بوجهل
09 مرداد 1396 توسط عبادي
حضرت مولانا در حکایتی با مصداق می فرمایند :که سنگ در میان مشت بوجهل بحرف آمد و شهادت
گفت, ولی بوجهل قبول نکرد که هیچ, بلکه حتی خشمگین شد.
سنگها اندر کف بوجهل بود .. گفت ای احمد بگو این چیست زود
گر رسولی چیست در مشتم نهان .. چون خبر داری ز راز آسمان
گفت چون خواهی بگویم آن چههاست .. یا بگویند آن که ما حقیم و راست
گفت بوجهل این دوم نادرترست .. گفت آری حق از آن قادرترست
از میان مشت او هر پاره سنگ .. در شهادت گفتن آمد بی درنگ
لا اله گفت و الا الله گفت .. گوهر احمد رسول الله سفت
چون شنید از سنگها بوجهل این .. زد ز خشم آن سنگها را بر زمین
پرسش دینی