد خواست كه فاطمه را او ببخشد فاطمه ميگويد: «من به زينب پناه بردم چرا كه او بزرگتر و عاقلتر از من بود.»
خطبهاي غراء و آتشين كه در كاخ يزيد و عبيدالله و در بين مردم كوفه و شام ايراد كرد همه را به تعجب و تحسين و تأثر و حزن و پشيماني از كارشان واداشت در حالي كه زني بود مصيبت زده آن هم چه مصيبتهاي بزرگ.
از كارهاي مدبرانه و عاقلانه او اين بود كه در حين كوچ دادن اسراء به شام دستور داد محملها را سياه پوش كنند اين كارهاي او از نظر دشمن بياهميت بود ولي عقل و درايت زينب به آينده و به حفظ نهضت حسيني با اين مظاهر پرمعني حكم مينمود.
علامة قزويني در بيان عقيله بودن زينب در كتاب « زينب من المهد الي اللحد» مينويسد: عقل و درايتي كه زينب داشت حادثه كربلا را رهبري و از فرزندان امام چنان آبرومندانه سرپرستي نمود و جان امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ را از مرگ حتمي نجات داد. و كاخ يزيد را به لرزه در آورد.[5] و نهضت حسيني را تا به امروز زنده و پاينده نمود.
بنابراين عقيله بودن حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ و ملقب شدنش به اين لقب قبل از حادثه كربلا در سال 61 هجري قمري بود. و در منابع به طور دقيق مشخص نشده است كه اين لقب از طرف چه كسي به آن حضرت براي اولين بار داده شده است، ولي آن چه كه قطعي است، اين لقب همواره به حضرت از طرف بزرگان داده شده.
حتي امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ نيز از او بسيار تجليل و احترام نموده است. براي نمونه وقتي يزيد بعد از اين كه آنها را مخير نمود به ماندن در شام و يا عودت به مدينه، امام سجاد ـ عليه السّلام ـ مسئله را موكول به رأي حضرت زينب نمود. چنان كه امام سجاد ـ عليه السّلام ـ در مقام علمي آن حضرت چنين فرموده است: «اَنتِ بحمدالله عالمة بلا معلمة، فهمة غير مفهمه،[6] شكر خدا اي عمه كه دانشمندي هستي بدون اين كه از كسي تعليم ببيني و فهيم هستي بدون اين كه كسي آن را به تو ياد بدهد». يعني آن چه داري در تو ذاتي است نه اكتسابي، اينها حقايقي است كه علماي بزرگ اهل سنت بدان معترفند.
چنان كه سيوطي ميگويد: «و كانت لبيبة جَزُلة و عاقلةُ لها قُوه جنانٍ»[7]. بنابراين بعيد نيست كه اين لقب به آن حضرت در دوران خردسالي توسط پدرش امير المؤمنين به خاطر ذكاوت و تيزهوشي كه داشت داده شده باشد[8] (و الله العالم).
———————————————————–
[1] . المنجد الطلاب و كتاب العين چنين معنا كرده است: «العقيلة المراة مخدره و عقيلة كل شيء اكرمه»، ص 254، ج 2، اسوه.
[2] . فيض الاسلام، خاتون دو سرا، تهران، مركز نشر اسراء، چاپ دوم، آثار فيض الاسلام، 66، ص 137.
[3] . ابي الفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، قم، منشورات، چ اول، 1414، ص 119.
[4] .مازندرانی ، معالي السبطين، ج 2، ص 109.
[5] . قزويني، زينب من المهد الي اللحد، قم، چاپ و نشر، چاپ اول، 1423، ص 40.
[6] . قائمي، علي، زندگاني حضرت زينب، تهران، اميري، 72، ص 123.
[7] . همان، به نقل از رساله زينبيه سيوطي.
[8] . همان، ص 39،
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
باشگاه خبرنگاران جوان
چرا به حضرت زينب (س) عقيله بنی هاشم می گویند؟
چرا به حضرت زينب (س) عقيله بنی هاشم می گویند؟
درباره القاب بانوي كربلا زينب كبري ـ سلام الله عليها ـ بايد گفت كه عقيله زني را گويند كه در ميان خويشانش كريمه و گرامي بوده و درخانهاش عزيز و ارجمند باشد.
به گزارش خبرنگار قرآن و عترت باشگاه خبرنگاران درباره القاب بانوي كربلا زينب كبري ـ سلام الله عليها ـ بايد گفت كه عقيله زني را گويند كه در ميان خويشانش كريمه و گرامي بوده و درخانهاش عزيز و ارجمند باشد.[1] كرامت و بزرگواري زينب ـ سلام الله عليها ـ براي تمامي انسانها ثابت شده است.
كافي است تاريخ عاشورا را از ذهن خود بگذرانيم و زينب را در برابر آن مصايب تنها ببينيم و عملكرد او را با وجود اين همه مصايب بنگريم تا تأثيرش را در حفظ اسلام بفهميم عقيله بودن آن بانوي با عظمت براي ما به راحتي قابل فهم و درك است. آن حضرت را، عقيله بني هاشم و عقيلة الطالبيين [2] و عقيلة القريش و عقيلة النساء نيز لقب دادهاند. از آن جا كه اكثر منابع تاريخي اين لقب را به حضرت زينب نوشتهاند، از متون قديمي تا متون عصر حاضر اين لقب به آن بانوي مخدره اطلاق شده.[3] و در منابع معتبر شيعه و سني آمده است.
حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ القاب زيادي دارد و حقيقتا شايستگي همه اين القاب را دارد و ذات آن بانوي قهرمان برخوردار از اوصاف عاليه انساني است، و تا انسان صاحب اوصاف متمايز از ديگران نباشد به او لقب نميدهند. در عرب رسم بوده و هست كه براي هر كس كنيه و القاب ميدهند كه برخاسته از اوصاف ذاتي اوست، مثلاً به كسي كه بسيار شجاع باشد اسد ميگويند، و زينب كبري به خاطر برخورداري از اوصاف عاليه و زكيه ملقب به القاب زيادي شده به طوري كه بيش از شصت لقب به آن حضرت در كتب معتبره آمده است. لفظ عقيله به آن حضرت نيز قبل از وقوع حادثه كربلا داده شده است.
زيرا از جمله ويژگيهاي زينب ـ سلام الله عليها ـ كه به او موقعيت ويژه ميبخشيد عقل و تدبيرش بود. اگر او عاقله نبود چگونه اين همه حوادث را كه بعد از جدش رسول الله به او روي آورد، تحمل مينمود. او در بين زنان قريش و بني هاشم به خاطر درايت و تدبير و حلم و بردباريش ملقب به عاقله و عقيله و عقيلة النساء شده بود. مثلا ابن عباس وقتي ميخواهد از زينب چيزي نقل كند ميگويد: «حدثتني عقيلتنا زينب»[4]. در مجلس يزيد آن مرد سرخ رنگ شامي وقتي به جناب سكينه اشاره كرد و از يزيد خواست كه فاطمه را او ببخشد فاطمه ميگويد: «من به زينب پناه بردم چرا كه او بزرگتر و عاقلتر از من بود.»
خطبهاي غراء و آتشين كه در كاخ يزيد و عبيدالله و در بين مردم كوفه و شام ايراد كرد همه را به تعجب و تحسين و تأثر و حزن و پشيماني از كارشان واداشت در حالي كه زني بود مصيبت زده آن هم چه مصيبتهاي بزرگ.
از كارهاي مدبرانه و عاقلانه او اين بود كه در حين كوچ دادن اسراء به شام دستور داد محملها را سياه پوش كنند اين كارهاي او از نظر دشمن بياهميت بود ولي عقل و درايت زينب به آينده و به حفظ نهضت حسيني با اين مظاهر پرمعني حكم مينمود.
علامة قزويني در بيان عقيله بودن زينب در كتاب « زينب من المهد الي اللحد» مينويسد: عقل و درايتي كه زينب داشت حادثه كربلا را رهبري و از فرزندان امام چنان آبرومندانه سرپرستي نمود و جان امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ را از مرگ حتمي نجات داد. و كاخ يزيد را به لرزه در آورد.[5] و نهضت حسيني را تا به امروز زنده و پاينده نمود.
بنابراين عقيله بودن حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ و ملقب شدنش به اين لقب قبل از حادثه كربلا در سال 61 هجري قمري بود. و در منابع به طور دقيق مشخص نشده است كه اين لقب از طرف چه كسي به آن حضرت براي اولين بار داده شده است، ولي آن چه كه قطعي است، اين لقب همواره به حضرت از طرف بزرگان داده شده.
حتي امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ نيز از او بسيار تجليل و احترام نموده است. براي نمونه وقتي يزيد بعد از اين كه آنها را مخير نمود به ماندن در شام و يا عودت به مدينه، امام سجاد ـ عليه السّلام ـ مسئله را موكول به رأي حضرت زينب نمود. چنان كه امام سجاد ـ عليه السّلام ـ در مقام علمي آن حضرت چنين فرموده است: «اَنتِ بحمدالله عالمة بلا معلمة، فهمة غير مفهمه،[6] شكر خدا اي عمه كه دانشمندي هستي بدون اين كه از كسي تعليم ببيني و فهيم هستي بدون اين كه كسي آن را به تو ياد بدهد». يعني آن چه داري در تو ذاتي است نه اكتسابي، اينها حقايقي است كه علماي بزرگ اهل سنت بدان معترفند.
چنان كه سيوطي ميگويد: «و كانت لبيبة جَزُلة و عاقلةُ لها قُوه جنانٍ»[7]. بنابراين بعيد نيست كه اين لقب به آن حضرت در دوران خردسالي توسط پدرش امير المؤمنين به خاطر ذكاوت و تيزهوشي كه داشت داده شده باشد[8] (و الله العالم).
———————————————————–
[1] . المنجد الطلاب و كتاب العين چنين معنا كرده است: «العقيلة المراة مخدره و عقيلة كل شيء اكرمه»، ص 254، ج 2، اسوه.
[2] . فيض الاسلام، خاتون دو سرا، تهران، مركز نشر اسراء، چاپ دوم، آثار فيض الاسلام، 66، ص 137.
[3] . ابي الفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، قم، منشورات، چ اول، 1414، ص 119.
[4] .مازندرانی ، معالي السبطين، ج 2، ص 109.
[5] . قزويني، زينب من المهد الي اللحد، قم، چاپ و نشر، چاپ اول، 1423، ص 40.
[6] . قائمي، علي، زندگاني حضرت زينب، تهران، اميري، 72، ص 123.
[7] . همان، به نقل از رساله زينبيه سيوطي.
[8] . همان، ص 39،
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
اشتراک گذاری
السلام ای وادی کرببلا
السلام ای سرزمین پر بلا
السلام ای جلوه گاه ذوالمنن
السلام ای کشته های بی کفن
همیشه از حرمت، بوی سیب می آید
همیشه از حرمت، بوی سیب می آید
صدای بال ملائک، عجیب می آید!
سلام! ضامن آهو، دلِ شکستهِ ی من
به پای بوس نگاهت، غریب می آید
طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست.
کبوتر دل من، بی شکیب می آید.
چه زمانی بخوریم ؟
چه زمانی باید غذا خورد؟ و اسلام در خوردن به چند وعده غذا توصیه می کند؟
روایات مربوط به وعده غذایی را می توان به چند دسته تقسیم کرد:
1. بـرخی روایات به دو وعده اشاره دارند. امام صادق فرمود: ((صبحانه و شام بخور و در فـاصـله مـیان آنها چیزی نخور، چرا که موجب تباهی تن است ، مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: و آنان (بهشتیان ) صبحگاهان و شامگاهان ، روزی ویژه خویش را دارند.))
2. بـرخـی بـر یک وعده و آن هم صبحانه تاءکید دارند، امام صادق (ع ) فرمود: ((مؤ من را بـایـسـتـه اسـت ، تـا غـذا نخورده ، از خانه بیرون نرود، چرا که این کار به او استواری بیشتر می بخشد.))
3. بـرخـی دیـگـر بـه خـوردن شـام بـویـژه بـرای افـراد سـالخـورده سـفـارش مـی کند. رسـول خـدا(ص ) می فرماید: ((خوردن شام را وامگذارید… من بر امت خویش از این بیمناکم که از واگذاردن شام ، پیری به سراغشان آید، چرا که شام ، موجب نیرومندی پیر و جوان است .)) و برخی روایات به شام خوردن پیامبران اشاره دارد.
امام علی (ع ) فرمود: ((شام خوردن پیامبران ، پس از تاریکی شب بوده است .))
امام صادق (ع ) فرمود: ((شام پیامبران پس از نماز عشا می باشد.))
4. امـام رضـا(ع ) در روایـتـی هـر 8 سـاعـت یـک بار وعده غذایی را از مجموع این چند دسته روایـات چـنـیـن اسـتـنـبـاط مـی شـود کـه دو وعـده غـذایـی ، یـعـنـی اول روز و آخـر روز بـرای خـوردن غـذا کافی است ، و چنانچه در میان روز گرسنه شد از مـیان وعده های غذایی استفاده کند، آنچه در رساله های عملی درباره استحباب غذا خوردن در اول روز و اول شب و خودداری از غذا در بین روز و بین شب آمده ، در تاءیید دو وعده تغذیه است . بنابراین نظریه غالب می بایست روایت امام رضا(ع ) را توجیه کرد.
در کنار این روایات ، به روایاتی بر می خوریم که بحث گرسنگی و اشتها را ملاک می دانند و سلامتی انسان را در این می دانند که تا گرسنه نشده غذا نخورد.
امـام عـلی (ع ) بـه امـام حـسـن (ع ) فـرمـود: ((بـر سر سفره نمی نشینی ، مگر آن هنگام که گرسنه ای … اگر این کار را کردی از طبیب بی نیاز می شوی .))
حوزه نت
تو میروی سفر اما روایتش باما!
تو میروی سفر اما روایتش باما!
روایت پر سوز، پر ز غربتش با ما
پیاده_رفتن تا کربلا برای شما
و صورتی پر اشک،آه و حسرتش با ما…
.
شلوغی حرم اربعین برای شما
دل و سه کنج اتاق،اوج خلوتش با ما…
.
ضریح در بغل و بوسه ها برای شما
زهی نبود سعادت،ملامتش با ما…
.
نماز عشق ، بالای سر، برای شما
و سجده های مکرر به تربتش با ما
خوش آن دمی که ببینم که گویدم ارباب:
دلی شکسته است اینجا،حاجتش باما … .
سوگواری عامل وحدت و رمز موفقیت
سوگواری عامل وحدت و رمز موفقیت
هر ملتی برای بقا و موفقیت خویش نیاز به عامل وحدت و اجتماع دارد، بدون شک مهم ترین عامل وحدت در میان پیروان اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) که با کمترین زحمت و هزینه، می تواند توده های میلیونی را گرد یک محور قرار دهد. همین مراسم عزاداری بر سالار شهیدان و یاران با وفای اوست. این عامل می تواند رهایی بخش انسان ها از چنگ استبداد و استعمار باشد.
در طول تاریخ جریان سوگواریی بر شهیدان کربلا، زمینه ساز قیام ها و انقلاب های کوچک و بزرگ بوده است، مانند قیام توابین که با یزیدیان جنگیدند، و قیام مختار که اکثر خون آشامان کربلا را به سزای اعمالشان رساند و شکست سختی بر سپاه نیرومند اموی وارد ساخت و … . به طور کلی به گفته برخی از صاحب نظران، بیشتر انقلاب های دنیا از توجه به قیام حماسه سازان کربلا نشأت گرفته است که یک نمونه آشکار آن، آزادسازی شبه قاره هند، از دست استعمار انگلیس بود. گاندی رهبر این انقلاب می گوید: من برای ملت هند چیز تازه ای نیاوردم، فقط نتیجه ای که از مطالعات و تحقیقاتم درباره تاریخ زندگی قهرمان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند نمودم، اگر بخواهیم ملت هند را نجات دهیم واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی (علیه السلام) پیمود.[1]
نمونه دیگر آن، نقش عظیم حادثه کربلا و عاشورا، در به وجود آمدن انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) است که دنیا را به لرزه افکند. و نمونه اخیر آن، مقاومت حزب الله لبنان که وابسته به مکتب حسین (علیه السلام) بودند در برابر اسرائیل و رژیم تا دندان مسلح صهیونیستی است که آنان در برابر قدرت ایمان و فداکاری حزب الله گیج و مبهوت شدند و با شکستی مفتضحانه روبرو گشتند.
امیدواریم ما نیز از ارادتمندان واقعی آستان مقدس اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و پیروان راستین آن بزرگوار بوده و عنایت وی شامل حال ما گردد.
[1] نگاهی به زندگی امام حسین (ع)، محمد محمدی اشتهاردی، ص109
اسلام کوئست
محتوای سخنرانی ها ومراثی در مراسم عزاداری
محتوای سخنرانی ها ومراثی در مراسم عزاداری
- انتخاب سخنرانان در مراسم عزاداری بسیار مهم است؛ چرا که اولا این ایام، زمانی است که مردم آمادگی و پذیرش بیشتری برای راهنمایی دارند و ثانیا فرصت بسیار مناسبی برای بیان فلسفه ی قیام عاشورا و همچنین آشنا ساختن همه ی مردم - بخصوص نوجوانان و جوانان - با واقعیات اسلام و تشیّع است. بنابراین گردانندگان اصلی چنین مراسمی باید بدانند که اگر در انتخاب سخنران دقّت نکنند، فرصتهای ارشادی را از دست خواهند داد.
- سخنرانان و مرثیه سرایان باید به اقتضای جلسه اِشراف داشته باشند و توجّه نمایند که چه افرادی در مراسم شرکت کرده اند، چه آمادگی هایی دارند و چه نوع پیام هایی برای آنان مناسب است…
اقتضای زمانی و ارتباط مسائل با زمان حال و بیان وظایف فردی و جمعی در شرایط حاضر نیز باید مدّ نظر باشد. قابل ذکر است که خلوص نیّت و شخصیت مثبت سخنران و نوحه سرا در انتقال مطالب و تأثیر گذاری پیام، نقش بسزایی دارد.
- در مراسم باید به باز خورد پیامها نیز توجّه شود. سخنران جلسه باید توجّه نماید که مطالبش چه تأثیری دارد و شنوندگان چه عکس العملی نشان می دهند؟ مرثیه سرایان ونوحه سرایان نیز باید توجّه نمایند که مردم از مراثی و نوحه ها چگونه استقبال می کنند؟ نحوه ی تکرار مردم، باز خورد مناسبی است ونشان می دهد که چقدر پیام برای شنونده جا افتاده است.
حوزه نت
چهار گروهی که دعایشان رد نمی شود...
مدافعان حرم
عشق قیمت ندارد توبگو این لحظه چند⁉ (سلامتی مدافعان حرم صلوات)
فضائل امام علی علبه السلام در خطبه غدیر
گواهی غدیر
بایستید.همه باید در در این صحرا جمع شوند . انگار خبر مهمی است که حتی حال و هوای کاروانیان نیز با همیشه
متفاوت است . انگار ملائک نیز انتظار خبر مهمی را می کشند. خبر انقدر مهم است که تکمیل رسالت پیامبر به آن وابسته
است.(1)
آری به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله همه باید جمع شوند در اینجا ،کنار برکه غدیر. اینجا مناسب ترین مکان است
برای ابلاغ آخرین پیام.(2) خبر باید در حضور بیش از هجده هزارنفر بیان شود تا همه شاهد و گواه باشند. اما نه ؛ به آنها
اعتباری نیست که بیعت شکنندو جاهل . تو شاهد باش غدیر آری تو . تو گواه ولایت علی علیه السلام باش . تو شاهد
باش که پیامبر صلی الله علیه و آله امروز حجت تمام میکند و رسالتش را ، زیر این آفتاب گرم و سوزان ؛ که غدیر مناسب
تر است برای گواهی دادن.
انگار امروز آفتاب هم می خواهد زبان باز کند و حرف بزند که تند تر از همیشه می تابد.
انگار می خواهد رشادت و فضائل علی علیه السلام را یاد آور شود . چه گواهی بهتر از این ؟
مگر به خاطر نمی آورید علی علیه السلام نخستین مومن به خدا و رسولش است؟(3)
مگر به خاطر نمی آورید خیبر را که علی علیه السلام در هایش را گشود و شد به منزله هارون نسبت به موسی کلیم
الله!(4)
مگر فراموش کرده اید پیروزی تمام اسلام را در مقابل کفر ، آن زمان که علی علیه السلام ، عمر بن عبدود را به زانو در
آورد!(5)
مگر نه اینکه خداوند این بخشنده ی راکع را ولایت داده است بر مسلمین.(6)
مگر نه اینکه علی علیه السلام همان ((جنب الله )) است در قرآن.(7)
مگر نه اینکه دشمن او مورد لعن و خشم نبی خداست.(8)
مگر نه اینکه تنها مفسر و مبین کتاب خداست.(9)
چشم باز کنید ای جماعت مسلمین ! این دست علی علیه السلام است که به نشانه ی ولایت و برتری بالا میرود. (10)
مگر می شود انکار کرد ولایت او را ! نه هرگز نمی شود . تا غدیر هست ، زمین و زمان ، صحرا و آفتاب سوزان آنچنان
گواهی می دهند به اتمام رسالت با ابلاغ ولایت علی علیه السلام که حتی مخالفان عاجزند از انکار سروری تو مولا علی علیه السلام.(11)
1-مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّما أَکْمَلَ الله عَزَّوَجَلَّ دینَکُمْ بِإِمامَتِهِ.
هان مردمان! خداوند عزّوجلّ دین را با امامت علی تکمیل فرمود(خطبه غدیر)
2-فَأَوْحی إِلَی: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحیمِ، یا أَیُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ - فی عَلِی یَعْنی فِی الْخِلاَفَةِ لِعَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ - وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ).
پس آنگاه خداوند چنین وحی ام فرستاد: «به نام خداوند همه مهرِ مهرورز. ای فرستادی ما! آن چه از سوی پروردگارت درباری علی و خلافت او بر تو فرود آمده بر مردم ابلاغ کن، وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای؛ و او تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد.»(خطبه غدیر)
3- أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِالله وَ رَسُولِهِ (لَمْ یَسْبِقْهُ إِلَی الْایمانِ بی أَحَدٌ)،
اولین نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من است.(خطبه غدیر)
4-أَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی وَ خَلیفَتی (عَلی أُمَّتی) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدی، الَّذی مَحَلُّهُ مِنّی مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسی إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِی بَعْدی وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدَالله وَ رَسُولِهِ.
علی بن ابی طالب برادر، وصی و جانشین من در میان امّت و امام پس از من بوده. جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است، لیکن پیامبری پس از من نخواهد بود او (علی)، صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است؛(خطبه غدیر)
5-پیامبر اسلام گفت: «بَرَزَ الاِْسْلامُ کلُّهُ إلی الشِّرْک کلِّهِ / اینک همه اسلام در برابر همه کفر ایستاده است.»کتاب حیدرانه ها ص82 و سایت حوزه نت
6-وَقَدْ أَنْزَلَ الله تَبارَکَ وَ تَعالی عَلَی بِذالِکَ آیَةً مِنْ کِتابِهِ (هِی): (إِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُواالَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)، وَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ الَّذی أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَهُوَ راکِعٌ یُریدُالله عَزَّوَجَلَّ فی کُلِّ حالٍ.
و پروردگارم آیه ای بر من نازل فرموده که: «همانا ولی، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و ایمانیانی هستند که نماز به پا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند.» و هر آینه علی بن ابی طالب نماز به پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است.(خطبه غدیر)
7-مَعاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ جَنْبُ الله الَّذی ذَکَرَ فی کِتابِهِ العَزیزِ، فَقالَ تعالی (مُخْبِراً عَمَّنْ یُخالِفُهُ): (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتا عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ الله).
هان مردمان! همانا او هم جوار و همسایه خداوند است که در نبشته ی عزیز خود او را یاد کرده و درباری ستیزندگان با او فرموده: «تا آنکه مبادا کسی در روز رستخیز بگوید: افسوس که درباری همجوار و همسایه ی خدا کوتاهی کردم…»(خطبه غدیر)
8-أَلا إِنَّ جَبْرئیلَ خَبَّرنی عَنِ الله تَعالی بِذالِکَ وَیَقُولُ: «مَنْ عادی عَلِیّاً وَلَمْ یَتَوَلَّهُ فَعَلَیْهِ لَعْنَتی وَ غَضَبی»،
هان! بدانید جبرئیل از سوی خداوند خبرم داد: «هر آن که با علی بستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد، نفرین و خشم من بر او باد!» (خطبه غدیر)
9-مَعاشِرَالنّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آیاتِهِ وَانْظُرُوا إِلی مُحْکَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ، فَوَالله لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ یُوضِحَ لَکُمْ تَفْسیرَهُ إِلاَّ الَّذی أَنَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلی …(خطبه غدیر)
هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفی آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروی ننمایید. پس به خدا سوگند که باطن ها و تفسیر آن را آشکار نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام
10-لَنْ یُوضِحَ لَکُمْ تَفْسیرَهُ إِلاَّ الَّذی أَنَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلی وَشائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِیَدَی) وَ مُعْلِمُکُمْ: أَنَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی، وَ مُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَی.
تفسیر آن را آشکار نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که: هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست. و او علی بن ابی طالب است؛ برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است.(خطبه غدیر)
11-حافظ ابن سمان از عمر نقل کرده که عمر گفته است:((هذا مولای و مولی کل مومن، و من لم یکن مومن مولاه فلیس بمومن؛ علی علیه السلام مولی من و همه مومنان است ؛ و هر کس او مولایش نباشد مومن نیست))الریاض النظره2: 170{3/ 115}- برگزیده الغدیرص122
منبع (خطبه غدیر): علامه امینی، الغدیر، ج1ص12-151و294-322. شیخ عبدالله، بحرانی، عوالم العلوم، ج15/3ص 307-327. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج37ص181-182. حر عاملی، اثبات الهداة، ج2ص200-250. سید ابن طاووس، الطرائف، ص33. , اختصاصی حوزه نت
زیان های بازی های رایانه ای
زیان های بازی های رایانه ای
الف) آسیب های جسمانی
ـ چشمان فرد، به دلیل خیره شدن مداوم به صفحه نمایش رایانه، به شدت تحت فشار نور قرار می گیرد و دچار عوارض منفی می شود؛
ـ مشاهده ها نشان می دهد که نوجوانان، چنان غرق بازی می شوند که توجه نمی کنند به دلیل درگیر شدن در ماجرای بازی، تا چه حد از لحاظ بینایی و ذهنی، به خود فشار می آورند؛
ـ به دلیل این که نوجوان در یک وضعیت ثابت تا ساعت ها می نشیند، ستون فقرات و استخوان بندی اش دچار اشکال شده و فرد، مبتلا به آرتروز می شود. همچنین احساس سوزش و سفت شدن گردن، کتف ها و مچ دست، از دیگر عوارض کار ثابت و طولانی مدت با رایانه است؛
ـ هیجان همیشگی هنگام بازی، بر روی ارگانیسم فرد تأثیر گذاشته و پی آمدهای منفی بر دستگاه گردش خون و گوارش می گذارد، هم چنین این هیجان های دروغین، سلامت روانی کودک را به خطر می اندازد؛
ـ پوست فرد، در معرض بمباران همیشگی پرتو هایی قرار می گیرد که از صفحه رایانه پخش می شود؛
ـ ایجاد تهوع و سرگیجه، بویژه در کودکان و نوجوانانی که زمینه صرع دارند، از دیگر عوارض این بازی هاست؛
ـ به نظر برخی از متخصصان اعصاب و روان، بازی های پرهیجان رایانه ای که طی آن، صفحه نمایش گر رایانه، از فلاش ها و شعا ع های خیره کننده نوری پوشیده می شود، سبب بروز هیجان های شدید عصبی در نوجوانانی می شود که از نظر عصبی ضعیف هستند و برای ابتلا به صرع، آمادگی دارند.
به گفته پزشکان، دلیل عمده ناراحتی صرع، مربوط به کسانی می شود که نسبت به نور حساسیت دارند و تحمل چشمک های پی در پی نور در بازی های رایانه ای برای آنان دشوار است.
به گفته انجمن بیماران صرع انگلیس، حدود یک درصد از نوجوانان غیرمبتلا به بیماری صرع، به نور حساسیت دارند؛ در حالی که این رقم در میان بیماران مبتلا به این بیماری، پنج درصد است که حتی در مواردی هنگام بازی صرع به مرگ گزارش شده است.
مادر یک نوجوان 14 ساله در یک بررسی که روزنامه انگلیسی «سان» در این باره انجام داد گفت: پسرم بر اثر بازی رایانه ای «نینتندو» جان سپرده است. وی افزود که پسرش پس از یک ساعت بازی، دچار تشنج شد و به زمین افتاد و چند دقیقه بعد، جان سپرد.
ب) آسیب های روانی ـ تربیتی
1. تقویت حس پرخاش گری
مهم ترین ویژگی بازی های رایانه ای، حالت جنگی بیش تر آن هاست و این که فرد باید برای رسیدن به مرحله بعدی بازی، با نیروهای به اصطلاح دشمن بجنگند. استمرار چنین بازی هایی، نوجوان را پرخاش گر و ستیزه جو می سازد و تلاش می کند خواست هایش را با زور و تهاجم به دست آورد.
«مجید قادری» مدیرمرکز سرگرمی های سازنده کانون پرورش فکری می گوید:
«خشونت» و ضد اخلاقیات ، مهم ترین محرکه هایی است که در طراحی جدیدترین و جذاب ترین بازی های رایانه ای، به حد افراط از آن استفاده می شود. چهره های معروف هالیوود که در فرهنگ اسلامی ما ضد ارزش و غیراخلاقی هستند، در این بازی ها به صورت قهرمان های شکست ناپذیر جلوه نمایی می کنند.
2. انزوا طلبی
نوجوانانی که همیشه با بازی های رایانه ای درگیرند، به انزوا و درون گرایی متمایل شده و در برقراری ارتباط اجتماعی پویا با دیگران ناتوان خواهند بود. این روحیه انزواطلبی باعث می شود که نوجوان از گروه هم سالان جدا شود که این خود زمینه ساز ناهنجاری های دیگر است.
مادری در این باره می گوید: فرزندم به این بازی معتاد شده است. او هر روز با تردستی و شیرین کاری، خود را به صفحه تلویزیون می رساند و از دنیای بیرون به کلی بی خبر است؛ حتی متوجه رفت و آمد میهمان نمی شود؛ و همیشه پس از دست کشیدن از این برنامه، با سردرد و کسالت مواجه می شود.
3. تنبل شدن ذهن
در این بازی ها، به دلیل این که بیش تر، کودک و نوجوان با ساخته ها و برنامه های دیگران روبه روست و کم تر قدرت دخالت و تصرف در آن ها را می یابد، حالت انفعال گرفته و اعتماد به نفس او در برابر ساخته ها و پیش رفت دیگران، متزلزل می شود. دکتر شهلا کاظمی پور (مشاور علمی مرکز سنجش برنامه ای صداوسیما) می گوید: بیش تر خانواده ها تصور می کنند در بازی های رایانه ای، فرد در بازی، مداخله فکری همیشگی دارد. به نظر من این مداخله، فکری نیست؛ بلکه این بازی ها سلول های مغزی را فریب می دهند. از نظر حرکتی نیز این بازی ها تنها چند انگشت کودک را حرکت می دهند. ما هرچه در این مسیر حرکت کنیم و این بازی ها را گسترش دهیم، انسان هایی را تحویل جامعه خواهیم داد که سرخورده، افسرده، غیرمتحرک و غیرسازنده می باشند، خوداتکایی آن ها بسیار کم خواهد بود و ابتکار عمل نخواهند داشت؛ در حالی که برای جامعه، نیاز به انسان هایی خلاق، مبتکر و متفکر داریم.
4. پی آمد منفی در روابط خانوادگی
در دوره کنونی که زندگی ها به سوی ماشینی شدن پیش می رود، خود به خود، روابط عاطفی رنگ باخته و در کنار هم بودن خانواده کم تر شده است. در چنین وضعی، بسیاری از مردم از وجود تلویزیون به عنوان جعبه جادویی که باعث سردی روابط خانوادگی شده است، یاد می کنند؛ در حالی که جعبه جادویی دیگری با جاذبه سحرآمیزتری به نام رایانه نیز به زندگی ماشینی ما وارد شده و دشواری ها را دو چندان کرده است.
خانمی می گوید: همسرم برای انجام پژوهش های دانشگاهی اش یک رایانه به منزل آورد که چند دیسک بازی هم ضمیمه آن بود. دو پسر من در طول روز با آن سرگرم بازی می شدند وحتی سرشب ها ترجیح می داند با این وسیله سرگرم کننده نوین، وقت بگذرانند. طولی نکشید که همسرم هم به این بازی ها جلب شد. کم کم دریافتم که تمرکز و صرف وقت آنان به این ترتیب، روابط خانوادگی و عادی را تحت تأثیر قرار داده است؛ به خود آمدم و با قاطعیت از همسرم خواستم که رایانه را به محل کارش منتقل کند.
خانواده دیگری این گونه شکایت می کند: در تعطیلات تابستانی قصد مسافرت داشتیم. مخارج و مقدمات آن نیز از پیش تأمین شده بود؛ اما اشتغال بیش از حد و علاقمندی بچه ها به بازی رایانه ای، آنان را از این تفریح سالم و شاد، محروم کرد.
5. افت اخلاقی
اشاعه فرهنگ برهنگی و ترویج ضد اخلاقی، از آفت های دیگر بازی های رایانه ای است. نبردهای تن به تن دختران نیمه عریان، رقص و موسیقی غربی و … در این گونه بازی ها تبلیغ شده است و متأسفانه بی هیچ گونه دشواری، در فروشگاه ها به معرض فروش گذاشته می شود.
برخی از برنامه های رایانه ای، با بازی های ساده آغاز شروع شده و به تصاویر مستهجن ختم می شوند؛ در برخی از این بازی ها، جایزة پیروزی، ظاهر شدن عکس های مستهجن بر روی صفحه رایانه شماست.
بی تردید در ساخت و تولید این بازی ها، دست سازمان های جاسوسی سیا، موساد و… در کار است و می خواهند ذهن و روان کودکان ما را مسموم کنند.
6. افت تحصیلی
به دلیل جاذبه مسحور کننده این بازی ها، نوجوانان وقت بسیاری را صرف آن می کنند و در واقع، با مصرف انرژی عصبی و روانی خویش و با چشمان و ذهنی خسته به بستر می روند و گاه، صبح زودتر از وقت معمولی بیدار می شوند تا پیش از مدرسه نیز اندکی بازی کنند. بی تردید، این علاقه، سبب افت تحصیلی خواهد شد.
7. زمینه ساز از خود بیگانگی
دنیای مجازی ولی نزدیک به واقعیتی که در بازی های رایانه ای به تصویر کشیده می شود، آن قدر مسحور کننده و جذاب است که مخاطب کودک و نوجوان در معرض تأثیر تمام باورهایی قرار می گیرد که از سوی طراحان این بازی ها به او القا می شود.
فرد، دچار از خودبیگانگی شده و مانند آن ها می اندیشد. برای نوجوانی که در حال بازی است فرقی نمی کند که دشمن کیست؛ دشمن همان است که بازی می گوید. در میان انبوه بازی های رایانه ای که اکنون به آسانی در دسترس کودکان قرار می گیرند، بازی هایی وجود دارند که در آن مسایل اعتقادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشورهای مسلمان بویژه ایران، مورد گستاخی قرار می گیرد.
در یک بازی به نام 111ـF پنج کشور مسلمان که در میان آن ها نام ایران هم دیده می شود، به عنوان کشورهای حامی تروریسم معرفی می شوند؛ سپس بچه ها در قالب خلبان هواپیمای جنگنده مأموریت می یابند تا نقاط حساس این کشورها هم چون مراکز اقتصادی و نظامی را بمباران کنند.
در واقع، ترویج گران تروریسم، این بازی ها را میدان مناسبی برای تاخت و تاز عقید ه ها و آرای خود در میان کودکان و نوجوانان یافته اند و حقیقت ها و واقعیت های موجود را به آسانی وارونه جلوه می دهند.
در بازی دیگر، یک ناو آمریکایی به خلیج فارس می آید، سپس در جریان بازی، محل مأموریت بچه ها در کشتی تعیین می شود و آنان وظیفه دارند تا از ناو آمریکایی در برابر قایق های تندروی ایرانی که در آن تیپ های حزب اللهی دیده می شوند محافظت کنند.
متأسفانه این گونه بازی ها، بی هیچ کنترل و نظارتی از سوی مراجع ذی صلاح، به آسانی در دسترس فرزندانمان قرار می گیرد.
حوزه نت
فوائد نقل کرامات
نقل کرامات ائمه اطهار علیهم السلام اثرات و فوائدی دارد، از جمله:
1. آشنا شدن با مقام رفیع و بلند امامان معصوم علیهم السلام و نقش کارساز آنها در هستی و درک ولایت تکوینی آن اولیاء خدا.
2. ایجاد محبت بیشتر نسبت به ائمه اطهار علیهم السلام ؛ چرا که معرفت بیشتر و عمیق تر، محبت و عشق بیشتر را به دنبال خواهد داشت.
3. اثر دیگر این است که با امکان کرامات در امامان معصوم و اثبات ولایت تکوینی آنها بر هستی، این معنی به دست می آید که برای دیگران نیز چنانچه راه پاکی و تقوا را پیشه کنند و تسلیم محض خدا و رسول صلی الله علیه و آله و امامان بر حق باشند، این راه باز است؛ منتها در حَد توان و استعدادشان، نه در آن حدی که برای امامان علیهم السلام وجود دارد؛ لذا امام هادی علیه السلام به سهل بن یعقوب فرمود: «اِنَّ لِشیعَتِنا بِوِلایَتِنا لَعِصْمَةً لَوْ سَلَکُوا بِها فی لُجَّةِ الْبِحارِ الْغامِرَةِ وَ سَباسِبِ الْبَیْداءِ الْغابِرَةِ بَیْنَ سِباعٍ وَ ذِئابٍ وَ اَعادِی الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ لاَءَمِنُوا مِنْ مَخاوِفِهِمْ بِوِلایَتِهِمْ لَنا فَثِقْ بِاللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ اَخْلِصْ فِی الْوَلاءِ لاَِئِمَّتِکَ الطّاهِرینَ وَ تَوَجَّهْ حَیْثُ شِئْتَ وَ اقْصِدْ ما شِئْتَ؛ براستی ولایت ما برای شیعیانمان عصمت [و پناهی] است که اگر با آن در عمق دریاها روند و یا در بیابانی دوردست و خالی از سکنه بی منتها در بین درندگان و گرگها و یا دشمنان [خود] از جن و انس قرار گیرند، از ترس آنها در امان خواهند بود، به خاطر ولایت و دوستی آنان نسبت به ما. پس [ای سهل!] بر خدای عزیز و جلیل اعتماد کن و در ولایت امامان پاک خود خالص باش، آن گاه به هر جا می خواهی رو کن، و هر جا می خواهی قصد و آهنگ داشته باش!»
حوزه نت
علی (علیه السلام) از نگاه شهید مطهری
علی (علیه السلام) از نگاه شهید مطهری ( قسمت اول )
* خاصیت و مکتب علي(علیه السلام): در علي(علیه السلام) هم خاصیت فیلسوف است و هم خاصیت رهبر انقلابی و هم خاصیت پیر طریقت و هم خاصیتی از نوع خاصیت پیامبران مکتب او هم مکتب عقل و اندیشه است و هم مکتب شور و انقلاب و هم مکتب تسلیم و انضباط و هم مکتب حسن و زیبایی و جذبه و حرکت.
* بیان اوصاف علي(علیه السلام): پیش از آنکه امام عادل برای دیگران باشد و درباره دیگران به عدل رفتار کند خود شخصا موجودی متعادل و متوازن بود. کمالات انسانیت را باهم جمع کرده بود. هم اندیشهای عمیق و دور رس داشت و هم عواطفی رقیق و سرشار، کمال جسم و کمال روح را توام داشت. شب هنگام عبادت از ماسوی میبرید و روز در متن اجتماع فعالیت میکرد. روزها چشم انسانها مواسات و از خودگذشتگیهای او را میدید و گوشهایشان پند و اندرزها و گفتارهای حکیمانهاش را میشنید و شب چشم ستارگان اشکهای عابدانهاش را میدید و به گوش آسمان مناجاتهای عاشقانهاش را میشنید. هم مفتی بود وهم حکیم، هم عارف بود و هم رهبر اجتماعی، هم زاهد بود و هم سرباز، هم قاضی بود و هم کارگر، هم خطیب بود و هم نویسنده، بالاخره به تمام معنی یک انسان کامل بود با همه زیباییهایش.
* علي(علیه السلام) شخصیت دو نیرویی: علي(علیه السلام) از مردانی است که هم جاذبه دارد و هم دافعه و جاذبه و دافعه او سخت نیرومند است. شاید در تمام قرون و اعصار، جاذبه و دافعهای به نیرومندی جاذبه و دافعه علي(علیه السلام) پیدا نکنیم. دوستانی دارد عجیب، تاریخی، فداکار، با گذشت، از عشق او همچون شعلههایی از خرمنی آتش سوزان و پرفروغاند جان دادن در راه او را آرمان و افتخار میشمارند ودر دوستی او همه چیز را فراموش کردهاند. از مرگ علي(علیه السلام) سالیان، بلکه قرونی گذشت اما این جاذبه همچنان پرتو میافکند و چشمها را به سوی خویش خیره میسازد. در دوران زندگیش عناصر شریف و نجیب، خداپرستانی فداکار و بیطمع، مردمی با گذشت و مهربان، عادل و خدمتگزار خلق کرد و حول محور وجودش چرخیدند که هرکدام تاریخچهای آموزنده دارند و پس از مرگش در دوران خلافت معاویه و امویان، جمعیتهای زیادی به جرم دوستی او در سختترین شکنجهها قرار گرفتند اما قدمی را در دوستی و عشق علي(علیه السلام) کوتاه نیامدند و تا پای جان ایستادند.
حکمت غدیر
امير المومنين عليه السلام و شبهه خاموشي گزيدن از مطالبه خلافت
از جمله تحليل هاي انحرافي مطرح شده درباره مواضع سياسي و اجتماعي حضرت علي عليه السلام پس از رحلت پيامبر
(ص)، تفسيرهايي غير علمي از برخي عملکردهاي ايشان مي باشد که از آن ها به «سکوت» تعبير مي شود.
نخستين هدف القا کنندگان شبهه «سکوت» اين است که مواضع آن حضرت عليه السلام را به واگذاري حق خلافت و
دست شستن از اقامه آن تفسير کنند(!؟) به گونه اي که مخاطب تصوّر نمايد که آن حضرت عليه السلام نه تنها در قبال
غصب خلافت، هيچ گونه ابراز مخالفت و يا عکس العملي از خود نشان نداند؛ بلکه، گمان نمايد که آن حضرت عليه
السلام، حتي از حمايت ها و اقدامات ديگران در اين زمينه نيز به شدّت جلوگيري نموده اند!؟
دامنه اين شبهات تا آن جا گسترش يافته است که با سوء برداشت از معناي لغوي واژه «سکوت» با شبهه « خاموشي
گزيدن اميرالمومنين عليه السلام از طرح حقّ خلافتشان» مواجه مي گرديم.
جهت بررسي و تحليل اين شبه،روی کلمه غروب سرخ غدیر کلیک کنید.
دعای فرج
ناتوى فرهنگى
ناتوى فرهنگى
امروز، مسئله خطرناك، اين است كه سررشته تحولات منفى در سطح بينالمللى، در دست كسانى است كه مىخواهند به وسيله اين تحولات، اهداف خودشان را كه يا زر است يا زور، تأمين كنند و براى آنها چيزى به نام هويت ملتها، اصلاً ارزش ندارد كه متأسفانه اين، در صد و پنجاه سال اخير، در دنيا اتفاق افتاده است؛ يعنى تحولات كشورهاى آسيايى، آفريقايى و آمريكاى لاتين، در دام طراحى باندهاى قدرت بينالمللى افتاده است و طراح اينها، صهيونيست و سرمايهداران بينالمللى بودهاند. آن چه براى اينها مهم است، كسب قدرت سياسى است كه بتوانند در كشورها و دولتهاى اروپايى و غيره نفوذ كنند؛ قدرت سياسى را در دست بگيرند؛ پول كسب كنند و اين كمپانىها، سرمايههاى عظيم، كارتلها و تراستها را به وجود آورند. هدف، اين بوده است؛ آن وقت اگر اقتضا كند كه اخلاق جنسى ملتها را خراب كنند، به راحتى مىكنند؛ مصرفگرايى را در بين آنها ترويج كنند، به راحتى اين كار را انجام مىدهند؛ بىاعتنايى به هويتهاى ملى و مبانىِ فرهنگى را در آنها ترويج كنند، اين كار را مىكنند. اينها، اهداف كلان آنها است كه تصوير كردهاند. آن وقت، هميشه لشگرى هم از امكانات فرهنگى و رسانهاى و روزنامههاى فراوان و مسائل گوناگون تبليغات، در مشت اينها قرار دارد كه از آنها به «ناتوى فرهنگى» تعبير مىكنند؛ يعنى مانند پيمان ناتو كه آمريكايىها در اروپا به عنوان مقابله با شوروى سابق، يك مجموعه مقتدر نظامى به وجود آوردند؛ اما براى سركوب هر صداى معارض با خودشان، در منطقه خاورميانه و آسيا و غيره، از آن استفاده مىكردند، حالا يك ناتوى فرهنگى هم به وجود آوردهاند. اين، بسيار چيز خطرناكى است. البته براى حالا هم نيست؛ سالهاست كه اين اتفاق افتاده است. مجموعه زنجيره به هم پيوسته رسانههاى گوناگون از ماهوارهها، تلويزيونها و راديوها كه حالا اينترنت هم داخلش شده است، در جهت مشخصى حركت مىكنند تا سررشته تحولات جوامع را به دست بگيرند.
گوشهاى از سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع دانشگاهيان استان سمنان
امروزه رسانههاى فراملى، به مثابه يكى از مؤثرترين ابزار تحكيم هژمونى نظام سلطه جهانى، به ويژه آمريكا، عمل مىكنند. اين رسانهها، وابسته به شركتهاى قدرتمند و بانفوذ فرامليتىاند و در جهت تأمين منافع كشورهايى چون آمريكا، نقشى اساسى دارند. به بيان ديگر، مؤثرترين ابزار براى جهانى كردن فرهنگ غرب، شركتهاى فراملى و نيروى محركه اين فرآيند، بهرهگيرى از انقلاب، در عرصه فناورى اطلاعات و جهانى شدن ارتباطات است. پديده جهانى شدن ارتباطات را پس از دهه 1960م. مىتوان از رشد رسانهها و شركتهاى فراملى، نظير تايم وارنر، ديزنى، رويترز، سونى، مردوخ و برتلزمن، دريافت كه همگى وابسته به اقتصادهاى پيشرفتهاند؛ به گونهاى كه سازمانهاى دولتى و غيردولتى ارتباطى را به شدت تحتالشعاع خود قرار دادهاند.
بخش زيادى از سلطه رسانههاى غربى بر جهان، به آمريكا تعلق دارد كه اين مسئله را بايد ناشى از تجربه بازاريابى، رشد و استفاده از تكنولوژىهاى جديد در جهت دستيابى به جلوههاى ويژه دانست. شايد به همين علت است كه تلاش دولتهاى ملى در جهت حفظ جوامع خود از سيطره فرهنگى آمريكا، چندان موفقيتآميز نبوده است؛ زيرا از يك سو، محصولات فرهنگى آمريكا، حاوى مفاهيم جذابى چون آزادى، حق انتخابهاى فردى و آينده مطلوب است و از سوى ديگر، زيرساختهاى نامطلوب كشورها، باعث تسهيل انتقال و پذيرش محصولات فرهنگى آمريكايى شده است. ديگر دلايل موفقيت رسانههاى آمريكايى در تسلط بر جهان را مىتوان به صورت زير برشمرد:
1. سلطهگرايى جهانى رسانهاى آمريكايى
در گذشته، تعادلى بين منافع كارگرى و كشاورزى از يك سو و شركتها از سوى ديگر، وجود داشت؛ امّا امروزه، اين شركتهاى تجارى رسانهاى هستند كه بر امور، سلطه يافتهاند. بخشى از اين سلطهيابى، به كمكى برمىگردد كه رسانهها در امر مبارزات انتخاباتى ايفا مىكنند. هزينههاى تبليغات رسانهاى نامزدها، مرتب در حال افزايش است كه اين امر، به افزايش توانايى مالى شركتهاى رسانهاى از طريق بهرهجويى از نامزدهاى به قدرت رسيده، منجر شده است. از اين رو، اين شركتها از حمايت وسيع قانونى در آمريكا بهرهمندند.
از يك قرن قبل، دادگاه عالى آمريكا، همان حقوقى را كه براى افراد قائل است، براى شركتها نيز در نظر گرفت و از اين جهت، نظارت بر رسانهها، بسيار دشوار گرديد. همچنين، در دهه 1970م. اين شركتها از اصلاحيه اول قانون اساسى آمريكا، براى گسترش و سيطره جهانى فعاليتهاى خود، بهره گرفتند. از آن جا كه رسانهها، از حمايت مالى گسترده آگهى دهندگان برخوردارند، به نحو گستردهاى، اقدام به پخش آگهىهاى تبليغاتى و تجارى مىكنند. اين رسانهها، تبديل به دستگاههاى عظيم بازاريابى و ايدئولوژيكى، به منظور تأثيرگذارى شركتها شدهاند. در واقع، اين رسانهها، مفسران نهايى واقعيت هستند و واقعيت را هم بر اساس منافع شركتها تعريف مىكنند.
نتيجه اين كه، اقتدار شركتهاى رسانهاى، در حال افزايش است و آنان به دنبال يافتن بازارهاى جديد، كاهش ماليات بر فعاليتهاى خود و كسب منافع بيشتر از حكومتها هستند. در اين راستا، شركتها و رسانههاى فراملى، اولويت بسيار زيادى براى مقرراتزدايى قائلند؛ زيرا بدين وسيله مىتوانند به سادگى در رسانههاى ملى نفوذ كنند و از طريق بنگاههاى تبليغاتى خود، به صورت نامحدودى، بر آنها تأثير بگذارند. يكى از راههايى كه به موفقيت شركتهاى فراملى رسانهاى آمريكا بر جهان انجاميده است، تمركز در فعاليتها و حركت به سوى تأسيس اتحاديههاى رسانهاى است. دو نمونه بارز اين مسئله، عبارتند از:
الف) اتحاديه ارتباطات راه دور بينالملل)ITV(؛ اين اتحاديه، در سال 1856م. تأسيس و در سال 1932م. به اتحاديه بينالملل تلگراف، تغيير نام داد؛ سپس به منظور جلوگيرى از نفوذ جهان سوم، مجدداً سازماندهى شد و در پىآن، نقش شركتهاى حقوقى در آن بيشتر گرديد. اين سازمان كه هم اكنون، به عنوان يكى از نهادهاى تخصصى سازمان ملل فعاليت مىكند، نقش روز افزونى در حمايت از رسانههاى ملى دارد.
ب) گات )GATT(يا موافقتنامه عمومى تعرفه و تجارت؛ اين سازمان كه امروزه، سازمان تجارت جهانى )WTO(خوانده مىشود، در سال 1947م. تأسيس و در سال 1996م. تغيير نام داد. اين سازمان، در جهت حفظ منافع شركتهاى رسانهاى و گسترش جريان اطلاعاتى غرب، تلاش زيادى كرد. به اين دليل، اين شركتها بر قوانين و جريانهاى مربوط به روند گسترش اطلاعات، نظارت دقيق داشته، هر گونه مخالفتى را سركوب مىكنند. آنها با بىطرف ساختن دولتها، نفوذ جهانى خود را كامل كرده، بدون نظارت مؤثر، به فعاليت مشغولند؛ اين در حالى است كه سازمانهاى بينالمللى ديگر، نظير سازمان ملل متحد و يونسكو، در اين زمينه، ضعيف و خلع سلاح شدهاند.1
2. عمليات روانى سازمان سيا عليه اسلام
سازمان سيا )CIA(گرچه يك رسانه فراملى نيست، ولى در نقش يك رسانه فراملى، در تهاجم به فرهنگهاى ملى، عمل مىكند. از اين رو، آرتور كاستلز، يكى از مقامات جنگ فرهنگى سيا، خطاب به يك مقام مسئول آمريكايى در سال 1949م. چنين گفته است: به من، 100 ميليون دلار و 1000 انسان مصمم بدهيد؛ تضمين مىكنم كه چنان موجى از ناآرامىهاى دمكراتيك در ميان تودهها، حتى در ميان سربازان امپراتورى استالين، ايجاد كنم كه براى مدتى طولانى، تمامى دغدغه وى به مسائل داخلى معطوف شود.
«جنگ سرد فرهنگى سيا و جهان هنر و ادب»، عنوان كتابى است از خانم فرانسيس ساندرس - پژوهشگر و روزنامهنگار انگليسى - است كه در سال 1999م. در لندن منتشر شد و اندكى بعد، غوغايى به پا كرد. اين كتاب، به افشاگرى نقش سازمان سيا در هدايت فرهنگى و هنرى در بسيارى از كشورها، به ويژه در دوران جنگ سرد مىپردازد. خانم ساندرس، در كتابش نشان مىدهد كه كوردمهير، رئيس بخش عمليات روانى سازمان سيا، با همكارى دوستش، آرتوشلزينگر و بر پايه طرحى كه ملون لاسكى ارائه داد، حركتى را آغاز كردند كه به ايجاد يك شبكه فرهنگى غولآساى جهانى يا ناتوى فرهنگى انجاميد؛ به طورى كه بودجه آن در سال 1950م. و در زمان رياست جمهورى ترومن، 34 ميليون دلار بود. گرچه جنگ سرد به پايان آمد، ولى سازمان سيا، با بهرهگيرى از تجارب دوران جنگ سرد، با بودجه و شدت بيشترى، براى پيروزى در عرصههاى ديگرى، چون اسلام و ايران و از طريق شيوههاى زير تلاش مىكند:
الف) سينما
در هاليوود، مأموران سيا، كارگردانان را ترغيب مىكنند تا در فيلمهاى خود، از سياه پوستان بيشترى استفاده نمايند؛ آنان را آراسته و خوش لباس به تصوير بكشند و از اين طريق، آمريكا را جامعهاى آزاد و دمكرات نشان دهند. فيلم «مزرعه حيوانات» جرج ارول، در اين راستا و با سرمايه سيا در سال 1984م. توليد شد. در اين مورد، حتى مىتوان به فيلم «روز استقلال هاليوود» در سال 1996م. اشاره كرد. در اين فيلم، موجودات فضايى مىخواهند جهان و بشر را از بين ببرند تا به منابع و ثروتهاى زمين دست يابند؛ اما نيروى هوايى آمريكا، تحت رهبرى و هدايت رئيس جمهور، بر اين موجودات فائق مىآيند. اين فيلم در حقيقت، ستايشى از قدرت عظيم آمريكا براى دستيابى به پيروزى، در نبرد با دشمن انسانيت است!
ب) كتاب
بسيارى از كتابهاى كمپانى پراگر، با بودجه سيا چاپ مىشوند. كتاب «طبقه جديد» ميلوان جيلاس هم با كمك سيا و در تيراژ بالا منتشر شد و در سراسر جهان توزيع گرديد. سيا، 50 هزار نسخه از يكى از كتابهاى ايروينگ كريستون را براى توزيع مجانى در سراسر جهان خريدارى كرد. طبق تخمين خانم ساندرس، تنها در دوران جنگ سرد، حدود 1000 عنوان كتاب به وسيله سيا و تحت پوشش بنگاههاى انتشاراتى تجارى و دانشگاهى، در آمريكا به چاپ رسيد.
ج) همايش
سيا در سال 1950م. با گردآوردن 100 نويسنده مشهور از سراسر جهان، كنگره آزادى فرهنگى را در برلين داير كرد. در اين كنگره، نويسندگان برجستهاى چون آرتور كوستلر، سيدنى هوك، ملوين لاسكى، ايناتسيو سيلونه و جرج ارول شركت داشتند. يكى از اولين اقدامات كنگره، اختصاص بودجهاى كلان، براى چاپ نشريات روشنفكرى در پاريس، برلين و لندن بود. هدف ابتدايى كنگره، تقويت چپگرايان غيركمونيست و مقابله با روحيات و تبليغات ضدآمريكايى بود. هدايت كنگره را مايكل يسلون، كارمند واحد جنگ روانى برعهده داشت.
د) دانشگاه
تعدادى از دانشگاههاى مشهور آمريكا، مانند كلمبيا، استانفورد، نيويورك و هاروارد، زير نفوذ سازمان سيا هستند. بنياد فارفيلد در دانشگاه كلمبيا، يكى از مهمترين مراكزى است كه بودجه عمليات فرهنگى سيا، از طريق آن به نهادهاى فرهنگى مبلّغ فرهنگ آمريكايى منتقل مىگردد. ظاهراً اين بنياد را يك ثروتمند يهودى به نام جوليوس فيلشن ايجاد كرده؛ ولى در واقع، با بودجه سيا اداره مىشود. هدايت اين بنياد را زمانى جك تامپسون، مأمور سيا و استاد دانشگاه كلمبيا در دست داشت.
و) روشنفكران
خانم ساندرس، فهرستى از شواليهها يا روشنفكرانى چون كارل پوپر، توماس كوهن، آيزايا برلين، والت روستو، دانيل بل، ريمون آرون، حنا آرنت، سيدنى هوك و هنرى لوس را ذكر مىكند كه با تأسيس نشرياتى چون پارتيزان ريويو، نيوليدر، در مونات، كينان ريويو و پرووه، مخالفان كمونيسم ديروز و دشمنان اسلام امروز را در سراسر جهان، تغذيه فكرى مىكنند. عجيب آن كه اكثر شواليههاى جنگ سرد فرهنگى، يهودىاند!
ه) ترور
ترويج فرهنگ به اصطلاح آزاد، همپاى سياست ترور و كشتار روشنفكران و دگرانديشان، در تمامى دوران جنگ سرد و پس از آن، جريان دارد. طبق برخى از تخمينها، حداقل در دوران جنگ سرد، سيا، حدود 150 هزار معلم، استاد، رهبر اتحاديه كارگرى، كشيش و روحانى مخالف را به قتل رسانده و برخى اين رقم را تا 300 هزار نفر افزايش دادهاند. اين پديده كه از آن به «ترور دولتى» ياد مىشود، پنهان و مخفيانه صورت مىگيرد.2
3. ارتش آمريكا و بازىهاى رايانهاى
از ديگر ابزارهاى ناتوى فرهنگى آمريكا و غرب عليه جهان غيرغرب، بازىهاى رايانهاى است. بازىهاى رايانهاى را صرفاً نبايد پديدهاى براى سرگرمى كودكان و نوجوانان دانست؛ بلكه اين بازىها به ابزار تبليغاتى مهمى در دست ارتشهاى مهاجم و سركوبگرى چون ارتش آمريكا هستند كه در بطن و درون خود، هدفهاى سياسى - نظامى شيطانى را دنبال و القا مىكنند.
بسيارى از تحليلگران، جنگ خليج فارس در سال 1991م. را يك بازى رايانهاى توصيف كردند؛ زيرا اين جنگ، بيشتر به يك جنگ رايانهاى شبيه بود و نه يك جنگ واقعى. همين واقعه، درباره جنگ دوم خليج فارس هم تكرار شد. رايانهاى بودن اين جنگها را اظهارنظر بوش پدر با عنوان «بازى تمام شد» و گفته يك ژنرال آمريكايى كه «تاكتيك اين جنگ، از بازى رايانهاى اقتباس شد»، تأييد مىكند. اين جملات، مىتواند براى طرفداران بازىهاى رايانهاى، لذتبخش باشد؛ به اين دليل كه ديگر نمىتوان بازىهاى رايانهاى را تنها وسيلهاى براى وقتگذرانى دانست. بازى رايانهاى، فقط يك تفريح بىخطر نيست؛ بلكه رسانهاى براى بيان و نهادينهسازى برخى پيامهاست؛ البته اين پيامرسانى به صورت آشكار صورت نمىگيرد؛ بلكه در جهتى به دور از اهداف ظاهرى و ابتدايى، از آن استفاده مىشود. استفاده از بازىهاى رايانهاى، در جهت هدفهاى سياسى و نظامى، به آن جهت مزورانه است كه براى مردم، ناشناخته است. برخى از اين بازىها عبارتند از:
الف) بازى بازگشت به قلعه ولفن اشتاين )Return to castle wolfenstein( عرضه شده در نوامبر 2001م. كه بازىكننده در نقش يك سرباز آمريكايى در جنگ جهانى دوم ظاهر مىشود. او به درون كاخهاى نازى نفوذ مىكند و با سربازان s.s به مبارزه مىپردازد و در پيچ و خم راهروى كاخها، سربازان آلمانى را از پاى در مىآورد. در اين بازى، نوعى ديدگاه جانبدارانه به نفع آمريكايىها وجود دارد.
ب) بازى طوفان صحرا )Conflict Desert Storm(عرضه شده در سپتامبر 2002م. كه بازىكننده در نقش يك سرباز انگليسى و آمريكايى است كه مأموريتش، آزادسازى عراق از يوغ ديكتاتورى است. او در اين بازى، يك دشمن مىشناسد و آن هم سرباز عراقى است. اين بازى، هيچ مخالفتى را در آمريكا به وجود نياورد و تنها به افراد زير 16سال، توصيه شد كه اين بازى را انجام ندهند. هدف پنهانى بازى طوفان صحرا، آن است كه فرد بازىكننده، خود را در موضع دفاع از نظم جهانى قرار دهد.
ج) بازى ارتش آمريكا )Amricans Army(عرضه شده در ژوئيه 2002م. كه بازىكننده در آن، به يك سرباز آمريكايى تبديل مىشود. هدف ارتش آمريكا كه سازنده اين بازى است، جذب بيشتر جوانان به سوى مشاغل نظامى است. براى استفاده از اين بازى، بايد بر روى پايگاه اينترنتى ارتش آمريكا ثبتنام كرد كه تاكنون، بيش از يك ميليون نفر در اين پايگاه، ثبتنام كردهاند.
در نمايشگاه بازى رايانه لسآنجلس )E3(در مه 2003م. افرادى كه در انتظار باز شدن درهاى نمايشگاه بودند، در مقابل دربهاى نمايشگاه به تماشاى يك برنامه شبيهسازى شده، مثل بازى هنگ 101 نيروى هوايى، پرداختند. در بازى بازگشت به بغداد Back to Gagad()، بازى كننده به جنگ سال 1991م. آمريكا عليه عراق برمىگردد كه در آن نيز، يك ديدگاه انحصارگرايانه به نفع آمريكا به چشم مىخورد.
ارتش آمريكا، به طور مستقيم و غيرمستقيم در توليد و توزيع بازىهاى رايانهاى جنگى و نظامى، دخالت دارد. توانايى اين كار، در ارتش آمريكا ديده مىشود؛ زيرا ارتش، ماهرترين برنامهنويسها را جذب كرده و تواناترين موتورهاى بازى را خريدارى كرده است. درمواقعى كه ارتش نتواند به توليد بازىهاى رايانهاى بپردازد، ديگر سازندگان بازىهاى رايانهاى را به انقياد در مىآورد؛ به طورى كه اگر سازندگان بازىهاى رايانهاى، نرمافزارى را طراحى كنند كه در آن به يك نظامى توهين شود، به 500 دلار جريمه، محكوم مىشوند.3
بحران رسانهاى در آمريكا
علت ناتويى شدن رسانهاى آمريكايى چيست؟
روز به روز بر روند تمركزگرايى در ارتباط جمعى آمريكا و بر اقتدار مالكان و صاحبان رسانههاى جمعى افزوده مى شود. در واقع، با وجود شعارهايى كه در باب وجود چند فرهنگى در آمريكا به گوش مىرسد، يك فرهنگ، امواج و محتواى رسانهها را به چنگ گرفته است. چنين وضعيتى را بنباگو ديكيان در كتاب «انحصار رسانهاى»، به خوبى تشريح كرده است. وى مىنويسد:
تعداد اندكى از مؤسسات اقتصادى، با چنگ انداختن بر بخش رسانهاى و اطلاعرسانى آمريكا، آن را از اصول كثرتگرايى دور ساختهاند. اين مؤسسات كه حدود 50 شركت چند مليتىاند و همگى منافع مالى مشتركى با چند مؤسسه اقتصادى عظيم و چندين بانك بينالمللى بسيار مهم دارند، قسمت اعظم اين بازار را در اختيار دارند، به گونهاى كه، در سال 2003م.، تنها ده مؤسسه بزرگ اقتصادى بر اين بخش فرمانروايى مىكردند. سياستمداران آمريكايى نيز از تصويب مقررات مراقبتى بر اين مؤسسات، طفره مىروند؛ زيرا مؤسسات اقتصادى بزرگ از محدوديتهاى بيش از حد ناشى از فشارهاى قانونى، لطمه خواهند خورد. از اين رو، سياستمداران، راه حل را در خارج ساختن اين بخش از حوزه قانونگذارى دولتى ديدهاند؛ همان گونه كه مايكل پاول، پسر وزير امور خارجه پيشين آمريكا و رئيس كميسيون ارتباطات دولت فدرال، به عنوان مسئول قانونگذارى در اين بخش، مخالف وضع و تصويب هر گونه قانون در اين زمينه و طرفدار متعصب بازار آزاد است. راز مهم ديگرى كه باعث آزاد گذاشتن اربابان رسانهاى شده، اين است كه در فاصله زمانى بين 1993 تا 2003م. اربابان ارتباط جمعى، 75 ميليون دلار به مبارزات انتخاباتى نامزدهاى دو حزب عمده آمريكا، كمك مالى كردهاند. صنايع بزرگ رسانهاى، همچنين با تأمين مخارج كامل 1460 سفر اعضا و كارمندان كميسيون ارتباطات دولت فدرال، در فاصله سالهاى 1995 تا 2000م. دوستى آنان را براى خود حفظ كرده است.
هم اكنون، بيشتر شبكههاى بزرگ راديويى، كانالهاى تلويزيونى، روزنامهها و نشريات ديگر، در اختيار گروه اندكى از مؤسسات اقتصادى قرار دارند. آنها همچنين بر روى دو هدف عمده اينترنت و حذف مقررات ضد انحصار، تمركز يافتهاند؛ زيرا حداقل كنترل دسترسى به اينترنت به صورت عمده، براى اين مؤسسات اقتصادى، مىتواند منبع سودى سرشار باشد. بنابراين، جاى تعجب نيست كه در سال 1999م. مجموعاً 110 شركت، 60 درصد كاربران شبكه را در اختيار داشتند؛ ولى در سال 2000م. تنها 14 شركت، صاحب همان سهم از بازار آزاد بودند.
علاوه بر اين، شركتهاى بزرگ، كميسيون ارتباطات را به سمت تجديد نظر در قانون 1993م. كه شركتها را از در اختيار گرفتن بيش از 30 درصد بازار منع مىكند، سوق دادهاند؛ از اين رو، قانون مخابرات 1996م. محدوديتهاى وارده بر تمركزگرايى در مالكيت ايستگاههاى راديويى را لغو كرد. حاصل اين تصميم، آن شد كه كِلر چاثل در سال 2001م. به تنهايى چندين ايستگاه راديويى را در اختيار داشت.
تمركزگرايى، نتيجهاى ديگر هم دارد و آن اين كه روزنامهنگاران عضو مؤسسات اقتصادى، تشويق نمىشوند كه نقّادانه درباره مالكين خود، اطلاعرسانى و افشاگرى نمايند و در نتيجه، اطلاعرسانى به صورت كالا در مىآيد و توليد روزنامهنگاران، معناى واقعى خود را از دست مىدهد. به اين ترتيب، جنبههاى تحقيقى مقالات روزنامهنگاران از بين مىرود. به اين جهت، مؤسسات اقتصادىاى كه ثروت و دارايى فراوانى در حوزه اينترنت و مطبوعات دارند، به جاى توليد و تحقيق، همواره به كپى كردن مطالب يك روزنامه يا رسانه، در روزنامهها و رسانههاى خود دست مىزنند و به اين وسيله، كيفيت كار روزنامهنگارى، جديت كارى و بررسى حقيقت خبر، هميشه در نظر گرفته نمىشود.4
صهيونيسم و مقاصد جهانى سيطره رسانهاى
آن چه در پى مىآيد، خلاصهاى ازنظرات داك، نماينده پيشين مجلس آمريكا از ايالت لوئيزياناست.
بسيارى دچار اين توهم هستند كه در آمريكا، مطبوعات آزادند؛ اما واقعيت اين است كه در آمريكا، هر كسى آزاد است كه هر نشريه و رسانهاى را منتشر كند؛ ولى هيچ گاه آزاد نيست كه هر سخنى را بگويد؛ البته به استثناى نشرياتى با تيراژ پايين و در سطح محلى كه هرگز براى ساختار قدرت، خطر جدى محسوب نمىشوند. آنها گاهى اجازه گفتن هر سخنى را دارند! در واقع، روزنامهها، مجلهها، ايستگاههاى راديويى و شبكههاى تلويزيونى، به طور باور نكردنى، كنترل مىشوند؛ به حدى كه در بسيارى از شهرهاى عمده اروپايى، كنترل بر رسانهها، به گستردگى سلطه آمريكاييان بر رسانهها نيست؛ مثلاً در اروپا در ميان انبوه نشريات، مىتوانيد روزنامهاى را پيدا كنيد كه حامى فلسطينىها باشد؛ اما در آمريكا در ميان 2000 روزنامه، حتى يك روزنامه هم پيدا نمىشود كه ديدگاهى فلسطينى داشته باشد. گرچه روزنامههاى معدودى هستند كه بر سر برخى از مسائل، با دولت اسراييل، اختلاف نظر دارند - همان طور كه در خود اسراييل هم در برخى اوقات، اعتراضات ضددولتى ديده مىشود - ولى بر سر مسائل بنيادين، همه مطبوعات و نشريات آمريكايى، چه در تملك يهوديان باشند يا نباشند، بدون توجه به شرارتها، كشتارها و نقض حقوق بشر توسط اسراييل، حامى آن دولتند؛ در حالى كه اسراييل از بدو تأسيس، هزاران تن از مردان، زنان و كودكان فلسطينى را كشته است. علاوه بر اين، آنان به تخريب عمدى هزاران خانه، شركت، بيمارستان و مدرسه پرداخته و دهها هزار نفر را كور، ناقص، فلج و انگشتان افراد بسيارى از جمله، هزاران كودك را قطع كردهاند. همچنين صدها هزار فلسطينى را زندانى و شكنجه كردهاند و بدتر از همه، در اين دوران تخريب و كشتار، اسراييلىها اقدام به تأسيس صدها شهرك يهودى در سرزمينهاى فلسطينيان كردهاند. در حقيقت، همان گونه كه خانهها و شهرهاى فلسطينى را خراب مىكنند، يهوديانى را از مكانهايى چون نيويورك و مسكو، روانه اسراييل مىكنند و براى آنها، خانههايى در شهركهاى مردم مظلوم فلسطين مىسازند.
بيشتر آمريكاييان از اين مسئله بىخبرند و بىخبرى آنان، ناشى از آن است كه يهوديسم و صهيونيسم، بر اكثريت عظيم رسانههاى آمريكا، كنترل و سيطره دارد. اين كنترل و سيطره، تنها براى مخفى كردن جنايات اسرائيل در فلسطين صورت نمىگيرد؛ بلكه آنها چه در آمريكا و چه در ساير نقاط جهان، سرورى و برترى نژاد يهود را تبليغ مىكنند و معتقدند كه از حق الهى حكومت، نه تنها بر فلسطين، بلكه بر تمام جهان برخوردارند و اين انديشهها را ترويج مىكنند. در اين راستا، آنان همواره تلاش مىكنند تا فرهنگ، هويت و انسجام نژادى و اقتصادى و استقلال سياسى هر كشورى را در جهان، تضعيف كنند. به ديگر بيان، يهوديان و نظم نوين جهانى آنها، به دنبال نابودى هر ملت، فرهنگ، ميراث و نژادى به جز يهود است. آنان به دنبال سلطه بر رسانهها، اقتصاد و حكومتها هستند. گرچه بايد از آرزوى يهوديان در حفظ نسل، فرهنگ و دينشان حمايت و دفاع كرد، اما سلطهجويان يهودى، به دنبال نابودى هر جنبش ميهنپرستانه، به غير از جنبش خود هستند و اين كار، نخست از طريق رسانهها انجام مىگيرد.5
نتيجه
جريانى كه به عنوان نومحافظهكار، در سالهاى اخير، در آمريكا سربرآورده و سياستهاى نظامىگرايانه جرج بوش را تغذيه و پشتيبانى مىكند، ادامه همان كانونى است كه عمليات فرهنگى سيا را در دوران جنگ سرد هدايت مىكرد. به عنوان مثال، از ايرنيگ كريستون، روشنفكر سرشناس يهودى، به عنوان بنيانگذار جريان نومحافظهكارى ياد مىكنند. هم اكنون پسر او به نام ويليام كريستون، به صراحت بر تداوم همان سياستها تأكيد مىكند. او مىنويسد:
آينده بشريت، منوط به يك سياست خارجى راسخ، آرمانگرا و خوشبينانه، از سوى آمريكاست. در واقع، آمريكا نه تنها بايد پليس و كلانتر جهان شود، بلكه بايد راهنماى آن نيز باشد.
بنابراين، مىتوان گفت كه پديده تهاجم فرهنگى موجود، به اين معناست كه كانونهاى قدرتمند سلطهگر جهانى در سرويسهاى اطلاعاتى غرب، براى فروپاشى يك نظام سياسى و يا تحميل طرحهاى سياسى، اقتصادى و فرهنگى خود بر يك جامعه مستقل، عمليات روانى، فرهنگى و تبليغاتى معينى را سازمان مىدهند. اين عمليات، در گذشته عليه شوروى سوسياليست بود و امروز عليه اسلام و نظام جمهورى اسلامى ايران است.
1. هربرت شيلر، مقابله با رسانههاى فراملى، چالش بزرگ آينده، ماهنامه سياحت غرب، آذر 1382، ص 12-17 .
2. به نقل از عبداللَّه شهبازى، سيا و جنگ سرد فرهنگ، مندرج در .Shahbazi.org
3. استفان پيلت، «بازىهاى رايانهاى سلاح تبليغاتى»، لوموند ديپلماتيك، اكتبر 2003؛ به نقل از ماهنامه سياحت غرب، آبان 1382، ص 54.
4. اريك كلينبرگ، ده ارباب رسانهاى آمريكا، لوموند ديپلماتيك، آوريل 2002، ص 24.
5. ديويد راك، جهانگرايان يهودى؛ به نقل از ماهنامه سياحت غرب، مهر 1382، ص 37-42.
نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها
زندگینامه مسلم (علیه السلام) از ولادت تا شهادت
زندگینامه مسلم (علیه السلام) از ولادت تا شهادت
کتب تارخى زمان مشخصى براى ولادت ایشان ذکر نمى نمایند، اما قراین موجود ، ولادت ایشان را در سال ( ٢۵ هجری) اثبات مى کند ، ولذا در اکثر کتب تالیف شده در مورد حادثه کربلا آمده است که ایشان درهنگام شهادت در کوفه (٣۵ سال) داشتند.
به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از حرف نو، روح بزرگ انسانهاى خود ساخته و پاک به دیگران هم، پاکى و ایمان مىآموزد. صداقت و فداکارى ایثارگران در راه خدا الهام بخش تعهد و فداکارى است. حماسههاى جهاد و شهادت مردان بزرگ اسلام، مجاهد ساز و شهید پرور است. عظمت انسانى چهرههاى پرفروغ تاریخ خونبار ما اسوه همه کسانى است که در زندگى به هدفهایى والاتر از خوردن و خوابیدن اعتقاد دارند و ارزشهاى متعالى را مىجویند. انسانهاى نمونه از نظر ایمان، اخلاق، شهامت، جوانمردى و استقامت، همیشه زینت تاریخ بوده و هستند.
«مسلم بن عقیل» یکى از این چهرههاست. شنیدن نام این انسان والا و سرباز فداکار راه حق، یاد آور همه خوبیها، رشادتها و جوانمردیهاست;و خواندن زندگینامه این سردار رشید اسلام، درس آموز و الهامبخش و سازنده است. حماسه مسلمبن عقیل در کوفه، پیش درآمدى بر نهضت عظیم عاشورا بود; و خود مسلم، پیشاهنگ نهضتسیدالشهدا -علیهالسلام و سفیر انقلاب کربلا و پیشمرگ حماسه تاریخساز و جاویدان عاشورا بود.
درباره مسلم، چه مىتوان گفت، جز بیان صداقت و رشادت و ایمانش؟ و چه مىتوان نوشت، جز فداکارى و حماسه وآزادگىاش، و چه مىتوان شنید جز عمل به وظیفه و اطاعت از امام و جهاد در راه حق تا مرز شهادت. و مسلمبن عقیل کیست؟ تجسمى از ارزشهاى والاى مکتب; الگو و اسوهاى از یک جوانمرد سلحشور و انقلابى پاکباخته و دل به راه خدا داده و سر به راه دوستسپرده و قدم در راهحق نهاده و با شهادت به معراج قرب پروردگار رسیده. پس، با هم با چهره این شخصیتبزرگ،آشنا شویم.
مسلم بن عقیل کیست؟
در میان جوانان برومند «بنی هاشم» مسلم، فرزند عقیل یکى از چهرههاى تابناک و شخصیتهاى بارز، به شمار مىرفت. «عقیل» برادرامیرالمومنین (علیه السلام) و دومین فرزند ابوطالب بود. در ترسیم زیر رابطه نسبى مسلم، آشکارتر است:
ابوطالب: – طالب – عقیل – مسلم – جعفر – على – حسین بن على
مسلمبن عقیل، برادرزاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین بن على بود. دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود و خاندانى که شخصیت انسانى و اسلامى مسلم در آن شکل گرفت، بهترین زمینه را براى تربیت و تکامل معنوى و حماسى مسلم فراهم کرد. از آغاز کودکى، در میان جوانان بنىهاشم بخصوص در کنار امام حسن و امام حسین -علیهما السلام بزرگ شد و کمالات اخلاقى و بنیان ولایت و درسهاى حماسه و ایثار و شجاعت را بخوبى فرا گرفت. اجداد مسلم کسانى، چون «ابوطالب» و «فاطمه بنت اسد» بودند که در فرزندان خویش، شجاعت و ایمان و دلاورى را به ارث مىگذاشتند و مسلم، شاخهاى پربار از این اصل و تبار بود;و بنا به اصل وراثت،خصلتهاى برجسته را از نیاکان خود به ارث برده بود. (۱)
مسلم در زمان امیرالمومنین (علیه السلام) نوجوانى رشید و پاک بود که به افتخار دامادى آن حضرت نایل شد و با یکى از دختران امام به نام «رقیه» ازدواج کرد. این وصلتبر میزان فضیلتهاى مسلم افزود و او را بیشتر در محور «حق» و در خدمت نظام الهى آن حضرت در دوران خلافتش قرار داد.
به نقل مورخان، در زمان حکومت آن حضرت (بین سالهاى ۳۶ تا ۴۰ هجرى) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصبهاى نظامى در لشگر بوده است، از جمله در جنگ صفین، وقتى که امیرالمؤمنین (علیه السلام) لشگر خود را صفآرایى مىکرد، امام حسن و امام حسین (علیه السلام) و عبداللهبن جعفر و مسلمبن عقیل را بر جناح راستسپاه، مامور کرد و بر جناح چپ لشگر، محمدبن حنفیه و محمدبن ابىبکر و هاشمبن عتبه (مرقال) را گماشت و مسؤولیت قلب لشگر را به عبداللهبن عباس و عباسبن ربیعه و مالک اشتر سپرد (۲) .
پس از شهادتامیرالمومنین (علیه السلام)
شناسنامه مسلم را، پیش از آن که از نیاکان و سرزمین وقبیله جستجو کنیم، باید در فکر، عمل و زندگانىاش بیابیم; این بهترین معرف مسلم است. مسلم، در دوران خلافت على (علیه السلام) در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پساز شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامتدو فرزندش، حسنین -علیهما السلام تجسم پیدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر این آستان فدا کرد.
در دوران امامت دهساله امام حسن مجتبى (علیه السلام) که از سختترین دورههاى تاریخ اسلام نسبتبه پیروان اهلبیت و طرفداران حق بود،مسلم با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مىشد. پس از شهادت امام مجتبى (علیه السلام) که امامتبه حسینبن على (علیه السلام) رسید تا مرگ معاویه که یک دوره دهساله بود;باز مسلم را در کنار امام حسین (علیه السلام) مىبینیم. در این دوره بیستساله -یعنى از شهادت على (علیه السلام) تا حادثه کربلا بسیارى از کسان یا مرعوب تهدیدها شدند یا مجذوب زر و سیم و فریفته دنیا و صحنه حق را رها کردند و یا به معاویه پیوستند و یا انزواى بىدردسر را برگزیدند، ولى آنان که قلبى سرشار از ایمان و دلى سوخته در راه حق داشتند و مسلمانى را در صبر و مقاومت و مبارزه در شرایط دشوار مىدانستند، امامان حق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان و فرزند، به فداکارى در راه خدا و جهاد فى سبیل الله پرداختند. ارزش و فضیلت پیروان حق در آن دوره، بخصوص وقتى آشکارتر مىشود که به شرایط دشوار دیندارى و حقپرستى در روزگار سلطه امویان آگاه باشیم.
ارجمندى و فضیلت ومقام مسلم، در اینجاست که براى ما روشنتر مىگردد، و همچنان که در فصلهاى آینده خواهیم دید، مسلمبن عقیل دست از محبت و ولایت و حمایت امام زمان خویش -حسینبن على (علیه السلام)- بر نداشت تا این که به عنوان پیشاهنگ نهضت کربلا در کوفه به شهادت رسید و افتخار اولین شهید کاروان عاشورا را به خود اختصاص داد و اولین شهید از اصحاب امام حسین بود. از اولاد عقیل که به همراهى حسینبن على (علیه السلام) و در رکاب او قیام کردند، تعداد ۹ نفر، به شهادت رسیدند،که مسلم شجاعترین آنان بود. این فضیلتبزرگ، از زبان پیامبر اسلام هم بیان شده است.امیرالمومنین (علیه السلام) از پیامبر اسلام حدیثى را در مدح «عقیل» نقل مىکند که آن حضرت فرمودند: «من او را (عقیل را) به دو جهت دوست دارم: یکى، به خاطر خودش، و یکى هم به خاطر این که پدرش ابوطالب او را دوست مىداشت.» و در آخر، خطاب به على (علیه السلام) فرمود:
«فرزند او -مسلم کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک مىریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مىفرستند.» آن گاه پیامبر اسلام گریست تا آن که اشکهایش بر سینهاش ریخت و فرمود: «به سوى خدا شکایت مىبرم، از آنچه که خاندانم پس از من مىبینند.» (۳)
حمایتهاى این خانواده از اهل حق موقعیت و اعتبارى خاص براى آنان فراهم کرده بود و فضایلشان همواره مورد تقدیر امامان (علیه السلام) قرار داشت. امام سجاد -علیه السلام نسبتبه خاندان عقیل عطوفت و محبتبیشترى از دیگران نشان مىداد و مىفرمود: من هر گاه خاطره آن روزى را که اینان با حسین -علیه السلام بودند به یاد مىآورم، اندوهگین مىشوم.
خانواده شهیدپرور
قبلا هم اشاره شد که از فرزندان عقیل ۹ نفر قربانى راه حسین (علیه السلام) که راه خدا بود شدند و مسلم تابندهترین این چهرهها بود. این خاندان با استقبال از شهادت در راه قرآن افتخار ویژهاى براى خود کسب کردند و فرزندان مسلم هم در ادامه خط سرخ پدر شهیدشان در صحنه کربلا حضور یافتند تا وفادارى خویش را به خاندان پیامبر که تعهد اسلامى هر مؤمن راستین به حساب مىآمد نشان دهند.
صحنه شورانگیز شب عاشورا سند زندهاى بر این وفا و تعهد و اخلاص است. در آن شب شگفت و عظیم، که سالار شهیدان، حسینبن على (علیه السلام) با اهلبیت و بستگان و یاران خویش، از ماجراهاى فرداى خونین سخن مىگفت و وفادارى اصحابش را مىستود و از نیکى و حقشناسى اهلبیتخویش تقدیر مىکرد و از خدا براى همه، پاداش نیک مىطلبید، آرى در آن شب که بیعت را از یاران خود برداشت تا هر که مىخواهد برود خطاب به عموزادگانش; یعنى فرزندان عقیل کرده و فرمود: شما شهید دادهاید، شهادت مسلم شما را بس است، اجازه مىدهم که شما بروید. در پاسخ گفتند: اگر ما، بزرگ و سرور و پسر عموى والا مقام خود را رها کنیم و در رکابش نه تیرى بیندازیم و نه شمشیر و نیزهاى بزنیم،آن گاه مردم چه خواهند گفت و جواب مردم را چه خواهیم داد؟ نه! به خدا سوگند،ما نخواهیم رفت و جان و مال و خانواده خویش را فداى تو مىکنیم و در کنار تو مىمانیم و مىجنگیم تا با تو وارد بهشتشویم; زشت و ناگوار باد، زنده ماندن پس از تو!» (۴) و این گونه فرزندان مسلم و اولاد عقیل، در کنار امام حسین ماندند و از حق دفاع کردند. در ماجراى کربلا دو تن از فرزندان مسلمبن عقیل به شهادت رسیدند و دو فرزند دیگر در کربلا به اسارت نیروهاى دشمن درآمدند که آنها را به کوفه برده و تحویل «ابنزیاد» دادند. نزدیک به یک سال در زندان بودند که پس از فرار به شهادت رسیدند. (در این باره، توضیحى خواهیم داشت).
این اجمالى بود از خانواده مسلم، نیاکانش، فرزندانش و شهادتطلبى این دودمان پاک و وفادارىشان نسبتبه اهلبیت پیامبر و خط امامت و ولایت و دفاعشان از حق و ستیزشان با باطل پس از آن که مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شهادت رسید و جبهه حق و عدل، یارانى مخلصتر و سربازانى فداکارتر مىطلبید. قسمت عمده تلاش و جهاد «مسلمبن عقیل» در دوره امامتحسینبن على (علیه السلام) و زمینهسازى براى نهضت آن امام شهید، در کوفه بود، که در فصل آینده، آن را مىخوانیم.
سفیر انقلاب کربلا
مىدانیم که «مسلمبن عقیل» پیشاهنگ نهضت کربلا و سفیر امام حسین به سوى مردم کوفه بود. براى آشنایى با پیوستگى حوادث کوفه و کربلا لازم است که خیلى کوتاه و فشرده به حوادث مقدماتى اعزام مسلم به کوفه جهت گرفتن بیعتبه نفع امام حسین (علیه السلام) اشاره کنیم:
معاویه، پس از بیستسال سلطنت استبدادى مرد. یزید، پس از معاویه بر سر کار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد. مىخواست اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را هم به بیعت وادار کند،که سیدالشهدا، نپذیرفت و به طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدن مردم، بهره بردارى کند.
سال شصت هجرى بود. اقامت چهار ماهه امام حسین (علیه السلام) در مکه و برخورد با مردم و تشکیل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگیزه و اهداف امام، از امتناع از بیعتبا یزید، آشنا کرد;بخصوص مردم کوفه از اقدام انقلابى امام حسین (علیه السلام) خوشحال و امید وار شدند. مردم کوفه، خاطره حکومت چهارساله علوى را به یاد داشتند و در این شهر، شخصیتهاى برجسته و چهرههاى درخشانى از مسلمانان متعهد و یاران اهلبیتبودند. از این رو نامهها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهرههاى معروف شیعه در کوفه و بصره به امام حسین (علیه السلام) نوشتند، که تعداد این نامهها به هزاران مىرسید. کوفیان،گروهى را هم به نمایندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى» به نزد آن حضرت فرستادند و نامههایى همراه آنان ارسال کردند.
در میان نامهها و امضاها، نام شخصیتهاى بزرگى از کوفه همچون «شبثبن ربعى» و «سلیمانبن صرد» و «مسیببن نجبه» و… به چشم مىخورد که از آن حضرت مىخواستند مردم را به بیعتبا خود دعوت کند و به کوفه بیاید و یزید را از خلافتخلع کند. (۵)
امام، تصمیم گرفت در مقابل اصرار و دعوتهاى مکرر مردم کوفه، عکسالعمل نشان داده و اقدامى کند. براى ارزیابى دقیق اوضاع کوفه و میزان علاقه و استقبال مردم و تهیه مقدمات لازم و شناسایى و سازماندهى و تشکل نیروهاى انقلابى، ضرورى بود که کسى قبلا به کوفه رفته و این ماموریت را انجام دهد و گزارشى دقیق از وضعیتشهر و مردم، به او بدهد.
حضرت حسینبن على (علیه السلام) مناسبترین فرد براى این ماموریت محرمانه را «مسلمبن عقیل» دید، که هم آگاهى سیاسى و درایت کافى داشت،و هم تقوا و دیانت،و هم خویشاوند نزدیک امام بود. به نمایندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود:من، برادر و پسر عمویم (مسلم) را با شما به کوفه مىفرستم، اگر مردم با او بیعت کردند;من نیز خواهم آمد. این که امام از مسلم به عنوان «برادرم» و «فرد مورد اعتمادم» نام مىبرد، میزان اعتبار و لیاقت و کفایت مسلمبن عقیل را مىرساند. آن گاه مسلم را طلبید و به او فرمود: به کوفه مىروى، اگر دیدى که دل وزبان مردم یکى است و آنچنان که در این نامهها نوشتهاند متفقند و مىتوان به وسیله آنان اقدامى کرد،نظر خودت را بر من بنویس و مسلم را وصیت و سفارش کرد، به این که:
پرهیزکار و با تقوا باش;نرمش و مهربانى به کار ببر; فعالیتهاى خود را پوشیدهدار; اگر مردم، یکدل و یکجان بودند و در میانشان اختلافى نبود، مرا خبر کن. (۶)
امام حسین (علیه السلام) طى نامه و پیامى جداگانه که خطاب به مردم کوفه نوشت، تکلیف مردم و ماموریت مسلم را روشن ساخت. متن نامه امام چنین بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم
از حسین بن على، به جماعت مؤمنان و مسلمانان; اما بعد، سعید و هانى، با نامههایتان نزد من آمدند. آنان آخرین کسانى بودند از فرستادگانتان که نزد من آمدند. من تمام مقصود و هدفى را که ذکر کرده بودید فهمیدم. بیشتر سخن شما این بود که: ما را امام و پیشوایى نیست، پس بشتاب! شاید خدا ما را به واسطه تو بر هدایت، هماهنگ و مجتمع کند. اینک، من برادرم،عموزادهام و شخص مورد اعتمادم از خانوادهخویش «مسلمبن عقیل» را به سوى شما فرستادم و او را مامور کردم که از حال شما و از کار و نظرتان به من گزارش بفرستد. اگر به من چنین گزارش دهد که راى بزرگان و صاحبان فضل و خرد شما،همانند چیزى است که قاصدان شما گفتند و در نامههاى شما نوشته شده استبه خواستخدا بزودى به سویتان خواهم آمد.
به جانم سوگند پیشوا و امام، تنها و تنها کسى است که به کتاب خدا حکم و عمل کند و به قسط رفتار نماید و به حق، گردن بنهد و خود را وقف و پایبند فرمان خدا سازد، والسلام.» (۷)
اعزام مسلم و فرستادن این پیام به کوفه، پاسخى به همه نامهها و دعوتها و طومارها بود. محتواى پیام امام، در این چند محور، خلاصه مىشود:
۱ – تایید کامل از مسلم به عنوان برادر، پسر عمو و نمایندهاى مورد اطمینان.
۲ – محدوده مسؤولیت مسلم در کوفه نسبتبه ارزیابى وحدت کلمه و صداقت مردم.
۳ – پاسخى به دعوتهاى مکرر، به عنوان اتمام حجت.
۴ – درخواست از مردم براى حمایت و اطاعت از مسلم.
مسلم با گرفتن دو راهنما از مکه به سوى کوفه حرکت کرد. روزهاى متوالى راه طى کرد. آن دو راهنما در راه، از تشنگى جان سپردند. مسلم، همراه با «قیسبن مسهر صیداوى» و «عمارة بن عبدالله ارحبى» با تحمل مشقتهاى توانفرساى راه، پس از بیست روز، خود را به کوفه رساند و مسافتسىروزه را با همه سختیها در بیست روز پشتسرگذاشت. (۸)
اینک، مسلم، با شهرى رو به روست، حادثهخیز و پرماجرا و با گرایشهاى مختلف; شهرى با افکار گوناگون که اگر چه بظاهر آرام است،اما آرامش قبل از طوفان را مىگذراند.
مسلم، وارد کوفه شد و به خانه مختار ثقفى، که از شیعیان خالصحضرت على (علیه السلام) وعلاقهمندان به اهلبیتبود، رفت. (۹)
مسلم، در کوفه
فلق با تیغ آذر،خیمه شب را زهم بدرید و… شب، دامان خود برچید خبر در گوشهاى کوفیان پیچید که مسلم، افسر جانباز و پیشاهنگ این نهضت پیام انقلاب عدل را با خویش آورده است. و مشتاقان،بسان موج خشم آلود اما طالب و مشتاق به سوى خانه مسلم، روان گشتند. درون چشمهاشان اشگهاى شوق و جانها، تشنه آزادى و دلها پر از شادى هزاران دست گرم شیعیان در دست مسلم بود و بیعت تا غروب، آن روز بر پا بود. طرفداران حق، چون حلقه، پیرامون این رهبر شعور و شور، اندر سینه و در سر و گاهى دیدگان از اشگ شوق یاوران، تر بود.
شیعیان، دسته دسته به خانه مختار مىآمدند و با مسلم دیدار و بیعت مىکردند و مسلم هم نامه امام حسین (علیه السلام) را خطاب به مؤمنان و مسلمانان کوفه براى هر جماعتى از آنان مىخواند.
در یکى از همین دیدارها «عابس بن شبیب شاکرى» برخاست و پس از ستایش خداوند، خطاب به مسلم گفت: «من از مردم چیزى نمىگویم و نمىدانم که در دلها چه دارند و تو را به آنها مغرور نمىکنم. من از خود و آمادگى خودم به تو خبر مىدهم. به خدا سوگند! اگر بخوانید، شما را اجابت مىکنم و در رکابتان با دشمنانتان مىستیزم و در راه شما با شمشیرم کارزار مىکنم تا با شهادت، خدا را ملاقات کنم; و از این کار،فقط پاداش الهى را مىطلبم.»
پس از او دلیر مردى دیگر، کهنسال و جوان دل برخاست، به نام «حبیببن مظاهر» و گفت: (خطاب به عابس)
«رحمتخدا بر تو باد! آنچه را در دل داشتى با سخنى کوتاه و گویا بیان کردى. به خداى یکتا سوگند، عقیده و موضع من نیز همچون تو است.» (۱۰) و کسان دیگر هم برخاسته و اعلام وفادارى و آمادگى براى فداکارى کردند.
«از آن پس، دستبود و دست که پیمان با سخنگوى «حسینبن على» مىبست.» روز به روز بر تعداد هواداران امام حسین (علیه السلام) که با نمایندهاش مسلم،بیعت مىکردند افزوده مىشد تا این که پس از چند روز، به هزاران نفر مىرسید. (۱۱)
با وجود این همه بیعتگرانجان بر کف و انقلابیهاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمایتحسین (علیه السلام) و بر انداختن کومتیزید، مسلمبن عقیل، طى نامهاى اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد. در نامهاى که به امام نوشت،چنین بیان کرد:
«نامههاى فرستاده شده، راستبوده و سخن فرستادگان هم درست است. مردم کوفه آماده جهاد و جانبازى در راه خدایند. هم اکنون هیجده هزار نفر، با من بیعت کردهاند و آماده فداکارى در رکاب تو هستند. هر چه زودتر به سوى کوفه حرکت کن!»این نامه را که مسلم،بیستو هفت روز پیش از شهادتش به امام حسین (علیه السلام) نوشت، توسط «عابسبن شبیب شاکرى» براى آن حضرت فرستاد. همراه او،نامههاى دیگرى هم کوفیان به امام نوشتند و با گزارش این که صدهزار شمشیر براى یارى تو آماده است،از آن حضرت خواستند که در آمدن به کوفه شتاب کند. (۱۲)
کنون مسلم، نگینى در میان حلقه انبوه یاران است حضورش مایه دلگرمى امیدواران است شکوه و هیبتى دارد، میان کوفیان جایى و محبوبیتى دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوى لکههاى ذلت و ننگ است کلام از شور جانسوز حقیقتهاست، ز «رفتن» ها و «ماندن» هاست. ولى دوران آن کم بود و کم پایید، تمام شعلهها ناگه فرو خوابید…
والى کوفه «نعمان بن بشیر» بود که از جانب معاویه و پس از او از سوى یزید به این سمت،گماشته شده بود. وقتى از تجمعمردم کوفه، پیرامون مسلم و بیعتبا او آگاه شد، در یک سخنرانى مردم را تهدید کرد و آنها را از رفتوآمد پیش مسلمبن عقیل و شنیدن حرفهایش اکیدا نهى کرد; اما انقلابیون کوفه که دل به مهر حسین (علیه السلام) سپرده و دستبیعتبا نمایندهاش مسلم داده بودند براى سخنان تهدیدآمیز او ارزشى قائل نشدند.
یکى از همپیمانان بنىامیه به نام عبداللهبن مسلم بن ربیعه حضرمى پس از او برخاست و با سخنانى خواستار آن شد که با مخالفان با شدت عمل بیشترى برخورد کند، چرا که برخوردى اینگونه که از موضع ناتوانى و ضعف است فتنه مسلم را نمىتواند بخواباند. با اوجگیرى نهضت نیمه مخفى مسلم در کوفه گزارشهاى تندى به شام و نزد «یزید» فرستاده مىشد. از جمله همان عبدالله حضرمى، که از او یاد شد،طى نامهاى براى یزید این گونه نوشت: «مسلمبن عقیل به کوفه آمده و شیعه به نفع حسینبن على با او بیعت کردهاند. اگر به کوفه نیاز دارى، مرد نیرومندى براى سرکوبى شورشیان و اجراى فرمانتبفرست، چرا که نعمانبن بشیر، مردى ناتوان استیا خود را ضعیف مىنمایاند….»
یزید براى حفظ سلطه و حاکمیتبر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابنزیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابنزیاد آن بود که به کوفه برود و مسلم را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند. (۱۳)
ابن زیاد،با اجازه و اختیارهاى نامحدودى براى قلعوقمع و کشتار و فرونشاندن آتش مبارزات، مخفیانه و با قیافهاى مبدل و نقابدار به هنگام شب وارد کوفه شد و مراکز قدرت را، با عملیاتى شبیه کودتا به دست گرفت.
ابن زیاد قبل از آمدن به کوفه در بصره سخنرانى کرد و براى این که در غیاب او هیچگونه حادثه و شورشى پیش نیاید،ضمن تهدیداتى که نسبتبه مردم نمود، برادر خودش را که عثمان نام داشت، به جاى خود گماشت و خود به کوفه رفت. (۱۴)
مردمى که با مسلم بیعت کرده و در انتظار آمدن حسین بن على (علیه السلام) به کوفه بودند، با ورود ابنزیاد به کوفه، وضعى دیگر پیدا کردند. فردا صبح که مردم براى نماز جماعتبه مسجد آمدند،ابنزیاد از دارالاماره بیرون آمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «… امیرالمؤمنین یزید، مرا فرمانرواى شهر و این مرز و بوم و حاکم بر شما و بیتالمال قرار داده است و به من دستور داده که با ستمدیدگان،انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نیکى کنم و با متهمان به مخالفت و نافرمانى با شدت و با شمشیر و تازیانه رفتار کنم. پس هر کس باید بر خویش بترسد. راستى گفتارم هنگام عملروشن مىشود; به آن مرد هاشمى (مسلمبن عقیل) هم برسانید که از خشم و غضب من بترسد.» (۱۵)
از این پس، مجراى بسیارى از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابنزیاد، رؤساى قبایل و محلهها را طلبید و برایشان صحبتهاى تهدیدآمیز کرد و از آنان خواست که نام مخالفان یزید را به او گزارش دهند،و گرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت. (۱۶)
حزب اموى، که مىرفتبساطش نابود و برچیده گردد،دیگر بار، جان گرفت و آن تهدیدها و تطمیعها و فریبکاریها و تبلیغهاى دامنهدار، تاثیر خود را بخشید و والى جدید، توانستبا قدرت و قوت و با تمام امکانات جاسوسى و خبرگیرى و خبررسانى، جوى از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگیریها و خشونتها و برخوردهاى تندى که انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت.
دوران اختفا
مسلم بن عقیل، در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتى که یاد شد، پیش آمد. از آن جا که ابنزیاد، براى سرکوبى انقلابیها به دنبال رهبر این نهضت; یعنى مسلم مىگشت، مسلم مىبایست جاى امنتر و مطمئنترى انتخاب کند. این بود که مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانى» رفت.
هانىبن عروه،از بزرگان کوفه و چهرههاى معروف و پرنفوذ شیعه در این شهر بود که هواداران و نیروهاى مسلح و سوارهاى که تعدادشان به هزاران نفر مىرسید در اختیار داشت. هانى، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضور پیامبر را هم درک کرده بود و در زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم در جنگهاى جمل و صفین و نهروان ملازم رکاب آن حضرت بود و از اخلاصى والا و وفایى شایسته در حق اهلبیت پیامبر برخوردار بود. (۱۷) اینک، بار دیگر موقعیتى پیش آمده بود که هانى، صداقت و ایمان و تعهد خویش را نسبتبه حق نشان دهد و در این شرایط خطرناک و اوضاع بحرانى، پذیراى «مسلم» گردد که در راس نیروهاى شیعى است و تحت تعقیب از سوى حاکم کوفه.
هانى، مسلم را در خانه خود در موقعیتى مطمئن جا داد. از آن پس، شیعیان دوباره رفتوآمدهاى پنهانى خود را به خانه هانى شروع کردند و دیدارها با مسلم، در آن جا انجام مىگرفت و هنوز «عبیدالله زیاد» از مخفیگاه جدید مسلم بىاطلاع بود. (۱۸)
یکى از وقایع مربوط به دوران مخفى بودن مسلم در خانه هانى نقشه ترور «ابنزیاد» است که انجام نشد. قضیه از این قرار بود :
یکى از بزرگان بصره، که از شیعیان خالص امیرالمؤمنین (علیه السلام) محسوب مىشد، «شریکبن اعور» بود. شریک از کسانى بود که در رکاب على (علیه السلام) و همراه عمار یاسر، در جنگ صفین با معاویه جنگیده بود. هنگام آمدن «عبیدالله زیاد» به کوفه او هم همراه جمعى اجبارا از بصره به طرف کوفه مىآمد که در راه، از قافله عقب ماند و چون بیمار هم شده بود، پس از رسیدن به کوفه به خانه «هانى» وارد شد. ابنزیاد که از بیمارى شریک مطلع شد، تصمیم گرفتبراى عیادت او به خانه هانى برود.
به پیشنهاد شریک، تصمیم بر آن شد که «مسلم» در پستوى خانه و پشت پرده، کمین کند و در وقتحضور ابنزیاد با علامتى که به مسلم مىدهند (آب خواستن شریک) بیرون آمده و او را به قتل برساند. طبق برخى از نقلها، در اجراى این طرح، بنا بود که سىتن از شیعیان هم حضرت مسلم را یارى کنند.
«ابن زیاد» آمد و نشست و صحبتهایى کردند، ولى وقتى شریک، آب طلبید، مسلم براى اجراى طرح، بیرون نیامد و با تکرار علامت، باز هم از مسلم خبرى نشد. ابن زیاد که احتمال خطرى مىداد، از هانى پرسید: او چه مىگوید؟ گفتند: تب کرده و هذیان مىگوید. اما عبیدالله زیاد، زود از آن جا رفت.
پس از رفتن او از مسلم پرسیدند چرا نقشه را عملى نکردى؟ گفت: به دو جهت، یکى به خاطر سخنى که على (علیه السلام) از پیامبر اسلام(ص) نقل کرده که: «ایمان، مانع کشتن غافلگیرانه است» دیگرى به خاطر اصرار همراه با گریه همسر هانى که از من خواست در خانه او چنین کارى نکنم. هانى گفت: واى بر آن زن که هم خودش و هم مرا از بین برد و از آنچه که مىترسید، در آن واقع شد. شریک گفت: اگر او را کشته بودى،فاسق فاجر و مکارى را از بین برده بودى (۱۹) .
نفوذ دشمن به تشکیلات نهضت
نهضت مسلم و هوادارانش، صورت مخفیترى گرفت و ارتباطها پنهانتر انجام مىشد. با تغییر شرایط،کوفه به کانون خطرى براى انقلابیهاى شیعه تبدیل شده بود که با کمترین غفلتى ممکن بود خطرات بزرگى پیش بیاید. سیاست کلى «ابنزیاد» نابودى مسلم و شکست این نهضتبود و براى این کار، دو نقشه کلى را در دست اجرا داشت:
۱ – جستجو و تعقیب مسلم و طرفدارانش.
۲ – خریدن سران شهر و چهرههاى با نفوذ.
براى پىبردن به مخفیگاه مسلم و اطلاع از قرارها و برنامهها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت مسلم، راهى که از سوى ابنزیاد پیش گرفته شد، استفاده از یک عامل نفوذى بود که با جاسوسى، اخبار نهضت مسلم را به حکومتبرساند. این عامل نفوذى ابنزیاد کسى جز «معقل» نبود. معقل که از سرسپردگانحکومتبود، با دریافتسههزار درهم، ماموریتیافت که به عنوان یک هوادار مسلم و طرفدار نهضتبا طرفداران مسلم تماس بگیرد و به عنوان یک انقلابى،که مىخواهد این پولها را براى صرف در راهانقلاب و تهیه سلاح و امکانات مبارزه به مسلم تحویل دهد، کمکم به پیش مسلم راه یافته و از خانه او و تشکیلات و افراد مؤثر، گزارش تهیه کرده و به ابنزیاد خبر دهد.
معقل، به مسجد آمد و نماز خواند و با عدهاى صحبت کرد تا این که او را به «مسلمبن عوسجه» راهنمایى کردند، که مردى شریف و از شخصیتهاى بارز شیعه در تشکیلات مسلمبن عقیل بود. معقل صبر کرد تا نماز «مسلمبن عوسجه» تمام شد. آن گاه پیش رفت و طبق برنامه از پیش دیکته شده،خود را چنین معرفى کرد: مردى از اهل شام و از قبیله «ذىالکلاع» هستم که خداوند، نعمت محبت و دوستى اهلبیت را به من عطا کرده است. شنیدهام که مردى از این خاندان به کوفه آمده و مردم را به یارى پسردختر پیامبر دعوت کرده و از آنان بیعت مىگیرد. پولى دارم که مىخواهم به او برسانم و نیز دوست دارم که او را از نزدیک دیدار کنم. مردم تو را به من معرفى کردهاند. این پولها را از من بگیر و مرا نزد آن مرد ببر تا با او بیعت کنم.
مسلمبن عوسجه که سخنان او را باور کرده بود،ضمن ابراز خوشحالى از دیدن آن مرد که خود را دوستدار خاندان پیامبر معرفى کرده بود،از «معقل» قولها و پیمانهاى استوار گرفت که قدمى از راه خیرخواهى فراتر نگذارد و جریان را پوشیده نگه دارد. معقل هم هر قول و پیمانى را که وى مىخواستبه او داد.
مسلمبن عوسجه که به سخنان او اطمینان پیدا کرده بود، به او گفت: چند روزى به خانه من بیا، تا من مقدمات و اجازهدیدار تو را با آن مرد که در جستجوى او هستى فراهم کنم.
به این صورت، کمکم این جاسوس ابنزیاد، به خانه هانى هم که پناهگاه مسلمبن عقیل بود راه پیدا کرد و با مسلم ملاقات نمود و پولها را به او تحویل داد و بتدریجخود را یکى از طرفداران نهضت، جا زد. صبحها زودتر از همه مىآمد و دیرتر از همه مىرفت و اخبار درونى نهضت را به عبیدالله زیاد،گزارش مىداد. (۲۰)
این از یکسو، اخبار نهضت را به دشمن انتقال داده بود و از سوى دیگر، نامهاى را که مسلمبن عقیل توسط «عبدالله یقطر» (۲۱) براى حسینبن على (علیه السلام) نوشته و از اوضاع جارى به امام گزارش داده بود، به دست گشتیهاى عبیدالله زیاد افتاد. حامل نامه را پیش عبیدالله زیاد بردند. (۲۲) وقتى که آن مرد، حاضر نشد نویسنده نامه را معرفى کند و مقاومت کرد، به دست ماموران و به دستور ابنزیاد، به شهادت رسید اما خیانت نکرد.
با پى بردن به مخفیگاه مسلم و مرکزیت نهضت و افراد مؤثر در جریان مبارزه، ابن زیاد، بیشتر احساس خطر کرد و تصمیم گرفت که هر چه زودتر دستبه کار شود و انقلاب را قبل از آن که به مرحله غیرقابل کنترلى برسد، درهم شکسته و سران نهضت و مقاومت انقلابیها را درهم شکند. این بود که نقشه حمله گسترده به نهضت و پیشگامان آن و چهرههاى سرشناس تشکیلات مسلم کشیده شد و اولین گام،دستگیرى «هانى» بود.
نهضت در خطر
نقش «هانى» در نهضت، بسیار بود; از این رو والى کوفه به فکر دستگیرى هانى افتاد تا از این طریق به مسلم هم دسترسى پیدا کند، زیرا مىدانست تا وقتى که هانى، در محل خود مستقر باشد، بازداشت مسلمبن عقیل عملى نیست و نیروهاى زیادى که در اختیار و در فرمان هانى هستند،مقاومت و دفاع خواهند کرد. پس باید با نقشهاى پاى هانى را به «دارالاماره» بکشد و او را در همان جا زندانى کند تا بین او و مسلم جدایى بیفتد.
هانى به بهانه مریضى پیش «عبیدالله زیاد» نمىرفت، تا این که ابنزیاد، چند نفر را در پى او فرستاد و با این بهانه که والى کوفه مىخواهد تو را ببیند، او را به دارالاماره بردند. (۲۳)
«عبیدالله بن زیاد» والى کوفه در اولین برخورد، سخنان تندى به او گفت، از جمله این که هنگام ورود هانى گفت: «خیانتکار، با پاى خود آمد!» سخنان نیشدار ابنزیاد و گوشه و کنایههاى او سبب شد که هانى بپرسد: مگر چه شده است؟ ابن زیاد گفت: این چه غوغایى است که در خانه خود،علیه امیرالمؤمنین یزید،بر پا کردهاى؟! مسلم را در خانه خود جا داده و براى او افراد جنگى و سلاح، جمع مىکنى و گمان کردهاى که اینها بر من پوشیده است؟
هانى انکار کرد، اما ابنزیاد، هانى را با «معقل» روبهرو کرد. این جا بود که هانى فهمید که معقل،جاسوس ابنزیاد بوده است (۲۴) و خود را به عنوان یک انقلابى هوادار اهلبیت و بیعت کننده با مسلم به نفع حسینبن على (علیه السلام) در درون تشکیلات نهضت، جا زده است.
آن دیدار به جر و بحث کشیده شد و پس از گفتگوهاى تندى که رد و بدل شد،ابنزیاد عصاى غلام خویش (مهران) را گرفت،و در حالى که مهران، از موهاى سر هانى گرفته بود،با عصا آن قدر بر سر و صورت او زد تا این که دماغ و پیشانى هانى شکست. در این لحظه هانى دستبرد تا شمشیر نگهبانى را که نزدیکش بود بکشد و… که جلوى دستش را گرفتند، و به فرمان عبیدالله زیاد او را به زندان انداختند. (۲۵)
دستگیرى هانى، که براى حکومت، یک موفقیتبه حساب مىآمد و از این طریق ابنزیاد توانسته بود مانعى بزرگ را از پیش پاى خود بردارد، در وضع روحى بعضى از انقلابیها تاثیر منفى گذاشت.
انفجار پیش از موعد
هانى در بازداشت «عبیداللهبن زیاد» بود. سربازان والى در اندیشه حمله به خانه هانى و مسلم، در فکر دفاع و مقابله بود. برنامه انقلاب، به صورتى که از پیش طرحریزى شده بود، عملى نبود، مسلم تصمیم گرفت وقتحمله را جلو بیندازد.
عدهاى زیاد از نیروها که در خارج شهر بودند و انتظار رسیدن وقت موعود را مىکشیدند،از تصمیم جدید، بىخبر بودند. مسلم به یکى از یاران خود دستور داد تا رمز حمله و شروع نهضتحقطلبانه را در قالب درگیرى با نیروهاى دشمن در شهر اعلام کند. شعار پرشور و حماسى «یامنصور، امت» (۲۶) طنین افکند. دلها به هم پیوست و پنجهها بر قبضه شمشیرها فشرده شد و پیروان حق و سربازان دین و بیعت کنندگان با مسلم از هر سو براى یارى او گرد آمدند. قلب تپنده این حرکت، خانه هانى بود که مسلم را در خود جاى داده بود. در خانههاى اطراف هم، حدود چهارهزار نفر، نیروى مسلح براى کارهاى ضرورى و برنامههاى پیشبینى نشده، به عنوان ذخیره، آماده بودند. نیروهاى موجود، مىبایستبه شکلى سازماندهى مىشدند تا با سپاه مهاجم دشمن، مقابله کنند. گرچه نیروها خیلى زیاد نبودند، اما مسلمبن عقیل، همین تعداد را هم به صورت زیر، جناحبندى و سازماندهى کرد:
«عبدالرحمن بن عزیز کندى» و امیر «ربیعه» و فرمانده سوارکاران و گروه پیشاهنگ.
«مسلمبن عوسجه» امیر قبایل مذحج و بنىاسد و فرمانده نیروهاى پیاده.
«ابو ثمامه صاعدى» امیر قبیله تمیم و همدان.
«عباس بن جعده جدلى» فرمانرواى نیروهاى مدینه.
با این آرایش نظامى دستور حمله به طرف قصر و مرکز فرماندهى«عبیدالله زیاد» را صادر کرد. (۲۷)
در این لحظهها مسلمبن عقیل، فقط به «حق» مىاندیشید و به مظلومیت همیشگى پیروان حق. مبارزه با ستم و مجسمههاى فسق و ظلم را وظیفهاى مقدس و مسؤولیتى عظیم و الهى مىدید. عمل به وظیفه سبب شده بود که مسلم، «خود» را فراموش کند و به «خدا» بیندیشد.
آمده بود، تا صداى حق را جایگزین همه همهمهها و هیاهوهاى عربدهجویان دنیاخواه و زرپرست و قدرت طلب قرار دهد; آمده بود تا ارادهها و بازوها و شمشیرهاى آزادگان مؤمن را در راه خدا و در خط رهبرى حسین بن على (علیه السلام) متحد و منسجم سازد، و اینک در شرایط دشوارى که پیش آمده است، جهادى عظیم و فداکارى خونرنگ و حماسهاى جاوید و ماندگار و لازم است; و… مسلم،قدم در این میدان گذاشت.
ابنزیاد که به دنبال دستگیر کردن «هانى» احساس خطر مىکرد، براى پیشگیرى از بروز هرگونه عکسالعمل تند مردم، در مسجد، مشغول سخنرانى براى مردم بود و کسانى را که در مقام مخالفتبا حکومتباشند، تهدید مىکرد… که خبر دادند،مسلم و هوادارانش قیام را آغاز کردهاند. از منبر فرود آمد و بسرعتبه قصر رفت و دستور داد درها را ببندند و خود در قصر، پناهنده شد. چیزى نگذشت که قصر در محاصره نیروهاى طرفدار مسلم قرار گرفت و مسجد کوفه از یاران مسلم پر شد و هر ساعتبر تعدادشان افزوده مىگشت. (۲۸)
عبیدالله، براى نجات از این بحران از شیوه به کارگیرى مزدوران خود فروخته استفاده کرد. از سویى جمعى را به بیرون فرستاد تا ضمن تشکیل یک گروه مقاومتبراى مبارزه با یاران مسلم از طریق پخش شایعات، در صفوف سربازان مسلم دودستگى ایجاد کنند، و از طرفى هم،کسانى را مامور ساخت که با گفتههاى خود،مردم را از اطراف مسلمبن عقیل متفرق سازند تا به این طریق، هم حلقه محاصره قصر، شکسته شود و هم مسلم تنها بماند.
خائنانى خودفروخته حاضر شدند براى رضاى خاطر عبیدالله که در داخل قصر محاصره شده و چیزى به نابودىاش نمانده بود،به میان جمع مردم آیند و از آنان بخواهند که پراکنده شوند و جان خود و سرنوشتخانواده خویش را به خطر نیندازند. کثیربن شهاب یکى از این مزدوران بود که خطاب به مردم گفت:
«شتاب نکنید! به سوى خانه و خانواده خود برگردید و خود را به کشتن ندهید. هم اکنون سپاه مجهز یزید از شام فرا مىرسد….
امیر شما عبیدالله تصمیم گرفته است که:هر یک از شما، تا شب به خانه خود نرود و مقاومت کند، حقوقش قطع شود و جنگجویانتان را نیز بدون حقوق به جنگ در مرز شام بفرستد و بىگناهان را به جاى گناهکاران،و حاضران را به جاى غایبان بگیرد و در بند کشد،تا احدى از شما نماند….»
این سخن و امثال آن، باعثشد که وحشتى در دلها پیدا شود جمعى از سست ایمانان بتدریج از اطراف مسلم پراکنده شدند (۲۹) ; طایفه و عشیره مسلمبن عوسجه و حبیببن مظاهر نیز براى حفاظت آنان، آنها را گرفته و در جائى حبس کردند. (۳۰)
شروع پیش از موعد مقرر عملیات که به مسلمبن عقیل تحمیل شد،از یکسو،و تبلیغات مسموم و شایعهپراکنیها و تهدیدها و ارعابهاى دشمنان و منافقان از سوى دیگر و عدم آمادگى همه نیروهاى مسلم براى برنامه طرحریزى شده از طرف دیگر، امکان موفقیت مسلم را ضعیف کرده بود.فقط چهارهزار نیرو، از جمع سىهزار نفرى بیعت کننده، حضور داشتند و مسلم نمىتوانستبا این تعداد از افراد، هم محاصره را داشته باشد و هم در جبهه دیگرى که به دنبال این تبلیغات و تهدیدها، پدید آمده بود به مبارزه بپردازد، زیرا شهر بزرگ کوفه شاهد صحنههاى درگیرى متعددى بود که بین هواداران دو جناح به وجود آمده بود.
مسلم، در این اوضاع وخیم همراه نیروهاى تحت فرمان خود با قلبى سرشار از ایمان به خدا و حقانیت راه و جهاد خویش دلاورانه مىجنگید. مسلم،آن روز، کربلایى در درون کوفه به وجود آورد! تعدادى از یارانش به شهادت رسیدند و خود نیز پس از آن همه درگیرى و جنگ،مجروح شده بود. (۳۱) آن روز به پایان رسید. سختى مبارزه، عدهاى را به خانههاى خود کشاند. تهدیدهاى حکومت، عدهاى دیگر را از میدان جهاد و تعهدات «بیعت» به خانه و زندگى آسوده کشاند. تبلیغات گسترده هم در روحیه عدهاى دیگر تزلزل و ضعف پدید آورد. در نتیجه، شب هنگام، مسلمبن عقیل در مسجد، نماز مغرب را فقط با حضور سىنفر اقامه کرد. پس از نماز،آن عده کمتر شده بودند (ده نفر) از مسجد که بیرون آمد،حتى یک نفر هم همراهش نبود که او را به جایى راهنمایى کند. (۳۲)
تمام آن هزاران مرد که با او عهدها بستند به هنگام «بلا» هنگامه سختى شگفتا! عهد بشکستند. یکى از قطع نان ترسید یکى مرعوب قدرت بود یکى مجذوب زر، مغلوب درهم، عاشق دینار چه شد آن عهدهاى سخت؟ چه شد آن دستهاى گرم بیعتگر؟ کجا ماندند؟… کجا رفتند؟… که مسلم ماند و شهرى بىوفا مردم؟… .
شیعه نیوز
حضرت مسلم کی بود؟
حضرت مسلم کی بود؟
پرسش
حضرت مسلم کی بود؟
پاسخ اجمالی
مسلم پسر عقیل، با سه امام (امیر مومنان ، امام حسن و امام حسین (ع)) هم عصر بوده و محضر آن بزرگواران را درک کرده و در زمان امامت امام سوم (ع) جان خود را برای اهداف امام خویش فدا نموده و به دستور عبیدالله بن زیاد به شهادت رسیده است. او در این زمان به عنوان سفیر امام حسین (ع) به شهر کوفه آمد، اما پس از آن که با بی وفایی کوفیان روبرو گردید به مبارزه انفرادی با سربازان عبیدالله بن زیاد تن داد. و پس از مبارزه جانانه، دستگیر و نزد ابن زیاد آورده شد. او دستور داد تا مسلم را بالای قصر برده و سر او را از بدنش جدا کنند. چیزی نگذشت که دستور ابن زیاد عملی شد و مسلم به مقام شهادت نائل آمد. مرقد شریف او در شهر کوفه زیارتگاه ارادتمندان اهل بیت (ع) است.
پاسخ تفصیلی
مسلم فرزند مردی به نام عقیل و از با کمال ترین فرزندان اوست. عقیل برادر حضرت علی (ع) و دومین فرزند ابو طالب (ع) است.[1] از این جهت، او با یک واسطه از تربیت ابوطالب و همسرش فاطمه بنت اسد برخوردار گردید.
مادر گرامی او خلیله (یا حلیله) نام دارد، او کنیزی بود که عقیل از شام خریداری کرده بود.[2] همسر مکرمه او جناب «رقیه» از دختران امیرمؤمنان (ع) بوده است.[3] از این رو، ایشان افتخار دامادی حضرت علی (ع) را به همراه داشته است.
او زمان رسول خدا (ص) را درک نکرد، زیرا هنگام شهادت (سال 60 هجری) سن آن جناب بیش از 40 سال نبود یعنی از زمان رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام تا سال 60 هجری، 50 سال گذشته[4] و بر این اساس او ده سال بعد از رحلت پیامبر (ص) متولد شده بود.
فرزندان او عبارت اند از:
1و 2. عبدالله و علی که از «رقیه» به دنیا آمدند.
3. مسلم بن مسلم که مادرش از بنی عامر بود.
4. عبدالله که مادرش ام ولد بود.
5. محمد.
6. ابراهیم.
همه پسران او در سرزمین کربلا شهید شدند، مگر دو فرزند که به نام ها ی محمد و ابراهیم. این دو پس از تحمل یک سال زندان فرار کردند، اما پس از مدتی دستگیر و به دست یکی از ستم کاران به نام حارث بن زیاد به شهادت رسیدند[5]. از این رو از نسل حضرت مسلم (ع) فرزندی باقی نماند[6].
مسلم (ع) زمان و عصر سه امام را درک کرده است:
1. دوران امام علی (ع): او در این زمان افتخار دامادی آن حضرت (ع) را پیدا کرد و با دخترش به نام «رقیه» ازدواج کرد که به این وسیله به تربیت در دانشگاه علوی نزدیکتر شد.
به نقل مورخان در زمان حکومت امیر المؤمنین (ع) (بین سال 36 تا 40) از جانب آن امام متصدی برخی از منصب های نظامی در لشگر بوده، از جمله در جنگ صفین وقتی که امیر مؤمنان لشگر خود را صف آرایی می کرد، امام حسن و امام حسین (ع)، عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقیل را بر جناح راست سپاه خویش مأمور کرد.[7]
2. دوران امام حسن (ع): او در این زمان نیز در مسیر حق بود و از با وفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن (ع) به حساب می آمد[8].
3. دوران امام حسین (ع): مسلم بن عقیل دست از محبت و حمایت از امام (ع) بر نداشت و به افتخار پیشاهنگی نهضت کربلا نائل آمد و اولین شهید کاروان حسین محسوب گردید. او به همراه 8 نفر از برادرانش، جان خود را در راه امام حسین (ع) ایثار کردند[9].
جریان شهادت او
اولین اقدام امام حسین (ع) فرستادن مسلم به کوفه بود، مسلم پس از رفتن از مکه به مدینه و از آنجا به سمت عراق، حرکت کرد و در کوفه در منرل مختار اقامت نمود.
مدت سی و پنج روز پس از ورود مسلم (5 شوال سال 60) حدود هجده هزار با او بیعت کردند تا این که حاکم کوفه بر کنار و عبید الله بن زیاد به جای او برگزیده شد.
عبید الله با تهدید و تطمیع مردم، سران قبایل را از کنار او پراکنده ساخت، و زمانی که مسلم تنها شد و عبید الله به تنهایی او پی برد، سپاهی را برای دستگیری وی عازم کرد. این در حالی بود که مسلم (ع) در خانه زنی به نام طوعه پناهنده شده بود.
وقتی صدای سربازان عبید الله بن زیاد به گوش او رسید، خود را برای نبرد آماده کرد، و چون بر سپاه دشمن ضرباتی زیادی وارد کرد. آنان از راه مکر وارد عمل شدند و مسلم هم چون رمقی برای ادامه مبارزه نداشت به ناچار خود را تسلیم کرد.
او را نزد عبید الله بردند، پس از گفتگوی تند و صریح میان آن دو، عبیدالله دستور داد که او را بالای دار الاماره بردند تا شخصی که به دست او زخمی شده بود، او را گردن بزند، و همو بود که فرمان عبید الله را اجرا کرد.[10]
فضائل حضرت مسلم
الف. از نظر خانوادگی
همان طور که بیان شد او فرزند کسی است که دست پرورده شخصی مانند ابوطالب (ع) است و خود افتخار دامادی امیر مؤمنان را دارد که تأثیر این دو در تربیت و بالندگی انسان قابل انکار نیست.
ب. مسلم در کلام معصومان (ع)
رسول خدا به علی (ع) فرمودند: فرزند او (عقیل) کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک می ریزد و فرشتگان مقرب بر او درود می فرستند.[11]
امام حسین (ع) در نامه ای که برای کوفیان می فرستد می نویسد که: قد بعثت الیکم اخی و ابن عمّی و ثقتی من اهل بیتی؛ یعنی: کسی را به سوی شما می فرستم که برادر ، پسر عمو و مورد اطمینان از اهل بیتم محسوب می شود.[12]
در این کلام امام معصوم (ع) افتخاراتی برای حضرت مسلم وجود دارد که عبارت اند از:
1. برادر: حضرت به او نسبت برادری می دهد در حالی که برادر نسبی آن حضرت نبود اما آن چنان وفادار بود که لقب برادری امام حسین(ع) را شایسته خود نمود.
2. مورد اطمینان: اگر امام در حق مسلم فقط همین یک جمله را می فرمود برای اثبات فضیلت وی کافی بود.
3. اهل بیت من: این کلام همانند کلام رسول خدا (ص) درباره سلمان فارسی است.
ج. زیارت نامه حضرت مسلم
در زیارت نامه مسلم بن عقیل به فضایل بسیاری اشاره شده که شاید مهم ترین آن این جمله است: “السلام علیک ایّها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین و الحسن و الحسین علیهم السلام"[13]؛ یعنی: درود بر تو ای بنده شایسته و فرمانبردار خداوند و فرستاده اش و امیرمؤمنان و حسن و حسین (ع).
خدایا روحش با ارواح معصومان محشور و راهش پر رهرو باد.
[1] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 2، ص 77.
[2] فاضل، جواد، ترجمه آل ابیطالب، ترجمه مقاتل الطالبین، ج 2، ص 119.
[3] ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، 86، ترجمه مقاتل الطالبین، 1/119.
[4] جعفریان، رسول، تأمّلی در نهضت عاشورا، ص 164.
[5] بلاذری، احمد بن یحیی،انساب الاشراف،ج 2، ص 71( نام مادر محمد را ذکر نکرده و اسمی از برادر محمد؛یعنی ابراهیم نبرده، در حالی که شهادت ابراهیم به همراه محمد مشهور است)؛ نجفی، محمد جواد، زندگانی حضرت امام حسین (ع)، ص 131.
[6] ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، 86؛ فرزندان ابیطالب، ج 1،ص 119.
[7] سایت حوزه، بی نام، به نقل از کامل ابن اثیر.
[8] همان.
[9] همان از مقاتل الطالبین ترجمه رسولی
[10] جعفریان، رسول، تأملی در نهضت عاشورا، اقتباس از ص 165 تا 171.
[11] سایت حوزه با آدرس قبلی.
[12] دینوری، الامامة و السیاسه، ج 2،ص 8.
[13] قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، ص 402.
اسلام کوئست
شهر دروازه های مرگ
شهر دروازه های مرگ
خدیجه پنجی
نفرین بر دروازه های شهر کوفه، نفرین بر دروازه های مرگ! نفرین بر شهر هزار چهره. شهر نامردمی ها، شهر کینه توزی ها، شهر نیرنگ ها و تزویرها! ای کوچه های دربه دری! ای کوچه های تنهایی! ای کوچه های غربت و بی کسی! ای پنجره های بسته! ای چشم های در کمین نشسته! ای خنجرهای درنده! ای دارالاماره! ای نقطه پرواز! ای رقص گاه حماسه! ای قلّه شهامت!
منم! مسلم، پسر عقیل!
این که بر آستان تو ایستاده! این که به استقبال مرگ آمده! این که عاشقانه به سویت می شتابد! منم مسلم! کوفه، مرا خوب می شناسی! من از قبیله شهادتم! من برادرزاده ناشناس کوچه های توام!
نامه های تو مرا به این جا کشانده! نوشته بودی، باغ هایت سرسبزند! شاخه هایت لبریزند! میوه هایت رسیده اند! جویبارهایت پر آبند… ، نوشته بودی، همه در انتظار قدم های تواند. همه گوش به فرمان تواند، همه دست ها، برای بیعت با تو لحظه شماری می کنند! من آمده ام، تا از نزدیک بشنوم!
من آمده ام، به فرمان همان که شما دعوتش کردید! از دست های اشتیاقتان اثری نیست! در نگاه هایتان برق حیله می بینم!
شما از میهمانتان به جای میوه تازه، با سنگ پذیرایی می کنید! با نیزه و خنجر به استقبال می آیید! شاید این رسم مردم کوفه است! بخوانند و از پشت، خنجر بزنند!
دعوت کنند و با شمشیر به پیشواز بیایند، این میزبانی، فقط شایسته کوفه است!
منم! سفیر تنهای امامی غریب!
آمده ام بیعت بستانم! پنجره هایتان را به رویم مبندید! غریبه نیستم! به اصرار شما قدم به این دیار غریب کش گذاشته ام! رو از من برگردانید! سنگ نثارم مکنید!
من مسلم ام! سفیر حسین! ناخوانده نیامده ام، درها را بگشایید! درهای بسته سزاوار من نیست! کوچه های سرگردانی، شایسته سفیر حسین نیست!
«حسین» به کوفه نیا! کوفه هنوز رسم مهمانداری را یاد نگرفته! در کوفه هنوز، بی غیرتی و سست عهدی رواج دارد: کوفه هنوز بوی خون می دهد!
«حسین» به کوفیا نیا! ترس آن دارم که سرگردانی نصیبت شود!
ترس آن دارم، که تقدیری چون تقدیر پدر داشته باشی!
برگرد، پسر فاطمه! که کوفی جماعت بویی از وفا نبرده اند! سطر سطر این نامه ها، دروغ و ریاست! قدم هایشان، تیغ های بران است و مرکب هایشان، خون غریبان از پشت خنجر خورده!
به کوفه نیا! سیّد جوانان اهل بهشت!
به مردم این دیار اعتمادی نیست!
به خدا که کوفه هنوز هم ابن ملجم پرور است!
هنوز هم، در سایه دیوارهایش، سنگ های به خون تشنه، کمین کرده اند!
کوفه همان کوفه است!
برگرد حسین!
این منم! مسلم، پسر عقیل!
کاش، بادها صدای مرا به تو می رساندند!
و حکایت تنهایی ام را برایت می خواندند!
که چطور به سفیرت پشت کردند و چگونه، دارالاماره را برای ورودش، مزیّن نمودند!
سبزترین سپیدار در کوچه های کوفه
سبزترین سپیدار در کوچه های کوفه
قنبرعلی تابش
مسلم ابن عقیل، سبزترین قاصد بهار است در سردترین خزان کوفه.
او با شکوفه هایی از گلستان فضیلت و کرامت آمده بود که کوفه را گلستان کند.
کوفه اما اسیر زمستان بود.
کوفه از بهار بویی نبرده بود. کوفه در به روی بهار بست و به سرخ ترین شقایق علوی، «نه» گفت.
کوفیان، صدای پای سبزترین سپیدار را در کوچه های خویش نشنیدند؛ سپیداری که پنجره در پنجره، آنان را به مهمانی سرخ ترین آفتاب فرا می خواند، سپیداری که کوچه به کوچه از طراوت و بهار حکایت می کرد.
مسلم، مرغ باغ ملکوت بود؛ اما کوفه، خیابان در خیابان، عالم خاک.
مسلم آمده بود که به کوفه فرصت برخاستن از خاک را بدهد.
مسلم آمده بود که کوچه های کوفه را با دریچه های افلاک پیوند دهد.
کوفه، اما این روشن ترین فرصت را هم سوزاند.
کوفه، هیچ وقت قدر چراغ را ندانسته است.
شب های کوفه، همیشه بی ستاره بوده است.
جای ستاره های کوفه، همیشه نه در افق، که چاه بوده است.
چاه های کوفه پر از ستاره است.
مسلم آن روز، تنها در کوچه های کوفه گشت و گشت و سرانجام، غریبانه سر به دار و دشنه سپرد و رسم وفا و مروت را از خویش به یادگار نهاد.
سلام به روح پاک مسلم!
سلام به دو کودک یتیم و شهیدش!
حوزه نت
سفیر شهادت
سفیر شهادت
عاطفه خرمی
مسلم! گرگ های گرسنه زوزه می کشند و شهر را پر از عفونت نیرنگ کرده اند.
تاریخ، در انتظار حادثه ای است که تو سفیر نخستین فاجعه سرخ آن شوی. سرنوشت تو را خونین نوشته اند؛ همچنان که سرنوشت کوفه را سیاه.
اسلام، وامدار واقعه ای است که این سفر، آغاز خط سرخ آن می شود.
شهر، در هوای خیانت نفس می کشد. پست ترین قوم تاریخ، پشت دروازه ها به انتظار گام های استوار تو نشسته اند؛ با صد پیام و سلام و ارادت توخالی و با نامه هایی که جوهر دروغ از سطرسطرشان می بارد.
تو سفیر نور بودی از جانب سلطان عشق آمدی به میهمانی مشعل های فروزان کوفیان؛ مشعل هایی که می خواهند جسم و جان تو را در آتش جنایتی هولناک، بسوزانند و نام پلید خود را برای همیشه بر تارک پیشانی اهالی منحوس تاریخ، حک کنند. گام هایت را استوار کن، برادر!
به درهایی که یکی پس از دیگری به رویت بسته می شوند نگاه نکن! بگذار اینان درهای خانه هاشان را ببندند که آسمان، درهای فیض و رحمتش را یکی پس از دیگری به رویت گشوده است.
بگذار دیوارهای دارالاماره، تو را به چنگ آورند! بگذار بغض عمیقشان، سینه تحملت را خُرد کند! بگذار مرگ، تو را به آغوش کشد! بهشت نیز با تمام مهربانی هایش، در انتظار گام های استوار سفیر حسین علیه السلام است؛ سفیر نور، سفیر ولایت عشق، سفیر شهادت… .
حوزه نت
ویژه شهادت حضرت مسلم علیه السلام
حضرت مسلم برادرزاده امام علی (ع)، صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. امام حسین ع او را به کوفه فرستاد. چندین هزار نفر با او بیعت نمودند، اما عبیدالله بن زیاد با وعده و تهدید آنان را متفرق کرد.مسلم تنها ماند و دستگیر شد وغریبانه به شهادت رسید.
شناسنامه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
جناب مسلم بن عقیل بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علی علیه السلام است. مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنی هاشم و کسی است که سید الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد . اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.
مسلم بن عقیل پیش از واقعه عاشورا
بنابر شهادت منابع تاریخی اهل سنت، مسلم در عنفوان جوانی بود و حدود هجده سال داشت که پدرش عقیل بدرود زندگانی گفت و خانواده پر جمعیت خود را بدون سرپرست گذاشت و از دنیا رفت و از آن پس سرپرستی خانواده به دوش مسلم علیه السلام و برادرانش افتاد. عقیل در روزگاری که معاویه خلافت جامعه مسلمانان را به دست گرفته بود، چشم از جهان فرو بست. برخی تاریخ درگذشت او را به سال 50 هجری نگاشته اند.
نامه های کوفیان
زمانی که دوازده هزار نامه با بیش از بیست و دو هزار امضا از طرف کوفیان به دست امام حسین علیه السلام رسید، آن حضرت تصمیم گرفت به نامه های ایشان پاسخ دهد. از این رو، نماینده ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحیه مردم به کوفه فرستاد. به این منظور، نامه ای برای ایشان نوشت و مسلم بن عقیل، عموزاده و شوهرخواهر خویش را به عنوان سفیر و نماینده به کوفه فرستاد.
مأموریت خطیر مسلم در سفر به کوفه، تحقیق درباره این بود که آیا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتیبانی از امام حسین علیه السلام و عمل به نامه هایی که نوشته اند هستند یا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل یکی از شیعیان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنین انداز گردید و شیعیان نزد او رفت و آمد و با امام علیه السلام بیعت می کردند. در تاریخ آمده که دوازده، هجده و یا به نقل از ابن کثیر، چهل هزار نفر با مسلم بیعت نمودند.
روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت
15 رمضان 60: رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع
5 شوال 60: ورود مسلم بن عقیل به کوفه،استقبال مردم از وی و شروع آنان به بیعت
11 ذی قعده 60: نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به آمدن به کوفه
8 ذی حجه 60: دستگیری هانی،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر،سپس پراکندگی آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام حسین«ع» حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با 82 نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.
9 ذی حجه 60: درگیری مسلم با کوفیان،سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام دار الاماره کوفه
مسلم در کوفه
مسلم پس از چهل روز بررسی اوضاع کوفه، نامه ای به این مضمون به امام حسین علیه السلام نوشت: «آنچه می گویم حقیقت است. اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتیبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنید». امام که از احساسات عمیق کوفیان با خبر شده بود، تصمیم گرفت به سوی این شهر حرکت کند.
ورود ابن زیاد به کوفه
ابن زیاد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشیده وارد کوفه شد. مردم که شنیده بودند امام علیه السلام به سوی آنان حرکت کرده، با دیدن عبیداللّه گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خیر مقدم گفتند. پسر زیاد هم پاسخی نمی داد و همچنان به سوی دارالاماره پیش می رفت تا به آنجا رسید. نعمان بن بشیر(حاکم کوفه) که گمان می کرد او امام حسین علیه السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اینجا دور شو. من حکومت را به تو نمی دهم و قصد جنگ نیز با تو ندارم. ابن زیاد جواب داد: در را باز کن. در این لحظه مردی که پشت سر او بود صدایش را شنید و به مردم گفت: او حسین علیه السلام نیست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبیداللّه به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نیز پراکنده گشتند.
هانی بن عروه
مسلم می دانست دیر یا زود عبیداللّه کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگیری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصمیم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نیروی بیشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همین منظور خانه هانی بن عروه را برگزید و هانی نیز به رسم جوانمردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعیان شیعه بوده، از اصحاب پیامبر (ص) به شمار می آید.
دستگیری هانی
پس از آنکه ابن زیاد از مخفیگاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزویر، میزبان او، هانی را دستگیر کرده، زمینه را برای دستگیری مسلم و دیگر بزرگان فراهم سازد. هانی که میزبان مسلم بود، می دانست عبیداللّه قصد دستگیری او را دارد. لذا بیماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می کرد. ابن زیاد چند نفر را طلبید و نزد هانی فرستاد. آنان سرانجام هانی را نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد با دیدن هانی به او گفت که با پای خویش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسید. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در این هنگام عبیداللّه معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با دیدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبیداللّه با تازیانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگین نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.
قیام مسلم در کوفه
مسلم که از اوضاع هانی بی اطلاع بود، یکی از یاران خود را به دار الاماره فرستاد. همین که دانست وی مورد ضرب و شتم قرار گرفته و زندانی شده است، به منادی خود گفت، شعار یا منصور امت (ای کسی که مردم به یاری او می شتابند) در میان مردم سر دهد، و این شعاری بود که در مواقع جنگی به کار برده می شد. دیری نپایید که چهار هزار نفر در اطراف خانه هانی فراهم آمدند. مسعودی در کتاب مروج الذهب آورده است که ساعتی نگذشت که هیجده هزار مرد گرد او جمع شدند. مسلم به طرف قصر ابن زیاد حرکت کرد. عبید الله که از مسجد بازمی گشت مأمورین به وی اطلاع دادند که مسلم قیام کرده است. ابن زیاد بلافاصله خود را به داخل قصر رسانید و درها را بست و خود را در گوشه ای پنهان داشت، مسلم قبل از هر چیز در جمع آوری مردم کوشید و آنان را همانند سپاهی منظم درآورد، و به آراستن آنان از چپ و راست پرداخت. و خود در میان آنان جای گرفت. او همچنان به سوی قصر به راه افتاده بود و از مردم می خواست که به یاری او بشتابند. دیری نپایید که انبوه مردم در بازار و مسجد فراهم آمدند . کار بر ابن زیاد تنگ شد. پس ناگزیر کسی را فرستاد تا بزرگان مردم کوفه را فراخوانند. اما تعداد افرادی که نزد او آمدند بیش از پنجاه نفر نشد. سی نفر محافظین او و بیست نفر مردمان سرشناس کوفه و نزدیکان او بودند.
طوعه زنی جوانمرد
مسلم، غریب و تنها در کوچه های کوفه می گشت. نمی دانست کجا برود. افزون بر تنهایی، هر لحظه بیم آن می رفت او را دستگیر کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ای، زنی را دید که بر درِ خانه ایستاده است. تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبید. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد. مسلم بعد از آشامیدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و دید که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ای بنده خدا! برخیز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانهاش حلال ندانست. مسلم از جای خویش برخاست و چنین گفت: من در این شهر کسی را ندارم که یاری ام کند. طوعه پرسید: مگر تو کیستی؟ و پاسخ شنید: من مسلم بن عقیل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پیامبر (ص) بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذیرایی کرد.
کربلایی درون کوفه
با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبیداللّه از ترس او و یارانش از قصر بیرون نمی آمد. لذا به افراد خویش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نیز همه مسجد را زیر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و یارانش آنجا نیستند. سپس عبیداللّه وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پیدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر دیگران حلال است و هر کس او را نزد ما بیاورد، به اندازه دیه اش پول خواهد گرفت». تهدید و تطمیع عبیداللّه کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دلیل ترس و به طمع رسیدن به جایزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفیگاه مسلم را لو داد. عبیداللّه با شنیدن این خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگیر کنند.
امان دادن به مسلم و دستگیری او
مسلم در درگیری با سربازان عبیداللّه، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشیری صورتش را درید. با اینکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی یارای مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بامها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ریختند و دسته های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی داشت و بر آنها یورش می برد. وقتی ابن اشعث به آسانی نمی تواند مسلم را دستگیر کند، دست به نیرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می دهی؟ ما به تو امان می دهیم و ابن زیاد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار دیگر امان دادنش را تکرار کرد و این بار مسلم به دلیل زخمهایی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چیره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبیداللّه بردند.
چگونگی شهادت حضرت مسلم
کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری» سپردند، کسی که در درگیریها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم بن عقیل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره» ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد.
مسلم را به بالای دارالاماره می بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می گفت، خدا را تسبیح می کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می فرستاد و می گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!
جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و… پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردند.
قطعه های ادبی
به تهایی میندیش که آسمان با توست!
به تنهایی میندیش که تنهایی تو با سرنوشت کربلا، گره خواهد خورد! به تنهایی میندیش…
کوفه را به دوزخِ خیانت های بی شمارش بسپار! بگذار شرف بی وفایانش، پایمال غلامانِ ابن زیاد «لعنة اللّه علیه» شود!
به تنهایی ات میندیش که آسمان در انتظار ورود تو، تمام پنجره ها را به تماشا گشوده است.
سفیر عشق را ترسی از فرجام نیست؛ آن هم فرجامی زیبا و شگفت؛ هم چون شهادت! شهادتی که در نهایت غربت، به سفاکی خنجرها خواهد خندید و آسمان را با تمام توان در آغوش خواهد گرفت
حوزه نت
کعبه و ولایت
خود بنای کعبه که مسلمانان به دور آن طواف میکنند نیز از منظر معارف امامت مورد توجه خداوند قرار دارد. در این
رابطه طبرانی در صفحه 62 جلد اول معجمالکبیر خود روایتی را به این ترتیب نقل میکند: محمود بن بلید میگوید: من
به فاطمه زهرا(س) عرض کردم چرا حضرت امیرالمؤمنین(ع) از حق خودش دفاع نکرد؟
حضرت فرمودند: مَثل امام، مَثل کعبه است «إذ تؤتی ولا یأتی؛ مردم سراغ کعبه میروند نه کعبه سوی مردم». و در
روایتی دیگر نقل شده است پیامبر اکرم (ص) به حضرت علی علیهالسلام فرمود: «یا عَلِیُّ اَنْتَ بِمَنْزِلَة الْکَعْبَةِ تُؤْتی وَلا
تَأْتی؛ ای علی! تو به منزله کعبه هستی که به سوی تو میآیند و نه این که تو به سویشان بروی». سه برداشت از جمع این
دو روایت حاصل میشود: اول اینکه خداوند کعبه را نماد امام قرار داده است، بنابراین کعبه از این منظر نیاز است مورد
مطالعه قرار گیرد. دوم اینکه باید در قبال اهلبیت(ع) رفتار مناسب داشت و پروانهوار به دور امام طواف کرد. سوم اینکه
مرکزیت کعبه، یادآور محوریت و مرکزیت امامت بر عوالم و بشریت است.
بنابراین طبق آنچه بیان شد، همچنان که عبادات در غیر پرتو ولایت ارزشی ندارند، حج نیز به عنوان مهمترین شعائر الهی
نیز بدون اتصال به مقام امامت و ولایت عترت(ع) جایگاهی ندارد، زیرا اساس مناسک حج، ارتباط و معرفت نسبت به
مقوله امامت و ولایت است. در این زمینه امام باقر(ع) میفرمایند: «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَام؛ تمام بودن حجّ، به زیارت امام
است» (صدوق، محمد، عیوناخبار الرضا(ع)، ج2، ص262).در واقع کسانی که کعبه را بدون التزام به ولایت و امامت
اهلبیت(ع) طواف کنند، سربلند و سرافراز نخواهند شد. این مسأله در ماجرای امام حسین(ع) و خروجشان از مکه به
سوی مدینه ـ که در کربلا موجب شهادت ایشان شد ـ به صورت عملی آشکار شد.
به نقل تاریخ زمانی که امام حسین(ع) راه خود را از مسیر حج واجب به سمت مدینه کج کردند، آن کسانی که سنگ
کعبه را اصل و امام را فرع دین میدانستند، از همراهی با امام بازماندند و حج اکبر را به حج اصغر فروختند. اما افرادی
همچون حضرت ابواالفضل و علی اکبر(ع) و سایر خویشان و اصحاب که امام را محور عالم و اصل دین میدانستند، با
امام حسین(ع) همراه شدند و در این مسیر بذل جان و مال کردند. در واقع در اعتقاد شیعیان، خداوند همه احکام و
معارف را قائم به امام و تحت تسلط کامل ایشان قرار داده است.
(مشرق)
سری سبز و زبانی سرخ دارم
قلم باشد به کف چون ذوالفقارم
به نفس ارم به عشق ناب مولا
زنم دم از تولی و تبری
علی سر نهان و اشکار است
خدایی ناز شست کردگار است
علی تسبیح و تکبیر و قیام است
علی هم رکعتین و هم سلام است
بیتوته
دعا برای رسیدن به عرصه گاه حج
دعا و درخواست، تضرّع و زاری بدرگاه حضرت حق، عبادتی بزرگ و حسنه ای عظیم و عملی محبوب خداوند کریم است.
در مسأله با عظمت حج، گرچه استطاعت شرط شده اما به غیر مستطیع اجازه داده شده برای تحقق استطاعت جهت
انجام مناسک حج دعا کند و از حضرت محبوب بخواهد از خزانه غیبش زمینه استطاعت او را فراهم کند تا به انجام این
فریضه بزرگ و بدست آوردن ثوابهای بی حساب آن موفق شود؛ روایت زیر ناظر به این معناست:
عن عبد اللَّه بن الفضل قال: «قلت لأبی عبد اللَّه- علیه السلام- إنّ علی دیناً کثیراً و لی عیال و لا أقدر علی الحجِّ فعلّمنی
دعاءاً أدعو به فقال: قل فی دبر کلّ صلاة مکتوبة:اللّهمّ صلّ علی محمد و آل محمد و اقض عنّی دین الدنیا و دین
الآخرة.فقلت له: اما دین الدنیا فقد عرفته فما دین الآخرة؟ فقال: دین الآخرة الحج.»بحار، ج 96، ص 27
عبد اللَّه بن فضل می گوید: «به حضرت صادق- علیه السلام- عرضه داشتم، قرض زیادی بعهده دارم، عائله مندم، قدرت بر
حج ندارم مرا دعایی بیاموز که از برکت آن دعا توفیق حج پیدا کنم، امام فرمود بدنبال هر نماز واجب بخوان:
اللّهمّ صلّ علی محمد و آل محمد و اقض عنّی دین الدنیا و دین الآخرة.
«خداوندا! درودت را نثار محمد و آل محمد کن، و دین دنیا و آخرت مرا ادا بنما.»
گفتم: ای فرزند رسول خدا، دین دنیا برایم معلوم و روشن است، دین آخرت چیست؟ فرمود: دین آخرت حج است.
ملاحظه کنید حجِّ خانه حق در چه درجه ای از اعتبار و اهمیت است که امام صادق به راوی نفرمود، با کثرت قرض و
عیالواری تو را به مسأله حج چکار است، اکنون که مستطیع نیستی چه طمعی به مناسک حج داری، بلکه با عشق محبت
برای تحقق استطاعت دعا تعلیم او فرمود، تا از این سفره پر نعمت حق و از این مائده معنوی بهره کثیر عاید او گردد!
پایگاه حوزه
در همین نزدیکی(2)
… روز عرفه است؛ روز دعا و ذکر و تضرع و ابتهال و راز و نیاز است؛ به خصوص شما جوان ها قدر این روزهای بزرگ و این ساعات باارزش را بدانید. همین رابطه با خداست که سینه ها و دل ها را منشرح می کند؛ راه را برای انسان باز می کند؛ عزم و اخلاص به انسان می دهد؛به کارها برکت می بخشد؛ توفیق الهی را بر سر انسان سایه گستر می کند و نتیجه آن، پیشرفت در خط اصیل ارزش های اسلامی است.این روزها و این ساعات باارزش را هرگز از دست ندهید. (مقام معظم رهبري)
دعاهای مورد علاقه من….
اَللهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَكَ أَرْجى مِنْ عَمَلى وَ إِنَّ رَحْمَتَكَ أَوْسَعُ مِنْ ذَنْبى اَللّهُمَّ إِنْ كانَ ذَنْبى عِنْدَكَ عَظيماً فَعَفْوُكَ اَعْظَمُ مِنْ ذَنْبى
اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ أَكُنْ اَهْلاً أَنْ أَبْلُغَ رَحْمَتَكَ فَرَحْمَتُكَ اَهْلٌ اَنْ تَبْلُغَنى وَ تَسَعَنى لِاَنَّها وَسِعَتْ كُلَّشَىْءٍ بِرَحْمَتِكَ ياأَرْحَمَ الْرّاحِمينَ
بار خدايا! همانا آمرزش تو از عمل من اميدواركننده تر و مهربانى تو از گناه من گسترده تر است، بار خدايا! اگر گناهانم نزد
تو بزرگ است، گذشت تو از گناه من بزرگتر است، بار خدايا! اگرچه شايسته دست يابى رحمت تو نيستم، امّا رحمت تو
سزاوار است به من برسد و مرا فرا گيرد، زيرا رحمتت همه چيز را فرا گرفته است، به حق مهربانيت اى مهربان ترين
مهربانان!
مفاتیح_تعقیبات مشترکه
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ إِلّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ
الرَّسُولِ سَبِيلا وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَ الْأَقْدَامِ وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ
جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ
لِنَفْسٍ شَيْئا وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ ،
خدایا از تو امان مى خواهم، روزى كه سودى ندهد مال و فرزندان مگر كسى كه ولى به تمام معنى سالم نزد خدا آرد، و از
تو امان مى خواهم روزى كه ستمكار مى گیرد هر دو دستش را، و مى گويد اى كاش همراه پيامبر راه خدا را انتخاب مى
كردم، و از تو امان مى خواهم روزى كه شناخته شوند گناهكاران به نشانه هايشان، و به پيشاني ها و قدم ها بگيرندشان
و از تو امان مى خواهم روزى كه كفايت نمى كند پدرى از فرزندش، و نه فرزندى كفايت كننده است از پدرش به هيچ
وجه، البته وعده خدا حق است.
و از تو امان مى خواهم روزى كه عذرخواهى ستمكاران سود نمى دهد، و بر ايشان است لعنت، و عذاب و شكنجه سراى
آخرت و از تو امان ميخواهم روزى كه كسى براى كسى اختيار چيزى را ندارد، و اختيار همه چيز در آن روز براى خداست،
و از تو امان مى خواهم روزى كه انسان فرار مى كند از برادر و پدر و مادر و همسر و فرزندانش،
مفاتیح_مناجات امیرالمومنان علیه السلام
اللَّهُمَّ فَضْلُكَ رَجَائِي وَ كَرَمُكَ وَ رَحْمَتُكَ أَمَلِي لا عَمَلَ لِي أَسْتَحِقُّ بِهِ الْجَنَّةَ وَ لا طَاعَةَ لِي أَسْتَوْجِبُ بِهَا الرِّضْوَانَ إِلا أَنِّي اعْتَقَدْتُ تَوْحِيدَكَ وَ عَدْلَكَ وَ
ارْتَجَيْتُ إِحْسَانَكَ وَ فَضْلَكَ وَ تَشَفَّعْتُ إِلَيْكَ بِالنَّبِيِّ وَ آلِهِ مِنْ أَحِبَّتِكَ وَ أَنْتَ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِينَ وَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
أَجْمَعِينَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما كَثِيرا كَثِيرا وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ اللَّهُمَّ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ إِنِّي أَوْدَعْتُكَ يَقِينِي هَذَا وَ
ثَبَاتَ دِينِي وَ أَنْتَ خَيْرُ مُسْتَوْدَعٍ وَ قَدْ أَمَرْتَنَا بِحِفْظِ الْوَدَائِعِ فَرُدَّهُ عَلَيَّ وَقْتَ حُضُورِ مَوْتِي بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
خدايا! بخششت اميد من و كرم و رحمتت آرزوى من است، عملى كه به آن سزاوار بهشت باشم ندارم و طاعتى كه به آن
شايسته خشنودى گردم در پرونده ام نيست، جز اينكه يگانگى و دادگرى ات را باور دارم، و به احسان و فضلت دل بستم
و از محبوبانت: پيامبر و خاندانش را در بارگاه تو شفيع آوردم و تو كريم ترين كريمانى و مهربان ترين مهربانانى و درود
خدا بر پيامبران محمّد و همه خاندانش آن پاكان و پاكيزگان و سلام بسيار او بر آنان باد، و جنبش و نيرويى نيست جز
به عنايت خداى والاى بزرگ، خدايا اى مهربان ترين مهربانان، اين يقين و استوارى در دينم را به تو سپردم و تو بهترين
امانتدارى، چه تو خود ما را به حفظ امانت ها فرمان دادى، پس اين امانت مرا گاه فرارسيدن مرگم به من برگدان، به
رحمتت اى مهربان ترين مهربانان.
اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْعَدِيلَةِ عِنْدَ الْمَوْتِ و عديله عند الموت
خدايا من از عديله به هنگام مرگ به تو پناه مى آورم.
اللَّهُمَّ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ إِنِّي قَدْ أَوْدَعْتُكَ يَقِينِي هَذَا وَ ثَبَاتَ دِينِي وَ أَنْتَ خَيْرُ مُسْتَوْدَعٍ وَ قَدْ أَمَرْتَنَا بِحِفْظِ الْوَدَائِعِ فَرُدَّهُ عَلَيَّ وَقْتَ حُضُورِ مَوْتِي
خدايا! اى مهربان ترين مهربانان همانا من اين يقين و استوارى دينم را به تو سپردم و تو بهترين امانتدار هستى چه تو
خود ما را به حفظ امانتها فرمان دادى، پس آن را به گاه فرارسيدن مرگم به من بازگردان.
مفاتیح_دعای عدیله
در همین نزدیکی
.. روز عرفه است؛ روز دعا و ذکر و تضرع و ابتهال و راز و نیاز است؛ به خصوص شما جوان ها قدر این روزهای بزرگ و
این ساعات باارزش را بدانید. همین رابطه با خداست که سینه ها و دل ها را منشرح می کند؛ راه را برای انسان باز می
کند؛ عزم و اخلاص به انسان می دهد؛به کارها برکت می بخشد؛ توفیق الهی را بر سر انسان سایه گستر می کند و نتیجه
آن، پیشرفت در خط اصیل ارزش های اسلامی است.این روزها و این ساعات باارزش را هرگز از دست ندهید. (مقام
معظم رهبري)
دعاهای مورد علاقه من:
اِلـهى اَنـَا الْفَقیرُ فى غِناىَ فَکَیْفَ لا اَکُونُ فَقیراً فى فَقْرى اِلـهى اَنـَا الْجاهِلُ فى عِلْمى فَکَیْفَ لا اَکُونُ جَهُولاً فى جَهْلى اِلـهى
اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبیرِکَ وَسُرْعَهَ طَو آءِ مَقادیرِکَ مَنَعا عِبادَکَ الْعارِفینَ بِکَ عَنْ السُّکُونِ اِلى عَطآءٍ وَالْیَاءْسِ مِنْکَ فى بَلاَّءٍ اِلهى
مِنّى ما یَلیقُ بِلُؤْمى وَمِنْکَ ما یَلیقُ بِکَرَمِکَ.
خدايا، در عين توانگری تهيدستم، پس چگونه در تهيدستى تهيدست نباشم، خدايا در عين دانايى نادانم، پس چگونه در
عين نادانى نادان نباشم.
خدايا همانا اختلاف تدبيرت، و سرعت تغيير تقديراتت، بندگان عارف به تو را، از اطمينان به بخشش و نااميدى از تو در
گرفتارى باز داشته است.
خدايا از من است آنچه سزاوار پستى من است، و از توست آنچه شايسته بزرگوارى توست.
مفاتیح الجنان_دعای عرفه
إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ أَسْأَلُهُ كَشْفَ ضُرِّي وَ النَّظَرَ فِي أَمْرِي
خدايا، پروردگارا، جز تو كه را دارم؟ تا برطرف شدن ناراحتى و نظر لطف در كارم را از او درخواست كنم.
مفاتیح الجنان_دعای کمیل
اللَّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنَا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَبَلِّغْنَاهُ اللَّهُمَّ الْمُمْ بِهِ شَعَثَنَا وَ اشْعَبْ بِهِ صَدْعَنَا وَ ارْتُقْ بِهِ فَتْقَنَا وَ كَثِّرْ بِهِ
قِلَّتَنَا وَ أَعْزِزْ [أَعِزَّ] بِهِ ذِلَّتَنَا وَ …
خدايا آنچه از حق به ما شناساندى تاب تحملش را نيز عنايت كن، و آنچه را دررسيدن به آن كوتاهى كرديم، ما را به آن
برسان، خدايا پريشانی ما را به يارى او جمع كن، و پراكندگى ما را به او وحدت بخش، و گسيختگى ما را با او پيوند ده، و
اندك ما را به او زياد فرما، و ذلّت ما را به او عزّت ده خدايا، پروردگارا، جز تو كه را دارم؟ تا برطرف شدن ناراحتى و نظر
لطف در كارم را از او درخواست كنم.
مفاتیح الجنان- دعای افتتاح
چهار برجام
به گزارش مستبین، محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در جمع دانشجویان بسیجی
استان فارس در مجتمع یاوران ولایت شهر قم گفت:
وی در خصوص برجام گفت: ما چهار برجام داریم.
1-برجامی که آمریکاییها در کشور خود تصویب کردند.
2-برجامی که شورای امنیت ملی ما تصویب کرده
3-و برجامی که نمایندگان در مجلس رأی دادند
4-و برجامی که رهبری با بیان شروطی پذیرفتند.
سه برجام اول مورد قبول ما نیست. ما آنچه مقام معظم رهبری
مصوب کردند و در آن شروط و ملاحظات را بیان داشتند را مد نظر قرار میدهیم. از جمله اینکه
آمریکاییها به تعهداتشان عمل کنند و نقض نکنند. الان آمریکاییها در موارد مختلف به تعهداتشان
عمل نکردهاند و در دو مورد نقض برجام داشتهاند. کمیته نظارت باید فشار بیاورد. افکار عمومی هم
باید مطالبه کنند تا برجام به درستی اجرا شود.
کتاب (ره نمای طریق )و خشم
ره نمای طریق
کتاب «ره نمای طریق» مجموعه پرسش ها و پاسخ های برای زندگی بهتر است. مردم جزئی ترین اتفاقات و مشکلاتشان را برای آیت الله جاودان تعریف کرده اند و ایشان هم پدرانه پاسخ داده اند. در این مطلب قصد داریم تا برخی از این پرسش ها و پاسخ ها را به صورت موضوعی و با نام «پاسخ های جاودان» مطرح کنیم.
در این بخش، چند پرسش و پاسخ درباره خانواده و تربیت فرزند را می خوانیم:
1- خانمی هستم که فرزند خردسالی دارم و در برخورد با او خیلی عصبانی می شوم. گاهی اوقات نیز او را تنبیه می کنم ولی بعد خیلی پشیمان می شوم. نمی دانم با عصبانیتم چه باید کنم، لطفاً راهی نشانم بدهید.
آیت الله جاودان:آدم اگر جوان باشد و تک فرزند داشته باشد ناگزیر او را خیلی دوست خواهد داشت و اگر او را خیلی دوست دارد تحملش هم بالا خواهد رفت و آن قدر که شما عصبانی می شوید نباید عصبانی بشود. عصبانیت شما حتماً در تربیت کودک اثر بد خواهد داشت و آینده او را خراب خواهد کرد، باید فکری کرد. اولاً جستجو کنید علت این عصبانیت زیاد شما چیست؟ اگر نارضایتی از زندگی است آن را باید حل کنید، اگر مشکلی در شوهرتان هست باید آن را از بین ببرید. بنابراین اگر این گونه مسائل وجود داشته باشد باید به آنها پرداخت و اگر اینها وجود ندارد که باید شکر کرد و شما به یک دکتر اعصاب مراجعه کنید و از او راه حلی برای عصبانیت زیادی را بخواهید که البته آنها معمولاً قرص آرام بخش خواهند داد که خواب آور است و تا قطع بشود مشکل تجدید می شود.
اگر به دستور دکتر قرصهای تقویتی که حاوی ویتامین های B باشد مصرف کنید می توانید در اعصاب شما اثر بگذارد و آن را تقویت کند و دامنه تحمل شما را زیاد کند.
یک ورزشی پیگیر و سبک مثلاً شنا می تواند به طور جدی مؤثر باشد و از همه مهمتر نمازهای شماست که صحیح و اول وقت بخوانید و با دقت و طمأنینه و آرامش به جای آورید و ثانیاً هر روز زیارت امام زمان (علیه السلام) بکنید، مثلاً زیارت آل یس، البته آن را هم با توجه و از دل بخوانید.
مرحوم آیت الله بهجت فرموده بودند صلوات بفرستید با توجه به قصد حل مسئله خشم و عصبانیت این هم خوبست.
همسرت بی نماز است؟ همه چیز را به هم نزن، با او مثل یک آشنای گمراه رفتار کن و فرزندت را تربیت کن
2ــ با سلام خدمت استاد گرانقدر، من دو سؤال را اجمالاً می پرسم، امید دارم مثل پاسخ های قبل شما برایم حجت و راهگشا باشد. من تقریباً فرد آرامی بودم تا اینکه در زندگی با مسایل مختلفی روبه رو شدم که باعث زودرنجی من شده. فرزند من دختر یک سال و نیمه است. با او به ایمان خودم و تأیید اطرافیان بسیار مهربان هستم اما وقتی دنیا به من تنگ می آید خیلی خشمگین می شوم و گاهی بسیار نادر، سرش داد می زنم؛ البته او هنوز نمی فهمد موضوع را. اما برایم مهم است قبل از اینکه به سن فهم برسد و رفتار بد من رویش تأثیر بگذارد این رذیله و خشم ناجور را درمان کنم. دارو مصرف کردم فایده نداشت، مثلاً وقتی از بی نمازی پدرش رنجور هستم ناخودآگاه تحمل دخترم را هم ندارم. درمان من واقعاً چیست؟ دوم اینکه شدیداً نیاز به داشتن استاد اخلاق دارم اما نمی دانم با این سردرگمی باید چه بکنم. چون همان طور که قبلاً عرض کردم همسر من مذهبی نیست و انگار پیش رفتن من در وادی معرفت فاصله ها را بیشتر می کند و ایشان خود را از من دور می کند، حتی سی دی های مباحث حاج آقا مجتبی را هم پنهان باید بکنم. تکلیف من در کل و در جزء چیست؟
آیت الله جاودان:سلام علیکم و رحمة الله، شما به خاطر شوهرتان، خودتان و فرزندتان را نابود نکنید. به عنوان یک طرح اصلی شما باید زندگی خودتان و فرزندتان را از ایشان جدا کنید نه اینکه در ظاهر بلکه واقع زندگی شما از ایشان قطع شده بنابراین رفتار ایشان نمی تواند در رفتار شما تأثیری داشته باشد و آینده فرزند شما را تخریب کند. البته به عمل آوردن این طرح کمی مشکل است اما شدنی است. شما همسر این مرد هستید اما او عملاً با شما فرق و فاصله دارد. شما به عنوان همسر هرچه وظیفه همسری است عمل می کنید اما واقعیت زندگی شما از او جداست. بنابراین دیگر با او بحث نمی کنید. غصه او را نمی خورید، به کار او یعنی به کارهای ناپسند او کاری ندارید، شما سعی می کنید تنها به آنچه خودتان می پسندید، بپردازید. دو زندگی در کنار هم اما حتی المقدور تماسی در میان آنها نیست و مثل دو خط متوازی عمل می کند و اگر بخواهیم به این زندگی عنوانی بدهیم همزیستی مسالمت آمیز بهترین عنوان است که واقعیت زن و شوهری که شرکت در زندگی است، وجود نداشته.
طرح دوم اینکه شما تابه حال با ایشان به عنوان شریک زندگی برخورد می کردید و لذا مشکلات اخلاقی و دینی ایشان برای شما رنج آور بود، اما اگر از این به بعد با ایشان به عنوان یک آشنای گمراه که شما می خواهید با رفتار و گفتار خودتان او را به راه بیاورید. بنابراین شما از رفتارهای نادرست ایشان ناراحت نمی شوید، زیرا می دانید که ایشان چگونه است و می خواهید با رفتار مهربان و انسانی خودتان او را به راه بیاورید. البته لازم است شما اطلاعات دینی خودتان را به سرعت و قوت تقویت کنید و من در این زمینه توصیه می کنم از کتابهای اعتقادی مرحوم استاد مطهری شروع کنید و بعد هم به کتاب های استاد محمدتقی مصباح بپردازید که به این وسیله بتوانید اشکالاتی که او دارد، بفهمید و برطرف کنید. بنابراین شما در انجام وظایف دینی خودتان به هیچ وجه کوتاهی نکنید، البته ممکن است تا می شود به نحوی آنها را عمل کنید که به ایشان برخوردی نداشته باشد.
منبع: tasnimnews.com
بیتوته
امر به معروف و نهي از منكر در قرآن كريم
امر به معروف و نهي از منكر در قرآن كريم
با توجه به فلسفه خلقت انسان كه طبق بيان قرآن كريم عبوديت و بندگي است و از طرفي وجه تمايز انسان با ساير موجودات به ناطق و عاقل بودن انسان و حركت او به سوي كمال مي باشد، اهميت و جايگاه اين دو فريضه الهي، يعني امر به معروف و نهي از منكر بيشتر تبيين و روشن مي گردد. از آنجاييكه انسان غافل است و به دليل عارض شدن نسيان بسياري از مواردي كه مفيد براي اوست فراموش ميكند بنابراين امر به معروف و نهي از منكر جزء ضرورياتي است كه در جهت نيل به كمال براي هر انساني ضرورت پيدا مي كند. به اين جهت است كه حضرت امام محمد باقر(ع) مي فرمايد: «ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر فريضه عظيم بها تقام الفرائض …» (1) يعني امر به معروف و نهي از منكر واجب عظيم و بزرگي است كه پابرجايي ساير واجبات به آن بستگي دارد. از تعبير “بها تقام الفرائض” چنين استفاده مي شود كه امر به معروف و نهي از منكر از لوازم حكومت اسلامي به شمار مي رود.
الف- امر به معروف و نهي از منكر در قرآن كريم
به طور كلي مي توان گفت كه ريشه و كليات احكام شرعي را بايد در قرآن كريم و شرح و تفصيل و شاخه هاي آن را در سنت جست. قرآن كريم در آيه هاي فراواني به فريضه امر به معروف و نهي از منكر اشاره كرده است كه در اين جا به برخي از اين آيات مي پردازيم:
1. “يؤمنون بالله و اليوم الآخر و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون في الخيرات و اولئك من الصالحين"(2)
به خدا و روز واپسين ايمان مي آورند؛ امر به معروف و نهي از منكر مي كنند؛ و در انجام كارهاي نيك، پيشي مي گيرند؛ و آنها از صالحانند. (3)
2. “ولتكن منكم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون"(4)
بايد از ميان شما، جمعي دعوت به نيكي، و امر به معروف و نهي از منكر كنند. و آنها همان رستگارانند.(5)
3. “كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله".(6)
شما بهترين امتي بوديد كه به سود انسانها آفريده شده اند،؛ چه اينكه امر به معروف و نهي از منكر ميكنيد و به خدا ايمان داريد. (7)
4. “ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء و المنكر…” (8)
خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان مي دهد؛ و از فحشا و منكر و ستم، نهي ميكند..(9)
از مجموع آيات فوق چنين بر مي آيد كه امر به معروف و نهي از منكر داراي اهميت بسيار زيادي از منظر قرآن كريم مي باشد و همه آحاد جامعه اعم از دولتمردان و عموم مردم را شامل مي شود و به طور كلي از آيات فوق نكات زير را مي توان استنتاج نمود:
1-وجوب امر به معروف و نهي از منكر از بديهيات است و كسي از مسلمانان در آن شك نكرده است.
2- وجوب اين دو فريضه در همه اديان الهي بوده و امتهاي گذشته نيز بدان مكلف بوده اند.
3- امر به معروف و نهي از منكر از شئون پيامبري است.
4- ترك امر به معروف و نهي از منكر علت نابودي جوامع گذشته بوده است.
5- امر به معروف و نهي از منكر از حقوق متقابل مسلمانان است و افراد جامعه اسلامي در برابر آن مسئولند.
6- زنان نيز مكلف به امر به معروف و نهي از منكر هستند.
7- امر به معروف و نهي از منكر نيازمند كسب قدرت است.
ب- سير امر به معروف و نهي از منكر از منظر قرآن
به طور كلي اگر آيات قرآن را در مورد امر به معروف و نهي از منكر بررسي كنيم، مي بينيم كه از ذات پاك خداوند صادر شده و پيامبران، حاكمان صالح، مجموعه امت و فرد فرد جامعه موظف به اجراي آن هستند. براي شناخت اين مراتب، رتبه بندي زير قابل توجه است:
1- ذات پاك خداوند متعال: “ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ينهي عن الفحشاء و المنكر و البغي ….” (10) در اينجا به خاطر اهميت اين دو فريضه ذات خداوند متعال به عنوان آمر به معروف و ناهي از منكر مي باشد.
2- پيامبر اكرم(ص) ” … يامرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر…. “(11) در اين مرتبه خاتم پيامبران حضرت محمد(ص) به اين عنوان انتصاب داده شده است.
3- حاكمان صالح(امامان): “الذين ان مكناهم في الارض اقاموا الصلوه و آتوا الزكوه و امروا بالمعروف و ينهوا عن المنكر …” (12) در مرتبه سوم كساني كه قدرت و مكنت در روي زمين به آنان داده شده است موظف به برپاداشتن نماز، پرداختن زكات و امر به معروف و نهي از منكر شده اند.
4- هيئت هاي امر به معروف و نهي از منكر: “و لتكن منكم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر …” (13) در مرتبه چهارم گروههايي از مردم كه اين شايستگي را پيدا مي كنند كه ديگران را دعوت به خير و صلاح مي كنند و امر به معروف و نهي از منكر مي كنند.
5- مجموعه امت: “كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله …” (14) در مرتبه پنجم نيز همه مردم موظف به انجام اين فريضه الهي شده اند، براين اساس تمام آحاد افراد مؤمن و متدين مأمور به انجام اين دو فريضه الهي هستند.
پي نوشت:
1 - وسائل الشيعه، ج11، ص395.
2 - آل عمران- 114.
3 - قرآن كريم، ترجمه ناصر مكارم شيرازي، قم: انتشارات اميرالمؤمنين(ع)، 1378شمسي، ص64
4 - آل عمران- 104.
5 - قرآن كريم، ترجمه ناصر مكارم شيرازي، قم: انتشارات اميرالمؤمنين(ع)، 1378شمسي، ص63
6 - آل عمران- 110.
7 - قرآن كريم، ترجمه ناصر مكارم شيرازي، قم: انتشارات اميرالمؤمنين(ع)، 1378شمسي، ص64
8 - نحل- 90.
9 - قرآن كريم، ترجمه ناصر مكارم شيرازي، قم: انتشارات اميرالمؤمنين(ع)، 1378شمسي، ص277.
10 -نحل- 90.
11 - اعراف- 157.
12 - حج- 41.
13 - آل عمران- 114.
14 - آل عمران- 110.
بیتوته
مبنای سیاسی مردم ایران
مبنای فکری یعنی هر کاری که میکنیم ریشه در وجود ما داره و مبنای عمل ما میشه ، یعنی یه سیره فکری معنادار داشته باشیم .
میشه مردم ایران رو به دو دسته تقسیم کرد : کسانی که مبنای فکری خاصی در مسائل سیاسی دارند و کسانی که مبنای فکری خاصی در مسائل سیاسی ندارند.
مردم ایران اطلاعات سیاسی زیادی دارند ولی مبنای سیاسی ندارند و خیلی زود جوگیر میشن.
اما کسانی که مبنا دارندیعنی یه عقلانیتی پشتش هست رومیشه به دو دوره تقسیم کرد:
1- از ابتدای انقلاب یعنی سال 58تا 68 که ابتدا حزب روحانیت و کمی بعد با ایجاد اختلاف سلیقه ها به روحانیت(راست) و روحانیون(چپ سنتی)تقسیم شدند.
2-بعد از 68 اصلاح طلب ها که آقای خاتمی نماینده آنها بود و با مبنای فکری (به روز کردن شعار های انقلاب) مطرح شد که ظاهرش بد نیست اما ازش اراده باطل شد وتقریبا از سال82 حزب اصولگرایان با مبنای بازگشت به شعار های اول انقلاب مطرح شدند.
دکتر غلامی رئیس دانشگاه حقوق امام صادق علیه السلام
دانلود اثبات ولایت فقیه و بررسی مبانی و تاریخچه و پاسخ به شبهات آن توسط دکتر علی غلامی
اثبات ولایت فقیه و بررسی مبانی و تاریخچه و پاسخ به شبهات آن توسط دکتر علی غلامی
ریاست دانشکده معارف اسلامی و حقوق دانشگاه امام صادق(ع)
در همایش ولایت فقیه در دانشگاه شهید بهشتی
این همایش در دانشگاه شهید بهشتی برگزار شده و فایل صوتی آن در 4 قسمت می باشد
برای دانلود اینجاکلیک کنید.
دعا برای فراهم شدن زمینه ازدواج با همسری شایسته
دعا برای فراهم شدن زمینه ازدواج با همسری شایسته
دعا براى فراهم شدن زمینه ازدواج یا همسری شایسته از کارهای مستحب و مورد ترغیب خداوند است چرا که قبل از اقدامات شخصى و تصمیم گرفتن بر اساس فهم و شناخت فردى، به خداوند روى آورده و از او خیرخواهى نموده اید و از او هدایت جسته اید. لذا در روایات متعدد حضرات ائمه علیهم السلام ما را به دعا کردن و نماز خواندن براى دست یافتن به یک ازدواج موفق توصیه و سفارش نموده اند. کافى است با حسن اعتماد و قلب پاک رو به درگاه الهى آورید و دعا کنید. توجه شما را به روایت زیر جلب مى کنیم:
دعا برای ازدواج
از امیرالمؤمنین نقل شده که هر کس قصد ازدواج داشته باشد دو رکعت نماز گذارد و در هر رکعت پس از حمد سوره یاسین بخواند و پس از اتمام نماز حمد و ثناى پروردگار گذارد. به علاوه، این دعا را نیز در قنوت نماز و بعد از هر نماز، در سجده و یا هر وقت دیگر زیاد بخوانید:
«اللهم اَغنِنی بِحلالِکَ عَن حَرامِک و بِطاعَتِکَ عَن مَعصیتِک»؛« خدایا مرا بی نیاز کن با حلالت از حرامت و با فرمانبرداری ات از نافرمانیت». برخی از بزرگان توصیه کرده اند این دعا 114 مرتبه در یک مکان مقدس مانند مسجد یا زیارتگاه خوانده شود.
خواندن این دعای قرآنی نیز مفید است: «رَبِ ِانّی لِما اَنزَلتَ اِلیَّ مِن خَیرٍ فَقیر» ؛ «خدایا! بی تردید من به خیری که تو بر من فرو می فرستی نیازمند و محتاجم». (قصص، آیه 24). قرآن مجید می فرماید که وقتی حضرت موسی گرسنه و تنها و بی سر پناه این دعا را خواند به لطف خدای تعالی حضرت شعیب دختر خود را به سوی او فرستاد و او را به دامادی برگزید.
انشاءالله دعاهای قرآنی برای همه ما مفید بوده و ظرفیت استفاده از آنها را داشته باشیم. همچنین دعای معراج و دعای نادعلی برای گشایش همه گرفتاری ها از جمله مسأله ازدواج مفید است.
توسل به امام جواد علیه السلام :
از امور مجربه توسل به امام جواد علیه السلام میباشد . آن را ۱۴ مرتبه در ۹ روز بخوانید برای رسیدن به حوائج و خصوصا فروش منزل و ازدواج کردن مجرب است .
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِ وَلِيِّكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ إِلَّا جُدْتَ بِهِ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَى مَنْ وَسِعَكَ وَ وَسَّعْتَ عَلَيَّ رِزْقَكَ وَ أَغْنَيْتَنِي عَمَّنْ سِوَاكَ وَ جَعَلْتَ حَاجَتِي إِلَيْكَ وَ قَضَاهَا عَلَيْكَ إِنَّكَ لِمَا تَشَاءُ قَدِيرٌ
خواندن این توسل را بعد از هر نماز برای اداء کردن قرض ها نیز مجرب دانسته اند .
تحفة الرضویة ص ۲۱۵ و ۲۱۶
دعا آسانی امر ازدواج :
چون کسی عزب باشد و خواهند که به آسانی امر ازدواج دست دهد یا برای او فرزند عزیز حاصل شود سه روز متوالی روزهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ( ایام البیض ) را روزه دارد و هر شب وقت خواب این آیات را بیست و یک بار با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بخواند و از خداوند متعال حاجت خود را بخواهد و سپس به خواب رود . اگر در هر ماه یک بار به این دستور عمل کند مطلوب به آسانی و خوشی حاصل شود.
سوره فرقان ایه ۷۴
وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا ﴿۷۴﴾
منبع : خواص آیات قرآن کریم ص ۱۱۹
پیدا شدن زن صالحه :
چون کی این دو آیه را با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بنویسد و با خود دارد ٬ اگر عزب ( مجرد ) باشد زوجه صالحه ای او را پیدا شود .
و اگر کسی فراموش کار بود ٬ حافظه او زیاد شود.
و اگر کسی بیمار بود ٬ شفا یابد.
و اگر کسی درویش باشد توانگر شود .
آیات ۱۳۱و ۱۳۲ سوره طه :
وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى ﴿۱۳۱﴾
وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى ﴿۱۳۲﴾
خواص آیات قرآن کریم ص ۱۰۹
برای شیرین بودن نزد محبوب :
اگر دعای زیر را با مشک و زعفران نوشته کسی همراه داشته باشد در نزد محبوب و همسر مورد عزت و علاقه قرار گیرد .
اگر این دعا هفت مرتبه بر سرمه قرائت شود و از آن سرمه بر چشم مالند همان خاصیت دارد.
اگر این دعا بر هفت دانه سنگ خوانده شود و یکی یکی در آتش افکنده شود و نیت کند که نظر فلان بر من شیرین گردان مجرب است.
اگر این دعا را به نیت ازدواج کسی خوانده شود باز مفید فایده است.
اگر شخصی این دعا را هفت بار بر قطعه ای موم خوانده آنرا در آتش اندازد به نیت محبوب القلوب شخص خاص موثر است.
اگر ۴۱ بار این دعا بر سیب یا گلابی یا هر میوه دیگر خوانده به دو طرف بدهد که بخورند آندو عاشق یکدیگر شوند.
می توان برای هر نیت غیر ۴۱ بار این دعا را قرائت کرد.
اگر این دعا سه بار بر روی مسافر خوانده شود وی در صحت و سلامت از سفر برگردد.
اگر این دعا سه بار بر کف دست قرائت کرده و به صورت مالیده شود فرد از خطرات در امان ماند.
اگر روزی یک بار این دعا بخوانی مورد لطف و مرحمت همگانی قرار گیری.
فواید این دعا به تجربه ثابت شده و بارها امتحان شده و بسیار مجرب و مفید می باشد.
نیک صالحی
طنز و جنگ
یه روزیکی از رزمنده ها دیر به صبحگاه رسید.
فرمانده برای تنبیه گفت باید در عرض دو دقیقه 150 صلوات بفرستی.
بسیجی که دید نمیشه رو کرد به گردان و گفت: کل گردان صلوات.
کل گردان که 400 نفر بودند صلوات فرستادند .
بعد به فرمانده گفت : 150 تا برا امروز بقیه برا فردا!
کفویت در ازدواج
از شرایط بسیار مهم ازدواج هم کفو بودن زوجین است. کفو در لغت به معناى شبیه و مانند است، در مسئله ازدواج تا حدّى باید از نظر ظاهر و باطن بین دختر و پسر شباهت وجود داشته باشد.
کفو بودن به معنی مثل و شبیه هم بودن نیست بلکه به معنی متناسب بودن استکه ممکن است گاهی این تناسب در شبیه بودن باشد یا گاهی در هم جهت بودن ویا گاهی نیز در مکمل بودن نهفته باشد.
مهمترین موضوع در کفویت، ایمان است. در احادیث داریم مؤمن کفو مؤمن است درمسئله ازدواج باید به دو منظر توجه داشته باشیم یکی توجه به وضع موجودودیگری توجه به چیزی که آرزویش را داریم یا بعبارت دیگر باید فقط ایمانبرای ما مطرح باشد باید ببینیم چقدر در امور زندگی ایمان را در رأس کارهایمان قرار می دهیم.
منبع:ایران پردیس و استاد انصاریان
بی گمان از مهم ترین عوامل پیوند پایدار و ازدواج موفق و زندگی آرام، هم شأن بودن زن و مرد است. اسلام به هم شأن بودن زوجین در امر خطیر ازدواج تأکید فراوان کرده و با واژه «کفو» از آن یاد کرده است؛
مسئله هم کفو بودن در لسان امروزیمردم برابری از جهت خانواده و فرهنگ و تمکن مالی و علمی است اما در روایات ما همکفو بودن تنها در ایمان است !
رسول حق فرمود:
اَنْکِحُوا الاَْکْفاءَ وَ انْکِحُوا مِنْهُمْ وَ اخْتارُوا لِنُطَفِکُمْ.
زمینه ازدواج هم کفوها را فراهم کنید، و با هم کفو ازدواج کنید و آنان را براى بوجود آمدن فرزندان شایسته به عقد خود درآورید.
مهمترین مرحله شباهت، باید در چهره دیندارى جلوه کند به این معنا که به فرهنگ پاک حق، مومن هم کفو مومنه، و دین دار شبیه و مانند دیندار است.
به فرموده قرآن مجید:
وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ.
زنان پاک لایق مردان پاکند.
کتاب حق مى فرماید:
فَانْکِحُوا ماطابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ.
پس با زنان پاک ازدواج کنید.
این پاکى در زنان و مردان در مرحله اول پاکى و پاکیزگى باطن است، که عبارت از ایمان به خدا و قیامت و نبوت و قرآن و ملائکه و متخلّق بودن به اخلاق حق است.
بنابراین مرد مسلمان و مومن حق ازدواج با زنان غیر مسلمان و غیر مومنه را ندارد، و اگر این ازدواج انجام بگیرد، باطل است و فرزندان آنان بدون شک زاده زنا هستند، و همچنین زن مومنه حق ندارد با انسان غیر مومن ازدواج کند، زیرا از نظر شرعى این ازدواج باطل و حرام و فرزندان آنان زاده حرامند.
مومن و مومنه هم کفو غیر مومن و غیر مومنه نیستند، که اگر این ازدواج باطل صورت بگیرد درى از عذاب قیامت بر روى هر دو باز شده!!
قرآن مجید از ازدواج انسان پاک یعنى انسان مومن با انسان ناپاک منع شدید فرموده:
و لا تنکحوا المشرکات حتّى یومنَّ و لامه مومنه خیر من مشرکه و لو اعجبتکم و لا تنکحوا المشرکین حتّى یومنوا و لعبد مومن خیر من مشرک و لو اعجبکم اولئک یدعون الى النّار و الله یدعوا الى الجَّنه و المغفره باذنه و یبیِّن آیاته للناس لعلَّهم یتذکَّرون.
با زنان مشرک تا ایمان نیاورده اند ازدواج نکنید، کنیزان باایمان از زن آزاد مشرکه بهتر است، اگرچه زیبائى یا ثروت او شما را به شگفتى اندازد.
و زنان خود را به ازدواج مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند در نیاورید زیرا یک بنده باایمان از یک مرد مشرک بهتر است اگر چه موقعیت و زیبائى او شما را شگفت زده کند، مشرکان دعوت به آتش مى کنند، و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مى نماید، و آیات خود را براى مردم بیان مى کند شاید اهل تفکر و اندیشه شوند.
بنابراین مواظب باشید دختر باایمان خود را به جوانى که اهل حق و حقیقت نیست، و در لجنزار انکار واقعیات دست و پا مى زند به زنى ندهید، و براى جوان پاک و مومن خود، دخترى که منکر اصول الهى است به همسرى انتخاب نکنید که شرط اول در صحت ازدواج ایمان پسر و دختر است تا دو نور و دو پاک و دو پاکیزه و دو مومن به هم برسند، و از به هم رسیدن آنان ثمرات شایسته و پاک که همان فرزندان صالحند بوجود بیایند.
تصور نکنید که زیبائى و مال و موقعیّت در مردى که ایمان ندارد، و در زنى که آراسته به حقیقت نیست موجب سعادت و سلامت و نشاط و دوام در زندگى است.
البته بر خانواده ها لازم است در مسئله هم کفو بودن، سختگیرى نکنند، وقتى پسر و دختر از نظر اعتقاد و اخلاق و عمل اسلامى، و از نظر قیافه و هیکل ظاهر نزدیک به هم باشند، این دو از نظر شرع مقدس هم کفو و شبیه و همانند یکدیگرند، و در ازدواج آنان رحمت و برکت حق تجلّى خواهد کرد.
بنابراین هم قبیله بودن، همشهرى بودن، به اندازه هم ثروت داشتن، موجب هم کفوى نیست، بنا به حکم اسلام، عرب را بر عجم، سپید را بر سیاه، قرشى را بر غیر قرشى امتیازى نیست، امتیاز به تقواست و دو مرد و زن مسلمان با داشتن ایمان و تقوا و اخلاق و امانت و عفت و پاکى و طهارت و سلامت هم کفو یکدیگرند گرچه یکى عرب و دیگرى عجم[لطفا جهت مشاهده لینک ها ثبت نام کنید.] یکى شهرى و دیگرى روستایى، یکى غنى و دیگرى فقیر، یکى سپید و دیگرى سیاه، یکى قبیله دار و دیگرى بى قبیله باشد.
اصول کافی یک باب در این زمینه دارد کهکاملا گویایی این نکته هست حتی در روایات ذکر شده برتری به تقوی است و ارتباطی بهاصل و نسب و شهرت و خانواده ندارد.
شهدای ترور
زندگی نامه شهدای هسته ای
مجید شهریاری:
وی با کسب رتبه دو در سال ۶۳ در آزمون ورودی دانشگاه صنعتی امیر کبیر در رشته الکترونیک پذیرفته شد.
سپس در سال ۶۷ باکسب رتبه نخست در رشته مهندسی هستهای پذیرفته شد.و در نهایت در سال ۷۷
موفق شدکه دکترای خود را رشته تکنولوژی فناوری هستهای را از دانشگاه امیر کبیر دریافت کند. وی پس از
استعفا از دانشگاه امیرکبیر به خاطر نبود بستر مناسب برای همکاری وی در سال ۱۳۸۰ به
دانشگاه شهید بهشتی پیوست. و در سال ۸۵ با راهاندازی دانشکده مهندسی هستهای دانشگاه
شهید بهشتی به عضویت هیئت علمی آن درآمد.
همراه با دکتر مسعود علیمحمدی، دکترای فیزیک ذرات بنیادی و عضو هیات علمی دانشگاه تهران،
از مشاوران ایران در پروژه مهم سزامی بودند.
برگزاری دورههایی چون «کارگاه آموزشی آشنائی با کدهای محاسباتی راکتورهای هسته ای» از جمله
سوابق دکتر شهریاری بودهاست. یکی از طرحهای مهم دکتر شهریاری، طراحیهای تئوریک مربوط به
ساخت نسل جدید راکتورهای هستهای است که بازتاب زیادی نیز در مراکز علمی جهان داشت. او از جمله
کارشناس ارشد مبارزه با کرم رایانهای استاکسنت بود.
ترور استادان فیزیک هستهای دانشگاه شهید بهشتی ایران در تهران در ۸ آذر ۱۳۸۹ باعث کشتهشدن یک
تن از این استادان شد. این انفجارها که برای ترور مجید شهریاری و فریدون عباسی دو تن از استادان فیزیک
دانشگاه شهید بهشتی انجام شد موجب کشته شدن مجید شهریاری و مجروح شدن ۲ نفر از همراهان
وی شد.
گرچه خانواده وی مایل بودند که فرزندشان در زنجان دفن شود اما نهایت وی در امامزاده صالح تهران دفنشد.
شهید علیمحمدی
او مدرک کارشناسی را از دانشگاه شیراز (۱۳۶۴) و کارشناسی ارشد (۱۳۶۷) و دکترای فیزیک با گرایش
ذرات بنیادی را از دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۳۷۱ کسب کرد. او از دانشجویان نخستین دوره دکترای
فیزیک در داخل ایران بود و نخستین شخصی است که در ایران دکترای خود را در فیزیک دریافت نمودهاست.
او دهها مقاله ISI منتشر نمود. او همچنین به همراه وحید کریمی پور اولین دانشجویان در پژوهشگاه
دانشهای بنیادی بودند.
تخصص اصلی او ذرات بنیادی، انرژیهای بالا و کیهانشناسی بودهاست. با پژوهشگاه دانشهای بنیادی
(مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات) نیز طی سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ همکاری داشتهاند.
از جمله درسهایی ارایه شده توسط وی میتوان به مکانیک کوانتومی و الکترومغناطیس، مکانیک آماری،
ذرات بنیادی و نظریه میدانهای کوانتمی اشاره کرد. علیمحمدی، یکی از برگزیدگان جشنواره بینالمللی
خوارزمی در سال ۸۶ بود و در پژوهشهای بنیادی رتبه دوم را کسب کرد.
وی از سال ۱۳۷۴ در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران مشغول به تدریس بود و عضو هیئت علمی
و ممیزه این دانشگاه بود. وی همچنین در مقاطع مختلف تحصیلی شاخه فیزیک در تربیت معلم،
وی همچنین به عنوان استاد راهنما و مشاور در پروژههای پایاننامههای مرتبط با علوم فیزیکی، به
فعالیت مشغول بوده.
روابط عمومی سازمان بسیج مستضعفین در پیام تسلیتی که به جهت ترور مسعود علیمحمدی
منتشر کرده، مدعی شد که مسعود علیمحمدی در دانشگاه مالک اشتر و دانشگاه امام حسین نیز تدریس
میکردهاست. محمد سهیمی مدعی شدهاست که او در این دانشگاه تدریس نمیکردهاست.
وبگاه تابناک نیز همکاری وی با نهادهای نظامی را تنها در دوره جنگ ایران و عراق تایید میکند.
انفجار بمب در قیطریه تهران در ساعت ۷:۳۰ صبح ۲۲ دی ۱۳۸۸ روی داد. در این حادثه مسعود علیمحمدی
شهید شد، دو فرد دیگر زخمی شدند و خساراتی به ساختمان مجاور وارد شد. بمب منفجرشده در یک
موتورسیکلت که به فاصله یک متری از در ورودی منزل علیمحمدی به یک درخت بسته شده بود،
جاسازی شده بود.
شهید رضایی نژاد:
فردی که توسط تروریستهای کوردل مورد سوء قصد قرار گرفته و به شهادت رسیده ‘داریوش رضایی نژاد’
دانشجوی رشته برق و الکترونیک بوده است.
به گفته فارس رضایینژاد سال ۸۷ به همراه ۲۰ نفر دیگر در دوره کارشناسی ارشد مهندسی برق
(گرایش قدرت) دانشگاه خواجه نصیر با دانشگاه هانور آلمان پذیرفته شده بود.
به گزارش ایرنا بنابر اظهارات منابع موثق وی از نخبگان برجسته و علمی کشور در زمینه برق و الکترونیک
بوده و با دانشگاهها و مراکز علمی کشور همکاری داشته است
این حادثه زمانی رخ داد که داریوش رضایی نژاد به همراه همسرش در زمان بازگشت از محل کار به
مهد کودکی که فرزندشان آنجا نگهداری می شد مراجعه کردند و در مقابل مهدکودک مورد سوء قصد قرار گرفتند.
جزئیات ترور
شاهدان عینی به عصر ایران گفتند که این دانشمند هسته ای به همراه همسر و دختر خردسالش،
مقابل در خانه شان و در درون خودروی سواری خود مورد هدف تروریست ها قرار گرفت.
یکی از همسایه ها گفت: تروریست ها دو موتور سوار بودند که کلاه کاسکت داشتند و صورتشان
دیده نمی شد.یک خانم میانسال نیز درباره ماجرا گفت: بلافاصله بعد از شنیدن صدای چند شلیک ،
به کوچه آمدم و پیکر غرقه به خون او را دیدم که در آغوش همسرش بود و همسرش نیز که در این حادثه
آسیب دیده بود ، جیغ می کشید و فریاد می زد: تو را به خدا کمک کنید!
صحنه رقت انگیز دیگر نیز گریه های دختر خردسال این دانشمند هسته ای بود که شوکه شده بود و مدام گریه
می کرد که فوراً او را بغل کردم و به خانه بردم و به او آب دادم و بلافاصله با اورژانس تماس گرفتم.
پوکه های باقی مانده در محل نشان می دهد که در این ترور ۵ گلوله شلیک شد که یک گلوله به گردن
این دانشمند و گلوله دیگر به دست وی اصابت کرده است.
همچنین یک گلوله به در خانه اصابت کرده است.ضاربان بعد از ترور از محل متواری شدند. این عده
همچنین گفتند که نیم ساعت طول کشید تا اورژانس به محل حادثه برسد.
گفتنی است این حادثه در خیابان بنیهاشم خیابان خادم رضائیان رخ داده است .
آخرین وضعیت همسر شهید رضایینژاد
همسر شهید داریوش رضایینژاد که در پی حادثه ترور شنبه اول مرداد ماه شاهد شهادت همسرش بود
خود نیز در جریان این حادثه زخمی شده و در یکی از بیمارستانهای تهران به سر میبرد اما خانواده وی از حال
مساعد وی خبر می دهند. شهره پیرانی همسر شهید داریوش رضایی نژاد که وی نیز در حادثه ترور همسرش،
آسیب دیده است هم اکنون
در یکی از بیمارستانهای تهران بستری است.
تمری – دایی شهره پیرانی درباره آخرین وضعیت همسر شهید رضایی نژاد گفت: وضعیت عمومی
خانم پیرانی خوب است.شهره پیرانی فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی
دانشگاه تهران و اهل آبدانان استان ایلام است.علی عزتی – نماینده مردم آبدانان گفت: همسر شهید
رضایی نژاد زخمی شده و در یکی از بیمارستانهای تهران بستری شده و پیگیری ها نشان داده که
وضعیتش مناسب است.
نماینده مردم آبدانان با بیان اینکه امروز برای عیادت همسر شید رضایی نژاد در بیمارستان حاضر می شود گفت:
شهید رضایی نژاد جزو نخبه های استان ایلام بود و به لحاظ دانشگاهی نیز نخبه بوده است.
شهید احمدی روشن:
مصطفی احمدی روشن (۱۷ شهریور ۱۳۵۸ در تهران – ۲۱ دی ۱۳۹۰ تهران) معاون بازرگانی سایت هستهای
نطنز بود که پس از خروج از منزل در ساعت ۸:۳۰ صبح توسط یک موتورسیکلت سوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی در خیابان گل نبی تهران (میدان کتابی) ترور شد. او دانشآموخته مقطع کارشناسی رشته مهندسی
شیمی در سال ۱۳۸۱ از دانشگاه صنعتی شریف بود. این شهید دارای چندین مقاله ISI به زبانهای انگلیسی و
فارسی بوده است. وی دانشجوی دکترای دانشگاه صنعتی شریف و از نخبگان این دانشگاه به شمار میرفته
است. به گفته دوستان وی شهید احمدی شخصی ولایتمدار و از شاگردان آیت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران
بوده است. معاون بازرگانی سایت نطنز شخصی شوخ و باصفا و در عین حال در مدیریت جدی و قاطع بوده است.
وی در دوران دانشجویی معاون فرهنگی بسیج دانشجویی دانشگاه شریف بوده است. همچنین وی در راهپیمایی
عظیم ۹دی ۸۸ روز تجدید بیعت با ولایت حضور داشته است.
از شهید احمدی روشن یک فرزند به نام «علی» به یادگار مانده است. ترور وی در سالگرد ترور دیگر
استاد فیزیک ایران مسعود علیمحمدی صورت گرفت. فرد دیگری که همراه وی بود نیز در بیمارستان رسالت جان
باخت.
بشتاب ای منجی عالم...
نواهای علی فانی را از اینجا دانلود کنید.
برای دانلود رودی اسم علی فانی کلیک کنید.
خاکریز خاطرات
شده تا حالا حالت بد باشه ولی ندونی چرا ؟
یه خورده بیشتر فکر کن حتما میفهمی چرا ؟
هر کاری کردی این رو بدون
خدا همیشه و تو هر حال منتظرمون ! ! !
پازل
پیوند: http://koodakan.org/Game/picother/puzz/inpuzko1.html
یکی از بازی هایی که هوش کودکان را تقویت میکند درست کردن پازل است .
والدین می تواننداین بازی را از اینترنت همراه کودکان خودتجربه کنند.چرا که بازی های رایانه ای برای کودکان بسیار جذاب است و والدین در دنیای مجازی نیز میتوانند با کودک دلبندشان همراه باشند.
از اینجا پازل انتخاب کنید
مولودی
#دختر _مسلمان
این مولودی زیبا عیدی به تمام دختراااااااااااااااااااا.
ان شاءالله مثل حضرت معصومه بدرخشید ………….
#مکتب امام صادق علیه السلام
زندگی حضرت صادق علیه السلام
نام آن حضرت جعفر، کنیهی او اباعبدالله و مشهورترین لقب آن بزرگوار صادق است. وی روز دوشنبه هفدهم ربیعالاول سال هشتاد و سه هجری در مدینه متولد شد. .
پدر وی، امام محمد باقر بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (ع) است. مادر او، فاطمه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است.
امام صادق دوازده سال از عمر خود را با جد، و نوزده سال را با پدر خویش گذراند و مدت امامت وی بعد از پدر سی و چهار سال بود.
دوران امامت آن حضرت با سالهای حکومت دو تن از خلفای بنی امیه: ابراهیم بن ولید و مردان حمار؛ و نیز با حکومت ابوالعباس سفاح - که چهار سال و شش ماه و چند روز طول کشید مقارن بود.
همچنین دو سال از امامت آن حضرت مصادف بود با حکومت بیست و دو سالهی ابوجعفر منصور. .
امام صادق ده فرزند داشت، هفت پسر و سه دختر:
اسماعیل، عبدالله، امام موسی کاظم (ع)، اسحاق، محمد، عباس، علی، ام فروه، اسماء، و فاطمه . .
امام صادق (ع) در ماه شوال سال یکصد و چهل و هشت هجری در سن شصت و پنج سالگی بدرود حیات گفت و در بقیع (قبرستان مشهور مدینه) در جوار پدرش امام باقر و جدش امام زین العابدین وعمویش حسن بن علی،مدفون شد. (موسسه امام حسین علیه السلام)
************************************
دوران امامت امام صادق ع را می توان دوره شکوفایی علمی و فرهنگی جامعه اسلامی و بویژه جامعه شیعی نامید. عوامل و زمینه های موجود در این دوره شرایط مناسبی را برای ترویج و بسط و گسترش انواع علوم دینی و غیر دینی در جامعه مسلمانان پدید آورد که در این میان امام صادق ع با ایجاد نهضتی علمی توانست حرکت عظیمی را در حیات اجتماعی مسلمانان آغاز و پایه ریزی کند. به واقع آن حضرت با تاسیس دانشگاهی بزرگ توانست آثار بزرگی را تولید و شاگردان مبرزی را تربیت کند که برکات آن همواره در دنیای اسلام باقی بماند.
با نگاهی به سخنان و نوشته های علمای بزرگ مسلمان اعم از شیعه و سنی می توان نخست به عظمت شخصیت علمی آن حضرت و ثانیا نهضت علمی و فرهنگی ای که امام صادق(ع) راه اندازی کرد، پی برد. این مقاله برخی از زوایای این نهضت علمی و جایگاه بی نظیر آن در دنیای اسلام را بررسی کرده است.
شیخ مفید که از علمای بزرگ شیعه محسوب می شود درباره نهضت علمی امام صادق ع می نویسد: به قدری علوم از آن حضرت نقل شده که زبانزد مردم گشته و آوازه آن همه جا پخش شده است و از هیچ یک از افراد خاندان او، به اندازه او علم و دانش نقل نشده است. ( الارشاد، شیخ مفید، ص ۲۷۰)
(شبکه آفتاب)
مَنْ چِه ڪاری بِه خوشی های بَقیِّه دارَمْ… . چَشْمِ بارانی و پُرْآبِ خودَمْ را عِشْقْ اَسْت… . هَرْڪَسی فِڪْرِ ڪَسی باشَد و مَن فِڪْر حُسِین… . مَجْلِسِ روضه ی ِ اَرْبابِ خودَمْ را عِشْق اَسْت
غفلت
نمیدونم چرا سر نماز حواسم به همه هست غیر تو…..
… خیلی وقتها برای تو نفس کشیدن رو فراموش میکنم
شاید همین علت حواس پرتیم باشه!!!!!!!!!
#من یک مسلمانم
گفتند مسلمانم
از نماز و روزه و خمس و زکات، بی خبرم
حرمت و غیرت برایم بی معنی ست
اما ؛گاه گاهی به زیارت میروم
*
*
*
شبه مسلمانم من
نماز و روزه و خمس و زکات ، می دانم چیست
راه پیمودن سیر را ، دل پاک می دانم
اما ؛ گاه گاهی اطاعت می کنم
*
*
*
من مسلمانم و
از نماز و روزه و خمس و زکات پاکی دل را جستم
دل پاکم را وام دار اطاعت هستم
اما گاه گاهی ،که نه؛
همیشه حجاب را دوست دارم
من همیشه یک مسلمانم.
(ان شاء الله)
مومن اگه سرش بره قولش رو از یاد نمی بره ،
ولی پای قولی که به خدا داده……………………
با این بد قولی میشه بازم اسمش رو مسلمون گذاشت!!!!!!!!!!!
دل پاک داشتن چه سخته!!!!!!!!!!!!!!!
ولی شدنیه !
ان شاء الله ما هم می تونیم………………………
این روزها بهترین روزهاست برای با خدا بودن .
ماه بندگی خدا
برای زمان تنهایی چی آماده کردیم؟
اگه فکر کنیم بارمون پره ، شاید همه چیز رو ببازیم !
خدای من کمکم کن تا هــــــــــــــــــــــــــرگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــز
فراموشت نکنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!