در آتش عشقم
هيزم بريز …
هواي نبودنت
سرد است !!!
علی شایگان
در آتش عشقم
هيزم بريز …
هواي نبودنت
سرد است !!!
علی شایگان
انتظار فرج
فرج مردم جهان در چيست و چرا انتظار فرج فضيلت و ارزش بيشترى دارد؟
در روايات شيعه، عبارت و اصطلاح بسيار لطيف و مناسبى براى انتظار در نظر گرفته شده و آن «انتظار فرج» است. فرج، به معناى نصرت و پيروزى و گشايش گره هاى زندگى از جانب خداوند است. مقصود از انتظار فرج، انتظار دگرگونى مثبت و گسترده در زندگى بشر و زدوده شدن ناكامى ها و نابسامانى ها از چهره غمزده جامعه انسانى است و پيروزى حكومت عدالت گستر و معنويت گراى مهدوى بر دولت هاى شرك و كفر و ستم است.
در روايات، توصيه هاى فراوانى در مورد انتظار فرج و ارزش، و فضيلت هاى بى شمار آن شده است.
پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) وسلم آن را برترين اعمال و عبادات مى داند: «افضلُ اعمال امّتى انتظار الفرج من اللّه عزّوجل»[1] ؛ «انتظار فرج [و گشايش] از جانب خداى بلند مرتبه، برترين عمل امت من است» و نيز مى فرمايد: «افضل العبادة انتظار الفرج»[2] ؛ «با فضيلت ترين عبادات، انتظار فرج است».
حضرت على (علیه السلام) نيز آن را محبوب ترين اعمال در نزد خداوند و منتظر فرج را، همانند شهيد راه حقّ مى داند: «انتظروا الفرج و لاتيأسوا من روح الله فاِنّ احبَّ الاعمالِ الى اللّه عزّوجلّ انتظارُ الفرجَ الآخِذُ باَمرنا مَعَنا غدا فى حظيرة القدس و المنتظر للفرج كمُتشَحّط بدمه فى سبيلِ اللّه»[3] ؛ «منتظر فرج باشيد و از رحمت خدا مأيوس نشويد كه محبوب ترين اعمال نزد خداوند - عزّ و جل - انتظار فرج است. كسى كه پذيراى امر ما باشد، فردا(ها) در «حظيرة القدس» با ما است و كسى كه منتظر فرج باشد، مانند كسى است كه در راه خدا، به خون خود آغشته گشته است».
امام جواد (علیه السلام) آن را با فضيلت ترين و راه گشاترين امور مى داند: «اَفضَلُ اعمالِ شيعتنا انتظارُ الفَرَج مَن عَرَف هذ الامرَ فقد فُرِّج عَنه بانتظاره»[4] ؛ «برترين عمل شيعيان ما انتظار فرج است. هر كس اين امر را بداند و آن را بشناسد، با همين انتظار در كارش گشايش و فرج مى شود».
امام هادى (علیه السلام) به روشنى معناى فرج را - كه همان انتظار ظهور مهدى موعود است - توضيح مى دهد.
على بن مهزيار مى گويد: نامه اى به امام هادى (علیه السلام) نوشتم و از ايشان درباره «فرج» پرسيدم ؛ حضرت فرمود: «اذا غابَ صاحبُكم عن دارالظّالمين فتوقّعوا الفرج»[5] ؛ «هر گاه امام شما از بين ظالمان و ستمگران مخفى شد، چشم به راه فرج باشيد».
امام صادق (علیه السلام) نيز حالات شيعيان در دوران غيبت و انتظار گشايش و فرج را چنين بازگو مى فرمايد: «نزديك ترين جايى كه خداى متعال به بندگانش هست و نيز بيشترين زمانى كه از ايشان راضى است، وقتى است كه حجّت الهى را از دست بدهند و او بر ايشان ظاهر نشود و جايش را ندانند ؛ در عين حال يقين دارند كه آن حجّت باقى است و باطل نشده است. پس در آن هنگام، هر صبح و شام، منتظر فرج باشيد…»[6].
برآيند اين روايات آن است كه عموم مردم جهان - به خصوص شيعيان - بايد منتظر ظهور و قيام مهدى موعود باشند كه از سراپرده غيبت بيرون آيد.
انتظار فرج، در واقع نوعى آمادگى و استقبال از نيكى ها است. آمادگى براى تلاش و حركتى مداوم و كوششى خستگى ناپذير همراه با تهذيب نفس، پاك زيستن، حقّ خواهى و دور ماندن از زشتى ها و آلودگى ها… به همين جهت وقتى ابوبصير از امام صادق (علیه السلام) پرسيد كه: فرج كى خواهد بود؟ آن حضرت فرمود: «يا ابابصير و انت ممّن يريد الدّنيا؟ مَن عرف هذاالامر، فقد فرج عنه لانتظاره»[7] ؛ «اى ابوبصير! تو هم از كسانى هستى كه دنيا را طلب مى كنند؟ آن كس كه قيام امام را بشناسد، براى او به جهت انتظارش فرج شده است».
بر اين اساس، انتظار فرج، فراتر از انتظار معمولى است ؛ يعنى انتظارى همراه با آگاهى، بصيرت، درايت، معنويت، آمادگى، حق گرايى، عدل خواهى و… به عبارت روشن تر، انتظار فرج، شناخت حق و شناختن رهبر و امام حقّ و انتظار يارى رساندن به او است. چنين شخصى در غيبت امام، چنان رفتار مى كند كه گويا در زمان ظهور و حضور او زندگى مى كند. به همين جهت شيعه تمامى دشوارى ها و كاستى ها را پشت سر نهاده و از خطر انقراض و زوال به دور مانده است. اين نوع انتظار است كه داراى فضيلت و ارزش بى شمارى است.
امام سجّاد (علیه السلام) مى فرمود: «انتظار الفرج من اعظم الفرج»[8] ؛ «انتظار فرج، خود از بزرگ ترين گشايش ها است».
امام كاظم (علیه السلام) هم فرمود: «انتظار الفرج من الفرج»[9] ؛ «انتظار فرج، نشانه فرج و گشايش است».
به صراحت مى توان گفت: از مهم ترين رازهاى نهفته بقاى تشيّع همين روح انتظارى است كه كالبد شيعه را آكنده ساخته و پيوسته او را به تلاش، كوشش، جنبش و جوشش وا مى دارد.
«انتظار»، ظرفيت و توانايى فراوانى براى تحقّق جامعه آرمانى اسلام ايجاد مى كند و رفتارها و برنامه ها را بدان سمت سوق مى دهد. اين والاترين عبادت و بهترين عمل است ؛ چنان كه امام على (علیه السلام) فرمود: «افضلُ عبادة المؤمن انتظار فَرج الله»[10] ؛ «بهترين عبادت مؤمن، انتظار كشيدن فرج خداوند است».
به طور خلاصه مؤلّفه هاى زير را مى توان از «انتظار فرج» برداشت كرد:
1. تلاش و كوشش براى پيشرفت و ترقّى ؛
2. اصلاح طلبى و اميد به زندگى بهتر (گشايش در امور) ؛
3. نفى وضع موجود (ظلم و بى عدالتى، فساد و تباهى) ؛
4. طرد و عدم پذيرش حكومت هاى سياسى (نامشروع دانستن آنها) ؛
5. قيام و انقلاب و نهضت مداوم و فعّال ؛
6. ضرورت تشكيل حكومت هاى دينى و مشروع ؛
7. عدم انقياد و سازش در برابر جبّاران و مفسدان و…[11].
پی نوشت ها
[1]. بحارالانوار، ج 52، ص 128.
[2]. معجم احاديث الامام المهدى، ج 1، ص 268.
[3]. بحارالانوار، ج 53، ص 123.
[4]. بحارالانوار، ج 52، ص 110.
[5]. كمال الدين، ج 2، ص 380، ح 2.
[6]. همان، ص 337، ح 10.
[7]. كافى، ج 1، ص 371.
[8]. بحارالانوار، ج 52، ص 122، ح 4.
[9]. الغيبة طوسى، ص 459.
[10]. بحارالانوار، ج 52، ص 146.
[11]. براى مطالعه بيشتر ر.ك: نگارنده، مقاله انقلاب و انتظار، فصلنامه انتظار، ش 2، ص 130.
پرسمان دانشجو
عَلی شاه
عَلی ماه
عَلی راه
عَلی نَصْرُمِن الله
عَلی زِمزِمه ی هَر دِلِ آگاه
عَلی عِینِ یَقینْ است
عَلی بَر هَمه ی خَلْقْ امیرالْمؤمِنینْ است
عَلی کاشِفِ هَر غَم
عَلی بَر هَمه مَرْحَمْ
عَلی ذِکْرِ لَبِ عیسی بن مَرْیَمْ
عَلی هَستی خاتَمْ
عَلی بَرگِ بَراتِ هَمه ی خَلْقْ ز آتَش و جَهَنَّمْ
عَلی اصلِ وجودْ است
عَلی روی سُجودْ است
عَلی مَعدَنِ جودْ است
عَلی رازونیازْ است
عَلی سوزو گُدازْاست
عَلی مَحْرَمِ راز است
عَلی مُهرِ قبولی نَماز است
عَلی بَرْگ و بَراتْ است
عَلی حَجُّ زَکاتْ است
عَلی تَجَلّی صفاتْ است
عَلی بابِ نِجاتْ است
عَلی حَیّ و مَماتْ است
عَلی رَمْز عُبور و مُرور از روی صراط است
عَلی ساقی کوثَر که هَمان آب حیات است
فَقَط حِیدَرِ کَرّار امیر الْمؤمِنینْ است…
خصوصیات یاران حضرت مهدی (علیه السلام)در قرآن
· خدا آنان را دوست دارد
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِینَ ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! هر کس از شما، از دین خود باز گردد (به خدا زیانی نمی رساند) خداوند جمعیتی را می آورد که آن ها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند؛ در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند.[92]
حضرت صادق (علیه السلام) درباره این آیه فرمودند: همانا اصحاب و یاران صاحب این امر (امام زمان (علیه السلام)) برایش محفوظند، و اگر همه مردم از بین بروند (کافر شوند یا بمیرند) خداوند یارانش را خواهد آورد و ایشان کسانی اند که خداوند (عزوجل) درباره ایشان فرموده: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یرْتَدَّ مِنکُمْ … .[93]
چنانکه در این آیه شریفه ذکر شده است خداوند یاران امام زمان را دوست دارد زیرا آن ها کسانی هستند که به حقیقت توحید راه یافته اند[94] و به کمالاتی نائل گشته اند که قابلیت یاری امام زمان (علیه السلام) را پیدا کرده اند.
· به بهترین صورت هدایت می شوند.
وَیزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی ؛ کسانی که در راه هدایت گام نهادند، خداوند بر هدایتشان می افزاید.[95]
امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه شریفه فرمودند: در روز ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) خداوند بر هدایت پیروان حضرت مهدی (علیه السلام) می افزاید زیرا آنان حضرت مهدی (علیه السلام) را رد نمی کنند و انکار نمی نمایند یعنی به خاطر پیروی از حضرت ولی عصر (علیه السلام) بر هدایتشان افزوده می شود.[96]
· امتحان می شوند
إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیسَ مِنِّی ؛ همانا خداوند شما را به وسیله یک نهر آب آزمایش می کند؛ آن ها که (به هنگام تشنگی) از آن بنوشند، از من نیستند.[97]
امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه چنین می فرمایند: یاران طالوت به آن نهر امتحان شدند که خدای تعالی درباره اش فرموده:إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیسَ مِنِّی و همانا اصحاب قائم (علیه السلام) نیز به مانند آن آزمایش خواهند شد.[98]
ابتلا و آزمایش در سپاه طالوت به این علت بود که مؤمنین واقعی مشخص گردند ونتیجه آزمایش این شد که بیشتر سپاهیان طالوت در امتحان مردود شدند در سپاه حضرت مهدی (علیه السلام) نیز چنین امتحان دشواری صورت می گیرد که یاران و مؤمنین خالص ایشان شناخته شوند.
· هرگز از او برنمی گردند
فَإِن یکْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَکَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّیسُواْ بِهَا بِکَافِرِینَ ؛ پس اگر این قوم (پیامبران و هدایت یافتگان بفرض) نسبت به (نبوّت و کتاب خدا) کفر ورزند (آئین حق زمین نمی ماند؛ زیرا) افراد دیگری را نگهبان آن می سازیم که هرگز نسبت به آن کافر نشوند.[99]
از فرمایشی از امام صادق (علیه السلام) ذیل این آیه چنین استفاده می شود که یاران امام زمان (علیه السلام) برایش محفوظند و هیچ گاه از دین حق برنمی گردند[100] و قلب هایشان در دین چون آهن محکم و استوار است، و به چنان مرتبه ای می رسند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آنان را برادران خود می خواند.
· از سراسر عالم به یاری مهدی (علیه السلام) می آیند
فَاسْتَبِقُواْ الْخَیرَاتِ أَینَ مَا تَکُونُواْ یأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعًا ؛ پس به کارهای نیک سبقت و پیشی بگیرید، هر کجا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد.[101]
امام باقر (علیه السلام) درباره این آیه چنین فرمودند: خیرات (در این آیه) ولایت است و منظور از ( أَینَ مَا تَکُونُواْ یأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعًا ) اصحاب قائم (علیه السلام) است که سیصد و (سیزده) نفرند، به خدا سوگند امت معدوده ایشانند… که همچون ابرهای پاییزی در یک ساعت جمع خواهند شد و در خدمتش مهیا می شوند و همگی در مکه در محضر آن حضرت صبح می کنند.[102]
· زنده شدن دوباره (رجعت)
وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَیمَانِهِمْ لاَ یبْعَثُ اللّهُ مَن یمُوتُ بَلَی وَعْدًا عَلَیهِ حَقًّا وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یعْلَمُونَ ؛ (مشرکان) سوگندهای شدیدی به خدا یاد کردند که هرگز خداوند کسی را که بمیرد زنده نخواهد کرد! آری این وعده قطعی خداست (که مردگان را زنده می گرداند) ولی بیشتر مردم نمی دانند.[103]
ابوبصیر می گوید به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: این که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: ( و اقسموا بالله…) منظور چیست؟
فرمودند: ای ابوبصیر در این باره چه می گویی؟ گفتم: مشرکین می پندارند و سوگند می خورند که خداوند هرگز مردگان را زنده نخواهد کرد.
حضرت فرمودند: مرگ بر کسی که چنین سخنی می گوید، از آن ها بپرس که آیا مشرکین به الله قسم می خورند یا به لات و عزّی؟
ابوبصیر می گوید: گفتم: فدایت شوم پس برایم معنی این آیه را بیان فرمایید.
امام فرمودند: ای ابوبصیر! هنگامی که قائم ما به پا خیزد، خداوند گروهی از شیعیان ما را برای او برانگیزد و آنان را زنده گرداند (که آماده نبرد در رکاب حضرت مهدی (علیه السلام) می باشند) پس وقتی شیعیان ما خبر زنده شدند آنان را برای هم نقل می کنند دشمنانی که این خبر را شنوند، شیعیان را به شدّت تکذیب می کنند و می گویند: والله این ها که شما می گویید زنده نشده و نخواهند شد تا روز قیامت، پس خداوند گفتار آن ها را حکایت کرده می فرماید: وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَیمَانِهِمْ لاَ یبْعَثُ اللّهُ مَن یمُوتُ.[104]
· گروهی از قوم موسی (علیه السلام)
وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یعْدِلُونَ ؛ و از قوم موسی، گروهی هستند که به سوی حق هدایت می کنند؛ و به آن باز می گردند.[105]
امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه شریفه فرمودند:
هرگاه قائم (علیه السلام) از پشت این بیت (خانه کعبه) ظاهر شود، خداوند با او بیست و هفت مرد را برمی انگیزد (برای یاری کردن امام زمان (علیه السلام) آنان را زنده می کند) پانزده نفر آنان از قوم حضرت موسی (علیه السلام) هستند که خدای تعالی در باره آن ها می فرماید: وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یعْدِلُونَ ؛ آنان که به حق قضاوت می کنند و به آن باز می گردند) هفت تن از اصحاب کهف، یوشع وصی حضرت موسی، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسی، ابودجانه انصاری و مالک اشتر.[106]
[92] - سوره مائده، آیه 54.
[93] - کتاب الغیبة: ص 170 المحجة: ص 118.
[94] - روزگار رهایی: ص 414.
[95] - سوره مریم، آیه 76.
[96] - اصول کافی: ج 1، ص 431.
[97] - سوره بقره، آیه 249.
[98] - الغبیة: ص 316 – المحجة: ص 440 .
[99] - سوره انعام، آیه 89.
[100] - عیاشی: ج 1، ص 355.
[101] - سوره بقره، آیه 148.
[102] - غیبت نعمانی: ص 312 و 313.
[103] - سوره نحل، آیه 38.
[104] - روضه کافی: ص 50.
[105] - سوره اعراف، آیه 159.
[106] - تفسیر عیاشی: ج 2، ص 32.
حوزه نت
تفاوتهای دعای عرفه نسبت به سایر ادعیه مأثور از ائمه معصومین علیهمالسلام چیست و چرا بسیاری از بزرگان تأکید فراوانی بر این دعا و توجه به مفاد آن دارند؟
اگر بخواهیم به دید اعتقادات شیعی به ادعیه نگاه بیندازیم و از روایات و آیات هم برای همین منظور کمک بگیریم، باید گفت که دعاها نور واحد هستند؛ چراکه اولاً همهی دعاها به انسانها تعلیم چگونه دعا کردن را میدهند. انسانها نمیدانند چگونه دعا کنند و نمیدانند از خداوند چه بخواهند، اما صاحبان این دعاها آگاه به شهود و غیب و ظاهر و باطن انسان بودند و میدانستند انسان توان بیان دعایی که او را به نقطهی قبولی حضرت حق برساند، ندارد. انسانها گاهی ممکن است دعا کنند، اما چیزی را بخواهند که به مصلحت آنها نیست یا چیزی را بخواهند که دنیا ظرفیت تحقق آن را ندارد. در بعضی موارد نیز چیزی را مسئلت میکنند که در نهایت امر، نه به نفع خود آنهاست، نه به نفع خانوادهشان و نه اطرافیان آنها. به همین دلیل، باید بگوییم که تمامی ادعیهی معصومین در این نقطه اشتراک دارند که هدف تمامیشان، تعلیم کیفیت دعا کردن و کیفیت رابطه با پروردگار است.
کارکرد دیگر تمامی دعاها نیز از این قرار است که به شکل عجیبی به انسان امید میدهند و جلوی دلسردی را نسبت به خدا، قیامت و آینده میگیرند. دائماً به انسان کمک میدهند بهسمت حقتعالی، شئون حقتعالی و شناخت مراتب حق حرکت کند.
مایهی حقیقی دعا با قلب و جان و فکر اهلبیت عجین بوده و گویی پروردگار عالم، انتقال حقایق عالم را میان آنها تقسیمبندی کرده است. مثلاً یکی از آنها از وجودش دعای کمیل، دیگری دعای ابوحمزهی ثمالی، دیگری دعای عرفه و دیگری دعای پس از زیارت امام رضا(ع) (که از بهترین دعاهای شیعی است) را ظهور داده است. بنابراین این دعاها یک نور هستند، اما از چهارده چراغ ظهور کردهاند. تمایز آنها نیز متعلق به دعا نیست، بلکه متعلق به آن چهارده نفر است که از نظر زمان با یکدیگر تفاوت داشتهاند، نه از نظر مرتبهی حقیقت. به عبارت دیگر، رسول گرامی اسلام نسبت به سایرین مقدم بوده است (بهلحاظ زمانی) و پس از ایشان امیرالمؤمنین، صدیقهی کبری و… بهترتیب آمدهاند. این نوبت تمایز را نشان میدهد و تفاوتی در هویت وجود ندارد. در روایات نیز داریم که «کلهم نور واحد»، اما با اختلاف در زمان و مناسبتها و ملتها.
کارکرد تمامی دعاها از این قرار است که بهشکل عجیبی به انسان امید میدهند و جلوی دلسردی را نسبت به خدا، قیامت و آینده میگیرند. دائماً به انسان کمک میدهند بهسمت حقتعالی، شئون حقتعالی و شناخت مراتب حق حرکت کند.
اما زمانی که نوبت به حضرت سیدالشهدا رسیده است، ایشان مفصلترین دعا را در بهترین مکان جهان (در صحرای عرفات) خواندند. مقدمهی این دعا را هیچ دعایی ندارد و آنهم تشریح بدن انسان است. امام حسین(ع) برون و درون انسان را بهلحاظ جسمی تشریح میکنند و اگر دعاخوان واقعی این دعا را بخواند، با خواندن آن گره به خالق میخورد و وارد عرصهی شکر و توبه میشود. دعاخوان با مقدمهی این دعا درمییابد که با وجود این همه هزینه از سوی خداوند برای خلق چنین موجودی، چرا اینقدر محدود، گنهکار و ظالم از آب درآمدهام؟ زمانی که انسان دعا را عمیق بخواند، تغییر عمده در او ایجاد میشود.
خبرگذاری فارس
غدیر محور وحدت مسلمین
آیامیدانیدکه شیعه وسنی آیه67سوره مائده رادرموردروزغدیروولايت امیرالمومنین میدانند؟
شیعه:کافی ج1ص290
سنی:شواهدالتنزیل ج1ح 249
ـ آیامیدانیدکه شیعه وسنی آیه55سوره مائده رادربخشیدن انگشتردرنمازوامامت امام علي (ع) میدانند؟
شیعه:نورالثقلین ذيل آيه
سنی: تفسیرابن کثیرذيل آيه
ـ آیامیدانیددرآیه59سوره نساخداوندهمه رابه اطاعت ازحضرت علی (ع) وائمه دستورمیدهد؟
شیعه:کمال الدین ج1ص222
سنی:شواهدالتنزیل ج1ح202
ـ آیامیدانیدکه طبق آیه3سوره مائده تكامل دین بواسطه روزغدیر وجانشینی امام علی(ع)است؟
شیعه:کافی ج1ص290
سنی:شواهدالتنزیل ج1ح211
ـ آیامیدانیدشیعه وسنی آیه7سوره بینه رادرامامت امام علی(ع) میدانندکه بهترین نیکوکاران است؟
شیعه:البرهان ذيل آيه
سنی:الدرالمنثورذيل آيه
ـ آیامیدانیدشیعه وسنی ميگويند:خدادرآیه7سوره رعدامام علی(ع)راهادی امت معرفی كرده؟
شیعه:البرهان ذيل آيه
سنی:مسند احمدجز2ح990
ـ آیامیدانیددرآیه7سوره انبیامنظوراز(اهل ذکر)حضرت علی وامامان میباشند؟
شیعه:تفسیرصافی ذيل آيه
سنی:شواهدالتنزیل ذيل آيه
ـ آیامیدانیدکه شیعه وسنی ميگويندطبق آیه43رعد،دارنده علم قرآن امام علی(ع)میباشد؟
شیعه:کافی ج 1ص229
سنی:شواهدالتنزیل ج1ص400
ـ آیامیدانیددرآيه103آل عمران منظورازچنگ زدن به ریسمان الهي، توسل به ولايت امام علی(ع)وائمه میباشد؟
شیعه:غیبت نعمانی باب2ح2
سنی:شواهدالتنزیل ج1ص168
ـ آیامیدانیدپس ازنزول آیه214شعرا، پیامبردراولین مهمانی اسلام،حضرت علی(ع)راجانشین خودمعرفي کردند؟
شیعه:البرهان ذيل آيه
سنی:مسنداحمدرقم841
ـ آیامیدانیدشیعه وسنی حدیث من كنت مولاه فعلي مولاه رانقل کرده اند؟ازجمله:
شیعه:اصول کافی ج1ص293
سنی:مسنداحمدحنبل جزء 39،ص297،ح18497?
ـ آیامیدانیدپیامبر(ص)به علی(ع)فرمود:توبرای من همانندهارون هستی نسبت به موسی.
شیعه:ارشادمفیدج1ص8
سنی:صحیح بخاری،جز13ح4064
ـ آیامیدانیدپیامبرفرمود:علي ازمنست ومن ازعليم وبعدازمن اوسرپرست هرمومنيست؟
شیعه:مناقب شهرآشوب،ج3،ص51
سنی:سنن ترمذی،جز12رقم3653
ـ آیامیدانیدپیامبرفرمود:امامان بعدازمن فقط12نفرهستند؟
شیعه:عیون اخبارالرضا(ع)ج1ص64ح31
سنی:صحیح مسلم ج9کتاب الاماره ح3393
ـ آیامیدانیدپیامبرفرمود:کسی که بمیردوامام زمانش رانشناسدبه مرگ جاهلیت مرده است؟
شیعه:کافی ج1باب مایجب علی الناس ح2
سنی:مسنداحمدجز34ح 16271
ـ آیامیدانیدپیامبرفرمود:من ازدنیامیروم و2یادگاربزرگ میگذارم:قرآن وعترت.
شیعه:وسائل الشيعه ح33144
سنی:صحیح مسلم جز12رقم 4425
ـ آیامیدانیدپیامبرفرمود:من شهرعلمم وعلی درب ورودی شهراست؟
شیعه:کمال الدین ج1باب22ص241
سنی:مستدرک حاکم نیشابوری جز10رقم 4614
ـ آیامیدانیدپیامبرفرمود:علی باحق است وحق باعلیست؟
شیعه:خصال صدوق ج2ص496
سنی:تاریخ بغدادجز6 باب الیاء ذکرمن اسمه یوسف ص312
سوره اندیشه
* اسمی که خدا به شیعیان اطلاق کرد
و نیز از «محاسن» نقل است که حضرت امام محمد باقر علیهالسلام فرمود: انا مِنَ الرّافِضَة وَ هُوَ مِنّى، قالَها ثَلاثاً.
«من از رافضه هستم و رافضه از من است، این جمله را حضرت سه بار تکرار فرمود.»
و نیز از «محاسن» نقل است از ابو بصیر گوید: به حضرت امام محمد باقر علیهالسلام عرض کردم: فدایت شوم براى ما
اسمى گذاردهاند که به واسطه آن، حاکمان و والیانِ حکومت خون ما و اموال ما را حلال کردهاند و هر گونه عذاب و
شکنجه را در حقّ ما روا مىدارند.
حضرت فرمود: آن اسم چیست؟ عرض کرد: رافضه.
حضرت فرمود: هفتاد نفر از لشکر فرعون جدا شده و بدعتها و سنت هاى فرعون را ترک کردند و به موسى پیوستند و به
اندازهاى مطیع و منقاد اوامر موسى بوده و نسبت به هارون برادر و وصىّ موسى محبت و علاقه داشتند و در راه دین
خدا کوشش می کردند که در میان قوم موسى کسى مانند آنها نبود، قوم موسى آنها را رافضه نام نهادند، خداوند تبارک و
تعالى به حضرت موسى (ع) خطاب کرد: این اسم را براى آنان باقى بدار، من این اسم را به آنها عطا کردهام. اى ابو بصیر
این اسمى است که خدا به شما عنایت فرموده است.»
و در «کافى» نیز از ابو بصیر نظیر این روایت به طور مشروح و مبسوط روایت شده است.
(مشرق)
از کتاب «کافى» نقل است با اسناد خود از جابر بن یزید جعفى (ره) از حضرت امام باقر (ع) که: «جابر گوید: حضرت امام
محمد باقر علیهالسلام به من فرمود: اى جابر آیا براى تشیّع همین بس است که کسى ادعا کند محبت ما اهلبیت را؟!
سوگند به خدا که شیعیان ما نیستند مگر افرادى که تقواى خدا پیشه گیرند و او را اطاعت کنند. شیعیان ما شناخته
نمى شوند مگر به تواضع و خشوع دل، و نگاهدارى امانت، به زیاد یاد خدا کردن، به زیاد روزه گرفتن، نماز خواندن،
احسان به پدر و مادر، مراعات فقراى همسایگان، از حال آنها با خبر بودن، از حال مسکینان و قرض داران و یتیمان با
اطلاع بودن، و به آنها رسیدگى کردن، و در گفتار از راستى تجاوز نکردن، و تلاوت قرآن کردن و زبان را از گفتوگوى با
مردم مگر چیزهایى که راجع به خیر آنها است بازداشتن و افراد امین و مورد اعتماد اقوام خود بودن در همه چیزها.
جابر گوید: عرض کردم اى فرزند رسول خدا ما در امروز کسى را به این صفت که بیان مىفرمایى نمىشناسیم.
حضرت فرمود: اى جابر آراء و مذاهب، فکر تو را خراب نکند و تو را در شک نیاورد. آیا براى انسان همین قدر کافى است
که بگوید: من على را دوست دارم و ولایت امر او را قبول دارم و در عین حال، عمل به دستورات او نکند؟ و اگر کسى
بگوید: من رسول خدا را دوست دارم- با آنکه معلوم است که رسول خدا از على بهتر است- در صورتى که عمل به سنت
رسول خدا(ص) نکند این محبت و دوستى براى او فایدهاى ندارد.
بنابراین تقواى خدا را پیشه سازید، و به آنچه خدا فرموده عمل کنید. بین خدا و کسى قرابت و خویشاوندى نیست،
محبوبترین بندگان در نزد خدا پرهیزکارترین آنهاست، و عاملترین آنها به دستورات خدا. اى جابر سوگند به خدا بندهاى
نمىتواند به خدا نزدیک شود مگر به فرمانبردارى از اوامر او، و با ما چنین قدرت و اختیارى نیست که کسى را از آتش برى
سازیم، و هیچ بندهاى بر خدا نمىتواند حجتى اقامه کند. کسى که مطیع خدا باشد او دوست ماست، و کسى که گناه کند
او دشمن ماست، و کسى را قدرتى نیست که به ولایت ما برسد مگر به عمل صالح و اجتناب از افعال ناپسند.»
(مشرق)
در جلد اول کتاب الکافی صفحه 348 روایتی از امام محمد باقر(ع) نسبت به ضعف محمد بن حنفیه در
قبال امامت امام سجاد(ع) نقل شده است، به این صورت که به حضرت گفت «ولادت من از علی(ع)
است و از نظر سِنّی و قدمت از تو که جوان هستی در امر امامت شایستهترم، پس در موضوع وصایت و
امامت با من مخالفت و محاجّه نکن». امام سجاد(ع) او را دعوت به تقوای الهی کرد و زمانی که حنفیه
قانع نشد، امام(ع) حجرالاسود را به عنوان حَکم قرار داد.
پس امام علیّ بن الحسین(ع) به حنفیه فرمودند «سنگ را بخوان و او نیز این کار را انجام داد، ولی
صدایی از حجرالاسود در نیامد. امام(ع) فرمودند:« ای عمو اگر تو وصیّ و امام بودی حجرالاسود
پاسخت را میداد. محمد بن حنفيّه به حضرت عرض کرد: تو ای برادرزادهام از خدا درخواست کن و دعا
کن.
امام علیّ بن الحسین(ع) از خدا آنچه را میخواست، درخواست کرد و سپس خطاب به حجرالاسود
فرمود: از تو میخواهم به حقّ کسی که در تو میثاق انبیاء و عهد اوصیاء و پیمان همه مردم را قرار داده
است، به من از وصیّ و امام بعد از حضرت امام حسین(ع) خبر بدهی. در این زمان حجرالاسود به
حرکت درآمد به طوری که نزدیک بود از محلّ خود کنده شود، خداوند او را به زبان عربیِ روشن به نطق
آورد و گفت: خداوندا وصایت و امامت بعد از امام حسین(ع) به علی بن الحسین بن ابیطالب و فرزند
فاطمه دختر رسول الله(ص) میرسد. محمّدبن حنفیه با دیدن این صحنه ازسخن خود منصرف شد و
ولایت امام سجّاد(ع) را پذیرفت». (کافی، ج 1، ص 348 ) طبق این روایت میبینیم که حتی سنگی که
با عنوان حجرالأسود در کعبه به کار گرفته شده است، یادآور امامت و ولایت اهل عترت(ع) است.
(مشرق)
برکات حج و عمره در بیان حضرت سجاد علیه السلام
عمره همانند حج دارای آثار و برکات زیاد، و اخبار در فضیلت آن فراوان است. در حدیثی از حضرت زین
العابدین امام سجاد علیه السلام نقل است که فرمودهاند: حُجُّوا و اعتَمِرُوا تَصِحّ اجسامُکُم و تتَّسِع
ارزاقُکُم و یَصلُح اِیمانُکم و تُکفَوا مَؤُونَةَ الناس و مَؤُونَةَ عِیالاتِکُم (وسائل الشیعه؛ ج 11، باب وجوب الحج
و شرائطه، باب وجوبه علی کل مکلف مستطیع، ح 14126)
بنا به فرمایش حضرت؛ حج و عمره؛ سلامت اجسام، وسعت ارزاق و استحکام ایمان و کفایت از
مؤونه مردم و خانواده را برای انسانها به ارمغان میآورد.
موسسه امام خمینی (ره)
یکی از روشهای اثبات معنی (مولی) در حدیث غدیر
پس از ایاد خطبه غدیر؛ حسان بن ثابت قصیده ای سرود و معنی مولی را کاملا حلاجی نموده و توضیح داد که بعدها جای اشکال و ایراد برای مغرضین باقی نماند آنجا که گوید:
فقال له قم یا علی و اننی
رضیتک من بعدی اماما و هادیا
در این بیت از قول پیغمبر میگوید که:
فرمود یا علی برخیز که من پسندیدم ترا بعد از خود (برای امت) امام و هدایت کننده باشی.
اگر مولا به معنی دوست و ناصر بود پیغمبر صلی الله علیه و آله به حسان اعتراض میکرد و می فرمود: من کی گفتم علی امام و هادی است؟ گفتم علی دوست و ناصر است
ولی می بینیم رسول اکرم صلی الله علیه و آله نه تنها اعتراض نکرد بلکه فرمود: همیشه مؤید به روح القدس باشی و قصیده حسان و اشعار دیگران که در این مورد سروده اند در کتب معتبر اهل سنت قید شده است.
امام جواد(ع)فرمود : آیا میدانی شیعه ما کیست؟
يكى از شيعيان كه بسيار خوشحال به نظر مى رسيد، به حضور امام جواد (ع ) آمد، حضرت به او
فرمود: (چرا اين گونه تو را شادمان مى نگرم ؟)
او عرض كرد: (اى پسر رسول خدا(ص ) از پدرت شنيدم مى فرمود: سزاوارترين روز براى شادى
كردن ، آن روزى است كه خداوند به انسان توفيق نيكى كردن و انفاق نمودن به برادران دينى دهد،
امروز ده نفر از برادران دينى كه فقير و عيالمند بودند از فلان جا و فلان جا نزد من آمدند و من به هر
كدام فلان مقدار پول و خوار و بار دادم ، از اين رو خوشحال هستم ).
امام جواد (ع ) فرمود: (سوگند به جانم ، سزاوار است كه تو خوشحال باشى ، اگر عمل نيك خود
را (حبط و پوچ ) نساخته باشى و يا بعدا حبط و پوچ نكنى .
او عرض كرد: (با اينكه من از (شيعيان خالص ) شما هستم ، چگونه عمل نيكم را حبط و پوچ مى
كنم ؟)
امام جواد (ع ) فرمود: همين سخنى كه گفتى ، كارهاى نيك و انفاقهاى خود را حبط و پوچ نمودى
(يعنى ادعاى شيعه خالص بودن ، كار ساده اى نيست ).
او عرض كرد: چگونه ؟ توضيح بدهيد.
امام جواد (ع ) فرمود: اين آيه را بخوان :
يا ايهاالذين آمنوا لاتبطلوا صدقاتكم بالمن والاذى : (اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بخششهاى خود
را با منت و آزار،
باطل نسازيد) (125).
او عرض كرد: من به آن افراد يكه صدقه دادم ، منت بر آنها نگذاشتم و آنها را آزار ننمودم .
امام جواد (ع ) فرمود: خداوند فرموده : لاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى (بخششهاى خود را با منت
و آزار، باطل و پوچ نسازيد) نفرموده تنها منت و آزار بر آنانكه مى بخشيد، بلكه خواه منت و آزار بر
آنان باشد يا ديگران ، آيا به نظر تو آزار به آنان (بخشش گيرندگان ) شديدتر است ، يا آزار به
فرشتگان مراقب اعمال تو فرشتگان مقرب الهى و يا آزار به ما؟
او عرض كرد: بلكه آزار به فرشتگان و آزار به شما، شديدتر است . امام جواد (ع ) فرمود: (تو
فرشتگان و مرا آزار دادى و بخشش خود را باطل نمودى !).
او عرض كرد: چرا باطل كردم ؟ و شما را آزار دادم ؟
امام جواد (ع ) فرمود: اين كه گفتى : چگونه باطل نمودم با اينكه من از شيعيان خالص شما
هستم ؟ (همين ادعاى بزرگ ، ما را آزار داد).
سپس فرمود: (واى بر تو! آيا مى دانى شيعه خالص ما كيست ؟ شيعه خالص ما (حزبيل ! مؤمن
آل فرعون ، و (حبيب نجار) صاحب يس (126) و سلمان (ره ) و ابوذر(ره ) و مقداد (ره ) و عمار(ره )
هستند، تو خود را در صف اين افراد برجسته قرار دادى و با اين ادعا فرشتگان و ما را آزردى ).
آن مرد به گناه و تقصير خود اعتراف كرد و استغفار و توبه نمود و عرض كرد: (اگر نگويم شيعه خالص
شما هستم پس چه بگويم ؟)
امام جواد (ع ) فرمود: (بگو من از دوستان شما هستم ، دوستان شما را دوست دارم و دشمنان
شما را دشمن دارم ).
او چنين گفت ، واز گفته قبل ، استغفار كرد، امام جواد (ع ) فرمود: (اكنون پاداش بخششهاى تو به
تو بازگشت نمود و حبط و بطان آنها برطرف گرديد) (1).
اسناد :
1.بحارالانوار(علامه مجلسی)، ج 68 ص 159(1)
اللهم صلي علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
سایت جامع سربازان اسلام
تناقضات قرآن !!
((اسحاق بن حنين كندى )) از فلاسفه بزرگ عرب است . وى نصرانى بود، و مانند پدرش حنين بن
اسحاق از فيلسوفان مشهورى است كه به واسطه آشنايى با زبان يونانى و سريانى ، فلسفه
يونان را به عربى ترجمه كردند. فرزند وى ، يعقوب بن اسحاق نيز بزرگترين حكيم عرب است ، و هر
دو نزد خلفاى عباسى با عزت و احترام مى زيستند.
(كندى ) فيلسوف نامى عراق در زمان
خويش دست به تاءليف كتابى زد كه به نظر خود تناقضات قرآن را در آن گرد آورده بود. اسحاق
كندى چون با فلسفه و مسائل عقلى و افكار حكماى يونان سروكار داشت ، طبق معمول با حقايق
آسمانى و موضوعات دينى چندان ميانه اى نداشت و به واسطه غرورى كه بيشتر فلاسفه در خود
احساس مى كنند، بايد بدبينى و ديده حقارت به تعاليم مذهبى مى نگريست . اسحاق كندى آن
چنان سرگرم كار كتاب ((تناقضات قرآن )) شده بود، كه به كلى از مردم كناره گرفته و پيوسته در
منزل خود با اهتمام زياد به آن مى پرداخت .
روزى يكى از شاگردان او در سامره به حضور امام حسن عسكرى عليه السلام شرفياب شد.
حضرت به وى فرمود: در ميان شاگردان اسحاق كندى
يك مرد رشيد و با شهامتى پيدا نمى شود كه اين مرد را از كارى كه پيش گرفته باز دارد؟ شاگرد
مزبور گفت : ما چگونه مى توانيم در اين خصوص به وى اعتراض كنيم ، يا در مباحث علمى ديگرى
كه استادى چون او بدان پرداخته است ايراد بگيريم ؟ او استاد بزرگ و نامدارى است و ما توانايى
گفتگوى با او را نداريم . حضرت فرمود: اگر من چيزى به تو القا كنم ، مى توانى به او برسانى و
درست به وى حالى كنى ؟ گفت : آرى .
فرمود: برو نزد استادت و با وى گرم بگير و تا مى توانى در اظهار ارادت و اخلاص و خدمت گذارى
نسبت به او كوتاهى نكن ، تا جايى كه كاملا مورد نظر وى واقع شوى و او هم لطف و عنايت
خاصى نسبت به تو پيدا كند. وقتى كاملا با هم ماءنوس شديد، به وى بگو: مسئله اى به نظرم
رسيده است و مى خواهم آن را از شما بپرسم . خواهد گفت : مسئله چيست ؟ بگو: اگر يكى از
پيروان قرآن كه با لحن آن آشنايى دارد از شما سؤ ال كند، آيا امكان دارد كلامى كه شما از قرآن
گرفته و نزد خود معنى كرده ايد، گوينده آن ، معنى ديگرى از آن را اراده كرده باشد؟ او خواهد گفت
:آرى اين امكان هست و چنين چيزى از نظر عقل جايز است . چون او مردى است كه درباره آنچه
مى شنود و مى انديشد، و مورد توجه قرار مى دهد.
آنگاه به وى بگو: شايد خداوند آن قسمت از قرآن را كه شما نزد خود معنى كرده ايد، عكس آن را
اراده نموده باشد، و آنچه پنداشته ايد معنى آيه و مقصود خداوند كه گويند آن است نباشد. و شما
برخلاف واقع معنى كرده باشيد..!!
شاگرد مزبور از نزد حضرت رخصت خواست و رفت به خانه استاد خود اسحاق كندى و طبق دستور
حضرت عسكرى عليه السلام با وى مراوده زياد نمود تا ميان آنان انس كامل برقرار گرديد. روزى از
فرصت استفاده نمود و موضوع را به همان گونه كه حضرت تعليم داده بود با وى در ميان گذارد.
همين كه فيلسوف نامى پرسش شاگرد را شنيد، فكرى كرد و گفت : يك بار ديگر سؤ ال خود را
تكرار كن ! شاگرد سؤ ال خود را تكرار نمود استاد فيلسوف مدتى درباره آن انديشيد و ديد كه از نظر
لغت و عقل چنين احتمالى هست ، و ممكن است آنچه وى از فلان آيه قرآن فهميده و پنداشته
است كه با آيه ديگر منافات دارد. منظور صاحب قرآن غير از آن باشد.
سرانجام فيلسوف نامبرده شاگرد دانشمند خود را مخاطب ساخت و اين گفتگو ميان آنها واقع شد.
فيلسوف : بگو اين سؤ ال را چه كسى به تو آموخت ؟
شاگرد: به دلم خطور كرد.
فيلسوف : نه ! چنين نيست ، اين گونه سخن از مانند چون تويى سر نمى زند، تو هنوز به آن
مرحله نرسيده اى كه چنين مطلبى را درك كنى راست بگو آن را از كجا آورده اى و از چه كسى
شنيدى ؟
شاگرد: اين موضوع را حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام به من آموخت ، و امر كرد آن را با
شما در ميان بگذارم .
فيلسوف : اكنون حقيقت را اظهار داشتى ، آرى اين گونه مطالب فقط از اين خاندان صادر مى گردد.
سپس فيلسوف بزرگ عراق آنچه درباره تناقضات قرآن نوشته ، و به نظر خود به كتاب آسمانى
مسلمانان ايراد گرفته بود همه را جمع كرد و در آتش افكند و طعمه حريق ساخت .
سربازان اسلام
دلايل امامت امام باقر (ع )
1ـ در وصـيـّت امـيـرمـؤ مـنـان عـلى (عـليـه السلام ) به فرزندانش ، نام امام باقر (عليه السلام )
آمده و به او سفارش شده است .
2ـ مـطـابـق روايـات (كـه يـك نـمـونـه آن در جـريـان جـابـر، ذكـر شـد) رسول خدا( صلّى اللّه عليه و
آله و سلّم ) نام او راذكر كرده و به عنوان ((باقرالعلوم )) (شكافنده علوم ) ياد نموده است .
3 ـ در ((حـديـث لَوْح )) مـطـابـق نـقـل عـلمـاى شـيـعـه ، آمـده اسـت كـه جـبـرئيـل آن را از
بـهـشـت بـه حـضـور رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليه و آله و سلّم ) آورد و رسـول خـدا (صـلّى اللّه
عليه و آله و سلّم ) آن را به فاطمه ـ سلامُ اللّه عَلَيْها ـ داد و در آن ((لَوْح )) نام همه دوازده امام
(عليهم السلام ) نوشته شده است و در آن نام ((محمّد بن على )) (امام باقر) به عنوان امام بعد از
پدرش ، خاطرنشان شده است .
4 ـ نـيـز از عـلمـاى شيعه نقل شده است كه خداوند ((نامه مهر شده ))اى كه داراى دوازده مهر
بـود، براى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرستاد و به پيامبر (صلّى اللّه عـليـه و آله و
سلّم ) فرمان داد كه آن را به اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بسپارد و به او دسـتـور دهـد كـه
اوليـن مـهـر آن را بـشـكـنـد و طـبـق دسـتـورهـاى آن عـمـل كـنـد و هنگام مرگش آن را به فرزندنش
حسن (عليه السلام ) بسپارد و به او دستور دهـد مـهـر دوّم را بـشـكـند و به دستورات آن عمل كند
و هنگام مرگش آن را به برادرش حسين (عـليـه السـلام ) بـدهـد و بـه او دسـتـور دهـد كـه مـهـر
سوّم را بشكند و به دستورات آن عـمل نمايد و هنگام مرگش آن را به پسرش علىّ بن حسين
(عليهماالسلام ) بسپارد و به او دسـتـور دهـد كـه مـهـر چـهـارم را بـشـكـنـد و بـه دسـتـورات آن
عـمـل نـمـايـد و هـنگام مرگش آن را به پسرش ((محمّد بن على )) امام باقر (عليه السلام )
بـسـپارد و به ترتيب مذكور به او دستور دهد كه هنگام مرگش آن را به پسرش بسپارد تا به آخرين
امام برسد.
5 ـ روايـات بـسـيـارى از امـيـرمـؤ مـنـان و امـام حسن و امام حسين و امام سجّاد (عليهم السلام )
نقل شده است كه به امامت امام باقر (عليه السلام ) بعد از پدرش صراحت دارد.
6ـ و روايـات بـسـيـارى را سـايـر راويـان در فـضـايـل آن حـضـرت نـقـل كرده اند كه ذكر آنها به طول
مى انجامد و در اين كتاب كه بنايش بر اختصار است ، به همين مقدار مذكور كه بيانگر معانى همان
روايات است ، كفايت مى شود.
سربازان اسلام
نامه امام حسین علیه السلام به محمد حنفیه
«و اني لَم أَخرُج أَشِراً وَ لابَطراً وَ لامُفسِداً وَ لاظالِماً
و اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فِي امّة جدّي
أُرِيدُ أَن آمُر بِالمَعرُوفِ وَ أَنهي عَنِ المُنكَرِ وَ أَسيرَ بِسيرَةِ جَدّي وَ أبي علي بن ابيطالب
فمَن قَبِلَني بِقَبُولِ الحَقِّ فَاللّه أولي بِالحَقِّ و َمَن رَدّ عَلَيِّ هذا أَصبِرُ حَتّي يقضِيَ اللّهُ بيني و بين القَومِ وَ هُوَ خَيرُالحاكِمِينَ
وَ هذِهِ وَصِيَّتي اِلَيكَ يا أَخي! وَ ما تَوفِيقي اِلّا بِاللّه عَلَيهِ توكلت وَ اِليهِ أُنِيب».(مقتل خوارزمي، ج 1، ص 188)
ترجمه:
من نه از روي خودخواهي و يا براي خوشگذراني و نه براي فساد و ستمگري از شهر خود بيرون آمدم،
بلكه هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهي از منكر و خواستهام از اين حركت، اصلاح مفاسد امت و احياي سنت و قانون جدم، رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم، علي بن ابي طالب عليه السلام است
. پس هر كس اين حقيقت را از من بپذيرد (و از من پيروي كند) راه خدا را پذيرفته است و هر كس رد كند (و از من پيروي نكند) من با صبر و استقامت (راه خود را) در پيش خواهم گرفت تا خداوند در ميان من و بني اميّه حكم كند كه او بهترين حاكم است
این است وصيت من به تو و توفيق از طرف خداست. بر او توكل ميكنم و برگشتم به سوي اوست.»
قلم مهر
15بلابرای کسی که نمازراسبک بشمارد
عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ فَاطِمَةَ ابْنَةِ سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ ص وَ عَلَى أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا،
أَنَّهَا سَأَلَتْ أَبَاهَا مُحَمَّداً صلي الله عليه و آله و سلم فَقَالَتْ: يَا أَبَتَاهْ مَا لِمَنْ تَهَاوَنَ بِصَلَاتِهِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ ؟
قَالَ: يَا فَاطِمَةُ! مَنْ تَهَاوَنَ بِصَلَاتِهِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ، ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِخَمْسَ عَشْرَةَ خَصْلَةً،
سِتٌّ مِنْهَا فِي دَارِ الدُّنْيَا وَ ثَلَاثٌ عِنْدَ مَوْتِهِ وَ ثَلَاثٌ فِي قَبْرِهِ وَ ثَلَاثٌ فِي الْقِيَامَةِ إِذَاخَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ.
فَأَمَّا اللَّوَاتِي تُصِيبُهُ فِي دَارِ الدُّنْيَا:
فَالْأُولَى يَرْفَعُ اللَّهُ الْبَرَكَةَ مِنْ عُمُرِهِ
وَ يَرْفَعُ اللَّهُ الْبَرَكَةَ مِنْ رِزْقِهِ
وَ يَمْحُو اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سِيمَاءَ الصَّالِحِينَ مِنْ وَجْهِهِ
وَ كُلُّ عَمَلٍ يَعْمَلُهُ لَا يُؤْجَرُ عَلَيْهِ
وَ لَا يَرْتَفِعُ دُعَاؤُهُ إِلَىالسَّمَاءِ
وَ السَّادِسَةُ لَيْسَ لَهُ حَظٌّ فِي دُعَاءِ الصَّالِحِينَ.
وَ أَمَّا اللَّوَاتِي تُصِيبُهُ عِنْدَ مَوْتِهِ:
فَأُولَاهُنَّ أَنَّهُ يَمُوتُ ذَلِيلًا
وَ الثَّانِيَةُ يَمُوتُ جَائِعاً
وَ الثَّالِثَةُ يَمُوتُ عَطْشَاناً فَلَوْ سُقِيَ مِنْ أَنْهَارِ الدُّنْيَا لَمْ يَرْوَ عَطَشُهُ.
وَ أَمَّا اللَّوَاتِي تُصِيبُهُ فِي قَبْرِهِ:
فَأُولَاهُنَّ يُوَكِّلُ اللَّهُ بِهِ مَلَكاً يُزْعِجُهُ فِي قَبْرِهِ
وَ الثَّانِيَةُ يُضَيَّقُ عَلَيْهِ قَبْرُهُ
وَ الثَّالِثَةُ تَكُونَ الظُّلْمَةُ فِي قَبْرِهِ.
وَ أَمَّا اللَّوَاتِي تُصِيبُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ:
فَأُولَاهُنَّ أَنْ يُوَكِّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَكاً يَسْحَبُهُ عَلَى وَجْهِهِ وَ الْخَلَائِقُ يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ
وَ الثَّانِيَةُ يُحَاسِبُهُ حِسَاباً شَدِيداً
وَ الثَّالِثَةُ لَا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ لَا يُزَكِّيهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أليم!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فاطمه ی زهرا سلام الله علیها از پدر بزرگوارش پرسید :پدرجان سزای كسی كه نماز را سبك بشمارد چیست ؟
پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود ” ای فاطمه هر مرد و زنی كه نماز را سبك شمارد به 15 بلا دچار می شود شش بلا در دنیا ،
سه بلا هنگام مرگ ، سه بلا در قبر و سه بلادر قیامت؛
امّا شش بلای دنیا:
1.خداوند بركت را از عمرش بر میدارد
2. خداوند بركت را از روزیش بر میدارد
3.سیمای صالحین از چهره اش محو میشود
4.در برابر اعمال نیكش پاداش نمیگیرد
5.دعایش به آسمان نمی رود و مستجاب نمیشود
6.از دعای صالحین بهره مند نمیگردد
امّا سه بلای هنگام مرگ:
1.گرسنه جان میدهد
2.تشنه میمیرد و اگر آبهای تمام نهرهای عالم را به او بدهند سیراب نمیشود
3.خوار و ذلیل میمیرد.
امّا سه بلای قبر:
1.خداوند فرشتهای را در قبر بر او میگمارد تا همواره آزارش دهد
2.قبرش تنگ میگردد
3. ظلمت و تاریكی قبرش را فرا میگیرد.
امّا سه بلای آخرت:
1.خداوند فرشتهای را میگمارد تا او را در برابر چشم مردم به صورت روی زمین بكشد
2.حسابرسیاش سخت میشود
3.خداوند در قیامت به نظر لطف به او نگاه نکرده، پاكش نمیكند و عذابی دردناك خواهد داشت!
فلاح السائل و نجاح المسائل ؛ ؛ ص22
قلم مهر
16ویژگی منافقان در نهج البلاغه
در طول تاریخ همواره بشریت با بیماری اخلاقی «نفاق» درگیر بوده، آسیبهای زیادی از این طریق متحمل شده و اثرات زیانبار این مرض مهلک در جوامع بشری، مشهود بوده است و هرچه پیش میرویم قربانیان بیشتری میگیرد.
در اهمیت بحث نفاق همین بس که سورهای ویژه آن در قرآن آمده است.
هشدارهای مکرر مولای متقیان علی(علیه السلام) که خود قربانی توطئههای شوم آنان بود و با تمام وجود، مکر و حیلههای آنها را لمس میکرد، مۆید دیگری بر اهمیت مطلب است که باید پرده از باطن منافقان برداشت و توجه مردم را به واقعیت زشت و پلید آنها جلب کرد.
اوصاف منافقین
امیرالمۆمنین علی(علیه السلام) در «نهج البلاغه» ویژگی ها و صفات بسیار دقیقی را برای اهل نفاق ذکر فرموده است که برای شناخت منافقان، به ویژه در عصر حاضر، بسیار لازم و ضروری است:
1. گمراهی: اولین صفتی که مولای متقیان علی(علیه السلام) برای اهل نفاق میشمارد گمراهی است. اینان هم خود گمراه هستند و هم دیگران را به وادی گمراهی میکشانند: «فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ؛2 اینان گمراه و گمراه کنندهاند.»
2. لغزش و خطاکاری: ویژگی دوم خطاکاری و به خطا اندازی است. اینان در مسیر حق هم خودشان دچار لغزش و خطا شدهاند و هم دیگران را به لغزشگاه سوق میدهند: «وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ؛3 منافقان لغزشکار و لغزانندهاند.»
تفاوت بین «ضالّون» و «زالّون» این است که اولی به کسانی اشاره دارد که آگاهانه در گمراهی گام مینهند و دومی اشاره به کسانی است که اشتباه و خطای فراوان دارند. آری! چون منافقان از نور علم و ایمان بیبهرهاند، اشتباهات آنها نیز فراوان است.4
3. رنگ به رنگ شدن: منافق در زندگی و اعتقادات خویش دائم دچار تردید است و هیچ استواری و ثباتی ندارد و پایبند به هیچ مکتب و عقیدهای نیست و به اصطلاح «نان را به نرخ روز میخورد». به همین خاطر در معاشرت خود با دیگران، به اقتضای زمان، هر روز به رنگی در میآید تا منافع نامشروع خود را از این طریق تأمین کند.
و امیرالمۆمنین(علیه السلام) آنها را این گونه توصیف مینماید: «یَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ یَفْتَنُّونَ افْتِنَانا؛ً5 به رنگهای گوناگون در میآیند و فتنههای گوناگون به پا میکنند.»
منافق برای فرار و مخفی کردن عیوب خویش، با پرده دری و رسوا ساختن طرف مقابل، آبرویش را میریزد و عیوب او را در جمع فاش میکند همچنان که حضرت امیر(علیه السلام) میفرماید: «وَ إِنْ عَذَلُوا کشَفُوا؛ و اگر به انتقاد پردازند، پرده دری میکنند»
4. آمادگی و کمین برای فریفتن: آنها تکیهگاه ثابتی ندارند و هر روز و در هر شرایطی وسیله و راه و روش خاصی که برای خودشان امکانپذیر و برای مخاطبین قابل قبول باشد، بر میگزینند: «وَ یَعْمِدُونَکمْ بِکلِّ عِمَادٍ وَ یَرْصُدُونَکمْ بِکلِّ مِرْصَادٍ؛6 منافقین از هر وسیله پیدا و پنهان برای ضربه زدن به شما استفاده میکنند و در هر کمینگاهی به کمین شما مینشینند.»
5. بیماردلی و ظاهرآرایی: طبق فرمایش امیرمۆمنان(علیه السلام) منافقین همواره ظاهری پاک و آراسته و در عین حال باطنی ناپاک و فاسد دارند: «قُلُوبُهُمْ دَوِیَّه وَ صِفَاحُهُمْ نَقِیَّه؛7 آنان در دل بیمار و در ظاهر آراستهاند».
6. حرکتهای پنهانی: یکی دیگر از صفات منافق حرکت در خفا و دور از چشم دیگران است. امیرمۆمنان(علیه السلام) میفرماید: «یَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ یَدِبُّونَ الضَّراءَ؛8 در پنهانی گام بر میدارد و همانند بیماری، در بدن نفوذ مینمایند.»
7. گفتارشان درمان، کردارشان درد بیدرمان: امام علی(علیه السلام) میفرماید: «وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاءُ؛9 توصیفشان درمان و سخنانشان شفابخش است؛ ولی عملشان درد درمان ناپذیر.»
8. تنگ نظری و ایجاد یأس: یکی دیگر از ویژگیهای منافقان این است که از شادی مۆمنان ناراحت و از ناراحتی آنان شاد میشوند، بر رفاه و آسایش آنها حسد میورزند و تلاش میکنند تا با ایجاد یأس و بدبینی ارادههای آنان را تضعیف کنند تا قدرت جهاد و مقاومت آنها را درهم شکنند. مولای متقیان علی(علیه السلام) منافقین را این گونه توصیف فرمودهاند: «حَسَدَه الرَّخَاءِ وَ مُۆَکدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ؛10 نسبت به رفاه مردم حسادت میورزند و روی سختی (به زحمت افتادن مردم) پافشاری نموده، امید مردم را نا امید میکنند.»
9. شریک دزد و رفیق قافله: منافقان به هیچ مکتب و عقیدهای معتقد و پایبند نیستند؛ از این رو به اقتضای شرایط و محیط، روش آنان تغییر میکند. به فرموده امام(علیه السلام) اینان برای راه یافتن به هر دل، شیوه و واسطهای و برای هر غم، گریهای مهیا کرده اند: «لَهُمْ بِکلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ وَ إِلَی کلِّ قَلْبٍ شَفِیعٌ وَ لِکلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ؛11 آنها در هر راهی کشتهای را به خاک افکندهاند، و به هر دلی راهی دارند و بر هر مصیبتی اشکی دروغین میریزند.»
10. قرض دادن مدح و ستایش: یکی دیگر از شاخصههای منافقین این است که به یکدیگر مدح و ثنا قرض میدهند؛ یعنی این گروه منافق از آن گروه تمجید و ستایش میکنند و در مقابل آن، از گروه دیگر تمجید و پاداش پس میگیرند، این گروه به دیگری رأی میدهد و مواضع آن گروه را تأیید میکند تا آن هم، مقابله به مثل نماید. چنانکه امیرمۆمنان(علیه السلام) میفرماید: «یَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ یَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ؛12 از همدیگر تمجید و تعریف کرده انتظار پاداش و مقابله به مثل دارند.»
11. اصرار و لجاجت: امیرمۆمنان(علیه السلام) میفرماید: «إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا؛13 هر گاه چیزی را طلب کنند، روی آن اصرار میورزند.»
12. رسواگری در عیبجویی: منافق برای فرار و مخفی کردن عیوب خویش، با پرده دری و رسوا ساختن طرف مقابل، آبرویش را میریزد و عیوب او را در جمع فاش میکند همچنان که حضرت امیر(علیه السلام) میفرماید: «وَ إِنْ عَذَلُوا کشَفُوا؛14 و اگر به انتقاد پردازند، پرده دری میکنند.»
13. اسراف و خیانت در قضاوت: یکی دیگر از خطاهای فکری منافقان «مطلقگرایی» است. از نگاه آنان همه چیز سیاه یا سفید مطلق است، به این معنا که با مشاهده کمترین خطا و لغزش از مۆمنان آنان را به صورت سیاه مطلق میبینند و حکم به فسادشان میدهند و در مقابل، تمام لغزشها و خطاهای همکیشان خود را نادیده میگیرند، بنابر این هرگز صلاحیت قضاوت را ندارند. به فرموده مولای پرهیزگاران علی(علیه السلام): «وَ إِنْ حَکمُوا أَسْرَفُوا؛15 و اگر در مسألهای قضاوت کنند، در ستم اسراف روا میدارند و راه خیانت را میپیمایند.»
منافقان به هیچ مکتب و عقیدهای معتقد و پایبند نیستند؛ از این رو به اقتضای شرایط و محیط، روش آنان تغییر میکند. به فرموده امام(علیه السلام) اینان برای راه یافتن به هر دل، شیوه و واسطهای و برای هر غم، گریهای مهیا کرده اند: «لَهُمْ بِکلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ وَ إِلَی کلِّ قَلْبٍ شَفِیعٌ وَ لِکلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ؛ آنها در هر راهی کشتهای را به خاک افکندهاند، و به هر دلی راهی دارند و بر هر مصیبتی اشکی دروغین میریزند»
14. برنامهریزی برای اهداف باطل: از آنجا که منافق عقیده و ایدئولوژی ثابت و استواری ندارد، مجبور است برای پیشبرد اهداف خود در مقابل خطرات و مشکلات پیشرو چارهای اندیشیده و برای نابود کردن مخالفان برنامهریزی دقیقی کند. امام(علیه السلام) با اشاره به این برنامهریزی میفرماید: «قَدْ أَعَدُّوا لِکلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِکلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِکلِّ حَیٍّ قَاتِلًا وَ لِکلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحاً؛16 آنان در برابر هر حقی، باطلی و در مقابل هر مستقیمی، انحرافی و در برابر هر زندهای، قاتلی را تدارک دیدهاند و برای هر دری کلیدی و برای هر شب تاریکی چراغی (راه در رو) آماده کردهاند.»
15. اظهار بیمیلی به مطامع دنیوی: یکی دیگر از اوصاف منافقین این است که با حیله و نیرنگ برای نفوذ در دلها، نسبت به دنیا و مافیها اظهار بیمیلی میکنند و از این طریق بازار کالای فکری خویش را گرم کرده، به مطامع نامشروع خود میرسند. به فرموده امام(علیه السلام) بیمیلی به مطامع مادی را وسیله طمع خویش قرار میدهند: «یَتَوَصَّلُونَ إِلَی الطَّمَعِ بِالْیَأْسِ لِیُقِیمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ یُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ؛17 با اظهار بیمیلی به طمع راه مییابند، تا بازارهای خویش را گرم کنند، و کالاهای خود را مصرف نمایند.»
16. آمیختن حق و باطل: آخرین ویژگی منافقان این است که پیوسته کفر، باطل و گمراهی را با حق در هم آمیخته و در لباس حق جلوه میدهند. سادهاندیشان را در جاده باریک و پر پیچ و خم گمراهی میکشانند، به طوری که هیچ راه بازگشتی ندارند. امیرالمۆمنین(علیه السلام) میفرماید: «یَقُولُونَ فَیُشَبِّهُونَ وَ یَصِفُونَ فَیُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِیقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِیقَ؛18 گفتارشان شبههانگیز است، در سخن، حق را با باطل میآمیزند، راه ورود به خواستههای خود را آسان و طریق خروج از آن را تنگ و پر پیچ و خم میسازند (تا مردم را در دام خود گرفتار سازند).»
در ادامه مولای متقیان علی(علیه السلام) آنها را دار و دسته شیطان میخواند و میفرماید: «فَهُمْ لُمَه الشَّیْطَانِ وَ حُمَه النِّیرَانِ؛ پس آنان گروه شیطان و شعلههای آتش دوزخ هستند.» همچنان که خداوند متعال میفرماید:
«أُولئِک حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَالشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُون»؛19 «اینان گروه پیروان شیطانند و آگاه باشید که گروه شیطان تحقیقاً در زیانی غیر قابل جبران هستند.»
پی نوشت ها :
1) بقره، آلعمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنكبوت، احزاب، فتح، حدید، حشر و تحریم.
2) نهج البلاغه، خطبه 194.
3) همان.
4) پیام امام امیرالمومنین(علیه السلام)، ج7، ص606.
5) نهج البلاغه، خطبه 194.
6) نهج البلاغه، خطبه 194.
7) نهج البلاغه، خطبه 194.
8) نهج البلاغه، خطبه 194.
9) نهج البلاغه، خطبه 194.
10) نهج البلاغه، خطبه 194.
11) نهج البلاغه، خطبه 194.
12) نهج البلاغه، خطبه 194.
13) همان.
14) نهج البلاغه، خطبه 194.
15) نهج البلاغه، خطبه 194.
16) نهج البلاغه، خطبه 194.
17) نهج البلاغه، خطبه 194.
18) همان.
19) مجادله / 19.
منبع:تبیان
سه داستان کوتاه و زیبا از امام جواد(علیه السلام)
شفا يافتن محمد بن ميمون : محمد بن ميمون مي گويد: من با حضرت رضا عليه السلام در مكه بودم، پيش از آن كه حضرت به خراسان عزيمت كند، عرض كردم قصد مدينه در سر دارم.
حضرت نامه اي نوشت تا من به فرزندش برسانم و در آن زمان من نابينا بودم.
وقتي به مدينه رسيدم، خدمت ابي جعفر عليه السلام رفته و نامه را به ايشان تحويل دادم. آنگاه به من رو كرده و فرمود: يا محمد! حال ديدگان تو چگونه است؟
عرض كردم: يابن رسول الله! همان گونه كه مي بيني، من عليل شده و نابينا هستم. حضرت دست مبارك خود را روي ديدگان من كشيد و بينايي چشمانم به من برگشت و بهتر از اول شد. پس از آن در حالتي كه بينا بودم، دست مباركش را بوسيدم(بحار، ج 50، ص 46).
سخن گفتن عصا به حقانيت امام جوادعلیه السلام
محمد بن ابي العلاء مي گويد: شنيدم يحيي بن اكثم چنين مي گفت: روزي از امام جواد عليه السلام مسائل مختلفي را سؤال كردم و همه را پاسخ داد. به حضرت گفتم: به خدا سوگند! مي خواهم چيزي را از شما بپرسم، ولي شرم مي كنم.
امام فرمود: «أنا أخبرك قبل أن تسألني، تسألني عن الامام»؛ بدون آن كه تو سؤال كني من پاسخ مي دهم. مي خواهي بپرسي امام كيست؟
گفتم: آري، به خدا سوگند! سؤال من همين است. حضرت فرمود: امام منم.
عرض كردم: نشانه اي بر اين ادعا داريد؟ در اين هنگام عصايي كه در دست آن حضرت بود، به سخن آمد و گفت: او مولاي من و امام زمان و حجت خدا است. «فكان في يده عصا، فنطقت فقالت انه مولاي امام هذا الزمان و هو الحجة». (كافي، ج 1، ص 353).
علم غيب
حسين مكاري مي گويد: در ايامي كه حضرت جواد عليه السلام در بغداد و نزد خليفه در نهايت جلالت بود، من با خود گفتم: حضرت به مدينه برنخواهد گشت. چون اين خيال در خاطر من گذشت، ديدم آن حضرت سر به زير افكند. سپس سر بلند كرد و در حالي كه رنگ مباركش زرد شده بود، به من فرمود: اي حسين! نان جو با نمك نيمكوب در حرم پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نزد من بهتر است از آنچه مشاهده مي كني. (بحار، ج 50، ص 48).
عمران بن محمد اشعري مي گويد: به محضر امام جواد عليه السلام رفتم. پس از انجام كارهايم، بر امام عرض كردم: خانمي به نام أم الحسن به شما سلام رساند و خواهش كرد كه از لباس هاي خودتان به او عنايت فرماييد، تا براي خويش كفن كند.
امام عليه السلام فرمود: او از اين كار بي نياز شد. من بازگشتم پس از مدتي متوجه شدم 14 روز پيش از آنكه من خدمت امام برسم، از دنيا رفته بود (بحار، ج 50، ص 43) .
منبع : زائرین
شمسا
چرا امام جواد(علیه السلام) بابالحوائج نامیده شد؟
القاب امام(علیه السلام):
حضرت رضا(علیه السلام) بر اساس نصبی که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امیرمومنان علی (علیه السلام) به او رسیده بود فرزند خود را به جواد، زکی و تقی ملقب فرمودند.
به جز این سه لقب، حضرت جواد(علیه السلام) دارای القاب دیگری چون قانع، مرتضی، نجیب، منتخب، متقی، متوکل، مرض، المختار و عالم نیز بودند.
اما به جهت جود و سخاوت فراوان مشهورترین لقب امام محمدتقی (علیه السلام) ” جواد” است.
گذشته از این امام (علیه السلام) در بین شیعه و سنی به باب المراد نیز شهرت دارد.
کنیه امام جواد علیه السلام:
کنیه حضرت امام جواد (علیه السلام) ابوجعفر است که به وی ابوجعفر ثانی نیز گفته میشود، ابوجعفر اول کنیه امام پنجم امام محمد باقر(علیه السلام) است به طور خاص ابوعلی به امام نهم گفته میشود.
مکتب علمی امام جواد(علیه السلام):
یکی از ابعاد بزرگ زندگی ائمه ما، بعد فرهنگی آنها است. این پیشوایان بزرگ هرکدام در عصر خود فعالیت فرهنگی داشته در مکتب خویش شاگردانی تربیت میکردند و علوم و دانشهای خود را توسط آنان در جامعه منتشر میکردند، اما شرایط اجتماعی و سیاسی زمان آنان یکسان نبوده است، مثلا در زمان امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام شرایط اجتماعی مساعد بود و به همین جهت دیدیم که تعداد شاگردان و راویان حضرت صادق علیه السلام بالغ بر چهار هزار نفر میشد، ولی از دوره امام جواد(علیه السلام) تا امام عسکری علیه السلام به دلیل فشارهای سیاسی و کنترل شدید فعالیت آنان از طرف دربار خلافت، شعاع فعالیت آنان بسیار محدود بود و از این نظر تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق علیه السلام کاهش بسیار چشمگیری را نشان میدهد.
بنابراین اگر میخوانیم که تعداد راویان و اصحاب حضرت جوادعلیه السلام قریب 110 نفر بودهاند و جمعا 250 حدیث از آن حضرت نقل شده، نباید تعجب کنیم، زیرا از یک سو، آن حضرت شدیدا تحت مراقبت و کنترل سیاسی بود و از طرف دیگر، زود به شهادت رسید و به اتفاق نظر دانشمندان بیش از 25 سال عمر نکرد!
در عین حال، باید توجه داشت که در میان همین تعداد محدود اصحاب و راویان آن حضرت، چهرههای درخشان و شخصیتهای برجستهای مانند: علی بن مهزیار، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی، زکریا بن آدم، محمد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازی و احمد بن محمد بن خالد برقی بودند که هر کدام در صحنه علمی و فقهی وزنه خاصی به شمار میرفتند و برخی دارای تالیفات متعدد بودند.
از طرف دیگر، روایان احادیث امام جواد علیه السلام تنها در محدثان شیعه خلاصه نمیشوند، بلکه محدثان و دانشمندان اهل تسنن نیز معارف و حقایقی از اسلام را از آن حضرت نقل کردهاند. به عنوان نمونه «خطیب بغدادی» احادیثی با سند خود از آن حضرت نقل کرده است. هم چنین حافظ «عبد العزیز بن اخضر جنابذی» در کتاب «معالم العترة الطاهرة» و مؤلفانی نیز مانند: ابوبکر احمد بن ثابت، ابواسحاق ثعلبی و محمد بن مندة بن مهربذ در کتب تاریخ و تفسیر خویش روایاتی از آن حضرت نقل کردهاند.
بابالحوائج بودن امام جواد علیهالسلام از چه جهت است؟
همه امامان بزرگوار، در همه جهات دنیوی و اخروی، هادی و ناصرند اما هر کدام از امامان ما در یکی از ابعاد، ظهور و بروز بیشتری دارند. مثلا در بین عرفا و علما معروف است که اگر کسی از خداوند متعال، علم بخواهد به وجود مقدس امام باقر علیهالسلام و امام صادق علیهالسلام توسل پیدا کند. یا اگر کسی طالب معنویت است به حضرت علی علیهالسلام متوسل شود.
از این رو، مشهور در بین فقها و علما و اهل معنا این است که برای طلب رزق و روزی در دنیا و برآورده شدن حاجات مادی و دنیوی، توسل به امام جواد علیهالسلام بسیار مجرّب است و این هم فقط صرف ادعا نیست. هم از زبان بزرگان نقل شده و هم به تجربه ثابت شده که توسل به ایشان سبب گشایش گرههای مالی و اقتصادی میشود که خود مردم متدین ما تجربه کردهاند و در حکایات و احوالات مومنان، بسیار ذکر شده است و اساسا لقب ایشان، جواد است و جود، وصف کسی است که زیاد میبخشد و لذا اعطای این لقب برای ایشان بیجهت نبوده است.
شهادت حضرت جواد(علیه السلام):
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهرهمند ساخت . آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است. دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است. معتصم عباسی از حضرت جواد (علیه السلام ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید. در سال 30 ذیالقعده سال 220 ه.ق معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد(علیه السلام) بود، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند.
فردا نیوز
امر به معروف و نهي از منكر از نگاه معصومين(ع)
اگر بررسي عميق در مضامين آيات و روايات اسلامي و معارف ديني داشته باشيم كاملاً مبرهن است كه بيانات معصومين(علیه السلام) ترجمان قرآن كريم و تفسير آن است و هر دو از يك منبع سيراب ميشوند. در اين زمينه اين دو فريضه الهي را از منظر روايات معصومين(علیه السلام) مورد بررسي قرار داده و به بعضي از آنها اشاره ميكنيم:
1- قال رسول الله(صلی الله علیه واله): “… اذا لم يامروا بالمعروف و لم ينهوا عن المنكر … سلط الله عليهم شرارهم فيدعوا عند ذلك خيارهم فلايستجاب لهم"(1)
دوران امامت جواد الائمه علیه السلام
وقتی امام هشتم(ع) به دست مامون به شهادت رسید، امام جواد(ع) به قدرت خداوند در طوس حاضر شد و آن حضرت را غسل داد و کفن کرد و بر بدن پدر نماز خواند و خاندانش را از شهادت امام(ع) آگاه کرد. و دستور داد مهیای عزاداری شوند. قرض های پدرش را پرداخت و در آن سن کودکی وظیفه و مسئولیت امامت را عهده دا شد.
امام جواد(ع) در سال 202 هجری در حالی که هفت سال و اندی داشت به امامت رسید. امامت از نظر شیعه به معنی جانشینی پیامبر(ص) و داشتن علم، شایستگی ها و مسئولیت های رهبری اوست. شیعیان از دو راه امامان خود را شناخته و آنان را از بین مدعیان دروغین امامت تشخیص می دادند.
- توجه به معرفی پیامبر و امامان پیشین
- توجه به ویژگی های فردی و فضایل و کمالات متعالی و برتر امام
از آن جا که امامت امام جواد(ع) ویژگی های خاصی داشت و آن حضرت در دوران خردسالی عهده دار امامت می گشت و این مسئله پیامدهای گوناگونی را در پی داشت؛ پیشوایان معصوم به ویژه امام هشتم(ع) سعی می کردند زمینه را برای پذیرش امامت آن حضرت آماده سازند.
امام جواد(ع) بخش عمده زندگی خود را همزمان با مامون خلیفه دوروی عباسی گذراند. او با مکر و حیله های فراوان سعی داشت امام(ع) را از مقام قدسی پایین آورده و به زر، زیور و فساد خلافت بیالاید و روش خود را که در مورد امام رضا علیه السلام به سنگ خورده بود، در مورد امام جواد علیه السلام به هدف برساند.
او در نخستین اقدام، امام جواد(ع) را به مرکز خلافت احضار کرد تا علاوه بر نظارت مستقیم بر ایشان به اهداف خود جامه عمل بپوشاند. مامون در راستای اجرای مقاصد خود، دخترش را به عقد امام درآورد و سعی کرد مجلس باشکوه و با اسراف و ریخت و پاش های فراوان به راه اندازد به طوری که هم امام را در ان سهیم جلوه دهد و هم توجه آن حضرت را به مظاهر دنیوی جلب کند ولی امام(ع) با برخورد عفیفانه خود او را ناکام ساخت.
مامون که نتوانسته بود قداست امام را خدشه دار کند و تمام اقداماتش را ناکام می دید . تصمیم به قتل آن حضرت گرفت و شبی در حال مستی بر او حمله کرد ولی امام(ع) به طور معجزه آسایی نجات یافت.
امام جواد از کسانی که با ظالمان و حاکمان ستمگر همراه بودند، تنفر داشت و این تنفر خود را نیز اعلام می کرد و با این که مامون سعی داشت با کشاندن امام(ع) به دستگاه خلافت، آن حضرت را با خود همراه نشان دهد اما امام(ع) با رد هر گونه همکاری و اظهار علاقه به بازگشت به مدینه اعلام کردند که نه با مامون همراه است و نه از بودن در دستگاه خلیفه راضی. امام جواد(ع) ازدواج با دختر مامون را پذیرفت تا هم خود را از خطر مرگ برهاند و هم موقعیت خوبی برای شیعیان فراهم سازد؛ زیرا با بودن امام(ع) در دربار شیعیان از آزادی بهره مند می شدند.
امام جواد علیه السلام در جامعه اسلامی از موقعیت بالایی برخوردار بود و در امور مربوط به امامت فعالیت گسترده ای داشت. از این رو معتصم عباسی هنگامی که به خلافت رسید، آن حضرت را به بغداد احضار کرد تا او تحت نظر خود داشته باشد و از گسترش نفوذ امام(ع) جلوگیری کند. شکست علمی فقهای درباری، از جمله قاضی القضات، وی را به سعایت امام(ع) وا داشت. او عمل خلیفه به فتوای امام و رد فتوای علمای درباری را شکستی برای دستگاه خلافت و پیروزی برای امام جواد جلوه داد و معتصم با شنیدن سخنان قاضی متوجه عمق خطر شد و تصمیم گرفت هر چه زودتر نقشه قتل امام(ع) را اجرا کند.
معتصم این بار کسی را برای اجرای این توطئه انتخاب کرد که یقین داشت به وسیله او به هدف پلید خود می رسد و او مامور و جاسوس ویژه دستگاه خلافت در اندرون خانه امام(ع) یعنی ام الفضل دختر مامون بود.
ام الفضل زهر دریافتی از معتصم را در انگور قرار داد و خدمت امام جواد(ع) آورد و آن حضرت را مسموم کرد. امام علیه السلام در آخر ذیقعده سال 220 هجری در حالی که 25 سال از عمر پربرکتش می گذشت به شهادت رسید و پیکر پاکش در کنار جد بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر(ع) در قبرستان قریش در بغداد به خاک سپرده شد.بارگاه ملکوتی این دو پیشوای معصوم به کاظمین معروف است و زیارتگاه و کعبه آمال شیفتگان حق و دوستداران مکتب امامت و ولایت است.
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)
فضائل و مکارم اخلاقی امام جواد(ع)
امامان معصوم علیه السلام از نظر داشتن صفات عالی انسانی و از جمله مکارم اخلاق در حد اعلای کمال هستند. سجایا و مکارم اخلاقی امامام معصوم از والاترین منبع اخلاق سرچشمه گرفته است. آنان اخلاق نیک را از جد گرامیشان پیامبر اسلام(ص) به ارث برده اند و آیینه تمام نمای رسول خدا(ص) هستند. فضائل و مکارم اخلاقی امام جواد(ع) به گونه ای بود که همگی حتی مخالفان و دشمنان بدان اعتراف کرده و با دیدن آن خصال برجسته ناخودآگاه مجذوب آن وجود الهی شده، زبان به مدح و ستایش می گشودند.
هر یک از این القاب امام(ع) بیانگر ویژگی های اخلاقی و روحی، برجستگی های معنوی و رفتاری و فضایل و کمالات نفسانی است که آن حضرت را از دیگران ممتاز می ساخته است. آن حضرت باتقواترین فرد اهل زمان خود بود و کسی در جود و بخشش در مرتبه آن حضرت قرار نداشت.
در کتاب های تاریخ و حدیث لقبهای زیادی برای پیشوای نهم(ع) ذکر شده است از جمله: تقی، جواد، مرضی، متوکل، متقی، زکی، متجب، مرتضی، قانع، عالم ربانی، رضی، مختار، صادق، صابر و فاضل. همچنین در میان شیعیان و اهل سنت به لقب باب المراد مشهور بود، زیرا حاجت های مردم را بسیار برآورده می ساخت و کرامتهای بی شماری از آن حضرت دیده شده ولی مشهورترین لقب های امام نهم(ع) تقی و جواد است.
علمای شیعه همگی بر فضل، بزرگواری، علم، حلم و دیگر کمالات آن حضرت تصریح کرده اند و او را همچون جدش رسول خدا(ص) و علی ابن ابی طالب علیه السلام جامع خوبیها شمرده اند و علمای بزرگ اهل سنت نیز همگی بر فضیلت و برتری امام(ع) بر اهل زمان خود اعتراف کرده اند.
عبادت های پیوسته امام و نیایش های شبانه آن حضرت مشهور بود. اظهار نیازمندی به درگاه ایزد متعال خصوصیت ویژه همه امامان و از جمله امام جواد(ع) بود. دعاهای فراوانی از امام جواد در کتب ادعیه نقل شده است: از جمله دعای ایشان در طلب توبه، طلب خیر، طلب روزی و …که حاکی از اظهار نیاز پیوسته ایشان به قادر متعال است.
زهد امام جواد(ع) نیز مانند دیگرفضایل ایشان نمود بسیار داشت. با اینکه مدتی در کاخ مامون زندگی می کرد و خلیفه نیز سعی داشت او را به سوی مظاهر مادی جلب کند ولی ایشان به هیچ وجه بدانها دلبستگی نداشت.
امام جواد برای تربیت شیعیان و مسلمانان در زمینه های مختلف اخلاقی و تربیتی، بیاناتی دارد که توجه به آنها برای شیعیان شایسته و لازم است. امام جواد به تاخیر انداختن توبه، امروز و فردا کردن، اصرار بر گناه و ایمن شدن از مکر خدا برحذر می دارد و مومن را به سه نیاز واقعی اش توجه می دهد: توفیق خدایی، واعظ نفسانی و قبول نصیحت، برای هر چیزی زینتی می شمرد و از متوجه شدن انحصاری به زینت های مادی هشدار می دهد.
یکی از راه های شناسایی هر فرد،توجه به اظهارنظر مخالفان و موافقان درمورد وی است. امام جواد(ع) شخصیتی بی نظیر و جامع کمالات و فضایل علمی و اخلاقی بود که دوست و دشمن را تحت تاثیر قرار داد، و به اعجاب و تحسین واداشت. امام هشتم علی بن موسی الرضا(ع) همیشه آن حضرت را با احترام یاد می کرد.
علمای شیعه همگی بر فضل، بزرگواری، علم، حلم و دیگر کمالات آن حضرت تصریح کرده اند و او را همچون جدش رسول خدا(ص) و علی ابن ابی طالب علیه السلام جامع خوبیها شمرده اند. علمای بزرگ اهل سنت نیز همگی بر فضیلت و برتری امام(ع) بر اهل زمان خود اعتراف کرده اند.
امام جواد علیه السلام دوران کودکی را تحت تربیت و سرپرستی پدر بزرگوارش سپری کرد. در آن دوران برخلاف تمام کودکان به تفکر و تعمق می پرداخت و سرگرمی های کودکانه او را به خود مشغول نمی کرد. امام هشتم علیه السلام از همان اوان کودکی و از زمان تولد به تعلیم فرزندش می پرداخت و علوم الهی را به او سپرد.
این تعلیم و تعلم از جانب امام(ع) و فرزندش در حضر و سفر ادامه داشت. هر گاه امام رضا(ع) به سفر می رفت، با نوشتن نامه به فرزندش مطالب مفید و لازم را به ایشان یادآوری می کرد. هنگامی که آن حضرت به قصد خراسان مدینه را ترک کرد، فرزندش را به عنوان وصی و جانشین خود معرفی کرد و اهل بیت و شیعیانش را، اطاعت و فرمانبری از آن حضرت فراخواند.
وقتی امام هشتم(ع) به دست مامون به شهادت رسید، امام جواد(ع) به قدرت خداوند در طوس حاضر شد و آن حضرت را غسل داد و کفن کرد و بر بدن پدر نماز خواند و خاندانش را از شهادت امام(ع) آگاه کرد. و دستور داد مهیای عزاداری شوند. قرض های پدرش را پرداخت و در آن سن کودکی وظیفه و مسئولیت امامت را عهده دا شد.
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)
از ویژگی های ولادت امام نهم علیه السلام این است که شیعیان از مدتها قبل بی صبرانه منتظر ولادت آن حضرت بودند. احادیث زیادی از رسول خدا(ص) و امامان پیشین، ولادت امام جواد(ع) را خبر داده بودند. امام رضا از پدرش موسی بن جعفر(ع) و از رسول خدا(ص) نقل می کند که فرمود: پدرم فدای پسر بهترین کنیزان باد، پسر همان (زنی) که اهل «نوبه» است.
به رغم این روایات، انتظار شیعیان تا مدتها نه تنها برآورده نشد که تبدیل به نگرانی گشت؛ چون آن که آنان می دیدند بیش از 45 سال از زندگانی امام هشتم (ع) سپری شده است و هنوز فرزند پسری ندارد. بیم آنان بیش تر از آن جهت بود که دستگاه جور و ستم عباسی بر آن حضرت یورش برده و قبل از آن که فرزندش شود او را به شهادت برساند. این نگرانی با تبلیغات و پخش شایعات از سوی سران واقفیه مبنی بر زنده بودن امام کاظم(ع) و غیبت آن حضرت و عقیم بودن امام رضا(ع) به اوج خود رسید به حدی که برخی نسبت به امامت پیشوای هشتم(ع) نیز دچار تردید شدند.
سرانجام مولود منتظر در شب دهم ماه رجب سال 195 هجری به دنیا آمد. مورخان و محدثان نسبت به سال ولادت باسعادت نهمین پیشوای شیعیان، حضرت امام محمد تقی علیه السلام، اتفاق نظر دارند و همگی تولد آن بزرگوار را به سال 195 هجری در مدینه منوره نوشته اند و به ماه و روز میلاد اختلاف نظر دارند.
هنگامی که بارداری «خیزران» معلوم شد، «حکیمه» دختر موسی بن جعفر(ع) ، خدمت برادرش امام رضا(ع) نامه ای نوشت و آن حضرت را از این امر مطلع ساخت. وقتی که فرزند به دنیا آمد امام هشتم (ع) طبق سنت حضرت رسول خدا(ص) و پدرانش علیهم السلام امام جواد(ع) را تحنیک (جویدن خرما و مالیدن آن به کام نوزاد است که رسول خدا(ص) نسبت به نوزادان انجام می داد) کرد و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گذاشت. آن حضرت آن شب را تا صبح در کنار گهواره فرزندش بود و با او نجوا می کرد و اسرار الهی و علوم غیبی را به او تعلیم می داد. حضرت رضا(ع) در همان شب ولادت، شیعیان را از تولد فرزند خود آگاه کرد و فرمود: حق تعالی به من پسری عنایت کرد که چون موسی بن عمران شکافنده دریاهاست و نظیر عیسی بن مریم(ع) است که حق تعالی مادر او را مقدس و مطهر گردانید و طاهر و مطهر آفریده شده بود. با شنیدن این خبر دل شیعیان شاد، چشم آنان روشن و نگرانی ایشان برطرف شد و خدا را بر این نعمت سپاس گفتند.
با ولادت آن گرامی، دشمنان و بدخواهان به ویژه واقفیه مایوس و ناکام شده از موضع خود عقب نشستند و دوستان و شیعیان شادمان شدند و شک و تردید آنان به یقین و استواری ایمان تبدیل گشت و به همین دلیل پدر بزرگوارش فرموده است: «این مولود، مولودی است که در اسلام، پربرکت تر از او برای شیعیان ما زاده نشده است».
امام هشتم شیعیان، نام مولودش را به نام جدش رسول خدا(ص) محمد گذاشت. زیرا در صحیفه ای که از آسمان نازل شده بود، آن حضرت، کنیه ابوجعفر را برای فرزندش انتخاب کرد و همواره او را با این کنیه می خواند و چون در نام و کنیه با پیشوای پنجم امام محمد باقر(ع) مشترک بود، نزد مورخان و محدثان به ابوجعفر ثانی مشهور گشت. کنیه دیگر و غیر مشهور آن حضرت ابوعلی است که به مناسبت فرزند گرانقدرش علی النقی بر آن حضرت گذاشته بودند. در کتاب های تاریخ و حدیث لقبهای زیادی برای پیشوای نهم(ع) ذکر شده است از جمله: تقی، جواد، مرضی، متوکل، متقی، زکی، متجب، مرتضی، قانع، عالم ربانی، رضی، مختار، صادق، صابر و فاضل. همچنین در میان شیعیان و اهل سنت به لقب باب المراد مشهور بود، زیرا حاجت های مردم را بسیار برآورده می ساخت و کرامتهای بی شماری از آن حضرت دیده شده ولی مشهورترین لقب های امام نهم(ع) تقی و جواد است.
هر یک از این القاب برای امام(ع) بیانگر ویژگی های اخلاقی و روحی، برجستگی های معنوی و رفتاری و فضایل و کمالات نفسانی است که آن حضرت را از دیگران ممتاز می ساخته است. آن حضرت باتقواترین فرد اهل زمان خود بود و کسی در جود و بخشش در مرتبه آن حضرت قرار نداشت.
پدر ایشان حضرت علی بن موسی الرضا(ع) است. مادر آن حضرت بانوی پاکدامن و بافضیلتی است که به جمیع کمالات معنوی و اخلاقی دست یافته بود و شایستگی آن را داشت که صدف گوهر و وجود امام جواد(ع) گردد و آن بزرگوار را در دامان پاک خود پرورش دهد. مورخان نام های متعددی برای او ذکر کرده اند: سبیکه، ریحانه، دره، صفیه، حصانه، ولی امام رضا او را خیزران نامید و کنیه مبارکش ام الحسن بود. این بانوی بافضیلت که مسعودی او را برترین زنان عصر خود می شمارد بانویی بود که او را همراه با جمعی از بزرگان از آفریقا برای فروش به مکه معظمه آورده بودند و چون مقدر گشته بود که رحم مطهر او بستر پرورش امام باشد، افتخار همسری ثامن الائمه را پیدا کرد.
امام جواد فرزندانی صالح، متقی و با فضیلت داشت که از برجسته ترین مردمان زمان خود بودند. تعداد فرزندان آن حضرت، دو پسر به نام های علی بن محمد، امام دهم(ع) و موسی معروف به مبرقع و دو دختر به نام های فاطمه و امامه.
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)
تاریخچه مسجد مقدس جمکران و نماز امام زمان عليه السلام
از فرمايشات حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف به حسن بن مثله جمكرانى:
به مردم بگو به اين مكان (مسجد مقدَس جمكران) رغبت كنند و آنرا عزيز دارند.
مسجد مقدس جمكران در نزديكى شهر مقدس قم واقع شده و همواره پذيراى زائرينى از نقاط مختلف ايران و جهان مى باشد. اين مكان مقدس، تحت توجهات خاصه حضرت بقيه الله الاعظم (اوراحنا فداه) قرار دارد و آن حضرت از شيعيانشان خواسته اند كه به اين مكان مقدس روى آورند، چرا كه اين مكان، داراى زمين شريفى است و حق تعالي آن را از زمين هاي ديگر برگزيده است.
شيخ حسن بن مثله جمكرانى، يكى از صلحا و سومين سفير حسين بن روح نوبختى؛ یکی از نواب اربعه مىگويد: من شب سه شنبه، 17 ماه مبارك رمضان سال 373 هجرى قمرى در خانه خود خوابيده بودم كه ناگاه جماعتى از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بيدار كردند و گفتند:
برخيز و مولاى خود حضرت مهدى عليه السلام را اجابت كن كه تو را طلب نموده است.
آنها مرا به محلى كه اكنون مسجد جمكران است آوردند، چون نيك نگاه كردم، تختى ديدم كه فرشى نيكو بر آن تخت گسترده شده و جوانى سى ساله بر آن تخت، تكيه بر بالش كرده و پيرمردى هم نزد او نشسته است، آن پير، حضرت خضر عليه السلام بود كه مرا امر به نشستن نمود، حضرت مهدى عليه السلام مرا به نام خودم خواند و فرمود:
برو به حسن مسلم (كه در اين زمين كشاورزى مىكند) بگو: اين زمين شريفى است و حق تعالى آن را از زمين هاى ديگر برگزيده است، و ديگر نبايد در آن كشاورزى كند.
عرض كردم: يا سيدى و مولاى! لازم است كه من دليل و نشانه اى داشته باشم و گرنه مردم حرف مرا قبول نمىكنند، آقا فرمود:
تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما نشانه هايى براى آن قرار مىدهيم، و همچنين نزد سيد ابوالحسن (يكى از علماى قم ) برو و به او بگو: حسن مسلم را احضار كند و سود چند ساله را كه از زمين به دست آورده است، وصول كند و با آن پول در اين زمين مسجدى بنا نمايد.
به مردم بگو: به اين مكان رغبت كنند و آنرا عزيز دارند و چهار ركعت نماز در آن گذارند.
دو ركعت اول:
به نيت نماز تحت مسجد است، در هر ركعت آن يك حمد و هفت بار (قل هوالله احد) خوانده مىشود و در حالت ركوع و سجود هم هفت مرتبه ذكر را تكرار كنند.
دو ركعت دوم:
به نيت نماز امام زمان عليه السلام خوانده مىشود، بدين صورت كه سوره حمد را شروع كرده و آيه (اياك نعبد و اياك نستعين) صد مرتبه تكرار مىشود و بعد از آن، بقيه سوره حمد خوانده مىشود، و سپس سوره (قل هو الله احد) را فقط يك بار خوانده و به ركوع رفته و ذكر (سبحان ربى العظيم و بحمده) هفت مرتبه، پشت سر هم تكرار مىشود. و سپس به سجود رفته و ذكر (سبحان ربى الاعلى و بحمده) نيز هفت مرتبه، پشت سر هم تكرار مىشود.
ركعت دوم را نيز به همين ترتيب خوانده، چون نماز به پايان برسد و سلام داده شود، يك بار گفته مىشود (لا اله الا الله) و به دنبال آن تسبيحات حضرت زهرا عليها السلام خوانده شود وبعد از آن به سجده رفته و صد بار بگويند: (اللهم صل على محمد و آل محمد).
آنگاه امام عليه السلام فرمودند: هر كه اين دو ركعت نماز را در اين مكان (مسجد مقدس جمكران) بخواند مانند آن است كه دو ركعت نماز در كعبه خوانده باشد.
چون به راه افتادم، چند قدمى هنوز نرفته بودم كه دوباره مرا باز خواندند و فرمودند:
بزى در گله جعفر كاشانى است، آنرا خريدارى كن و بدين مكان آور و آنرا بكش و بين بيماران انقاق كن، هر بيمار و مريضى كه از گوشت آن بخورد، حق تعالى او را شفا دهد.
حسن بن مثله جمكرانى مىگويد: من به خانه بازگشتم و تمام شب را در اند يشه بودم، تا اينكه نماز صبح را خوانده و به سراغ على المنذر رفتم و ماجراى شب گذشته را براى او نقل كردم و با او به همان مكان شب گذشته رفتيم، و در آنجا زنجيرهايى را ديديم كه طبق فرموده امام عليه السلام حدود بناى مسجد را نشان مىداد.
سپس به قم نزد سيد ابوالحسن رضا رفتيم و چون به در خانه او رسيديم، خادم او گفت: آيا تو از جمكران هستى؟ به او گفتم: بلى! خادم گفت: سيد از سحر در انتظار تو است. آنگاه به درون خانه رفتيم و سيد مرا گرامى داشت و گفت: اى حسن بن مثله من در خواب بودم كه شخصى به من گفت:
حسن به مثله، از جمكران نزد تو مىآيد، هر چه او گويد، تصديق كن و به قول او اعتماد نما، كه سخن او سخن ماست و قول او را رد نكن.
از هنگام بيدار شدن تا اين ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجراى شب گذشته را براى وى تعريف كردم، سيد بلافاصله فرمود تا اسب ها را زين نهادند و بيرون آوردند و سوار شديم، چون به نزديك روستاى جمكران رسيديم، گله جعفر كاشاني را ديديم، آن بز از پس همه گوسفندان مىآمد، چون به ميان گله رفتم، همينكه بز مرا ديد به طرف من دويد، جعفر سوگند ياد كرد كه اين بز در گله من نبوده و تاكنون آنرا نديده بودم، به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح كرده و هر بيمارى كه گوشت آن تناول كرد، با عنايت خداوند تبارك و تعالى و حضرت بقيه الله ارواحنا فداه شفا يافت.
ابوالحسن رضا، حسن مسلم را احضار كرده و منافع زمين را از او گرفت و مسجد جمكران را ينا كرد و آن را با چوب پوشانيد. سپس زنجيرها و ميخ ها را با خود به قم برد و در خانه خود گذاشت، هر بيمار و دردمندى كه خود را به آن زنجيرها مىماليد، خداى تعالى او را شفاى عاجل مىفرمود، پس از فوت سيد ابوالحسن، آن زنجيرها ناپديد شد و ديگر كسى آنها را نديد.
و تاکنون مسجد مقدس جمکران، مأواي منتظران و محل راز و نياز ميليون ها عاشقي است که شکوائيه دوري از معشوقشان را به حضرت باري تعالي ارائه مي دهند. در صحت اصل اين مسجد شکي نيست …. و کرامات عديده، مؤيد اين مسجد است.
منبع: كتاب نجم الثاقب
راسخون
گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html
«انس بن مالک» می گوید: رسول خدا در یکشنبه ی ماه ذیقعده از منزل بیرون آمد و فرمود: ای مردم، کدام یک از شما می خواهد توبه کند؟ عرض کردیم: همه می خواهیم توبه کنیم.
فرمود: غسل کنید و وضو بگیرید و چهار رکعت نماز- در هر رکعت یک بار فاتحه الکتاب، سه بار قل هو الله احد و هر کدام از دو سوره معوذتین( فلق و ناس ) را یک بار- بخوانید، سپس هفتاد بار استغفار کنید و آن را به « لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» ختم کنید. آن گاه بگویید:
«یا عزیزُ یا غفار، اِغفِر لی ذُنوبی و ذُنوبَ جَمیعِ المُومنینَ و المُومِنات، فَاِنّه لا یَغفِرُ الذُّنوبَ الّا اَنت»
سپس فرمود: هر بنده ای از امت من این عمل را انجام دهد، از آسان به او ندا می شود: «ای بنده ی خدا، عمل خود از نو آغاز کن؛ زیرا توبه ی تو پذیرفته و گناه تو آمرزیده شد.» و فرشته ای از زیر عرش به او خطاب می کند: «ای بنده خجسته باد بر تو و فرزندان تو!» و فرشته ای دیگر ندا می کند: «ای بنده، دشمنان تو در روز قیامت از تو راضی خواهند گردید.»
و فرشته ای دیگر ندا می کند: «ای بنده، تو مومن از دنیا می روی و دین تو از تو گرفته نمی شود و قبر تو گشوده و نورانی می شود.»
و فرشته ای دیگر ندا می کند: «ای بنده، پدر و مادر تو از تو راضی خواهند گردید، اگر چه از تو ناخشنود باشند و پدر و مادر و فرزندان تو آمرزیده شدند و روزی تو در دنیا و آخرت گشوده و فراوان خواهد بود.»
و جبرئیل علیه السلام ندا می کند: «من همراه با فرشته ی مرگ می آیم و به او سفارش می کنم که با تو به نرمی رفتار کند و اثر مرگ حتی خراشی در تو ایجاد نخواهد کرد و فقط روح تو به آرامی از بدنت خارج خواهد شد.»
عرض کردیم: ای رسول خدا، اگر بنده ای این عمل را در غیر این ماه انجام دهد، چه اثری خواهد داشت؟ فرمود: «همانند آن چه توصیف کردم برای او خواهد بود و این سخنان را جبرئیل علیه السلام آنگاه که خداوند مرا به آسمامن (معراج) بر، به من آموخت.»
احادیث امام جواد علیه السلام (40 حدیث)
1-وَ قالَ الْجَوادُ عليه السلام: إظْهارُ الشَّيْى ءِ قَبْلَ اَنْ يُستَحْكَمَ مَفْسَـدَةٌ لَـهُ.
امام محمد تقى عليه السلام فرمود:آشكار كردن هرچيزى پيش از استحكام يافتن، سبـب خـرابى آن خـواهد بـود.
مسیر این حدیث در کتابخانه: چهل حدیث « گهرهای تقوی » علیه السلام > حدیث شماره : 1116
2-وَ قالَ الْجَوادُ عليه السلام: مَنْ شَهِدَ أمْرا فَكَرِهَهُ كانَ كَمَنْ غابَ عَنْهُ ومَنْ غابَ عَنْ اَمرٍ فَرَضِيَهُ كانَ كَمَنْ شَهِدَهُ.
امام محمد تقى عليه السلام فرمود:هركس در كارى شركت داشته باشد ولى از آن كار ناراضى باشد مثل كسى است كه در آن كار دست ندارد، و آن كه غايب باشد و راضى، مانند كسى كه در آن كار شريك است.
مسیر این حدیث در کتابخانه: چهل حدیث « گهرهای تقوی » علیه السلام > حدیث شماره : 1117
3-وَ قالَ الْجَوادُ عليه السلام: اَلْأيّامُ تَهْتِكُ لَكَ الاَْمْرَ عَنِ الأسْرارِ الْكامِنَةِ.
امام محمد تقى عليه السلام فرمود:روزگار از رازهاى نهفته برايت پرده بر مى دارد.
مسیر این حدیث در کتابخانه: چهل حدیث « گهرهای تقوی » علیه السلام > حدیث شماره : 1118
4-وَ قالَ الْجَوادُ عليه السلام: راكِبُ الشَّهَواتِ لاتُسْتَقالُ لَهُ عَثْرَةٌ.
امام جواد عليه السلام فرمود:كسى كه بر مركب شهوت سوار است، هيچ لغزشى، از او بخـشوده نمى شود.
مسیر این حدیث در کتابخانه: چهل حدیث « گهرهای تقوی » علیه السلام > حدیث شماره : 1119
5-وَ قالَ الْجَوادُ عليه السلام: مـَنْ أمِـلَ فـاجِـرا كانَ اَدْنى عُقُوبَتِهِ الْحِرْمانُ.
امام جواد عليه السلام فرمود:هر كس به انسان بدكارى اميد داشته باشد، كمـترين عقـوبت او محروميت و نرسيدن به آرزوى خود است.
مسیر این حدیث در کتابخانه: چهل حدیث « گهرهای تقوی » علیه السلام > حدیث شماره : 1120
6-وَ قالَ الْجَوادُ عليه السلام: مَـنْ انْـقادَ اِلى الطُّـمَأْنينَةِ قَبْلَ الْخُـبْرَةِ فَقَدْ عَرَّضَ نَفْسَهُ لِلْهَلَكَةِ وَالْعاقِبَةِ الْمُتِعْبَةِ.
امام جواد عليه السلام فرمود:هر كس قبل از آزمايش نسبت به چيزى اطمينان پيدا كند (بدون آگاهى اعتماد كند) خودش را در معرض نابودى و عاقبتى دردناك قرار داده است.
مسیر این حدیث در کتابخانه: چهل حدیث « گهرهای تقوی » علیه السلام > حدیث شماره : 1121
7-وَ قالَ الْجَوادُ عليه السلام: عِـزُّ الْمُؤمِـنِ، غِـناهُ عَنِ النّاسِ.
امام جواد عليه السلام فرمود:عزّت مؤمن در بى نيازى از مردم است (يعنى خود را نيازمنـد خـدا بداند)
مسیر این حدیث در کتابخانه: چهل حدیث « گهرهای تقوی » علیه السلام > حدیث شماره : 1122
8-وَ كَتَبَ ابُوجَعفَر الثانى عليه السلام اِلى بَعضِ أوليائِهِ: اَمّا هذِهِ الدُّنيا فَإنّا فيها مُغْتَرِقُونَ وَلكِنْ مَنْ كانَ هَواهُ هَوى صاحِبِهِ ودانَ بِدينِهِ فَهُوَ مَعَهُ حَيْثُ كانَ، وَالاْخِرَةُ هِىَ دارُالقَرارِ.
امام جواد به يكى از دوستان خود نوشت:ما همه در اين دنيا با هم آشناييم و با هم زندگى مى كنيم ولى هركس با دوستش همفكر باشد و از مكتب و مرام او پيروى كند، هرجا برود با اوست و خانه هميشگى، آخرت است. [يعنى اگر با ما همفكر باشى و از ما پيروى كنى هميشه با مايى حتى در آخرت].
مسیر این حدیث در کتابخانه: چهل حدیث « گهرهای تقوی » علیه السلام > حدیث شماره : 1123
9-وَ قالَ الْجَوادُ عليه السلام: إيّـاكَ وَ مُصـاحَبَةَ الشَّـريرِ فَاِنَّهُ كَالسَّيْفِ يَحْسُنُ مَنْظَرُهُ ويَقْبَحُ اَثَرُهُ.
امام جواد عليه السلام فرمود:از رفـاقت با تبـهكار بپـرهـيز كه مانند شمشير، ظاهرى خوب واثرى زشت دارد.
مسیر این حدیث در کتابخانه: چهل حدیث « گهرهای تقوی » علیه السلام > حدیث شماره : 1124
10-وَ قالَ الْجَوادُ عليه السلام: كُفْرُ النِّعْمَةِ داعِيَةٌ لِلْمَقْتِ وَ مـَنْ جـازاكَ بِالشـُّكْرِ فَقَدْ أعْطاكَ اَكْثَرَ مِمّا اَخَذَ مِنْكَ.
امام جواد عليه السلام فرمود:نـاسـپاسى نعـمت سبب دشمنى اسـت و هركس پاداش تو را با شكر نعمت بدهد، پـس آنچـه بـه تـو داده اسـت بيش از آن چيزى است كه از تو گرفته.
مسیر این حدیث در کتابخانه: چهل حدیث « گهرهای تقوی » علیه السلام > حدیث شماره : 1125
خطبه حضرت علی علیه السلام در مورد نواقص العقول
امروزه متاسفانه شبهات زیادی در مورد دین و آموزه های آن مطرح بوده و بعضا به روایات شفاهی رسیده از پیامبر(ص) و اهل بیت و یا گزارشات تاریخی موجود در کتب تاریخی مختلف ، استدلال میشود که بدون بررسی اعتبار اسناد آنها ، در همه فضاهای مجازی در حال گسترش و پخش است .
آنچه که عقل انسانی حکم میکند و از پیامبر و اهل بیت (ع) نیز به ما رسیده است ، برای بررسی صحت و اعتبار روایات مذکور دو راه بیشتر وجود ندارد :
۱ اعتبار زنجیره راویان روایت تا پیامبر(ص) و یا امام(ع)
۲ تطبیق روایت با مضامین قرآن
پیامبر(ص) فرمودند :
ای مردم : هر حدیثی از من نقل کردند و مطابق قرآن بود ، اعتراف میکنم که مال من است . در غیر اینصورت از من نبوده و نسبت دروغ به من بسته اند . ۱
تذکر : شرط دوم ، در هر حال باید مورد عنایت قرار گیرد ، حتی اگر سلسله راویان حدیث ، به ما درست رسیده باشند ، چرا که آنهایی که در جعل احادیث خبره شده بودند ، قطعا در جعل سلسله راویان احادیث ، بیشترین همت را برای تثبیت آنها بکار برده اند .
یکی از خطبه هایی که در نهج البلاغه ، به امام علی(ع) نسبت داده شده ، خطبه ایست که ایشان بعد جنگ جمل ، برای مردم ایراد کرده و بشرح ذیل ، زنان را ناقص العقل قلمداد کرده است :
” ای مردم، زنها از لحاظ ایمان و ارث و خرد کم بهره هستند ، ۲ ـ اما نقصان ایمانشان بجهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن در روزهای حیض است، ۳ـ و جهت نقصان خودشان این است که (در اسلام) گواهی دو زن به جای گواهی یک مرد است ، ۴ـ و از جهت نقصان نصیب و بهره هم ارث آنها نصف ارث مردان می باشد، ۵ـ پس از زنهای بد پرهیز کنید، و از خوبانشان برحذر باشید، ۶ـ و در گفتار و کردار پسندیده از آنها پیروی نکنید، تا در گفتار و کردار ناشایسته طمع نکنند .” ۲
برای بررسی صحت خطبه فوق ، کافیست که واکاوی درستی در اسناد و تطابق مضمونی آن با قرآن انجام شده و به جعلی بودن آن ، پی برد .
۱ بررسی صحت اسناد خطبه
روایت فوق به صورت کامل و یا در برخی منابع بصورت ناقص و صرفا عبارت « ان النساء نواقص العقول » در منابع مختلف روایی آمده که در تمامی منابع فوق روایت مذکور بصورت مرسل ۳ یا مرفوع ۴ وارد شده است و در یکی از منابع نیز در سلسله سند آن ابوطالب مکی دیده میشود که دچار جنون گردیده بود و قابل اعتماد نیست .
۲ عرضه روایت به قران کریم
آیات قرآن کریم چه در مقام خلقت زن و مرد ، چه در مقام بیان مسئولیت ، چه در مقام مراتب ایمان و پذیرش عمل ، چه در مقام بیان کرامت انسانی ، چه در مقام بیان اغواء و فریب خوردن و گمراهی از حق و چه در مقام ارائه الگو و نمونه ایمانی ، زن و مرد را بصورت مساوی در کنار هم قرار داده و هنگام مراجعه به قرآن کریم و تلاوت این کتاب شریف و الهی ، هیچ تفاوتی از جهات مذکور میان زن و مرد دیده نمی شود :
مقام خلقت: « یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا… ۵
مقام بیان مسئولیت: « إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُوْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِینَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِرَاتِ وَ الْخَاشِعِینَ وَ الْخَاشِعَاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَ الصَّآئِمِینَ وَ الصَّآئِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظَاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً . ۶
مقام ایمان و پذیرش عمل: « وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّلِحَتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیراً . ۷
مقام بیان کرامت انسانی: « یَآ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَ أُنثَی وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَآئِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ . ۸
و آیات متعدد دیگر از جمله بقره آیات ۳۵ و ۳۶ ، تحریم آیات ۱۱ و ۱۲ .
لذا بر اساس آیات قرآن ، تفاوتی در ایمان و مسئولیت پذیری و کرامت انسانی و یا بالعکس فریب و گمراهی، میان زن و مرد دیده نمی شود و هرجا صحبت از کوتاهی در انجام مسئولیت یا گمراهی است، مساله دو سویه و بر زن و مرد اطلاق دارد و جنسیت بر اساس آیات قرآن کریم در ایمان و یا گمراهی افراد نقشی ندارد و بالعکس در آیات قرآن کریم تصریح شده است که نفس انسانی مخاطب تقوا و فجور است نه جنسیت:
« وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا » ۹
نظر مرحوم آیه اله دکنر صادقی تهرانی :
این که در بعضی منابع (منسوب به امیرالمؤمنین ع) آمده است: « زنان ناقص الإیمان هستند؛ چون در ایّام حیض نماز نمی خوانند و روزه نمی گیرند »، جعلی می باشد؛ زیرا نماز نخواندن و روزه نگرفتن در ایّام حیض ، اطاعت از اوامر الهی است، و این یعنی کمال ایمان، نه نقص ایمان .
و در یک کلام :
آنچه که از آیات قران بر می آید ، هیچگونه اهانت و یا ارزش درجه دومی برای زن بدست نمی آید و از طرف دیگر امام علی(ع) که به اقرار همه بزرگان دو فرقه مسلمان ، از مومن ترین مردم به قرآن بوده و بر اساس حدیث ثقلین ، از معتبرترین شارحان دین و کتاب خدا بوده است ، هیچگاه ، سخنی مخالف مضامین و اصول قرآنی به زبان نیاورده ، و یا از آیات قرآن در جهت تحقیر جنس زن استفاده ننموده است .
زیرنویسها :
۱- أیها الناس ما جاءکم عنی یوافق کتاب الله فأنا قلته و ما جاءکم یخالف کتاب الله فلم أقله ۸۶۰ نهج الفصاحه و وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۷۹، ح ۱۵
۲- معاشر الناس، ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، ۲ـ فاما نقصان ایمانهن فقعودهن عن الصلوة والصیام فی ایام حیضهن، ۳ـ و اما نقصان عقولهن فشهادة أمرأتین کشهادة الرجل الواحد ۴ـ و اما نقصان حظوظهن فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال، ۵ـ فاتقوا شرار النساء، و کونوا من خیارهن علی حذرٍ، ۶ـ ولا تطیعوهن فی المعروف حتی لایطمعن فی المنکر.» خطبه ۷۹ نهجالبلاغه
۳- حدیث مرسل- اصطلاحی در علم درایه و- حدیثی است که راوی، آن را از معصوم نشنیده، لیکن بدون واسطه از وی نقل کرده باشد و یا با واسطه نقل کرده، امّا واسطه را فراموش کرده و به فراموشی تصریح نموده و یا از روی عمد یا سهو آن را نیاورده باشد و یا واسطه را با ابهام ذکر کرده باشد، مانند تعبیر «عن رجلٍ» یا «عَن بعض اصحابنا» ( نهایة الدرایة (سیدحسن صدر)ص۱۸۹ )
۴- حدیثی که یک- یا بیشتر از یک- راوی آن از میانه یا آخر سند آن افتاده باشد . ( نهایة الدرایة (سیدحسن صدر) ص۱۸۲-۱۸۳. )
۵- نساء ، آیه ۱ (ای مردم بترسید از آن خدایی که شما را از نفس واحد آفرید و جفت او را از آن [ از همان نفس ] خلق کرد. )
۶- احزاب، آیه ۳۵ (مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقهدهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خدا را فراوان یاد می کنند خدا برای [همه] آنان آمرزشی و پاداشی بزرگ فراهم ساخته است.» )
۷- نساء ، آیه ۱۲۴ (و هر کس کارهای شایسته انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن، در حالی که مؤمن باشد پس آنان به بهشت وارد می شوند و کمترین ستمی به آنان نمی شود. )
۸- حجرات ، آیه ۱۳
۹- شمس ، آیات ۷-۱۰
نیک صالحی
نکاتی در باره ی برکت در مال
1- داشتن ایمان و تقوا
یکی از عوامل مهم برکت زا در زندگی، داشتن ایمان و کسب تقوا می باشد. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ ؛ اگر مردم قریه ها ایمان آورده و پرهیزکاری پیشه کرده بودند، برکت های آسمان و زمین را به رویشان می گشودیم» (سوره اعراف، 96)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) فرمودند: «خدایا برکت را در صبحگاهان، برای امت من قرار ده … اگر کسی خواهان رفع نیاز است، صبحگاهان به سوی آن شتابد؛ زیرا من از خدای سبحان خواستم که روزی را صبحگاهان برای امت من قرار دهد.»
از مهمترین عوامل برکت در رزق و روزی، داشتن ایمان و تقوا (عمل به واجبات و ترک محرمات) است. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «خدای عز و جل به یکی از پیامبران خود وحی فرمود که: هر گاه اطاعت شوم خشنود گردم و چون خشنود گردم برکت دهم و برکت من بی پایان است.» (میزان الحکمة، ج1، ح1700)
2- قرض دادن به یکدیگر
قرض دادن به دیگران نیز، به زندگی انسان برکت می دهد؛ در حدیثی که از حضرت رسول (صلی الله علیه و اله) نقل شده است، «وام دادن به یکدیگر» را از عوامل برکت زا برشمرده اند.
3- با وضو بودن
«اگر کسی بی وضو در طلب حاجت خود برود و نیازش برآورده نشود، جز خویشتن، کسی را سرزنش نکند.» (تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج17، ص281)
4- بیداری، هنگام بین الطلوعین
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) فرمودند: «خدایا برکت را در صبحگاهان، برای امت من قرار ده … اگر کسی خواهان رفع نیاز است، صبحگاهان به سوی آن شتابد؛ زیرا من از خدای سبحان خواستم که روزی را صبحگاهان برای امت من قرار دهد.»(همان )
5- عدم کسالت و تنبلی در کار
«در تحصیل روزی کسالت نورزید، زیرا گذشتگان ما با تلاش و سرعت، به دنبال کار می رفتند.»(همان)
6-اعتدال، میانه روی و قناعت در زندگی
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «لا کنز اغنی من القناعة و لا مال اذهب للفاقة من الرضی بالقوت. و من اقتصر علی بلغة الکفاف فقد انتظم الراحة و تبوأ خفض الدعة؛ هیچ گنجی بی نیازکننده تر از قناعت، و هیچ مالی در فقرزدایی، از بین برنده تر از رضایت دادن به روزی نیست و کسی که به اندازه کفایت زندگی از دنیا بردارد به آسایش دست یابد و آسوده خاطر گردد.» (نهج البلاغة، حکمت 371)
قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهانگرد را (سعدی)
امام در حدیثی دیگر فرمودند: «کفی بالقناعة ملکا و بحسن الخلق نعیما؛ آدمی را قناعت برای دولتمندی و خوش خلقی برای فراوانی نعمت ها کافی است.» (نهج البلاغه ،حکمت 229)
پول
7-احسان به مردم، بویژه به اهل خانه
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هر که با خانواده ی خود نیکوکار باشد، روزیش زیاد می شود.» (همان، ح7185)
8- خوش اخلاقی
امام علی (علیه السلام) فرمود: «گنجهای روزی، در اخلاق خوش نهفته است.» (همان، ح 7188)
9- اطعام کردن
پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) فرمودند: «روزی کسی که اطعام می کند، سریعتر از فرو رفتن کارد در کوهان شتر، به سویش می آید.» (همان، ح 7190)
10- قرض دادن
امام علی (علیه السلام) فرمود: «کمک مالی کردن به برادر دینی، روزی را زیاد می کند.» (همان، ح 7199)
11- امانتداری
حضرت در حدیثی دیگر فرمودند: «امانتداری روزی را زیاد می کند.»
12- دعا کردن در حق مؤمنین
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «پشت سر برادرانت دعا کن، که این کار روزی را به طرف تو سرازیر می کند.» (همان، ح 7193)
13- پاکیزگی و طهارت
به رسول خدا (صلی الله علیه و اله) عرض شد: دوست دارم روزیم زیاد شود؛ فرمود: پیوسته در حال طهارت و پاکیزگی باش، روزیت افزایش می یابد.»
آیت الله قاضی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: «دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان»
با استفاده از کلام حضرت نتیجه می گیریم که پاک بودن از آلودگیها و نجاسات، در جلب روزی مؤثر است و شاید بتوان گفت: چون وضو گرفتن نیز نوعی پاکی از آلودگی ها می باشد، می توان با دائم الوضو بودن، جلب روزی کرد.
14- صدقه دادن
امام علی (علیه السلام) فرمود: «با صدقه دادن، روزی را فرود آورید.» (همان، ح 7196)
15- پرداخت حقوق شرعیه (خمس و زکات)
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «زکات دادن، روزی را می افزاید.»
16- نیت پاک
امام علی (علیه السلام) فرمود: «هر که خوش نیت باشد، روزیش زیاد می شود.» (همان، ح 7198)
17- نماز شب
آیت الله قاضی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: «دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان».
بخش دین تبیان
نیک صالحی
نمی دونم درست کردن این دل نوشته از روی احساسات خوبه یا نه !
ولی قبل از نوشتن ، قبل از کپی کردن ، قبل از هر کاری یه خورده تفکر بد نیست…
مگه افضل عبادات دعا برای فرج نیست پس چرا دعا نکنیم …
دعا نکردن برای تعجیل فرج یعنی زمین موندن حرف معصوم.
عشق از دیدگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام)
یکی از ویژگی های انسان محبت و دلبستگی و به عبارت دیگر عشق و دلدادگی اوست . این خصوصیت مختص به انسان بوده و گاه در میان انسان با انسان دیگری هویدا می شود و گاه میان انسان با موجود جانداری مثل گل وگیاه و یا حیوانات نمایان می گردد و یا حتی دلبستگی میان انسان با شیء بی جان نیز می تواند وجود داشته باشد. در این میان عشق و دلبستگی دیگری نیز مطرح است و آن عشق انسان به تعالی و خداست.
صفحات: 1· 2
یک سوال ریاضی از امام علی علیه السلام
شخصی از امام علی (ع) پرسید: «عددی را به دست من بده که قابل
قسمت بر ۲و ۳و ۴و ۵و ۶و ۷و ۸و ۹و ۱۰ باشد بی آنکه باقی بیاورد.»
امام علی علیه السلام بی درنگ به او فرمود: «اضرب ایام اسبوعک فی ایامسنتک»
یعنی: «روزهای هفته را در روزهای یک سال خودت ضرب کن»
سوال کننده هفت را در ۳۶۰ ضرب کرد. حاصل آن یعنی ۲۵۲۰ بر تمام آن اعداد قابل قسمت بود بی آنکه باقی مانده بیاورد.
منبع: شرح بهایه به نقل از ترجمه کشکول شیخ بهایی
(سایت جامع پارلاییش مت)
توضیح بیشتر:
شاید این سوال برای شما هم مطرح شود که یک سال مگر 360روز است؟
باید گفت چنانکه تاریخ روایت می کند منجمان در آن روزگار بر این باور بودند که هر ماه مشتمل بر 30 روزاست بنابر این ایام سال نزد ایشان360روز بوده است که سپس 5روز بدان می افزودند؛ از طرفی سائل فردی یهودی است و یهودیان نیز معتقد به سال شمسی بوده اند. و این از بصیرت و هوشمندی بالای حضرت حکایت دارد که به فرد یهودی می فرماید روزهای هفته ات را بر روزهای سال خویش( و نه سال قمری اهل حجاز و عربستان) ضرب کن.
ای روشنای زندگی ..
دلم تنگ است برای خواندن تابلوهای کیلومتری مشهد ..
برای گذشتن از پیچ و روبرو شدن با گلدسته ها و گنبدت ..
برای آن قدمهایی که هر لحظه آرامتر میشد و قلبی که ضربانش به گوش میرسید ..
دلم هوای آن اذن دخول با هق هق را دارد ..
هوای آن نمازهای شکسته ایی که میان غلغله ی جمعیت میخوانم و بعد کفش به دست راهی داخل میشوم ..
دلم یک ذره شده برای اضطراب لحظه های نزدیک شدن تا رسیدن به ضریح و برای ایستادن با گریه و دست به سر گرفتن هایم وقت نگاه به ضریح ..
دلم حتی تنگ شده برای بوسیدن “درب وردی"و برای رواق به رواق پشت سر گذشتن و رسیدن به “پنجره فولاد”
سرت را درد نیاورم آقـــــا جـــــان ..
من دلم پر زده برای یک مشهد ..
آقا جان … نمیخوانی ام ؟؟
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ..
التماس دعا …
️شبتون امام رضایی…
منبع: تبیان/barg313
نواهای علی فانی را از اینجا دانلود کنید.
برای دانلود رودی اسم علی فانی کلیک کنید.
احادیث ناب از امام رضا (ع)
از آنجا که ائمه عامل به عمل بودند لذا تمامی فرمایشات آن بزرگواران که امروزه به دست ما رسیده را عمل می کردند.
میتوان گفت: احادیث آن بزرگواران گویای رفتار و منش ایشان بوده و در واقع سبک زندگی ایشان را نشان می دهد.
در احادیث ذیل به نوعی سبک زندگی امام رضا علیه السلام را بر میشماریم که می تواند راهگشای زندگی امروز ما باشد.
1- بهترین و ارزنده ترین خصلت ها : انجام کارهای نیک، فریاد رسی بیچارگان و بر آوردن آرزوی آرزومندان است.
2- از بخششی که زیان آن برای تو بیش از سودی است که به برادرانت میرسد خودداری کن.
3- ایمان عبارت است از : اقرار به زبان ،شناخت با قلب و عمل نمودن با اعضاء و جوارح
4- بالاترین درجه عقل خودشناسی است
5- آن کس که برای رضای الله کسی را به برادری گزیند خانه ای را در بهشت بدست آورده است .
6- بهترین ثروت شخص و برترین اندوخته اش صدقه است
7- خوش خلقی دو گونه است : فطری و اختیاری ولی صاحب خلق خوش اختیاری برتر است
8- شکیبایی بر بلا زیبا و پسندیده است ولی برتر از آن صبر در برابر محّرمات است
9- سرآمد طاعت الله تعالی صبر و رضاست
10- عبادت به زیادی نماز و روزه نیست بلکه به اندیشیدن در امر پروردگار متعال است
11- با دوستان فروتن باش ، از دشمن احتیاط کن و با عموم مردم گشاده رو باش
12- در شگفتم از آن کس که بردگان را با دارایی خود می خرد و آزاد میکند چگونه آزادگان را با اخلاق خوش خود نمی خرد .
13- بی اعتنایی به دارایی مردم ، بهتر از بذل و بخشش است
14- یاری کردن ناتوان ، بهتر از صدقه دادن است.
15- بهترین مال و ثروت آن است که وسیله حفظ آبروی انسان شود .
16- برای کودک شیری بهتر از شیر مادرش نیست
17- آن کس که خود را در معرض تهمت قرار دهد نباید کسی را که به او گمان بد برده است ملامت کند.
18- کسی که بیدادگری پیشه کند ، از عقوبت ایمن نخواهد ماند .
19- کسی که بخواهد بی نیازترین مردم باشد ، باید به آنچه نزد الله تعالی است اطمینان داشته باشد .
20- آن که در راه حق صبر کند ، الله تعالی بهتر از آنچه در برابرش صبر کرده است بدو عوض خواهد داد .
منبع:aviny.com
پیوند: http://www.hawzah.net/fa/article/view/93502
چرا “شاهچراغ” ؟
درباره پیدا شدن مدفن حضرت احمد بن موسی (س) حکایتی نقل شده است که توجه به آن دلیل نامیده شدن آن حضرت به “شاهچراغ” را نیز روشن می کند:
تا زمان «امیر عضدالدوله دیلمی» کسی از مدفن حضرت احمد ابن موسی (ع) اطلاعی نداشت و آنچه روی قبر را پوشانده بود تل گلی بیش به نظر نمی رسید که در اطراف آن، خانه های متعدد ساخته شده بود. از جمله پیرزنی در پایین آن تل، خانه ای گلی داشت و در هر شب جمعه، ثلث آخر شب می دید چراغی در نهایت روشنایی در بالای تل خاک می درخشد و تا طلوع صبح روشن است، چند شب جمعه مراقب می بود،روشنایی چراغ به همین کیفیت ادامه داشت با خود اندیشید شاید در این مکان،مقبره یکی از امامزادگان یا اولیاء الله باشد، بهتر آن است که امیر عضدالدوله را بر این امر آگاه نمایم.
هنگام روز پیرزن به همین قصد به سرای امیر عضدالدوله دیلمی رفت و کیفیت آنچه را دیده بود به عرض رسانید.امیر و حاضرین از بیانش در تعجب شدند.درباریان که این موضوع را باور نکرده بودند، هر کدام به سلیقه خود چیزی بیان کردند. اما امیر که مردی روشن ضمیر بود گفت: «اولین شب جمعه شخصاً به خانه پیرزن می روم تا از موضوع آگاه شوم».
چون شب جمعه فرا رسید شاه به خانه پیرزن آمده و دور از خدم و حشم آنجا خوابید و پیرزن را فرمود هر وقت چراغ روشن گردید مرا بیدار کن .چون ثلث آخر شب شد پیرزن بر حسب معمول روشنایی پرنوری قوی تر از دیگر شب های جمعه مشاهده کرد و از شدت شعفی که به وی دست داده بود بر بالین امیر عضدالدوله آمده و بی اختیار سه مرتبه فریاد زد: « شاه! چراغ».
امیر بیدار شد و ناگهانی از خواب پریده و چشمش را متوجه سمتی نمود که پیرزن چراغ را به او نشان می داد و چون علنا و آشکارا چشمش نور چراغ را دید در شگفتی عجیب بماند و چون رو به سمت چراغ بر بالای تل برآمد اثری از چراغ ندید و چون به پایین آمد باز نور چراغ با روشنایی زیاد خود نمایی می کرد،خلاصه اینکه امیر شخصی را جهت کاوش در آن منطقه مامور می کند و….. مقبره فرزند ارشد موسی بن جعفر(ع) حضرت شاهچراغ پیدا می گردد و به دستور امیر بر بالای آن جایگاهی ساخته می شود که تا امروز زیارتگاه عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت است.
#_خوشبختی _یعنی
خلاصـــــــــه خوشبختی یعنیییییییییییییییییییییییییی
برای امام زمانت زندگی کنی…………………………..
ای کاش می شد فضایل حضرت رو برای همه برشمرد ،
راستی : ما مدعیان تشیع از فضایل حضرت چی می دونیم؟
اگه چیزی می دونیم ؛ چقدر به اونها عمل میکنیم ؟
در آتش عشقم
هيزم بريز …
هواي نبودنت
سرد است !!!
(علی شایگان)
آخرین قوم - آخرین عذاب همه ما در مورد عذاب الهی در میان بعضی اقوام گذشته یه چیز هایی شنیدیم مثل قوم حضرت نوح(علیه السلام) و قوم ثمود و قوم عاد و… تا رسید به پیامبر آخر حضرت محمد (صلی الله علیه و اله) یعنی پیامبر ما همون آقایی که عاشقشیم و خودمون را جز امتش می دونیم ( که امیدوارم هیچ وقت از این ولایت خروج نکنیم/ اگه دنیا و هوای نفس و شیطان بگذارند). اون وقت یه قیافه حق به جانب می گیریم و می گیم ما امت آخرین پیامبر الهی هستیم و اینقدر خدا دوستمان داره که وقتی افرادی از این امت هر چی گناه میکنند باز عذاب نمی شیم , ولی خودمونیم بیایید بیشتر فکر کنیم . حالا اصلا به گنهکارها کاری نداریم .ماها چی ؟ ماها که خودمون رو تافته جدا بافته می دونین! اگه خوبیم ! اگه دینداریم ! اگه نماز می خوانیم ! و …. پس چرا قرآن بین ما غریبه ؟ پس چرا به داد هم نمیرسیم ؟پس چرا همه ما یه بغض داریم ؟ پس چرا ؟ چرا آقامون , اماممون , منجی مون بین ما نیست . مگه این خودش یه عذاب نیست ؟ مگه این درد آور نیست که آقامون هست ولی ما لیاقت دیدارشون رو نداریم. یه روز وقتی شنیدم بزرگی گفته :اگه افرادی که از ته دل برای برد تیم ملی فوتبال ایران مقابل استرالیا دعا کردنند برای تعجیل فرج دعا می کردنند گشایشی می شد , فهمیدم ما چقدر از اصلمون دور موندیم .این همون عذاب آخر الزمانه ! همون عذابی که خیلی هامون ازش بی خبریم ! عذاب از این بالاتر که مدتها دور از رحمت و حجت الهی هستیم؟عذاب از این بالاتر که آقا مدت هاست در انتظار یار و یاور هایست که بتونه بهشون اطمینان کنه ؟ که وقتی بر می گرده کسی پا به فرار نزاشته باشه؟ و پشتشون رو خالی نکرده باشه ؟آخه اگه قرار بود با معجزه و بدون در گیری جهان گلستان بشه دیگه چه احتیاجی بود به یار و یاور؟ آره , اگه ما , منتظر واقعی بودیم خدا این عذاب رو از ما بر می داشت. پس باید یه فکر جدی به حال خودمون و دینداریمون و دوری از اماممون بکنیم؟ این نظر شخصی منه ! نظر شما چیه ؟ به امید روزی که آقا مارو هم لایق همراهی بدونند! که صد البته با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود!
حسن عراقی گوید:سالها پیش در شهر دمشق پایتخت کشور سوریه زندگی می کردم. کارم عبا بافی بود و از این طریق امرار معاش می کردم. سن زیادی نداشتم . جوانی بود و غفلت و دوستانی که در ساعات فراغت با آنان سرگرم تفریح می شدم و به لهو و لعب می پرداختم. ما از گناه پروایی نداشتیم . و فکر و ذکرمان خوشگذرانی و هوسرانی بود.
آن روز , جمعه بود و من به شیوه ی همیشگی با دوستان هم فکرم گرد آمدیم و دسته جمعی مشغول لهو و لعب شدیم.میل به میگساری و عیاشی در ما تمامی نداشت. ناگهان در اوج خوشی و غفلت , احساس غریبی بر وجودم مستولی شد. گویی از خواب سنگین بیدار شده بودم. برخویشتن نهیب زدم: تو برای این سرگرمی ها و هوسبازی ها آفریده نشده ای؟
همان جا خداوند قلبم را تکان داد , مرا متنبه ساخت و پلیدی گناه و زشتی اتلاف عمر و بیهودگی و بی بند و باری را برایم آشکار نمود و از تیرگی باطن نجاتم داد.
در پی این دگرگونی روحی و تحول فکری بی درنگ برخاستم, پیاله شراب و بزم عیش و بساط گناه را ترک کردم و از رفقا و جمعشان گریختم.
هر چه رفقای هم پیاله ام دنبالم دویدند اعتنایی نکردم تا مأیوس شدند و از من دل بریدند. جمعه بود و روز عبادت, وقت توبه بود و هنگام ندامت. تصمیم گرفتم به مسجد بروم و انقلاب درونی را با حال وهوای معنوی خانه خدا در آمیزم.
وقتی وارد مسجد شدم , دیدم شخصی در کرسی خطابه قرار گرفته و برای مردم سخنرانی می کند . قدری جلو تر رفتم و به سخنانش گوش دادم, او در باره ی حضرت مهدی (ع) صحبت می کردو زمان ظهورش را شرح می داد
خوب که متوجه مطالب خطیب شدم , به آنچه در باره حضرت مهدی(ع)میگفت جان سپردم و به گفته هایش دل دادم.
حالت عجیبی به من دست داد.احساس کردم امام را خیلی دوست دارم. یکباره مهرش در جانم ریخت و قلبم سرشار از محبت او شد.
آن روز گذشت در پی آن سیر نفسانی و تحول روحی لهو و لعب را ترک کردم , دست از گناه شستم , گرد معصیت از صفحه ی دل زدودم و آرامش خاطر یافتم.
اما سوز دیگری در درونم بر پا گردید چیزی که وجودم را تسخیر کرد و بسان شعله ای فروزنده جانم را مشتعل ساخت. آن سوز , سوز محبت بود و آن شعله, آتش عشق به وصال محبوب.
مهر امام و عشق دیدار او و امید لقای آن مهر تابان , در ژرفای قلبم موج میزد.روز به روز علاقه و اشتیاقم بیشتر می شد و چنان شیفته وصال دلدار گردیدم که در تمام سجده هایم او را طلب می کردم .
یک سال گذشت. در طول این دوازده ماه از یاد محبوبم غافل نماندم. همواره در پی او می گشتم و اشک فراق می ریختم. در خلال دعاها و عبادتهایم توفیق دیدار او را از خدا می خواستم و هر بار در سجود به درگاه خدا می نالیدم و با تمام وجود تشرف به خدمت حضرت را مسئلت می نمودم.
روز ها و شبها بدین منوال سپری شد تا آنکه یک شب در مسجد جامع دمشق, نماز مغرب را به جا آوردم و سپس مشغول نماز مستحبی شدم . بعد از فر اق به حال خود نشسته بودم که ناگهان احساس کردم دستی روی شانه ام قرار گرفت.تکانی خوردم و صورتم را بر گرداندم,آقایی را دیدم در پشت سرم نشسته و دستش را بر شانه ام نهاده بی مقدمه به من فرمود:((فرزندم, خدا دعایت را اجابت نمود, چه می خواهی؟))
برگشتم و لحظه ای به او خیره شدم, عمامه ای همانند عمامه ی مردم غیر عرب و جامه ای گشاد و بلند از پشم شتر به روی لباسهایش در بر داشت.پرسیدم: شما کیستید؟
با لحن ملایم و آهنگ دلپذیری فرمود: ((من مهدی(ع) هستم.))
بی درنگ دست آن حضرت را بوسیدم و گفتم: همراه من به خانه ام تشریف بیاورید و منت نهاده با قدوم مبارکتان سرای مرا منور سازید.
آقا در نهایت بزرگواری دعوت مرا پذیرفتند.وقتی حضرت درون خانه تشریف آوردند , دستور دادند جایی را برایم اختصاص بده که تنها باشم و هیچ کس غیر از خودت بدان راه نیابد. من اتاقی را مخصوص آقا قرار دادم و خود نیز گوش به فرمانش کمر خدمت بستم تا هرچه فرماید انجام دهم.
حضرت بقیةالله ــ علیه السلام ــ یک هفته در خانه ام ماندند و به تعلیم من بذل عنایت فرمودند. در مدت این هفت شب و هفت روز اذکار و اورادی به من آموختند و فرمودند:(( دعای خود را به تو یاد می دهم که هر روز بخوانی و ان شاءالله بدان مداومت نمایی.)) آنگاه چنین توصیه کردند:(( یک روز را روزه بگیر و یک روز را افطار کن , هر شب پانصد رکعت نماز می خوانی و به بستر استراحت نمی روی مگر خواب بر تو غلبه کند.))
من با شوق فر اوان برنامه حضرت را پذیرفتم و به انجام آن پرداختم .هر شب پشت سر امام می ایستادم و پانصد رکعت نماز به جا می آوردم ,هرگز عبادت را ترک نمی کردم مگر وقتی بی اختیار خوابم می برد.
سرانجام پس از یک هفته اراده ی رفتن نمودند و به من فرمودند:((حسن از حالا به بعد با هیچ کس رفاقت مکن زیرا آنچه آموختی برای رستگاری و برنامه زندگی ات کافی است و دیگر احتیاجی به دیگری نداری هر مطلب و سخنی نزد هر کس که باشد , از آنچه در محضر ما بدست آوردی پایین تر است و از حقایق و معارفی که از ما به تو رسیده , کمتر است, بدین خاطر زیر بار منت هیچ کس نرو و از احدی راه مجو که فایده ای ندارد و به حالت سودی نبخشد.))
آنگاه حضرت از منزل بیرون رفتند و نگاه من بدرقه راهشان بود تا از نظرم نا پدید شدند.
(( از کتاب النجم الثاقب نوشته ی مرحوم نوری طبرسی))
به نظر شما اگه امام به ما منتظر ها یه برنامه عملی مثل این رو بدهند ما می پذیریم ؟ یا بعد چند روز با بهانه جویی رد می کنیم!یا مثل خوارج ( خدا نکرده ) منکر آقا می شیم و ساز مخالف می زنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ان شاءالله ما همگی جزء عاملین به دستورات ایشان باشیم یعنی مرد روز های سخت!!!!!!!!!!!!!!!
چرا او
قائم آل محمد (ع)نامیده شده؟
ابو حمزه ثمالی می گو ید:
از حضرت امام محمد باقر(ع) پرسیدم:ای فرزند رسول خدا ! مگر
شما ائمه , همه قائم به حق نیستید ؟
فرمود : بلی ! .
عرض کردم : پس چرا فقط امام زمان (ع) قائم نامیده شده
است ؟
حضرت فرمود : هنگامی که جٌدم حسین بن علی (ع) به شهادت
رسید , فرشتگان آسمان به درگاه خداوند
متعال نالیدند و گریستند و عرض کردند : پروردگارا ! آیا کسی را که
برگزیده ترین خلق تو را به قتل رسانده
است به حال خود وا می گذاری ؟
خداوند متعال به انها وحی فرستاد : آ رام گیرید !
به عزت و جلالم سوگند ! از انها انتقام خواهم کشید , هر چند بعد
از گذشت زمانی باشد.
انگاه پرده حجاب را کنار زده و فرزندان حسین (ع) را که وارثان
امامت بودند , به انها نشان داد .
ملائکه از دیدن این صحنه بسیار مسرور شدند .
یکی از انها در حال قیام نماز می خواند . حق تعالی فرمود : به
وسیله این قائم انتقام خواهم گرفت.
( بحار الانوار ج51 ص 28)