در آتش عشقم
هيزم بريز …
هواي نبودنت
سرد است !!!
علی شایگان
در آتش عشقم
هيزم بريز …
هواي نبودنت
سرد است !!!
علی شایگان
زندگینامه مسلم (علیه السلام) از ولادت تا شهادت
کتب تارخى زمان مشخصى براى ولادت ایشان ذکر نمى نمایند، اما قراین موجود ، ولادت ایشان را در سال ( ٢۵ هجری) اثبات مى کند ، ولذا در اکثر کتب تالیف شده در مورد حادثه کربلا آمده است که ایشان درهنگام شهادت در کوفه (٣۵ سال) داشتند.
به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از حرف نو، روح بزرگ انسانهاى خود ساخته و پاک به دیگران هم، پاکى و ایمان مىآموزد. صداقت و فداکارى ایثارگران در راه خدا الهام بخش تعهد و فداکارى است. حماسههاى جهاد و شهادت مردان بزرگ اسلام، مجاهد ساز و شهید پرور است. عظمت انسانى چهرههاى پرفروغ تاریخ خونبار ما اسوه همه کسانى است که در زندگى به هدفهایى والاتر از خوردن و خوابیدن اعتقاد دارند و ارزشهاى متعالى را مىجویند. انسانهاى نمونه از نظر ایمان، اخلاق، شهامت، جوانمردى و استقامت، همیشه زینت تاریخ بوده و هستند.
«مسلم بن عقیل» یکى از این چهرههاست. شنیدن نام این انسان والا و سرباز فداکار راه حق، یاد آور همه خوبیها، رشادتها و جوانمردیهاست;و خواندن زندگینامه این سردار رشید اسلام، درس آموز و الهامبخش و سازنده است. حماسه مسلمبن عقیل در کوفه، پیش درآمدى بر نهضت عظیم عاشورا بود; و خود مسلم، پیشاهنگ نهضتسیدالشهدا -علیهالسلام و سفیر انقلاب کربلا و پیشمرگ حماسه تاریخساز و جاویدان عاشورا بود.
درباره مسلم، چه مىتوان گفت، جز بیان صداقت و رشادت و ایمانش؟ و چه مىتوان نوشت، جز فداکارى و حماسه وآزادگىاش، و چه مىتوان شنید جز عمل به وظیفه و اطاعت از امام و جهاد در راه حق تا مرز شهادت. و مسلمبن عقیل کیست؟ تجسمى از ارزشهاى والاى مکتب; الگو و اسوهاى از یک جوانمرد سلحشور و انقلابى پاکباخته و دل به راه خدا داده و سر به راه دوستسپرده و قدم در راهحق نهاده و با شهادت به معراج قرب پروردگار رسیده. پس، با هم با چهره این شخصیتبزرگ،آشنا شویم.
مسلم بن عقیل کیست؟
در میان جوانان برومند «بنی هاشم» مسلم، فرزند عقیل یکى از چهرههاى تابناک و شخصیتهاى بارز، به شمار مىرفت. «عقیل» برادرامیرالمومنین (علیه السلام) و دومین فرزند ابوطالب بود. در ترسیم زیر رابطه نسبى مسلم، آشکارتر است:
ابوطالب: – طالب – عقیل – مسلم – جعفر – على – حسین بن على
مسلمبن عقیل، برادرزاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین بن على بود. دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود و خاندانى که شخصیت انسانى و اسلامى مسلم در آن شکل گرفت، بهترین زمینه را براى تربیت و تکامل معنوى و حماسى مسلم فراهم کرد. از آغاز کودکى، در میان جوانان بنىهاشم بخصوص در کنار امام حسن و امام حسین -علیهما السلام بزرگ شد و کمالات اخلاقى و بنیان ولایت و درسهاى حماسه و ایثار و شجاعت را بخوبى فرا گرفت. اجداد مسلم کسانى، چون «ابوطالب» و «فاطمه بنت اسد» بودند که در فرزندان خویش، شجاعت و ایمان و دلاورى را به ارث مىگذاشتند و مسلم، شاخهاى پربار از این اصل و تبار بود;و بنا به اصل وراثت،خصلتهاى برجسته را از نیاکان خود به ارث برده بود. (۱)
مسلم در زمان امیرالمومنین (علیه السلام) نوجوانى رشید و پاک بود که به افتخار دامادى آن حضرت نایل شد و با یکى از دختران امام به نام «رقیه» ازدواج کرد. این وصلتبر میزان فضیلتهاى مسلم افزود و او را بیشتر در محور «حق» و در خدمت نظام الهى آن حضرت در دوران خلافتش قرار داد.
به نقل مورخان، در زمان حکومت آن حضرت (بین سالهاى ۳۶ تا ۴۰ هجرى) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصبهاى نظامى در لشگر بوده است، از جمله در جنگ صفین، وقتى که امیرالمؤمنین (علیه السلام) لشگر خود را صفآرایى مىکرد، امام حسن و امام حسین (علیه السلام) و عبداللهبن جعفر و مسلمبن عقیل را بر جناح راستسپاه، مامور کرد و بر جناح چپ لشگر، محمدبن حنفیه و محمدبن ابىبکر و هاشمبن عتبه (مرقال) را گماشت و مسؤولیت قلب لشگر را به عبداللهبن عباس و عباسبن ربیعه و مالک اشتر سپرد (۲) .
پس از شهادتامیرالمومنین (علیه السلام)
شناسنامه مسلم را، پیش از آن که از نیاکان و سرزمین وقبیله جستجو کنیم، باید در فکر، عمل و زندگانىاش بیابیم; این بهترین معرف مسلم است. مسلم، در دوران خلافت على (علیه السلام) در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پساز شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامتدو فرزندش، حسنین -علیهما السلام تجسم پیدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر این آستان فدا کرد.
در دوران امامت دهساله امام حسن مجتبى (علیه السلام) که از سختترین دورههاى تاریخ اسلام نسبتبه پیروان اهلبیت و طرفداران حق بود،مسلم با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مىشد. پس از شهادت امام مجتبى (علیه السلام) که امامتبه حسینبن على (علیه السلام) رسید تا مرگ معاویه که یک دوره دهساله بود;باز مسلم را در کنار امام حسین (علیه السلام) مىبینیم. در این دوره بیستساله -یعنى از شهادت على (علیه السلام) تا حادثه کربلا بسیارى از کسان یا مرعوب تهدیدها شدند یا مجذوب زر و سیم و فریفته دنیا و صحنه حق را رها کردند و یا به معاویه پیوستند و یا انزواى بىدردسر را برگزیدند، ولى آنان که قلبى سرشار از ایمان و دلى سوخته در راه حق داشتند و مسلمانى را در صبر و مقاومت و مبارزه در شرایط دشوار مىدانستند، امامان حق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان و فرزند، به فداکارى در راه خدا و جهاد فى سبیل الله پرداختند. ارزش و فضیلت پیروان حق در آن دوره، بخصوص وقتى آشکارتر مىشود که به شرایط دشوار دیندارى و حقپرستى در روزگار سلطه امویان آگاه باشیم.
ارجمندى و فضیلت ومقام مسلم، در اینجاست که براى ما روشنتر مىگردد، و همچنان که در فصلهاى آینده خواهیم دید، مسلمبن عقیل دست از محبت و ولایت و حمایت امام زمان خویش -حسینبن على (علیه السلام)- بر نداشت تا این که به عنوان پیشاهنگ نهضت کربلا در کوفه به شهادت رسید و افتخار اولین شهید کاروان عاشورا را به خود اختصاص داد و اولین شهید از اصحاب امام حسین بود. از اولاد عقیل که به همراهى حسینبن على (علیه السلام) و در رکاب او قیام کردند، تعداد ۹ نفر، به شهادت رسیدند،که مسلم شجاعترین آنان بود. این فضیلتبزرگ، از زبان پیامبر اسلام هم بیان شده است.امیرالمومنین (علیه السلام) از پیامبر اسلام حدیثى را در مدح «عقیل» نقل مىکند که آن حضرت فرمودند: «من او را (عقیل را) به دو جهت دوست دارم: یکى، به خاطر خودش، و یکى هم به خاطر این که پدرش ابوطالب او را دوست مىداشت.» و در آخر، خطاب به على (علیه السلام) فرمود:
«فرزند او -مسلم کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک مىریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مىفرستند.» آن گاه پیامبر اسلام گریست تا آن که اشکهایش بر سینهاش ریخت و فرمود: «به سوى خدا شکایت مىبرم، از آنچه که خاندانم پس از من مىبینند.» (۳)
حمایتهاى این خانواده از اهل حق موقعیت و اعتبارى خاص براى آنان فراهم کرده بود و فضایلشان همواره مورد تقدیر امامان (علیه السلام) قرار داشت. امام سجاد -علیه السلام نسبتبه خاندان عقیل عطوفت و محبتبیشترى از دیگران نشان مىداد و مىفرمود: من هر گاه خاطره آن روزى را که اینان با حسین -علیه السلام بودند به یاد مىآورم، اندوهگین مىشوم.
خانواده شهیدپرور
قبلا هم اشاره شد که از فرزندان عقیل ۹ نفر قربانى راه حسین (علیه السلام) که راه خدا بود شدند و مسلم تابندهترین این چهرهها بود. این خاندان با استقبال از شهادت در راه قرآن افتخار ویژهاى براى خود کسب کردند و فرزندان مسلم هم در ادامه خط سرخ پدر شهیدشان در صحنه کربلا حضور یافتند تا وفادارى خویش را به خاندان پیامبر که تعهد اسلامى هر مؤمن راستین به حساب مىآمد نشان دهند.
صحنه شورانگیز شب عاشورا سند زندهاى بر این وفا و تعهد و اخلاص است. در آن شب شگفت و عظیم، که سالار شهیدان، حسینبن على (علیه السلام) با اهلبیت و بستگان و یاران خویش، از ماجراهاى فرداى خونین سخن مىگفت و وفادارى اصحابش را مىستود و از نیکى و حقشناسى اهلبیتخویش تقدیر مىکرد و از خدا براى همه، پاداش نیک مىطلبید، آرى در آن شب که بیعت را از یاران خود برداشت تا هر که مىخواهد برود خطاب به عموزادگانش; یعنى فرزندان عقیل کرده و فرمود: شما شهید دادهاید، شهادت مسلم شما را بس است، اجازه مىدهم که شما بروید. در پاسخ گفتند: اگر ما، بزرگ و سرور و پسر عموى والا مقام خود را رها کنیم و در رکابش نه تیرى بیندازیم و نه شمشیر و نیزهاى بزنیم،آن گاه مردم چه خواهند گفت و جواب مردم را چه خواهیم داد؟ نه! به خدا سوگند،ما نخواهیم رفت و جان و مال و خانواده خویش را فداى تو مىکنیم و در کنار تو مىمانیم و مىجنگیم تا با تو وارد بهشتشویم; زشت و ناگوار باد، زنده ماندن پس از تو!» (۴) و این گونه فرزندان مسلم و اولاد عقیل، در کنار امام حسین ماندند و از حق دفاع کردند. در ماجراى کربلا دو تن از فرزندان مسلمبن عقیل به شهادت رسیدند و دو فرزند دیگر در کربلا به اسارت نیروهاى دشمن درآمدند که آنها را به کوفه برده و تحویل «ابنزیاد» دادند. نزدیک به یک سال در زندان بودند که پس از فرار به شهادت رسیدند. (در این باره، توضیحى خواهیم داشت).
این اجمالى بود از خانواده مسلم، نیاکانش، فرزندانش و شهادتطلبى این دودمان پاک و وفادارىشان نسبتبه اهلبیت پیامبر و خط امامت و ولایت و دفاعشان از حق و ستیزشان با باطل پس از آن که مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شهادت رسید و جبهه حق و عدل، یارانى مخلصتر و سربازانى فداکارتر مىطلبید. قسمت عمده تلاش و جهاد «مسلمبن عقیل» در دوره امامتحسینبن على (علیه السلام) و زمینهسازى براى نهضت آن امام شهید، در کوفه بود، که در فصل آینده، آن را مىخوانیم.
سفیر انقلاب کربلا
مىدانیم که «مسلمبن عقیل» پیشاهنگ نهضت کربلا و سفیر امام حسین به سوى مردم کوفه بود. براى آشنایى با پیوستگى حوادث کوفه و کربلا لازم است که خیلى کوتاه و فشرده به حوادث مقدماتى اعزام مسلم به کوفه جهت گرفتن بیعتبه نفع امام حسین (علیه السلام) اشاره کنیم:
معاویه، پس از بیستسال سلطنت استبدادى مرد. یزید، پس از معاویه بر سر کار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد. مىخواست اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را هم به بیعت وادار کند،که سیدالشهدا، نپذیرفت و به طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدن مردم، بهره بردارى کند.
سال شصت هجرى بود. اقامت چهار ماهه امام حسین (علیه السلام) در مکه و برخورد با مردم و تشکیل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگیزه و اهداف امام، از امتناع از بیعتبا یزید، آشنا کرد;بخصوص مردم کوفه از اقدام انقلابى امام حسین (علیه السلام) خوشحال و امید وار شدند. مردم کوفه، خاطره حکومت چهارساله علوى را به یاد داشتند و در این شهر، شخصیتهاى برجسته و چهرههاى درخشانى از مسلمانان متعهد و یاران اهلبیتبودند. از این رو نامهها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهرههاى معروف شیعه در کوفه و بصره به امام حسین (علیه السلام) نوشتند، که تعداد این نامهها به هزاران مىرسید. کوفیان،گروهى را هم به نمایندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى» به نزد آن حضرت فرستادند و نامههایى همراه آنان ارسال کردند.
در میان نامهها و امضاها، نام شخصیتهاى بزرگى از کوفه همچون «شبثبن ربعى» و «سلیمانبن صرد» و «مسیببن نجبه» و… به چشم مىخورد که از آن حضرت مىخواستند مردم را به بیعتبا خود دعوت کند و به کوفه بیاید و یزید را از خلافتخلع کند. (۵)
امام، تصمیم گرفت در مقابل اصرار و دعوتهاى مکرر مردم کوفه، عکسالعمل نشان داده و اقدامى کند. براى ارزیابى دقیق اوضاع کوفه و میزان علاقه و استقبال مردم و تهیه مقدمات لازم و شناسایى و سازماندهى و تشکل نیروهاى انقلابى، ضرورى بود که کسى قبلا به کوفه رفته و این ماموریت را انجام دهد و گزارشى دقیق از وضعیتشهر و مردم، به او بدهد.
حضرت حسینبن على (علیه السلام) مناسبترین فرد براى این ماموریت محرمانه را «مسلمبن عقیل» دید، که هم آگاهى سیاسى و درایت کافى داشت،و هم تقوا و دیانت،و هم خویشاوند نزدیک امام بود. به نمایندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود:من، برادر و پسر عمویم (مسلم) را با شما به کوفه مىفرستم، اگر مردم با او بیعت کردند;من نیز خواهم آمد. این که امام از مسلم به عنوان «برادرم» و «فرد مورد اعتمادم» نام مىبرد، میزان اعتبار و لیاقت و کفایت مسلمبن عقیل را مىرساند. آن گاه مسلم را طلبید و به او فرمود: به کوفه مىروى، اگر دیدى که دل وزبان مردم یکى است و آنچنان که در این نامهها نوشتهاند متفقند و مىتوان به وسیله آنان اقدامى کرد،نظر خودت را بر من بنویس و مسلم را وصیت و سفارش کرد، به این که:
پرهیزکار و با تقوا باش;نرمش و مهربانى به کار ببر; فعالیتهاى خود را پوشیدهدار; اگر مردم، یکدل و یکجان بودند و در میانشان اختلافى نبود، مرا خبر کن. (۶)
امام حسین (علیه السلام) طى نامه و پیامى جداگانه که خطاب به مردم کوفه نوشت، تکلیف مردم و ماموریت مسلم را روشن ساخت. متن نامه امام چنین بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم
از حسین بن على، به جماعت مؤمنان و مسلمانان; اما بعد، سعید و هانى، با نامههایتان نزد من آمدند. آنان آخرین کسانى بودند از فرستادگانتان که نزد من آمدند. من تمام مقصود و هدفى را که ذکر کرده بودید فهمیدم. بیشتر سخن شما این بود که: ما را امام و پیشوایى نیست، پس بشتاب! شاید خدا ما را به واسطه تو بر هدایت، هماهنگ و مجتمع کند. اینک، من برادرم،عموزادهام و شخص مورد اعتمادم از خانوادهخویش «مسلمبن عقیل» را به سوى شما فرستادم و او را مامور کردم که از حال شما و از کار و نظرتان به من گزارش بفرستد. اگر به من چنین گزارش دهد که راى بزرگان و صاحبان فضل و خرد شما،همانند چیزى است که قاصدان شما گفتند و در نامههاى شما نوشته شده استبه خواستخدا بزودى به سویتان خواهم آمد.
به جانم سوگند پیشوا و امام، تنها و تنها کسى است که به کتاب خدا حکم و عمل کند و به قسط رفتار نماید و به حق، گردن بنهد و خود را وقف و پایبند فرمان خدا سازد، والسلام.» (۷)
اعزام مسلم و فرستادن این پیام به کوفه، پاسخى به همه نامهها و دعوتها و طومارها بود. محتواى پیام امام، در این چند محور، خلاصه مىشود:
۱ – تایید کامل از مسلم به عنوان برادر، پسر عمو و نمایندهاى مورد اطمینان.
۲ – محدوده مسؤولیت مسلم در کوفه نسبتبه ارزیابى وحدت کلمه و صداقت مردم.
۳ – پاسخى به دعوتهاى مکرر، به عنوان اتمام حجت.
۴ – درخواست از مردم براى حمایت و اطاعت از مسلم.
مسلم با گرفتن دو راهنما از مکه به سوى کوفه حرکت کرد. روزهاى متوالى راه طى کرد. آن دو راهنما در راه، از تشنگى جان سپردند. مسلم، همراه با «قیسبن مسهر صیداوى» و «عمارة بن عبدالله ارحبى» با تحمل مشقتهاى توانفرساى راه، پس از بیست روز، خود را به کوفه رساند و مسافتسىروزه را با همه سختیها در بیست روز پشتسرگذاشت. (۸)
اینک، مسلم، با شهرى رو به روست، حادثهخیز و پرماجرا و با گرایشهاى مختلف; شهرى با افکار گوناگون که اگر چه بظاهر آرام است،اما آرامش قبل از طوفان را مىگذراند.
مسلم، وارد کوفه شد و به خانه مختار ثقفى، که از شیعیان خالصحضرت على (علیه السلام) وعلاقهمندان به اهلبیتبود، رفت. (۹)
مسلم، در کوفه
فلق با تیغ آذر،خیمه شب را زهم بدرید و… شب، دامان خود برچید خبر در گوشهاى کوفیان پیچید که مسلم، افسر جانباز و پیشاهنگ این نهضت پیام انقلاب عدل را با خویش آورده است. و مشتاقان،بسان موج خشم آلود اما طالب و مشتاق به سوى خانه مسلم، روان گشتند. درون چشمهاشان اشگهاى شوق و جانها، تشنه آزادى و دلها پر از شادى هزاران دست گرم شیعیان در دست مسلم بود و بیعت تا غروب، آن روز بر پا بود. طرفداران حق، چون حلقه، پیرامون این رهبر شعور و شور، اندر سینه و در سر و گاهى دیدگان از اشگ شوق یاوران، تر بود.
شیعیان، دسته دسته به خانه مختار مىآمدند و با مسلم دیدار و بیعت مىکردند و مسلم هم نامه امام حسین (علیه السلام) را خطاب به مؤمنان و مسلمانان کوفه براى هر جماعتى از آنان مىخواند.
در یکى از همین دیدارها «عابس بن شبیب شاکرى» برخاست و پس از ستایش خداوند، خطاب به مسلم گفت: «من از مردم چیزى نمىگویم و نمىدانم که در دلها چه دارند و تو را به آنها مغرور نمىکنم. من از خود و آمادگى خودم به تو خبر مىدهم. به خدا سوگند! اگر بخوانید، شما را اجابت مىکنم و در رکابتان با دشمنانتان مىستیزم و در راه شما با شمشیرم کارزار مىکنم تا با شهادت، خدا را ملاقات کنم; و از این کار،فقط پاداش الهى را مىطلبم.»
پس از او دلیر مردى دیگر، کهنسال و جوان دل برخاست، به نام «حبیببن مظاهر» و گفت: (خطاب به عابس)
«رحمتخدا بر تو باد! آنچه را در دل داشتى با سخنى کوتاه و گویا بیان کردى. به خداى یکتا سوگند، عقیده و موضع من نیز همچون تو است.» (۱۰) و کسان دیگر هم برخاسته و اعلام وفادارى و آمادگى براى فداکارى کردند.
«از آن پس، دستبود و دست که پیمان با سخنگوى «حسینبن على» مىبست.» روز به روز بر تعداد هواداران امام حسین (علیه السلام) که با نمایندهاش مسلم،بیعت مىکردند افزوده مىشد تا این که پس از چند روز، به هزاران نفر مىرسید. (۱۱)
با وجود این همه بیعتگرانجان بر کف و انقلابیهاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمایتحسین (علیه السلام) و بر انداختن کومتیزید، مسلمبن عقیل، طى نامهاى اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد. در نامهاى که به امام نوشت،چنین بیان کرد:
«نامههاى فرستاده شده، راستبوده و سخن فرستادگان هم درست است. مردم کوفه آماده جهاد و جانبازى در راه خدایند. هم اکنون هیجده هزار نفر، با من بیعت کردهاند و آماده فداکارى در رکاب تو هستند. هر چه زودتر به سوى کوفه حرکت کن!»این نامه را که مسلم،بیستو هفت روز پیش از شهادتش به امام حسین (علیه السلام) نوشت، توسط «عابسبن شبیب شاکرى» براى آن حضرت فرستاد. همراه او،نامههاى دیگرى هم کوفیان به امام نوشتند و با گزارش این که صدهزار شمشیر براى یارى تو آماده است،از آن حضرت خواستند که در آمدن به کوفه شتاب کند. (۱۲)
کنون مسلم، نگینى در میان حلقه انبوه یاران است حضورش مایه دلگرمى امیدواران است شکوه و هیبتى دارد، میان کوفیان جایى و محبوبیتى دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوى لکههاى ذلت و ننگ است کلام از شور جانسوز حقیقتهاست، ز «رفتن» ها و «ماندن» هاست. ولى دوران آن کم بود و کم پایید، تمام شعلهها ناگه فرو خوابید…
والى کوفه «نعمان بن بشیر» بود که از جانب معاویه و پس از او از سوى یزید به این سمت،گماشته شده بود. وقتى از تجمعمردم کوفه، پیرامون مسلم و بیعتبا او آگاه شد، در یک سخنرانى مردم را تهدید کرد و آنها را از رفتوآمد پیش مسلمبن عقیل و شنیدن حرفهایش اکیدا نهى کرد; اما انقلابیون کوفه که دل به مهر حسین (علیه السلام) سپرده و دستبیعتبا نمایندهاش مسلم داده بودند براى سخنان تهدیدآمیز او ارزشى قائل نشدند.
یکى از همپیمانان بنىامیه به نام عبداللهبن مسلم بن ربیعه حضرمى پس از او برخاست و با سخنانى خواستار آن شد که با مخالفان با شدت عمل بیشترى برخورد کند، چرا که برخوردى اینگونه که از موضع ناتوانى و ضعف است فتنه مسلم را نمىتواند بخواباند. با اوجگیرى نهضت نیمه مخفى مسلم در کوفه گزارشهاى تندى به شام و نزد «یزید» فرستاده مىشد. از جمله همان عبدالله حضرمى، که از او یاد شد،طى نامهاى براى یزید این گونه نوشت: «مسلمبن عقیل به کوفه آمده و شیعه به نفع حسینبن على با او بیعت کردهاند. اگر به کوفه نیاز دارى، مرد نیرومندى براى سرکوبى شورشیان و اجراى فرمانتبفرست، چرا که نعمانبن بشیر، مردى ناتوان استیا خود را ضعیف مىنمایاند….»
یزید براى حفظ سلطه و حاکمیتبر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابنزیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابنزیاد آن بود که به کوفه برود و مسلم را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند. (۱۳)
ابن زیاد،با اجازه و اختیارهاى نامحدودى براى قلعوقمع و کشتار و فرونشاندن آتش مبارزات، مخفیانه و با قیافهاى مبدل و نقابدار به هنگام شب وارد کوفه شد و مراکز قدرت را، با عملیاتى شبیه کودتا به دست گرفت.
ابن زیاد قبل از آمدن به کوفه در بصره سخنرانى کرد و براى این که در غیاب او هیچگونه حادثه و شورشى پیش نیاید،ضمن تهدیداتى که نسبتبه مردم نمود، برادر خودش را که عثمان نام داشت، به جاى خود گماشت و خود به کوفه رفت. (۱۴)
مردمى که با مسلم بیعت کرده و در انتظار آمدن حسین بن على (علیه السلام) به کوفه بودند، با ورود ابنزیاد به کوفه، وضعى دیگر پیدا کردند. فردا صبح که مردم براى نماز جماعتبه مسجد آمدند،ابنزیاد از دارالاماره بیرون آمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «… امیرالمؤمنین یزید، مرا فرمانرواى شهر و این مرز و بوم و حاکم بر شما و بیتالمال قرار داده است و به من دستور داده که با ستمدیدگان،انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نیکى کنم و با متهمان به مخالفت و نافرمانى با شدت و با شمشیر و تازیانه رفتار کنم. پس هر کس باید بر خویش بترسد. راستى گفتارم هنگام عملروشن مىشود; به آن مرد هاشمى (مسلمبن عقیل) هم برسانید که از خشم و غضب من بترسد.» (۱۵)
از این پس، مجراى بسیارى از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابنزیاد، رؤساى قبایل و محلهها را طلبید و برایشان صحبتهاى تهدیدآمیز کرد و از آنان خواست که نام مخالفان یزید را به او گزارش دهند،و گرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت. (۱۶)
حزب اموى، که مىرفتبساطش نابود و برچیده گردد،دیگر بار، جان گرفت و آن تهدیدها و تطمیعها و فریبکاریها و تبلیغهاى دامنهدار، تاثیر خود را بخشید و والى جدید، توانستبا قدرت و قوت و با تمام امکانات جاسوسى و خبرگیرى و خبررسانى، جوى از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگیریها و خشونتها و برخوردهاى تندى که انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت.
دوران اختفا
مسلم بن عقیل، در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتى که یاد شد، پیش آمد. از آن جا که ابنزیاد، براى سرکوبى انقلابیها به دنبال رهبر این نهضت; یعنى مسلم مىگشت، مسلم مىبایست جاى امنتر و مطمئنترى انتخاب کند. این بود که مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانى» رفت.
هانىبن عروه،از بزرگان کوفه و چهرههاى معروف و پرنفوذ شیعه در این شهر بود که هواداران و نیروهاى مسلح و سوارهاى که تعدادشان به هزاران نفر مىرسید در اختیار داشت. هانى، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضور پیامبر را هم درک کرده بود و در زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم در جنگهاى جمل و صفین و نهروان ملازم رکاب آن حضرت بود و از اخلاصى والا و وفایى شایسته در حق اهلبیت پیامبر برخوردار بود. (۱۷) اینک، بار دیگر موقعیتى پیش آمده بود که هانى، صداقت و ایمان و تعهد خویش را نسبتبه حق نشان دهد و در این شرایط خطرناک و اوضاع بحرانى، پذیراى «مسلم» گردد که در راس نیروهاى شیعى است و تحت تعقیب از سوى حاکم کوفه.
هانى، مسلم را در خانه خود در موقعیتى مطمئن جا داد. از آن پس، شیعیان دوباره رفتوآمدهاى پنهانى خود را به خانه هانى شروع کردند و دیدارها با مسلم، در آن جا انجام مىگرفت و هنوز «عبیدالله زیاد» از مخفیگاه جدید مسلم بىاطلاع بود. (۱۸)
یکى از وقایع مربوط به دوران مخفى بودن مسلم در خانه هانى نقشه ترور «ابنزیاد» است که انجام نشد. قضیه از این قرار بود :
یکى از بزرگان بصره، که از شیعیان خالص امیرالمؤمنین (علیه السلام) محسوب مىشد، «شریکبن اعور» بود. شریک از کسانى بود که در رکاب على (علیه السلام) و همراه عمار یاسر، در جنگ صفین با معاویه جنگیده بود. هنگام آمدن «عبیدالله زیاد» به کوفه او هم همراه جمعى اجبارا از بصره به طرف کوفه مىآمد که در راه، از قافله عقب ماند و چون بیمار هم شده بود، پس از رسیدن به کوفه به خانه «هانى» وارد شد. ابنزیاد که از بیمارى شریک مطلع شد، تصمیم گرفتبراى عیادت او به خانه هانى برود.
به پیشنهاد شریک، تصمیم بر آن شد که «مسلم» در پستوى خانه و پشت پرده، کمین کند و در وقتحضور ابنزیاد با علامتى که به مسلم مىدهند (آب خواستن شریک) بیرون آمده و او را به قتل برساند. طبق برخى از نقلها، در اجراى این طرح، بنا بود که سىتن از شیعیان هم حضرت مسلم را یارى کنند.
«ابن زیاد» آمد و نشست و صحبتهایى کردند، ولى وقتى شریک، آب طلبید، مسلم براى اجراى طرح، بیرون نیامد و با تکرار علامت، باز هم از مسلم خبرى نشد. ابن زیاد که احتمال خطرى مىداد، از هانى پرسید: او چه مىگوید؟ گفتند: تب کرده و هذیان مىگوید. اما عبیدالله زیاد، زود از آن جا رفت.
پس از رفتن او از مسلم پرسیدند چرا نقشه را عملى نکردى؟ گفت: به دو جهت، یکى به خاطر سخنى که على (علیه السلام) از پیامبر اسلام(ص) نقل کرده که: «ایمان، مانع کشتن غافلگیرانه است» دیگرى به خاطر اصرار همراه با گریه همسر هانى که از من خواست در خانه او چنین کارى نکنم. هانى گفت: واى بر آن زن که هم خودش و هم مرا از بین برد و از آنچه که مىترسید، در آن واقع شد. شریک گفت: اگر او را کشته بودى،فاسق فاجر و مکارى را از بین برده بودى (۱۹) .
نفوذ دشمن به تشکیلات نهضت
نهضت مسلم و هوادارانش، صورت مخفیترى گرفت و ارتباطها پنهانتر انجام مىشد. با تغییر شرایط،کوفه به کانون خطرى براى انقلابیهاى شیعه تبدیل شده بود که با کمترین غفلتى ممکن بود خطرات بزرگى پیش بیاید. سیاست کلى «ابنزیاد» نابودى مسلم و شکست این نهضتبود و براى این کار، دو نقشه کلى را در دست اجرا داشت:
۱ – جستجو و تعقیب مسلم و طرفدارانش.
۲ – خریدن سران شهر و چهرههاى با نفوذ.
براى پىبردن به مخفیگاه مسلم و اطلاع از قرارها و برنامهها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت مسلم، راهى که از سوى ابنزیاد پیش گرفته شد، استفاده از یک عامل نفوذى بود که با جاسوسى، اخبار نهضت مسلم را به حکومتبرساند. این عامل نفوذى ابنزیاد کسى جز «معقل» نبود. معقل که از سرسپردگانحکومتبود، با دریافتسههزار درهم، ماموریتیافت که به عنوان یک هوادار مسلم و طرفدار نهضتبا طرفداران مسلم تماس بگیرد و به عنوان یک انقلابى،که مىخواهد این پولها را براى صرف در راهانقلاب و تهیه سلاح و امکانات مبارزه به مسلم تحویل دهد، کمکم به پیش مسلم راه یافته و از خانه او و تشکیلات و افراد مؤثر، گزارش تهیه کرده و به ابنزیاد خبر دهد.
معقل، به مسجد آمد و نماز خواند و با عدهاى صحبت کرد تا این که او را به «مسلمبن عوسجه» راهنمایى کردند، که مردى شریف و از شخصیتهاى بارز شیعه در تشکیلات مسلمبن عقیل بود. معقل صبر کرد تا نماز «مسلمبن عوسجه» تمام شد. آن گاه پیش رفت و طبق برنامه از پیش دیکته شده،خود را چنین معرفى کرد: مردى از اهل شام و از قبیله «ذىالکلاع» هستم که خداوند، نعمت محبت و دوستى اهلبیت را به من عطا کرده است. شنیدهام که مردى از این خاندان به کوفه آمده و مردم را به یارى پسردختر پیامبر دعوت کرده و از آنان بیعت مىگیرد. پولى دارم که مىخواهم به او برسانم و نیز دوست دارم که او را از نزدیک دیدار کنم. مردم تو را به من معرفى کردهاند. این پولها را از من بگیر و مرا نزد آن مرد ببر تا با او بیعت کنم.
مسلمبن عوسجه که سخنان او را باور کرده بود،ضمن ابراز خوشحالى از دیدن آن مرد که خود را دوستدار خاندان پیامبر معرفى کرده بود،از «معقل» قولها و پیمانهاى استوار گرفت که قدمى از راه خیرخواهى فراتر نگذارد و جریان را پوشیده نگه دارد. معقل هم هر قول و پیمانى را که وى مىخواستبه او داد.
مسلمبن عوسجه که به سخنان او اطمینان پیدا کرده بود، به او گفت: چند روزى به خانه من بیا، تا من مقدمات و اجازهدیدار تو را با آن مرد که در جستجوى او هستى فراهم کنم.
به این صورت، کمکم این جاسوس ابنزیاد، به خانه هانى هم که پناهگاه مسلمبن عقیل بود راه پیدا کرد و با مسلم ملاقات نمود و پولها را به او تحویل داد و بتدریجخود را یکى از طرفداران نهضت، جا زد. صبحها زودتر از همه مىآمد و دیرتر از همه مىرفت و اخبار درونى نهضت را به عبیدالله زیاد،گزارش مىداد. (۲۰)
این از یکسو، اخبار نهضت را به دشمن انتقال داده بود و از سوى دیگر، نامهاى را که مسلمبن عقیل توسط «عبدالله یقطر» (۲۱) براى حسینبن على (علیه السلام) نوشته و از اوضاع جارى به امام گزارش داده بود، به دست گشتیهاى عبیدالله زیاد افتاد. حامل نامه را پیش عبیدالله زیاد بردند. (۲۲) وقتى که آن مرد، حاضر نشد نویسنده نامه را معرفى کند و مقاومت کرد، به دست ماموران و به دستور ابنزیاد، به شهادت رسید اما خیانت نکرد.
با پى بردن به مخفیگاه مسلم و مرکزیت نهضت و افراد مؤثر در جریان مبارزه، ابن زیاد، بیشتر احساس خطر کرد و تصمیم گرفت که هر چه زودتر دستبه کار شود و انقلاب را قبل از آن که به مرحله غیرقابل کنترلى برسد، درهم شکسته و سران نهضت و مقاومت انقلابیها را درهم شکند. این بود که نقشه حمله گسترده به نهضت و پیشگامان آن و چهرههاى سرشناس تشکیلات مسلم کشیده شد و اولین گام،دستگیرى «هانى» بود.
نهضت در خطر
نقش «هانى» در نهضت، بسیار بود; از این رو والى کوفه به فکر دستگیرى هانى افتاد تا از این طریق به مسلم هم دسترسى پیدا کند، زیرا مىدانست تا وقتى که هانى، در محل خود مستقر باشد، بازداشت مسلمبن عقیل عملى نیست و نیروهاى زیادى که در اختیار و در فرمان هانى هستند،مقاومت و دفاع خواهند کرد. پس باید با نقشهاى پاى هانى را به «دارالاماره» بکشد و او را در همان جا زندانى کند تا بین او و مسلم جدایى بیفتد.
هانى به بهانه مریضى پیش «عبیدالله زیاد» نمىرفت، تا این که ابنزیاد، چند نفر را در پى او فرستاد و با این بهانه که والى کوفه مىخواهد تو را ببیند، او را به دارالاماره بردند. (۲۳)
«عبیدالله بن زیاد» والى کوفه در اولین برخورد، سخنان تندى به او گفت، از جمله این که هنگام ورود هانى گفت: «خیانتکار، با پاى خود آمد!» سخنان نیشدار ابنزیاد و گوشه و کنایههاى او سبب شد که هانى بپرسد: مگر چه شده است؟ ابن زیاد گفت: این چه غوغایى است که در خانه خود،علیه امیرالمؤمنین یزید،بر پا کردهاى؟! مسلم را در خانه خود جا داده و براى او افراد جنگى و سلاح، جمع مىکنى و گمان کردهاى که اینها بر من پوشیده است؟
هانى انکار کرد، اما ابنزیاد، هانى را با «معقل» روبهرو کرد. این جا بود که هانى فهمید که معقل،جاسوس ابنزیاد بوده است (۲۴) و خود را به عنوان یک انقلابى هوادار اهلبیت و بیعت کننده با مسلم به نفع حسینبن على (علیه السلام) در درون تشکیلات نهضت، جا زده است.
آن دیدار به جر و بحث کشیده شد و پس از گفتگوهاى تندى که رد و بدل شد،ابنزیاد عصاى غلام خویش (مهران) را گرفت،و در حالى که مهران، از موهاى سر هانى گرفته بود،با عصا آن قدر بر سر و صورت او زد تا این که دماغ و پیشانى هانى شکست. در این لحظه هانى دستبرد تا شمشیر نگهبانى را که نزدیکش بود بکشد و… که جلوى دستش را گرفتند، و به فرمان عبیدالله زیاد او را به زندان انداختند. (۲۵)
دستگیرى هانى، که براى حکومت، یک موفقیتبه حساب مىآمد و از این طریق ابنزیاد توانسته بود مانعى بزرگ را از پیش پاى خود بردارد، در وضع روحى بعضى از انقلابیها تاثیر منفى گذاشت.
انفجار پیش از موعد
هانى در بازداشت «عبیداللهبن زیاد» بود. سربازان والى در اندیشه حمله به خانه هانى و مسلم، در فکر دفاع و مقابله بود. برنامه انقلاب، به صورتى که از پیش طرحریزى شده بود، عملى نبود، مسلم تصمیم گرفت وقتحمله را جلو بیندازد.
عدهاى زیاد از نیروها که در خارج شهر بودند و انتظار رسیدن وقت موعود را مىکشیدند،از تصمیم جدید، بىخبر بودند. مسلم به یکى از یاران خود دستور داد تا رمز حمله و شروع نهضتحقطلبانه را در قالب درگیرى با نیروهاى دشمن در شهر اعلام کند. شعار پرشور و حماسى «یامنصور، امت» (۲۶) طنین افکند. دلها به هم پیوست و پنجهها بر قبضه شمشیرها فشرده شد و پیروان حق و سربازان دین و بیعت کنندگان با مسلم از هر سو براى یارى او گرد آمدند. قلب تپنده این حرکت، خانه هانى بود که مسلم را در خود جاى داده بود. در خانههاى اطراف هم، حدود چهارهزار نفر، نیروى مسلح براى کارهاى ضرورى و برنامههاى پیشبینى نشده، به عنوان ذخیره، آماده بودند. نیروهاى موجود، مىبایستبه شکلى سازماندهى مىشدند تا با سپاه مهاجم دشمن، مقابله کنند. گرچه نیروها خیلى زیاد نبودند، اما مسلمبن عقیل، همین تعداد را هم به صورت زیر، جناحبندى و سازماندهى کرد:
«عبدالرحمن بن عزیز کندى» و امیر «ربیعه» و فرمانده سوارکاران و گروه پیشاهنگ.
«مسلمبن عوسجه» امیر قبایل مذحج و بنىاسد و فرمانده نیروهاى پیاده.
«ابو ثمامه صاعدى» امیر قبیله تمیم و همدان.
«عباس بن جعده جدلى» فرمانرواى نیروهاى مدینه.
با این آرایش نظامى دستور حمله به طرف قصر و مرکز فرماندهى«عبیدالله زیاد» را صادر کرد. (۲۷)
در این لحظهها مسلمبن عقیل، فقط به «حق» مىاندیشید و به مظلومیت همیشگى پیروان حق. مبارزه با ستم و مجسمههاى فسق و ظلم را وظیفهاى مقدس و مسؤولیتى عظیم و الهى مىدید. عمل به وظیفه سبب شده بود که مسلم، «خود» را فراموش کند و به «خدا» بیندیشد.
آمده بود، تا صداى حق را جایگزین همه همهمهها و هیاهوهاى عربدهجویان دنیاخواه و زرپرست و قدرت طلب قرار دهد; آمده بود تا ارادهها و بازوها و شمشیرهاى آزادگان مؤمن را در راه خدا و در خط رهبرى حسین بن على (علیه السلام) متحد و منسجم سازد، و اینک در شرایط دشوارى که پیش آمده است، جهادى عظیم و فداکارى خونرنگ و حماسهاى جاوید و ماندگار و لازم است; و… مسلم،قدم در این میدان گذاشت.
ابنزیاد که به دنبال دستگیر کردن «هانى» احساس خطر مىکرد، براى پیشگیرى از بروز هرگونه عکسالعمل تند مردم، در مسجد، مشغول سخنرانى براى مردم بود و کسانى را که در مقام مخالفتبا حکومتباشند، تهدید مىکرد… که خبر دادند،مسلم و هوادارانش قیام را آغاز کردهاند. از منبر فرود آمد و بسرعتبه قصر رفت و دستور داد درها را ببندند و خود در قصر، پناهنده شد. چیزى نگذشت که قصر در محاصره نیروهاى طرفدار مسلم قرار گرفت و مسجد کوفه از یاران مسلم پر شد و هر ساعتبر تعدادشان افزوده مىگشت. (۲۸)
عبیدالله، براى نجات از این بحران از شیوه به کارگیرى مزدوران خود فروخته استفاده کرد. از سویى جمعى را به بیرون فرستاد تا ضمن تشکیل یک گروه مقاومتبراى مبارزه با یاران مسلم از طریق پخش شایعات، در صفوف سربازان مسلم دودستگى ایجاد کنند، و از طرفى هم،کسانى را مامور ساخت که با گفتههاى خود،مردم را از اطراف مسلمبن عقیل متفرق سازند تا به این طریق، هم حلقه محاصره قصر، شکسته شود و هم مسلم تنها بماند.
خائنانى خودفروخته حاضر شدند براى رضاى خاطر عبیدالله که در داخل قصر محاصره شده و چیزى به نابودىاش نمانده بود،به میان جمع مردم آیند و از آنان بخواهند که پراکنده شوند و جان خود و سرنوشتخانواده خویش را به خطر نیندازند. کثیربن شهاب یکى از این مزدوران بود که خطاب به مردم گفت:
«شتاب نکنید! به سوى خانه و خانواده خود برگردید و خود را به کشتن ندهید. هم اکنون سپاه مجهز یزید از شام فرا مىرسد….
امیر شما عبیدالله تصمیم گرفته است که:هر یک از شما، تا شب به خانه خود نرود و مقاومت کند، حقوقش قطع شود و جنگجویانتان را نیز بدون حقوق به جنگ در مرز شام بفرستد و بىگناهان را به جاى گناهکاران،و حاضران را به جاى غایبان بگیرد و در بند کشد،تا احدى از شما نماند….»
این سخن و امثال آن، باعثشد که وحشتى در دلها پیدا شود جمعى از سست ایمانان بتدریج از اطراف مسلم پراکنده شدند (۲۹) ; طایفه و عشیره مسلمبن عوسجه و حبیببن مظاهر نیز براى حفاظت آنان، آنها را گرفته و در جائى حبس کردند. (۳۰)
شروع پیش از موعد مقرر عملیات که به مسلمبن عقیل تحمیل شد،از یکسو،و تبلیغات مسموم و شایعهپراکنیها و تهدیدها و ارعابهاى دشمنان و منافقان از سوى دیگر و عدم آمادگى همه نیروهاى مسلم براى برنامه طرحریزى شده از طرف دیگر، امکان موفقیت مسلم را ضعیف کرده بود.فقط چهارهزار نیرو، از جمع سىهزار نفرى بیعت کننده، حضور داشتند و مسلم نمىتوانستبا این تعداد از افراد، هم محاصره را داشته باشد و هم در جبهه دیگرى که به دنبال این تبلیغات و تهدیدها، پدید آمده بود به مبارزه بپردازد، زیرا شهر بزرگ کوفه شاهد صحنههاى درگیرى متعددى بود که بین هواداران دو جناح به وجود آمده بود.
مسلم، در این اوضاع وخیم همراه نیروهاى تحت فرمان خود با قلبى سرشار از ایمان به خدا و حقانیت راه و جهاد خویش دلاورانه مىجنگید. مسلم،آن روز، کربلایى در درون کوفه به وجود آورد! تعدادى از یارانش به شهادت رسیدند و خود نیز پس از آن همه درگیرى و جنگ،مجروح شده بود. (۳۱) آن روز به پایان رسید. سختى مبارزه، عدهاى را به خانههاى خود کشاند. تهدیدهاى حکومت، عدهاى دیگر را از میدان جهاد و تعهدات «بیعت» به خانه و زندگى آسوده کشاند. تبلیغات گسترده هم در روحیه عدهاى دیگر تزلزل و ضعف پدید آورد. در نتیجه، شب هنگام، مسلمبن عقیل در مسجد، نماز مغرب را فقط با حضور سىنفر اقامه کرد. پس از نماز،آن عده کمتر شده بودند (ده نفر) از مسجد که بیرون آمد،حتى یک نفر هم همراهش نبود که او را به جایى راهنمایى کند. (۳۲)
تمام آن هزاران مرد که با او عهدها بستند به هنگام «بلا» هنگامه سختى شگفتا! عهد بشکستند. یکى از قطع نان ترسید یکى مرعوب قدرت بود یکى مجذوب زر، مغلوب درهم، عاشق دینار چه شد آن عهدهاى سخت؟ چه شد آن دستهاى گرم بیعتگر؟ کجا ماندند؟… کجا رفتند؟… که مسلم ماند و شهرى بىوفا مردم؟… .
شیعه نیوز
حضرت مسلم کی بود؟
پرسش
حضرت مسلم کی بود؟
پاسخ اجمالی
مسلم پسر عقیل، با سه امام (امیر مومنان ، امام حسن و امام حسین (ع)) هم عصر بوده و محضر آن بزرگواران را درک کرده و در زمان امامت امام سوم (ع) جان خود را برای اهداف امام خویش فدا نموده و به دستور عبیدالله بن زیاد به شهادت رسیده است. او در این زمان به عنوان سفیر امام حسین (ع) به شهر کوفه آمد، اما پس از آن که با بی وفایی کوفیان روبرو گردید به مبارزه انفرادی با سربازان عبیدالله بن زیاد تن داد. و پس از مبارزه جانانه، دستگیر و نزد ابن زیاد آورده شد. او دستور داد تا مسلم را بالای قصر برده و سر او را از بدنش جدا کنند. چیزی نگذشت که دستور ابن زیاد عملی شد و مسلم به مقام شهادت نائل آمد. مرقد شریف او در شهر کوفه زیارتگاه ارادتمندان اهل بیت (ع) است.
پاسخ تفصیلی
مسلم فرزند مردی به نام عقیل و از با کمال ترین فرزندان اوست. عقیل برادر حضرت علی (ع) و دومین فرزند ابو طالب (ع) است.[1] از این جهت، او با یک واسطه از تربیت ابوطالب و همسرش فاطمه بنت اسد برخوردار گردید.
مادر گرامی او خلیله (یا حلیله) نام دارد، او کنیزی بود که عقیل از شام خریداری کرده بود.[2] همسر مکرمه او جناب «رقیه» از دختران امیرمؤمنان (ع) بوده است.[3] از این رو، ایشان افتخار دامادی حضرت علی (ع) را به همراه داشته است.
او زمان رسول خدا (ص) را درک نکرد، زیرا هنگام شهادت (سال 60 هجری) سن آن جناب بیش از 40 سال نبود یعنی از زمان رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام تا سال 60 هجری، 50 سال گذشته[4] و بر این اساس او ده سال بعد از رحلت پیامبر (ص) متولد شده بود.
فرزندان او عبارت اند از:
1و 2. عبدالله و علی که از «رقیه» به دنیا آمدند.
3. مسلم بن مسلم که مادرش از بنی عامر بود.
4. عبدالله که مادرش ام ولد بود.
5. محمد.
6. ابراهیم.
همه پسران او در سرزمین کربلا شهید شدند، مگر دو فرزند که به نام ها ی محمد و ابراهیم. این دو پس از تحمل یک سال زندان فرار کردند، اما پس از مدتی دستگیر و به دست یکی از ستم کاران به نام حارث بن زیاد به شهادت رسیدند[5]. از این رو از نسل حضرت مسلم (ع) فرزندی باقی نماند[6].
مسلم (ع) زمان و عصر سه امام را درک کرده است:
1. دوران امام علی (ع): او در این زمان افتخار دامادی آن حضرت (ع) را پیدا کرد و با دخترش به نام «رقیه» ازدواج کرد که به این وسیله به تربیت در دانشگاه علوی نزدیکتر شد.
به نقل مورخان در زمان حکومت امیر المؤمنین (ع) (بین سال 36 تا 40) از جانب آن امام متصدی برخی از منصب های نظامی در لشگر بوده، از جمله در جنگ صفین وقتی که امیر مؤمنان لشگر خود را صف آرایی می کرد، امام حسن و امام حسین (ع)، عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقیل را بر جناح راست سپاه خویش مأمور کرد.[7]
2. دوران امام حسن (ع): او در این زمان نیز در مسیر حق بود و از با وفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن (ع) به حساب می آمد[8].
3. دوران امام حسین (ع): مسلم بن عقیل دست از محبت و حمایت از امام (ع) بر نداشت و به افتخار پیشاهنگی نهضت کربلا نائل آمد و اولین شهید کاروان حسین محسوب گردید. او به همراه 8 نفر از برادرانش، جان خود را در راه امام حسین (ع) ایثار کردند[9].
جریان شهادت او
اولین اقدام امام حسین (ع) فرستادن مسلم به کوفه بود، مسلم پس از رفتن از مکه به مدینه و از آنجا به سمت عراق، حرکت کرد و در کوفه در منرل مختار اقامت نمود.
مدت سی و پنج روز پس از ورود مسلم (5 شوال سال 60) حدود هجده هزار با او بیعت کردند تا این که حاکم کوفه بر کنار و عبید الله بن زیاد به جای او برگزیده شد.
عبید الله با تهدید و تطمیع مردم، سران قبایل را از کنار او پراکنده ساخت، و زمانی که مسلم تنها شد و عبید الله به تنهایی او پی برد، سپاهی را برای دستگیری وی عازم کرد. این در حالی بود که مسلم (ع) در خانه زنی به نام طوعه پناهنده شده بود.
وقتی صدای سربازان عبید الله بن زیاد به گوش او رسید، خود را برای نبرد آماده کرد، و چون بر سپاه دشمن ضرباتی زیادی وارد کرد. آنان از راه مکر وارد عمل شدند و مسلم هم چون رمقی برای ادامه مبارزه نداشت به ناچار خود را تسلیم کرد.
او را نزد عبید الله بردند، پس از گفتگوی تند و صریح میان آن دو، عبیدالله دستور داد که او را بالای دار الاماره بردند تا شخصی که به دست او زخمی شده بود، او را گردن بزند، و همو بود که فرمان عبید الله را اجرا کرد.[10]
فضائل حضرت مسلم
الف. از نظر خانوادگی
همان طور که بیان شد او فرزند کسی است که دست پرورده شخصی مانند ابوطالب (ع) است و خود افتخار دامادی امیر مؤمنان را دارد که تأثیر این دو در تربیت و بالندگی انسان قابل انکار نیست.
ب. مسلم در کلام معصومان (ع)
رسول خدا به علی (ع) فرمودند: فرزند او (عقیل) کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک می ریزد و فرشتگان مقرب بر او درود می فرستند.[11]
امام حسین (ع) در نامه ای که برای کوفیان می فرستد می نویسد که: قد بعثت الیکم اخی و ابن عمّی و ثقتی من اهل بیتی؛ یعنی: کسی را به سوی شما می فرستم که برادر ، پسر عمو و مورد اطمینان از اهل بیتم محسوب می شود.[12]
در این کلام امام معصوم (ع) افتخاراتی برای حضرت مسلم وجود دارد که عبارت اند از:
1. برادر: حضرت به او نسبت برادری می دهد در حالی که برادر نسبی آن حضرت نبود اما آن چنان وفادار بود که لقب برادری امام حسین(ع) را شایسته خود نمود.
2. مورد اطمینان: اگر امام در حق مسلم فقط همین یک جمله را می فرمود برای اثبات فضیلت وی کافی بود.
3. اهل بیت من: این کلام همانند کلام رسول خدا (ص) درباره سلمان فارسی است.
ج. زیارت نامه حضرت مسلم
در زیارت نامه مسلم بن عقیل به فضایل بسیاری اشاره شده که شاید مهم ترین آن این جمله است: “السلام علیک ایّها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین و الحسن و الحسین علیهم السلام"[13]؛ یعنی: درود بر تو ای بنده شایسته و فرمانبردار خداوند و فرستاده اش و امیرمؤمنان و حسن و حسین (ع).
خدایا روحش با ارواح معصومان محشور و راهش پر رهرو باد.
[1] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 2، ص 77.
[2] فاضل، جواد، ترجمه آل ابیطالب، ترجمه مقاتل الطالبین، ج 2، ص 119.
[3] ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، 86، ترجمه مقاتل الطالبین، 1/119.
[4] جعفریان، رسول، تأمّلی در نهضت عاشورا، ص 164.
[5] بلاذری، احمد بن یحیی،انساب الاشراف،ج 2، ص 71( نام مادر محمد را ذکر نکرده و اسمی از برادر محمد؛یعنی ابراهیم نبرده، در حالی که شهادت ابراهیم به همراه محمد مشهور است)؛ نجفی، محمد جواد، زندگانی حضرت امام حسین (ع)، ص 131.
[6] ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، 86؛ فرزندان ابیطالب، ج 1،ص 119.
[7] سایت حوزه، بی نام، به نقل از کامل ابن اثیر.
[8] همان.
[9] همان از مقاتل الطالبین ترجمه رسولی
[10] جعفریان، رسول، تأملی در نهضت عاشورا، اقتباس از ص 165 تا 171.
[11] سایت حوزه با آدرس قبلی.
[12] دینوری، الامامة و السیاسه، ج 2،ص 8.
[13] قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، ص 402.
اسلام کوئست
شهر دروازه های مرگ
خدیجه پنجی
نفرین بر دروازه های شهر کوفه، نفرین بر دروازه های مرگ! نفرین بر شهر هزار چهره. شهر نامردمی ها، شهر کینه توزی ها، شهر نیرنگ ها و تزویرها! ای کوچه های دربه دری! ای کوچه های تنهایی! ای کوچه های غربت و بی کسی! ای پنجره های بسته! ای چشم های در کمین نشسته! ای خنجرهای درنده! ای دارالاماره! ای نقطه پرواز! ای رقص گاه حماسه! ای قلّه شهامت!
منم! مسلم، پسر عقیل!
این که بر آستان تو ایستاده! این که به استقبال مرگ آمده! این که عاشقانه به سویت می شتابد! منم مسلم! کوفه، مرا خوب می شناسی! من از قبیله شهادتم! من برادرزاده ناشناس کوچه های توام!
نامه های تو مرا به این جا کشانده! نوشته بودی، باغ هایت سرسبزند! شاخه هایت لبریزند! میوه هایت رسیده اند! جویبارهایت پر آبند… ، نوشته بودی، همه در انتظار قدم های تواند. همه گوش به فرمان تواند، همه دست ها، برای بیعت با تو لحظه شماری می کنند! من آمده ام، تا از نزدیک بشنوم!
من آمده ام، به فرمان همان که شما دعوتش کردید! از دست های اشتیاقتان اثری نیست! در نگاه هایتان برق حیله می بینم!
شما از میهمانتان به جای میوه تازه، با سنگ پذیرایی می کنید! با نیزه و خنجر به استقبال می آیید! شاید این رسم مردم کوفه است! بخوانند و از پشت، خنجر بزنند!
دعوت کنند و با شمشیر به پیشواز بیایند، این میزبانی، فقط شایسته کوفه است!
منم! سفیر تنهای امامی غریب!
آمده ام بیعت بستانم! پنجره هایتان را به رویم مبندید! غریبه نیستم! به اصرار شما قدم به این دیار غریب کش گذاشته ام! رو از من برگردانید! سنگ نثارم مکنید!
من مسلم ام! سفیر حسین! ناخوانده نیامده ام، درها را بگشایید! درهای بسته سزاوار من نیست! کوچه های سرگردانی، شایسته سفیر حسین نیست!
«حسین» به کوفه نیا! کوفه هنوز رسم مهمانداری را یاد نگرفته! در کوفه هنوز، بی غیرتی و سست عهدی رواج دارد: کوفه هنوز بوی خون می دهد!
«حسین» به کوفیا نیا! ترس آن دارم که سرگردانی نصیبت شود!
ترس آن دارم، که تقدیری چون تقدیر پدر داشته باشی!
برگرد، پسر فاطمه! که کوفی جماعت بویی از وفا نبرده اند! سطر سطر این نامه ها، دروغ و ریاست! قدم هایشان، تیغ های بران است و مرکب هایشان، خون غریبان از پشت خنجر خورده!
به کوفه نیا! سیّد جوانان اهل بهشت!
به مردم این دیار اعتمادی نیست!
به خدا که کوفه هنوز هم ابن ملجم پرور است!
هنوز هم، در سایه دیوارهایش، سنگ های به خون تشنه، کمین کرده اند!
کوفه همان کوفه است!
برگرد حسین!
این منم! مسلم، پسر عقیل!
کاش، بادها صدای مرا به تو می رساندند!
و حکایت تنهایی ام را برایت می خواندند!
که چطور به سفیرت پشت کردند و چگونه، دارالاماره را برای ورودش، مزیّن نمودند!
سبزترین سپیدار در کوچه های کوفه
قنبرعلی تابش
مسلم ابن عقیل، سبزترین قاصد بهار است در سردترین خزان کوفه.
او با شکوفه هایی از گلستان فضیلت و کرامت آمده بود که کوفه را گلستان کند.
کوفه اما اسیر زمستان بود.
کوفه از بهار بویی نبرده بود. کوفه در به روی بهار بست و به سرخ ترین شقایق علوی، «نه» گفت.
کوفیان، صدای پای سبزترین سپیدار را در کوچه های خویش نشنیدند؛ سپیداری که پنجره در پنجره، آنان را به مهمانی سرخ ترین آفتاب فرا می خواند، سپیداری که کوچه به کوچه از طراوت و بهار حکایت می کرد.
مسلم، مرغ باغ ملکوت بود؛ اما کوفه، خیابان در خیابان، عالم خاک.
مسلم آمده بود که به کوفه فرصت برخاستن از خاک را بدهد.
مسلم آمده بود که کوچه های کوفه را با دریچه های افلاک پیوند دهد.
کوفه، اما این روشن ترین فرصت را هم سوزاند.
کوفه، هیچ وقت قدر چراغ را ندانسته است.
شب های کوفه، همیشه بی ستاره بوده است.
جای ستاره های کوفه، همیشه نه در افق، که چاه بوده است.
چاه های کوفه پر از ستاره است.
مسلم آن روز، تنها در کوچه های کوفه گشت و گشت و سرانجام، غریبانه سر به دار و دشنه سپرد و رسم وفا و مروت را از خویش به یادگار نهاد.
سلام به روح پاک مسلم!
سلام به دو کودک یتیم و شهیدش!
حوزه نت
سفیر شهادت
عاطفه خرمی
مسلم! گرگ های گرسنه زوزه می کشند و شهر را پر از عفونت نیرنگ کرده اند.
تاریخ، در انتظار حادثه ای است که تو سفیر نخستین فاجعه سرخ آن شوی. سرنوشت تو را خونین نوشته اند؛ همچنان که سرنوشت کوفه را سیاه.
اسلام، وامدار واقعه ای است که این سفر، آغاز خط سرخ آن می شود.
شهر، در هوای خیانت نفس می کشد. پست ترین قوم تاریخ، پشت دروازه ها به انتظار گام های استوار تو نشسته اند؛ با صد پیام و سلام و ارادت توخالی و با نامه هایی که جوهر دروغ از سطرسطرشان می بارد.
تو سفیر نور بودی از جانب سلطان عشق آمدی به میهمانی مشعل های فروزان کوفیان؛ مشعل هایی که می خواهند جسم و جان تو را در آتش جنایتی هولناک، بسوزانند و نام پلید خود را برای همیشه بر تارک پیشانی اهالی منحوس تاریخ، حک کنند. گام هایت را استوار کن، برادر!
به درهایی که یکی پس از دیگری به رویت بسته می شوند نگاه نکن! بگذار اینان درهای خانه هاشان را ببندند که آسمان، درهای فیض و رحمتش را یکی پس از دیگری به رویت گشوده است.
بگذار دیوارهای دارالاماره، تو را به چنگ آورند! بگذار بغض عمیقشان، سینه تحملت را خُرد کند! بگذار مرگ، تو را به آغوش کشد! بهشت نیز با تمام مهربانی هایش، در انتظار گام های استوار سفیر حسین علیه السلام است؛ سفیر نور، سفیر ولایت عشق، سفیر شهادت… .
حوزه نت
حضرت مسلم برادرزاده امام علی (ع)، صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. امام حسین ع او را به کوفه فرستاد. چندین هزار نفر با او بیعت نمودند، اما عبیدالله بن زیاد با وعده و تهدید آنان را متفرق کرد.مسلم تنها ماند و دستگیر شد وغریبانه به شهادت رسید.
شناسنامه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
جناب مسلم بن عقیل بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علی علیه السلام است. مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنی هاشم و کسی است که سید الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد . اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.
مسلم بن عقیل پیش از واقعه عاشورا
بنابر شهادت منابع تاریخی اهل سنت، مسلم در عنفوان جوانی بود و حدود هجده سال داشت که پدرش عقیل بدرود زندگانی گفت و خانواده پر جمعیت خود را بدون سرپرست گذاشت و از دنیا رفت و از آن پس سرپرستی خانواده به دوش مسلم علیه السلام و برادرانش افتاد. عقیل در روزگاری که معاویه خلافت جامعه مسلمانان را به دست گرفته بود، چشم از جهان فرو بست. برخی تاریخ درگذشت او را به سال 50 هجری نگاشته اند.
نامه های کوفیان
زمانی که دوازده هزار نامه با بیش از بیست و دو هزار امضا از طرف کوفیان به دست امام حسین علیه السلام رسید، آن حضرت تصمیم گرفت به نامه های ایشان پاسخ دهد. از این رو، نماینده ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحیه مردم به کوفه فرستاد. به این منظور، نامه ای برای ایشان نوشت و مسلم بن عقیل، عموزاده و شوهرخواهر خویش را به عنوان سفیر و نماینده به کوفه فرستاد.
مأموریت خطیر مسلم در سفر به کوفه، تحقیق درباره این بود که آیا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتیبانی از امام حسین علیه السلام و عمل به نامه هایی که نوشته اند هستند یا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل یکی از شیعیان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنین انداز گردید و شیعیان نزد او رفت و آمد و با امام علیه السلام بیعت می کردند. در تاریخ آمده که دوازده، هجده و یا به نقل از ابن کثیر، چهل هزار نفر با مسلم بیعت نمودند.
روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت
15 رمضان 60: رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع
5 شوال 60: ورود مسلم بن عقیل به کوفه،استقبال مردم از وی و شروع آنان به بیعت
11 ذی قعده 60: نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به آمدن به کوفه
8 ذی حجه 60: دستگیری هانی،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر،سپس پراکندگی آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام حسین«ع» حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با 82 نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.
9 ذی حجه 60: درگیری مسلم با کوفیان،سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام دار الاماره کوفه
مسلم در کوفه
مسلم پس از چهل روز بررسی اوضاع کوفه، نامه ای به این مضمون به امام حسین علیه السلام نوشت: «آنچه می گویم حقیقت است. اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتیبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنید». امام که از احساسات عمیق کوفیان با خبر شده بود، تصمیم گرفت به سوی این شهر حرکت کند.
ورود ابن زیاد به کوفه
ابن زیاد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشیده وارد کوفه شد. مردم که شنیده بودند امام علیه السلام به سوی آنان حرکت کرده، با دیدن عبیداللّه گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خیر مقدم گفتند. پسر زیاد هم پاسخی نمی داد و همچنان به سوی دارالاماره پیش می رفت تا به آنجا رسید. نعمان بن بشیر(حاکم کوفه) که گمان می کرد او امام حسین علیه السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اینجا دور شو. من حکومت را به تو نمی دهم و قصد جنگ نیز با تو ندارم. ابن زیاد جواب داد: در را باز کن. در این لحظه مردی که پشت سر او بود صدایش را شنید و به مردم گفت: او حسین علیه السلام نیست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبیداللّه به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نیز پراکنده گشتند.
هانی بن عروه
مسلم می دانست دیر یا زود عبیداللّه کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگیری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصمیم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نیروی بیشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همین منظور خانه هانی بن عروه را برگزید و هانی نیز به رسم جوانمردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعیان شیعه بوده، از اصحاب پیامبر (ص) به شمار می آید.
دستگیری هانی
پس از آنکه ابن زیاد از مخفیگاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزویر، میزبان او، هانی را دستگیر کرده، زمینه را برای دستگیری مسلم و دیگر بزرگان فراهم سازد. هانی که میزبان مسلم بود، می دانست عبیداللّه قصد دستگیری او را دارد. لذا بیماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می کرد. ابن زیاد چند نفر را طلبید و نزد هانی فرستاد. آنان سرانجام هانی را نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد با دیدن هانی به او گفت که با پای خویش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسید. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در این هنگام عبیداللّه معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با دیدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبیداللّه با تازیانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگین نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.
قیام مسلم در کوفه
مسلم که از اوضاع هانی بی اطلاع بود، یکی از یاران خود را به دار الاماره فرستاد. همین که دانست وی مورد ضرب و شتم قرار گرفته و زندانی شده است، به منادی خود گفت، شعار یا منصور امت (ای کسی که مردم به یاری او می شتابند) در میان مردم سر دهد، و این شعاری بود که در مواقع جنگی به کار برده می شد. دیری نپایید که چهار هزار نفر در اطراف خانه هانی فراهم آمدند. مسعودی در کتاب مروج الذهب آورده است که ساعتی نگذشت که هیجده هزار مرد گرد او جمع شدند. مسلم به طرف قصر ابن زیاد حرکت کرد. عبید الله که از مسجد بازمی گشت مأمورین به وی اطلاع دادند که مسلم قیام کرده است. ابن زیاد بلافاصله خود را به داخل قصر رسانید و درها را بست و خود را در گوشه ای پنهان داشت، مسلم قبل از هر چیز در جمع آوری مردم کوشید و آنان را همانند سپاهی منظم درآورد، و به آراستن آنان از چپ و راست پرداخت. و خود در میان آنان جای گرفت. او همچنان به سوی قصر به راه افتاده بود و از مردم می خواست که به یاری او بشتابند. دیری نپایید که انبوه مردم در بازار و مسجد فراهم آمدند . کار بر ابن زیاد تنگ شد. پس ناگزیر کسی را فرستاد تا بزرگان مردم کوفه را فراخوانند. اما تعداد افرادی که نزد او آمدند بیش از پنجاه نفر نشد. سی نفر محافظین او و بیست نفر مردمان سرشناس کوفه و نزدیکان او بودند.
طوعه زنی جوانمرد
مسلم، غریب و تنها در کوچه های کوفه می گشت. نمی دانست کجا برود. افزون بر تنهایی، هر لحظه بیم آن می رفت او را دستگیر کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ای، زنی را دید که بر درِ خانه ایستاده است. تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبید. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد. مسلم بعد از آشامیدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و دید که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ای بنده خدا! برخیز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانهاش حلال ندانست. مسلم از جای خویش برخاست و چنین گفت: من در این شهر کسی را ندارم که یاری ام کند. طوعه پرسید: مگر تو کیستی؟ و پاسخ شنید: من مسلم بن عقیل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پیامبر (ص) بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذیرایی کرد.
کربلایی درون کوفه
با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبیداللّه از ترس او و یارانش از قصر بیرون نمی آمد. لذا به افراد خویش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نیز همه مسجد را زیر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و یارانش آنجا نیستند. سپس عبیداللّه وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پیدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر دیگران حلال است و هر کس او را نزد ما بیاورد، به اندازه دیه اش پول خواهد گرفت». تهدید و تطمیع عبیداللّه کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دلیل ترس و به طمع رسیدن به جایزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفیگاه مسلم را لو داد. عبیداللّه با شنیدن این خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگیر کنند.
امان دادن به مسلم و دستگیری او
مسلم در درگیری با سربازان عبیداللّه، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشیری صورتش را درید. با اینکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی یارای مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بامها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ریختند و دسته های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی داشت و بر آنها یورش می برد. وقتی ابن اشعث به آسانی نمی تواند مسلم را دستگیر کند، دست به نیرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می دهی؟ ما به تو امان می دهیم و ابن زیاد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار دیگر امان دادنش را تکرار کرد و این بار مسلم به دلیل زخمهایی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چیره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبیداللّه بردند.
چگونگی شهادت حضرت مسلم
کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری» سپردند، کسی که در درگیریها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم بن عقیل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره» ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد.
مسلم را به بالای دارالاماره می بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می گفت، خدا را تسبیح می کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می فرستاد و می گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!
جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و… پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردند.
قطعه های ادبی
به تهایی میندیش که آسمان با توست!
به تنهایی میندیش که تنهایی تو با سرنوشت کربلا، گره خواهد خورد! به تنهایی میندیش…
کوفه را به دوزخِ خیانت های بی شمارش بسپار! بگذار شرف بی وفایانش، پایمال غلامانِ ابن زیاد «لعنة اللّه علیه» شود!
به تنهایی ات میندیش که آسمان در انتظار ورود تو، تمام پنجره ها را به تماشا گشوده است.
سفیر عشق را ترسی از فرجام نیست؛ آن هم فرجامی زیبا و شگفت؛ هم چون شهادت! شهادتی که در نهایت غربت، به سفاکی خنجرها خواهد خندید و آسمان را با تمام توان در آغوش خواهد گرفت
حوزه نت
يا مسلم ابن عقيل(ع)
ز راه آمده از خانه یِ خدا برگرد
اگر خودم به تو گفتم بیا ٬ نیا برگرد
تورا به حیدر کرار بگذر از کوفه
برای خاطر خیرالنساء بیا برگرد
برای قامت اکبر ٬ دو تا عبا بردار
که جا نمیشود این تن به یک عبا برگرد
خدا به خیر کُند شمر چکمه پوشیده
در انتظار ِ تو اِستاده بی حیا برگرد
یزید ٬ به دستش گرفته چوب منتظر است
که بر لبت بزند ضربه با عصا برگرد
اگر به کوفه بیایی رُباب می بیند
که می رود سر ِ طفلش به نیزه ها برگرد
(سعيد خرازي)
شـــب هم چو قلــب مردم ایـنجا ســیاه نیـست
حال ســفیر بی کـس تــو رو بـــه راه نـــیست
جـــز مـــکــر از اهـــالی اینـــجا نــدیــــده ام
دیــوار هــم سفیر تــو را تــکــیه گـاه نیــست
آوارگــی مـــن بـــه تـــماشـــا کشـــیده اســت
در ایـــن دیار بهـــر غــریــبان پنــاه نـیــست
تـــرسم بود کـــه ســاقی تان را نــظر زنــنـد
چشـــــمی برای دیـــدن رخـــسار مــاه نیست
این قدر گویمت که در این شهر خون پرست
مــُـثــــله نـــمودن تـــن کشـــته گـــناه نـیست
(محمد حسين رحيميان)
كوفه ميا حسين جان…
از اعتبار حُرمَتِ گفتارهایشان
مغرب شکست بیعتِ بسیارهایشان
یک پیره زن فقط به سَفیرت پناه داد
ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟
کوفه مرا ز روی تو شرمنده کرده است
سر می زنم ز غُصه به دیوارهایشان
جای طناب، بر دهنم مشت می زدند
اینجا همه عوض شده رفتارهایشان
محصول باغ ها همه خرج سپاه شد
از خار و سنگ پر شده انبارهایشان
خرما فروش یک شبه خنجر فروش شد
تغییر کرده کاسبی و کارهایشان
سکه شده فروختن چکمه هایشان
رونق گرفته دکه يِ نجارهایشان
بر روی میخ جسم مرا پشت و رو زدند
لعنت به رسم کوفه و هنجارهایشان
اینجا سر ِ برادر ِتو شرط بسته اند
غوغا شده میان کماندارهایشان
اینجا برای غارت خلخال و روسری
خُرجین خریده اند خریدارهایشان
(جواد پرچمي)
يا مسلم ابن عقيل(ع)
گر به عشق تو مرا دارالعماره ميبرند
گوئيا جان بر تنم با يك اشاره ميبرند
زيور از گوش تمام دخترانت باز كن
ورنه از گوش رقيه گوشواره ميبرند
(سعيد خرازي)
يا مسلم ابن عقيل (ع)
کاش این غم به دلِ هیچ مسلمــان نرسد
که ز غربت سخنش خوب به جانان نرسد
من نوشتم که بیا کـــوفه ولی فـــــــهمیدم
که مسلمــــانی اینان به مسلمـــــان نرسد
ز پذیرایی این قــوم همین جمله بس است
که ز مهمـــانیشان ذره به مهمـــان نرسد
یک شبه این همــه ي شــهر عوض میگردد
جز ستمـــکاریشان هیچ به خوبـــان نرسد
کـــــوفه را گـــــرمی بازار فـــراوان امـا
ازدحامی به صـــفِ نیـــــزه فروشان نرسد
هر چه توصیـف کنم باز از او پسـت ترند
عــــهد کــــوفی به وفـــاداری پیمان نرسد
به لب تشــــنه اگر وعـــده ی دریـــا بدهند
جرعـــه آبي به لب و حنجــر عطشـــان نرسد
برخي از تفاوتهاي تبادل و تهاجم فرهنگي عبارت است از:
1- در تبادل فرهنگي، هدف بارور و كامل كردن فرهنگ ملي است، اما در تهاجم هدف تسلط بر فرهنگ ديگر، خود باخته، دنباله رو نمودن و احياناً از بين بردن آن فرهنگ است.
2- تبادل فرهنگي آگاهانه و ارادي، اما تهاجم فرهنگي ناآگاهانه و غير ارادي است
3- در تبادل فرهنگي، عناصر مطلوب فرهنگي با يكديگر تبادل ميشود ولي در تهاجم فرهنگي، فرهنگ مهاجم، هنجارها، باورها و ارزشهاي خود را – كه در فرهنگ مورد تهاجم نامطلوبند، بر فرهنگ مورد تهاجم تحميل ميكند.
4- تبادل فرهنگي با اتكاء به نقاط قوت فرهنگها انجام ميگيرد ولي در تهاجم فرهنگي با اتكاء به نقاط ضعف فرهنگ مورد تهاجم و نقاط قدرت فرهنگ مهاجم به وقوع ميپيوندند.
يكي از مهمترين عوامل بسط و گسترش دامنه تهاجم فرهنگي در جامعه ما عدم توجه جدي به مقوله مديريت فرهنگي در سطح كلان و خرد، آموزش و تربيت مديران فرهنگي لايق و تدوين و تشريح دقيق مديريت فرهنگي كه از منظر علمي متناسب با فضاي ديني و ملي جامعه باشد، است. (صالحي اميري، 1386، ص 64).
عماریون
تبادل فرهنگي بر اثر همجواري كشورها با يكديگر، رفت و آمد ملتها به كشورهاي ديگر و مطالعة آداب و رسوم و سنن فرهنگهاي ديگر بوجود ميآيد و باعث ميشود هر ملتي به نقاط ضعف و قوت فرهنگ خود آشنا شود و بكوشد تا نقاط مثبت فرهنگهاي ديگر را بپذيرد و نقاط منفي فرهنگ خود را اصلاح كند. معمولاً در تبادل فرهنگي بايد با انگيزه، دقت و تخصص كافي به سوي پذيرش مشتقات فرهنگي ساير جوامع گام برداشت، زيرا هرگونه حركت انفعالي در اين زمينه ممكن است كيان فرهنگ يك ملت را مخدوش سازد و به تهاجم فرهنگی تبدیل شود.
- تهاجم فرهنگی
تهاجم فرهنگي عبارت است تلاش برنامهريزي شده و سازمان يافتة تمام يا بخشي از يك يا چند گروه اجتماعي – فرهنگي يا ملت يا جامعه يا تمدن و يا دولت بيگانه براي تحميل مبانی و اصول اجتماعي، باورها، ارزشها، اخلاقيات و رفتارهاي مورد نظر خويش بر ساير گروهها و جوامع، همچنين ارائه اطلاعات انبوه به ملتها و تغيير در نظام ارزشهاي آنها به طوري كه تصميمگيريها در كشور مورد تهاجم منجر به تأمين منافع سياسي، اقتصادي و … كشورهايي شود كه از اين حربه استفاده ميكنند. (شوراي عالي انقلاب فرهنگي، 1378).
هدف از تهاجم فرهنگي كنترل فرايند تصميمگيري، شيوه اطلاعرساني و تغيير در نظام ارزشهاست، بهطوري كه منجر به استيلاي سياسي و اقتصادي كشور مهاجم شود. بدين ترتيب مهاجم فرهنگي سعي ميكند با استفاده از برتري اقتصادي، سياسي، نظامي، اجتماعي و فنآوري خود، به مباني انديشه و رفتار يك ملت هجوم آورد و با تهديد، تضعيف، تحريف و احياناً نفي و طرد ارزشهاي آن، زمينه حاكميت انديشهها، ارزشها و رفتارهاي مطلوب خويش را فراهم آورد. لذا تهاجم فرهنگي بهمفهوم نفي هويت فرهنگي و ملي كشور مورد تهاجم به منظور برقراري سلطه فكري و فرهنگي، از طريق تغيير باورها، رفتارها، روشها و آداب و رسوم زندگي فردي و اجتماعي آن ملت، منطبق با الگوهاي فرهنگي مهاجم خواهد بود (صالحي اميري، 1386، ص 63).
در واقع در تهاجم فرهنگي دو مساله قابل بررسي است:
1- تخريب مبانی و مبادي فرهنگي، تمسخر، استهزا و بيارزش و مخرب جلوهدادن عناصر گوناگون وابسته به يك فرهنگ.
2- ورود عناصر منفي و مخرب فرهنگي با جلوههاي جذاب و دلنشين. از اينرو، مقابله با تهاجم فرهنگي از يك سو نيازمند شناخت دقيق ابزارهاي دشمن و از سوي ديگر نيازمند شناخت دقيق نقاط ضعف و قوت فرهنگ خويش است، لذا كوشش در جهت تقويت نقاط قوت و برنامهريزي همه جانبه در اين راستا از جمله ابزارهاي مقابله با اين تهاجم است.
عماریون
تفاوتهای دعای عرفه نسبت به سایر ادعیه مأثور از ائمه معصومین علیهمالسلام چیست و چرا بسیاری از بزرگان تأکید فراوانی بر این دعا و توجه به مفاد آن دارند؟
اگر بخواهیم به دید اعتقادات شیعی به ادعیه نگاه بیندازیم و از روایات و آیات هم برای همین منظور کمک بگیریم، باید گفت که دعاها نور واحد هستند؛ چراکه اولاً همهی دعاها به انسانها تعلیم چگونه دعا کردن را میدهند. انسانها نمیدانند چگونه دعا کنند و نمیدانند از خداوند چه بخواهند، اما صاحبان این دعاها آگاه به شهود و غیب و ظاهر و باطن انسان بودند و میدانستند انسان توان بیان دعایی که او را به نقطهی قبولی حضرت حق برساند، ندارد. انسانها گاهی ممکن است دعا کنند، اما چیزی را بخواهند که به مصلحت آنها نیست یا چیزی را بخواهند که دنیا ظرفیت تحقق آن را ندارد. در بعضی موارد نیز چیزی را مسئلت میکنند که در نهایت امر، نه به نفع خود آنهاست، نه به نفع خانوادهشان و نه اطرافیان آنها. به همین دلیل، باید بگوییم که تمامی ادعیهی معصومین در این نقطه اشتراک دارند که هدف تمامیشان، تعلیم کیفیت دعا کردن و کیفیت رابطه با پروردگار است.
کارکرد دیگر تمامی دعاها نیز از این قرار است که به شکل عجیبی به انسان امید میدهند و جلوی دلسردی را نسبت به خدا، قیامت و آینده میگیرند. دائماً به انسان کمک میدهند بهسمت حقتعالی، شئون حقتعالی و شناخت مراتب حق حرکت کند.
مایهی حقیقی دعا با قلب و جان و فکر اهلبیت عجین بوده و گویی پروردگار عالم، انتقال حقایق عالم را میان آنها تقسیمبندی کرده است. مثلاً یکی از آنها از وجودش دعای کمیل، دیگری دعای ابوحمزهی ثمالی، دیگری دعای عرفه و دیگری دعای پس از زیارت امام رضا(ع) (که از بهترین دعاهای شیعی است) را ظهور داده است. بنابراین این دعاها یک نور هستند، اما از چهارده چراغ ظهور کردهاند. تمایز آنها نیز متعلق به دعا نیست، بلکه متعلق به آن چهارده نفر است که از نظر زمان با یکدیگر تفاوت داشتهاند، نه از نظر مرتبهی حقیقت. به عبارت دیگر، رسول گرامی اسلام نسبت به سایرین مقدم بوده است (بهلحاظ زمانی) و پس از ایشان امیرالمؤمنین، صدیقهی کبری و… بهترتیب آمدهاند. این نوبت تمایز را نشان میدهد و تفاوتی در هویت وجود ندارد. در روایات نیز داریم که «کلهم نور واحد»، اما با اختلاف در زمان و مناسبتها و ملتها.
کارکرد تمامی دعاها از این قرار است که بهشکل عجیبی به انسان امید میدهند و جلوی دلسردی را نسبت به خدا، قیامت و آینده میگیرند. دائماً به انسان کمک میدهند بهسمت حقتعالی، شئون حقتعالی و شناخت مراتب حق حرکت کند.
اما زمانی که نوبت به حضرت سیدالشهدا رسیده است، ایشان مفصلترین دعا را در بهترین مکان جهان (در صحرای عرفات) خواندند. مقدمهی این دعا را هیچ دعایی ندارد و آنهم تشریح بدن انسان است. امام حسین(ع) برون و درون انسان را بهلحاظ جسمی تشریح میکنند و اگر دعاخوان واقعی این دعا را بخواند، با خواندن آن گره به خالق میخورد و وارد عرصهی شکر و توبه میشود. دعاخوان با مقدمهی این دعا درمییابد که با وجود این همه هزینه از سوی خداوند برای خلق چنین موجودی، چرا اینقدر محدود، گنهکار و ظالم از آب درآمدهام؟ زمانی که انسان دعا را عمیق بخواند، تغییر عمده در او ایجاد میشود.
خبرگذاری فارس
فضیلت روز عرفه
روز عرفه، روز دعا و نیایش و روز التماس عفو و بخشش است و بهترین ذکر در آن گفتن: «لا إله إلاّ الله» است، و
پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نیز روز عرفه را بهترین روز میدانستند و در آن روز بهترین و پرمحتواترین ذکر را انجام
میدادند، زیرا سردار روزها روز عرفه، و سردار همه اذکار «لا إله إلاّ الله» است، از این رو بسیار شایسته و بجاست که
بهترین ذکر را در بهترین و مناسبترین روز انجام دهیم، تا اینکه از روش پیامبر گرامیمان صلی الله علیه وسلم پیروی کرده
باشیم، زیرا شکی نیست جمله «لا إله إلاّ الله» که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم آن را در روز عرفه بسیار تکرار میکرد، به
طور قطع بزرگترین و ارزشمندترین و مناسبترین جمله است، چون آن در واقع ریسمان محکم، کلمه تقوی، کلید بهشت،
اصل و اساس دین میباشد، به خاطر فضل و برکت همین جمله است که آسمانها و زمین آفریده شدهاند، تمام مخلوقات
روی زمین آفریده شدهاند، پیامبران مبعوث شدهاند و کتابهای آسمانی فرود آمدهاند، بنابراین فضایل و برتریهای این
جمله و نقش و موقعیت آن در دین بالاتر و فراتر از آن است که وصفکنندگان بتوانند آن را تعریف و توصیف کنند، و یا
عارفان قادر به شناساندن آن باشند، بلکه فضائل و مزایای آن به قدری زیاد و بیشمار است که در خیال و تصور هم
نمیگنجد. امّا با این حال باید هر فرد مسلمانی بداند که تنها با جاری نمودن و بر زبان آوردن جمله «لا إله إلاّ الله» بدون
آنکه گویندهاش حق آن را ادا نماید و شروط و ضوابطش را آنطوری که شایسته و بایسته است بجای آورد قبول نمیشود،
زیرا کلمه «لا إله إلاّ الله» اسمی نیست که بدون معنی باشد، و گفته و یا لفظی نیست که حقیقتی و مفهومی نداشته
باشد، بلکه این کلمه بزرگ دارای چنان مدلول و مصداقی است که درک و فهم آن امری ضروری است و حفظ معنا و
مفهوم، و تحققپذیرفتن هدف و آرمان آن واجب میباشد، چون به اجماع و اتفاق علما تنها گفتن و بر زبان آوردن این
کلمه بزرگ و بنیادی، بدون آنکه گویندهاش معنا و مدلول آن را بفهمد و بدون اینکه به مقتضای آن عمل کند، قطعاً هدف
موردنظر برآورده نخواهد شد، چنانکه خداوند میفرماید:
وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ. (زخرف/ ۸۶)
«کسانی که معبودهای غیرخدای واحد را به فریاد میخوانند (و میپرستند) اختیار و توانائی هیچگونه شفاعت و
میانجیگری را ندارند، مگر کسانی که آگاهانه به حق شهادت و گواهی داده (و خدا را به یگانگی پرستیده) باشند».
منظور این است: مگر کسانی که «لا إله إلاّ الله» را که بر زبان میآورند و به آن گواهی میدهند، از اعمال دل نیز به آن
گواهی دهند: (در واقع زباناً و قلباً آن را تصدیق و گواهی نمایند) و معنی و مفهوم آن را به حقیقت درک کنند. پس شکّی
نیست که این امر بسیار قابل اهمیّت میباشد و باید هر مسلمانی به آن توجّه فوقالعاده داشته باشد، زیرا که بدیهی
است گفتن کلمه «لا إله إلاّ الله» زمانی برای گوینده آن سودبخش میباشد که به درستی مدلول و مصداق آن را به طور
کلی اعم از بعد نفی و بعد اثبات درک کند و بشناسد و با ایمان و اعتقاد کامل و راسخ به آن عمل کند، امّا اگر کسی آن را
به ظاهر بر زبان آورد و اعتقاد قلبی و حقیقی به آن نداشته باشد مسلماً چنین فردی هر چند هم برحسب ظاهر بدان عمل
کند منافق میباشد، و اگر کسی آن را بگوید ولی بر ضد و خلاف آن تبلیغ کند، و اعمال شرکآمیز را انجام دهد، کافر
میباشد. همچنین کسی که آن را میگوید اما بعضی از عبادتها را خالص برای خدا انجام نمیدهد، به این معنی که
غیرخدا را میخواند، و یا در زمینههایی که فقط خداوند قادر به انجامدادن و فراهم نمودن آنها میباشد، از غیر خدا نصرت
و یاری میجوید، و یا کسی که بخشی از عبادات را که به جز خداوند بزرگ هیچکس و هیچ چیزی شایستگی آن را ندارد
برای غیرخدا انجام میدهد، قطعاً چنین فردی مشرک میباشد اگرچه «لا إله إلاّ الله» را بر زبان آورد، زیرا معنای این کلمه
بزرگ این است: هیچ معبودی جز الله نیست، او تنها و بیشریک است، باید هر نوع عبادت و پرستشی فقط برای او
انجام شود و مختص به او گردد، بهگونهای که هیچکس و هیچچیزی در آن شریک و انباز او نگردد، بلکه ابراز عجز و
ناتوانی، تضرع و فروتنی، امید و توکّل، انابت و پشیمانی و دعا و طلب فقط به بارگاه آن ذات یکتا و ملکوتی انجام گیرد و
لاغیر، پس گوینده کلمه «لا إله إلاّ الله» جز خدای متعال کسی را نمیخواند، جز برای خدا ذبح نمیکند، هیچ بخشی از
عبادت و پرستش را جز برای خدا و جلب رضای او انجام نمیدهد پرسیدن و طلبکردن هر چیزی از غیر خدا را جایز
نمیداند، و از تمامی اعمال و کارهای غیرخدایی در پیشگاه با عظمت پروردگار یکتا اعلان برائت و بیزاری میکند.[۸]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۸]- نقل از «تیسیر العزیز الحمید» ص۷۸
برنامههای مناسب غدیر برای مدرسه
برنامه پیشنهادی - چگونه شروع کنیم؟
1 ارائه دکلمه در کلاس یا صبحگاه - یک دکلمه انتخاب و بعد از تمرین با ناظم هماهنگ کنید.
2 مذاکره ماجرای غدیر در کلاس با معلمین - در مورد غدیر مطالعه و با دیگران مذاکره کنید.
3 مسابقه نقاشی غدیر - با چند نفر از دوستان علاقمند با مدیر هماهنگ کنید، جایزه بدهید.
4 مسابقه زیباترین جمله (یا مقاله) برای غدیر - با چند نفر از دوستان علاقمند با مدیر هماهنگ کنید، جایزه بدهید.
5 خرید و توزیع شیرینی، شکلات بین همکلاسیها - با همکلاسیها پول جمع کنید، قبل از عید شیرینی پخش کنید.
6 اجرای مسابقه حضوری غدیر - حدود 5-8 سؤال ساده انتخاب و در کلاس یا صبحگاه بپرسید، جایزه بدهید.
7 تزئین کلاس و راهرو - با دوستان خود مذاکره و پول جمع کنید و تزئینات خریداری و نصب کنید.
8 خواندن آیات غدیر در صبحگاه، یک هفته - آیات مربوط به غدیر را انتخاب و با ترجمه و توضیح در صبحگاه اجرا کنید.
9 اجرای مسابقه تستی غدیر - یک مسابقه تستی ساده تکثیر و در اختیار دوستان قرار دهید، به بهترینها جایزه دهید
10 یک هفته برنامه مخصوص غدیر در صبحگاه - انتخاب برنامه ها با چند نفر از دوستان و مذاکره با ناظم برای اجرا در صبحگاه
11 اجرای سرود یا نمایشنامه غدیر - تهیه سرود یا نمایشنامه و تمرین با دوستان و اجرا در کلاس یا مدرسه
12 مسابقه حفظ آیات غدیر - یافتن آیات غدیر در قرآن و دادن به دوستان برای حفظ، امتحان و جایزه
13 اجرای جشن غدیر - تنظیم برنامه یک جشن و پیدا کردن محتوا، انتخاب زمان و مکان اجرا
14 تهیه روزنامه دیواری غدیر - با چند نفر از دوستان مطالب جالب درمورد غدیر تهیه و به شکل روزنامه دیواری کنید
15 اجرای مسابقه کتابخوانی (یامطلبی باموضوع غدیر) - تهیه کتاب با هزینه مدرسه یا جمع آوری پول از همکلاسیها و بانیها
برنامههای مناسب غدیر برای اداره، سازمان، شرکت
برنامه پیشنهادی چگونه شروع کنیم؟
1 نصب مطالب غدیر در تابلو اعلانات - انتخاب مطالب مناسب توسط همکاران و نصب در تابلو اعلانات
2 مذاکره کردن واقعه غدیر و اهمیت آن با همکاران - مطالعه واقعه غدیر و خطبه آن و مذاکره با همکاران
3 دادن عیدی، سکه، بن،پاداش و … به مناسبت غدیر - هماهنگی و برنامه ریزی لازم با امور مالی و اداری صورت گیرد.
4 توزیع شیرینی بین همکاران - مشارکت همکاران برای خرید و توزیع شیرینی دردفتر خود، کل سازمان ازسوی دیگر
5 تبریک عید به مراجعین و دادن یادبود - آماده کردن بخش اطلاعات ورودی، هریک از همکاران به شخصه
6 توزیع CD در مورد غدیر - انتخاب CD مناسب و تکثیر به تعداد همکاران
7 صرف صبحانه حلیم با همکاران - مشارکت مالی همکاران برای خرید حلیم و توزیع در دفتر خود
8 مسابقه زیباترین جمله یا نقاشی غدیر برای فرزندان - اطلاعرسانی قبلی به همکاران با ذکر چند موضوع، مشخصات نقاشیها، سن و تهیه جایزه
9 مسابقه دلنوشتههای غدیر - ضمن اطلاعرسانی، متون همکاران جمعآوری وچاپ شود. به برترینها جایزه تعلق گیرد
10 نصب پرچم و پلاکارد و چراغانی - تهیه و نصب چراغانی و پرچم در خارج ساختمان و داخل راهروها
11 توزیع کتاب یا مجموعه (جنگ) در مورد غدیر - یک کتاب یا مجموعه مطالب در مورد غدیر انتخاب و به تعداد همکاران خریداری شود
12 اجرای مسابقه کتابخوانی از کتابی در مورد غدیر - اگر کتابی توزیع شود برای تشویق مطالعه، مسابقهای از آن برگزار و جایزه داده شود.
13 اجرای مسابقه تستی غدیر - حدود 20 سؤال تستی بین همکاران توزیع و به پاسخهای صحیح جایزه داده شود.
14 اجرای جشن غدیر - فضا و برنامههای آموزنده و فرحبخش، ترجیحاً با اجرای همکاران تدارک دیده شود
برنامههای مناسب غدیر برای منزل
برنامه پیشنهادی چگونه شروع کنیم؟
1 خریدن کیک غدیر، دادن عیدی و کادو به فرزندان - سفارش کیک با طرح خاص غدیر، در نظر گرفتن عیدی و کادو برای خانواده
2 مذاکره واقعه و خطبه غدیر و اهمیت آن با خانواده - مطالعه قبلی در مورد غدیر، پرسش و پاسخ از اعضاء خانواده
3 دادن شرینی و شربت به همسایهها - تدارک شیرینی و شربت برای اهالی ساختمان
4 دادن هدیه و یادبود به همسایهها - انتخاب کتاب، CD، و … در مورد غدیر و خرید به تعداد همسایهها
5 نصب مطالب غدیر در تابلو اعلانات ساختمان - انتخاب مطالب زیبا در مورد غدیر، ترجیحاً از سوی کوچکترها
6 نصب پرچم و چراغانی و تزئینات در کوچه - همراه کردن چند نفر از نوجوانان و جوانان علاقمند، بانی شدن برای خرید موارد
7 دادن شربت وشیرینی و اسفند دود کردن سر کوچه - همراه کردن چند نفر از نوجوانان و جوانان علاقمند، بانی شدن برای خرید موارد
8 برگزاری جشن برای کودکان آپارتمان - انتخاب خردسالان و کودکان ساختمان، انتخاب برنامههای شاد و آموزنده غدیر
غدیر محور وحدت مسلمین
آیامیدانیدکه شیعه وسنی آیه67سوره مائده رادرموردروزغدیروولايت امیرالمومنین میدانند؟
شیعه:کافی ج1ص290
سنی:شواهدالتنزیل ج1ح 249
ـ آیامیدانیدکه شیعه وسنی آیه55سوره مائده رادربخشیدن انگشتردرنمازوامامت امام علي (ع) میدانند؟
شیعه:نورالثقلین ذيل آيه
سنی: تفسیرابن کثیرذيل آيه
ـ آیامیدانیددرآیه59سوره نساخداوندهمه رابه اطاعت ازحضرت علی (ع) وائمه دستورمیدهد؟
شیعه:کمال الدین ج1ص222
سنی:شواهدالتنزیل ج1ح202
ـ آیامیدانیدکه طبق آیه3سوره مائده تكامل دین بواسطه روزغدیر وجانشینی امام علی(ع)است؟
شیعه:کافی ج1ص290
سنی:شواهدالتنزیل ج1ح211
ـ آیامیدانیدشیعه وسنی آیه7سوره بینه رادرامامت امام علی(ع) میدانندکه بهترین نیکوکاران است؟
شیعه:البرهان ذيل آيه
سنی:الدرالمنثورذيل آيه
ـ آیامیدانیدشیعه وسنی ميگويند:خدادرآیه7سوره رعدامام علی(ع)راهادی امت معرفی كرده؟
شیعه:البرهان ذيل آيه
سنی:مسند احمدجز2ح990
ـ آیامیدانیددرآیه7سوره انبیامنظوراز(اهل ذکر)حضرت علی وامامان میباشند؟
شیعه:تفسیرصافی ذيل آيه
سنی:شواهدالتنزیل ذيل آيه
ـ آیامیدانیدکه شیعه وسنی ميگويندطبق آیه43رعد،دارنده علم قرآن امام علی(ع)میباشد؟
شیعه:کافی ج 1ص229
سنی:شواهدالتنزیل ج1ص400
ـ آیامیدانیددرآيه103آل عمران منظورازچنگ زدن به ریسمان الهي، توسل به ولايت امام علی(ع)وائمه میباشد؟
شیعه:غیبت نعمانی باب2ح2
سنی:شواهدالتنزیل ج1ص168
ـ آیامیدانیدپس ازنزول آیه214شعرا، پیامبردراولین مهمانی اسلام،حضرت علی(ع)راجانشین خودمعرفي کردند؟
شیعه:البرهان ذيل آيه
سنی:مسنداحمدرقم841
ـ آیامیدانیدشیعه وسنی حدیث من كنت مولاه فعلي مولاه رانقل کرده اند؟ازجمله:
شیعه:اصول کافی ج1ص293
سنی:مسنداحمدحنبل جزء 39،ص297،ح18497?
ـ آیامیدانیدپیامبر(ص)به علی(ع)فرمود:توبرای من همانندهارون هستی نسبت به موسی.
شیعه:ارشادمفیدج1ص8
سنی:صحیح بخاری،جز13ح4064
ـ آیامیدانیدپیامبرفرمود:علي ازمنست ومن ازعليم وبعدازمن اوسرپرست هرمومنيست؟
شیعه:مناقب شهرآشوب،ج3،ص51
سنی:سنن ترمذی،جز12رقم3653
ـ آیامیدانیدپیامبرفرمود:امامان بعدازمن فقط12نفرهستند؟
شیعه:عیون اخبارالرضا(ع)ج1ص64ح31
سنی:صحیح مسلم ج9کتاب الاماره ح3393
ـ آیامیدانیدپیامبرفرمود:کسی که بمیردوامام زمانش رانشناسدبه مرگ جاهلیت مرده است؟
شیعه:کافی ج1باب مایجب علی الناس ح2
سنی:مسنداحمدجز34ح 16271
ـ آیامیدانیدپیامبرفرمود:من ازدنیامیروم و2یادگاربزرگ میگذارم:قرآن وعترت.
شیعه:وسائل الشيعه ح33144
سنی:صحیح مسلم جز12رقم 4425
ـ آیامیدانیدپیامبرفرمود:من شهرعلمم وعلی درب ورودی شهراست؟
شیعه:کمال الدین ج1باب22ص241
سنی:مستدرک حاکم نیشابوری جز10رقم 4614
ـ آیامیدانیدپیامبرفرمود:علی باحق است وحق باعلیست؟
شیعه:خصال صدوق ج2ص496
سنی:تاریخ بغدادجز6 باب الیاء ذکرمن اسمه یوسف ص312
سوره اندیشه
علل سخنچینی
علمای علم اخلاق برای این صفت رذیله علل و عوامل متعددی بیان کردهاند که شخص را وادار به سخنچینی میکند. در ذیل به برخی از علل و عوامل آن اشاره میکنیم.
1- حسادت و بدخواهی: گاهی حسادت به دیگری در مقام یا مال یا شخصیت او، سبب میشود که فرد بدخواه او گردد و در صدد برمیآید که هر طوری شده لطمه و ضربهای به او وارد کند و خوار و ذلیلش نماید. به دنبال این اندیشه میکوشد با خبرچینی و نقل گفتار و رفتار ناپسندی که او در حق دیگران گفته یا انجام داده وی را، خوار و بدنام گرداند و بالاخره منشأ بعضی از موارد سخن چینی حسد و رشک بردن است و لذا در روایات اسلامی حسد تباه کننده ایمان و نیکیها و موجب سلب آرامش و بدبختی دنیاو آخرت آدمی معرفی شده است.[9]
2- نفاق: یعنی دوروئی. امام صادق(ع) میفرماید: «لقمان به فرزندش گفت: »منافق سه نشانه دارد: زبان او با قلبش، قلب او با عملش و ظاهر او با باطنش هماهنگ نیست.»[10]
اساساً دوروئی و نفاق دلیل بر ضعف و حقارتی است که در باطن منافق وجود دارد. امام علی(ع) میفرماید: دوروئی انسان از حقارت و ضعف و ذلتی است که در باطن خود احساس میکند.[11]
پس سخنچینی که در باطن خود حقارت و ذلت را احساس میکند برای جبران شکستهای درونی خود و رسیدن به اهداف شوم خود متوسل به این حربه میشود.
3- عداوت و دشمنی: عداوت به دو گونه است: عداوت و دشمنی شخصی را در دل پنهان کردن و منتظر فرصت مناسبی بودن (کینه) و یا آشکارا در صدد اذیت و آزار شخصی برآمدن و او را دشمن دانستن. حال در برخی موارد اشخاص برای اظهار کینه و عداوت خود متوسل به سخنچینی میشوند. بدین صورت که آنها تلاش میکنند با نقل گفتار و کردار ناپسند فردی که مورد دشمنی واقع شده، از او انتقام گرفته و او را بکوبند و منفور گردانند. لذا در اسلام علاوه بر اینکه دستور به عفو و گذشت داده شده از کینه و دشمنی سخت نکوهش شده است.
4- طمع و چشم دوختن به اموال مردم: و آن یکی از شاخههای حبّ به دنیاست و از جمله رذایل به حساب میآید. گاهی افراد به خاطر طمعی که دارند در نزد فرد مخاطب، گفتار و رفتار ناپسند دیگری را که دربارهی او گفته و یا انجام داده، برایش بازگو میکند و هدف از این کار زشت، چشم طمعی است که به اموال فرد مخاطب دوخته است.
5- پرگوئی و هرزهگویی: سبب پرگویی، یا حرص داشتن فرد بر شناخت چیزهای بیفایده یا تفریح و سرگرمی یا جلب دوستی و وقت گذرانی بوسیلهی نقل حکایات، احوال و داستانهای بیفایده و غیبت و سخنچینی از این و آن است که اینها همه از پستی و زبونی قوهی شهویّه میباشد. پس یکی از عللی که میتوان برای سخنچینی نام برد پرگوئی و بیهوده گویی است.[12]
6- عامل وراثتی: یکی از زمینههائی که نقش بسزائی برای سوق دادن انسان به سوی گناه دارد، زمینههای بد خانوادگی است. چنانکه زمینههای نیک خانوادگی اثر بسیار خوبی در اجتناب از گناه خواهد داشت.
حافظ میگوید:
گوهر پاکی بباید که شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
از مسلمات است همانگونه که فرزندان در شئون جسمی از پدر و مادر، ارث میبرند، در امور معنوی و حالات روحی نیز از آنان ارث میبرند.[13] در کنار این عوامل به موارد دیگری از قبیل شخصیت طلبی، عوامل تربیتی، عوامل محیطی، عوامل روانی و… میتوان اشاره کرد.
پی نوشت
[9] - علم الهدی،سید احمد؛ اخلاق و روانکاوی از نظر اسلام، تهران،انتشارات یاسر، چ دوم،1360،ص 250.
[10] - مجلسی،محمد باقر؛ بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء،1403، ج 69، ص 206.
[11] - تمیمی آمدی ، عبدالواحد بن محمد؛ غرر الحکم و درر الکلم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1366، ج6، ص 118.
[12] - نراقی، ملا مهدی؛علم اخلاق اسلامی،ترجمهی سید جلال الدین مجتبوی، تهران، حکمت، چ سوم، 1372، ص 245.
[13] - قرائتی، محسن؛ گناهشناسی، تهران، پیام آزادی، 1370، ص89.
پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام
دو دیدگاه در رابطه با حکومت در میان عالمان شیعی
پس از شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت
پس از شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت در اثر کودتای 28 مرداد و بازگشت فضای استبداد، دو دیدگاه در رابطه با
حکومت در میان عالمان شیعی قابل تشخیص میباشد:
یک جریان، اساسا آلوده شدن دین را به مناسبات سیاسی، تهدیدی مهم برای دین میداند که گذشتهی این نگرش نیز به
سرخوردگیهای سیاسی علما پس از نهضت مشروطیت بازمیگردد.
جریان دیگر وجود حکام مستبد را تهدید اصلی علیه دین میداند. از این رو برای رودررویی با استبداد صراحتا به
دایرهی مسائل سیاسی پای مینهد.
مهمترین شخصیتی که کوششهای نظری و عملی وی به شکلگیری یک نظریهی
حکومتی روشن و ایجابی در تاریخ نظریهپردازی فقهی شیعه منتهی شد و بهویژه خلاء تئوریک موجود را در فرایند کلی
اندیشهی سیاسی شیعه رفع نمود، امام خمینی(ره) بود. پیشرو بودن وی در مسائل دینی و سیاسی و نیز موقعیت او
بهعنوان مرجع تقلید، امکان پذیرش عمومی نظریهی حکومت اسلامی مبنی بر ولایت فقیه را فراهم کرد.
امام خمینی(ره) نظر خود را دربارهی حکومت اسلامی و ولایت فقیه نخستین بار در سال 1323ش در کتاب «کشف
الاسرار» بیان داشته است. این کتاب که در پاسخ به کتاب «اسرار هزار ساله» علی اکبر حکمیزاده نوشته شده است، در
گفتار سوم به اختصار به بحث ولایت فقیه میپردازد. امام خمینی(ره) بعد از تبعید در ترکیه، کتاب «تحریر الوسیله» را
تالیف کردند. امام در این کتاب پس از بحث امر به معروف و نهی از منکر تحت عنوان «ختام فیه مسائل» سیزده مسئلهی
سیاسی- حکومتی آوردهاند که بحث حکومت اسلامی نیز در آنها آمده است. ایشان در 1 بهمن 1348 در درس خارج
خود در حوزهی علمیهی نجف به مبحث ولایت رسیدند و تصمیم گرفتند مسئلهی ولایت فقیه و راه تاسیس حکومت
اسلامی و موانعی که تاکنون مانع تاسیس چنین حکومتی شده است را مورد ارزیابی کارشناسانه قرار دهند. ایشان طی
سیزده جلسهی درس، موضوعات مهمی را مانند اسلام سیاسی، ضرورت حکومت اسلامی، جامعیت اسلام، ولایت فقها،
توطئهی استعمارگران در جهت طرح نشدن مسائل سیاسی اسلام، نظام شاهنشاهی و… به بحث گذاشتند.
امام خمینی(ره) در بیان ضرورت تشکیل حکومت اسلامی ماهیت سیاسی ـ اجتماعی اسلام را دلیل آن میداند و در
مقابل این نظریه که اسلام تنها شأن قانونگذاری دارد، میگوید: مجموعهی قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست. برای
اینکه قانون مایهی اصلاح و سعادت بشر شود، به قوهی اجرائیه و مجری احتیاج دارد. امام خمینی(ره) برای اثبات این
نظریه به عرف و سنت استناد میکنند و میفرمایند: «در همهی کشورهای عالم و همیشه اینطور است که قانونگذاری
بهتنهایی فایده ندارد.
پس از تشریع قانون باید قوهی مجریهای بهوجود آید. دلیل دیگر وی سنت و رویهی رسول اکرم(ص) است که خود
تشکیل حکومت داد و پس از خود به فرمان خدا تعیین حاکم کرد. امام خمینی(ره) ماهیت و کیفیت قوانین اسلام را
دلیل بر لزوم تشکیل حکومت میداند: «ماهیت و کیفیت این قوانین میرساند که برای تکوین یک دولت و برای ادارهی
سیاسی و اقتصادی وفرهنگی جامعه تشریع گشته است.>>
امام خمینی(ره) پس از بیان ضرورت تشکیل حکومت و نیز شیوهی حکومت اسلامی به بیان شرایط زمامدار در دورهی
غیبت میپردازد. وی علم به قانون و عدالت را دو ویژگی مورد نیاز جهت تشکیل حکومت در دوران غیبت میداند که در
عدهی بیشماری از فقهای عصر ما موجود است.
طرح دیدگاههای امام در این رابطه بنبست ورود و دخالت روحانیت در سیاست را شکست و روحانیت و نیروهای
مذهبی وارد مبارزهای جدی علیه نظام شاهنشاهی شدند و خواستار تشکیل حکومت اسلامی گردیدند. رقابت و رویارویی
علما با حکومت نهایتا منجر به سقوط حکومت پهلوی و تاسیس جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه و ایجاد یک
قانون اساسی جدید شد. در واقع در این دوره علما از حالت اپوزیسیون خارج شده و در موضع حاکمیت قرار گرفتند و
تجربهی جدیدی فراتر از صفویه و مشروطه آغاز شد که در آن شیعه توانسته بود حکومتی بر اساس اصول تفکر شیعی
تشکیل دهد.
موسوی خمینی، روح الله(1378)، ولایت فقیه، ص 25 و29
مجله سوره
* اسمی که خدا به شیعیان اطلاق کرد
و نیز از «محاسن» نقل است که حضرت امام محمد باقر علیهالسلام فرمود: انا مِنَ الرّافِضَة وَ هُوَ مِنّى، قالَها ثَلاثاً.
«من از رافضه هستم و رافضه از من است، این جمله را حضرت سه بار تکرار فرمود.»
و نیز از «محاسن» نقل است از ابو بصیر گوید: به حضرت امام محمد باقر علیهالسلام عرض کردم: فدایت شوم براى ما
اسمى گذاردهاند که به واسطه آن، حاکمان و والیانِ حکومت خون ما و اموال ما را حلال کردهاند و هر گونه عذاب و
شکنجه را در حقّ ما روا مىدارند.
حضرت فرمود: آن اسم چیست؟ عرض کرد: رافضه.
حضرت فرمود: هفتاد نفر از لشکر فرعون جدا شده و بدعتها و سنت هاى فرعون را ترک کردند و به موسى پیوستند و به
اندازهاى مطیع و منقاد اوامر موسى بوده و نسبت به هارون برادر و وصىّ موسى محبت و علاقه داشتند و در راه دین
خدا کوشش می کردند که در میان قوم موسى کسى مانند آنها نبود، قوم موسى آنها را رافضه نام نهادند، خداوند تبارک و
تعالى به حضرت موسى (ع) خطاب کرد: این اسم را براى آنان باقى بدار، من این اسم را به آنها عطا کردهام. اى ابو بصیر
این اسمى است که خدا به شما عنایت فرموده است.»
و در «کافى» نیز از ابو بصیر نظیر این روایت به طور مشروح و مبسوط روایت شده است.
(مشرق)
از کتاب «کافى» نقل است با اسناد خود از جابر بن یزید جعفى (ره) از حضرت امام باقر (ع) که: «جابر گوید: حضرت امام
محمد باقر علیهالسلام به من فرمود: اى جابر آیا براى تشیّع همین بس است که کسى ادعا کند محبت ما اهلبیت را؟!
سوگند به خدا که شیعیان ما نیستند مگر افرادى که تقواى خدا پیشه گیرند و او را اطاعت کنند. شیعیان ما شناخته
نمى شوند مگر به تواضع و خشوع دل، و نگاهدارى امانت، به زیاد یاد خدا کردن، به زیاد روزه گرفتن، نماز خواندن،
احسان به پدر و مادر، مراعات فقراى همسایگان، از حال آنها با خبر بودن، از حال مسکینان و قرض داران و یتیمان با
اطلاع بودن، و به آنها رسیدگى کردن، و در گفتار از راستى تجاوز نکردن، و تلاوت قرآن کردن و زبان را از گفتوگوى با
مردم مگر چیزهایى که راجع به خیر آنها است بازداشتن و افراد امین و مورد اعتماد اقوام خود بودن در همه چیزها.
جابر گوید: عرض کردم اى فرزند رسول خدا ما در امروز کسى را به این صفت که بیان مىفرمایى نمىشناسیم.
حضرت فرمود: اى جابر آراء و مذاهب، فکر تو را خراب نکند و تو را در شک نیاورد. آیا براى انسان همین قدر کافى است
که بگوید: من على را دوست دارم و ولایت امر او را قبول دارم و در عین حال، عمل به دستورات او نکند؟ و اگر کسى
بگوید: من رسول خدا را دوست دارم- با آنکه معلوم است که رسول خدا از على بهتر است- در صورتى که عمل به سنت
رسول خدا(ص) نکند این محبت و دوستى براى او فایدهاى ندارد.
بنابراین تقواى خدا را پیشه سازید، و به آنچه خدا فرموده عمل کنید. بین خدا و کسى قرابت و خویشاوندى نیست،
محبوبترین بندگان در نزد خدا پرهیزکارترین آنهاست، و عاملترین آنها به دستورات خدا. اى جابر سوگند به خدا بندهاى
نمىتواند به خدا نزدیک شود مگر به فرمانبردارى از اوامر او، و با ما چنین قدرت و اختیارى نیست که کسى را از آتش برى
سازیم، و هیچ بندهاى بر خدا نمىتواند حجتى اقامه کند. کسى که مطیع خدا باشد او دوست ماست، و کسى که گناه کند
او دشمن ماست، و کسى را قدرتى نیست که به ولایت ما برسد مگر به عمل صالح و اجتناب از افعال ناپسند.»
(مشرق)
خود بنای کعبه که مسلمانان به دور آن طواف میکنند نیز از منظر معارف امامت مورد توجه خداوند قرار دارد. در این
رابطه طبرانی در صفحه 62 جلد اول معجمالکبیر خود روایتی را به این ترتیب نقل میکند: محمود بن بلید میگوید: من
به فاطمه زهرا(س) عرض کردم چرا حضرت امیرالمؤمنین(ع) از حق خودش دفاع نکرد؟
حضرت فرمودند: مَثل امام، مَثل کعبه است «إذ تؤتی ولا یأتی؛ مردم سراغ کعبه میروند نه کعبه سوی مردم». و در
روایتی دیگر نقل شده است پیامبر اکرم (ص) به حضرت علی علیهالسلام فرمود: «یا عَلِیُّ اَنْتَ بِمَنْزِلَة الْکَعْبَةِ تُؤْتی وَلا
تَأْتی؛ ای علی! تو به منزله کعبه هستی که به سوی تو میآیند و نه این که تو به سویشان بروی». سه برداشت از جمع این
دو روایت حاصل میشود: اول اینکه خداوند کعبه را نماد امام قرار داده است، بنابراین کعبه از این منظر نیاز است مورد
مطالعه قرار گیرد. دوم اینکه باید در قبال اهلبیت(ع) رفتار مناسب داشت و پروانهوار به دور امام طواف کرد. سوم اینکه
مرکزیت کعبه، یادآور محوریت و مرکزیت امامت بر عوالم و بشریت است.
بنابراین طبق آنچه بیان شد، همچنان که عبادات در غیر پرتو ولایت ارزشی ندارند، حج نیز به عنوان مهمترین شعائر الهی
نیز بدون اتصال به مقام امامت و ولایت عترت(ع) جایگاهی ندارد، زیرا اساس مناسک حج، ارتباط و معرفت نسبت به
مقوله امامت و ولایت است. در این زمینه امام باقر(ع) میفرمایند: «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَام؛ تمام بودن حجّ، به زیارت امام
است» (صدوق، محمد، عیوناخبار الرضا(ع)، ج2، ص262).در واقع کسانی که کعبه را بدون التزام به ولایت و امامت
اهلبیت(ع) طواف کنند، سربلند و سرافراز نخواهند شد. این مسأله در ماجرای امام حسین(ع) و خروجشان از مکه به
سوی مدینه ـ که در کربلا موجب شهادت ایشان شد ـ به صورت عملی آشکار شد.
به نقل تاریخ زمانی که امام حسین(ع) راه خود را از مسیر حج واجب به سمت مدینه کج کردند، آن کسانی که سنگ
کعبه را اصل و امام را فرع دین میدانستند، از همراهی با امام بازماندند و حج اکبر را به حج اصغر فروختند. اما افرادی
همچون حضرت ابواالفضل و علی اکبر(ع) و سایر خویشان و اصحاب که امام را محور عالم و اصل دین میدانستند، با
امام حسین(ع) همراه شدند و در این مسیر بذل جان و مال کردند. در واقع در اعتقاد شیعیان، خداوند همه احکام و
معارف را قائم به امام و تحت تسلط کامل ایشان قرار داده است.
(مشرق)
سری سبز و زبانی سرخ دارم
قلم باشد به کف چون ذوالفقارم
به نفس ارم به عشق ناب مولا
زنم دم از تولی و تبری
علی سر نهان و اشکار است
خدایی ناز شست کردگار است
علی تسبیح و تکبیر و قیام است
علی هم رکعتین و هم سلام است
بیتوته
در جلد اول کتاب الکافی صفحه 348 روایتی از امام محمد باقر(ع) نسبت به ضعف محمد بن حنفیه در
قبال امامت امام سجاد(ع) نقل شده است، به این صورت که به حضرت گفت «ولادت من از علی(ع)
است و از نظر سِنّی و قدمت از تو که جوان هستی در امر امامت شایستهترم، پس در موضوع وصایت و
امامت با من مخالفت و محاجّه نکن». امام سجاد(ع) او را دعوت به تقوای الهی کرد و زمانی که حنفیه
قانع نشد، امام(ع) حجرالاسود را به عنوان حَکم قرار داد.
پس امام علیّ بن الحسین(ع) به حنفیه فرمودند «سنگ را بخوان و او نیز این کار را انجام داد، ولی
صدایی از حجرالاسود در نیامد. امام(ع) فرمودند:« ای عمو اگر تو وصیّ و امام بودی حجرالاسود
پاسخت را میداد. محمد بن حنفيّه به حضرت عرض کرد: تو ای برادرزادهام از خدا درخواست کن و دعا
کن.
امام علیّ بن الحسین(ع) از خدا آنچه را میخواست، درخواست کرد و سپس خطاب به حجرالاسود
فرمود: از تو میخواهم به حقّ کسی که در تو میثاق انبیاء و عهد اوصیاء و پیمان همه مردم را قرار داده
است، به من از وصیّ و امام بعد از حضرت امام حسین(ع) خبر بدهی. در این زمان حجرالاسود به
حرکت درآمد به طوری که نزدیک بود از محلّ خود کنده شود، خداوند او را به زبان عربیِ روشن به نطق
آورد و گفت: خداوندا وصایت و امامت بعد از امام حسین(ع) به علی بن الحسین بن ابیطالب و فرزند
فاطمه دختر رسول الله(ص) میرسد. محمّدبن حنفیه با دیدن این صحنه ازسخن خود منصرف شد و
ولایت امام سجّاد(ع) را پذیرفت». (کافی، ج 1، ص 348 ) طبق این روایت میبینیم که حتی سنگی که
با عنوان حجرالأسود در کعبه به کار گرفته شده است، یادآور امامت و ولایت اهل عترت(ع) است.
(مشرق)
برکات حج و عمره در بیان حضرت سجاد علیه السلام
عمره همانند حج دارای آثار و برکات زیاد، و اخبار در فضیلت آن فراوان است. در حدیثی از حضرت زین
العابدین امام سجاد علیه السلام نقل است که فرمودهاند: حُجُّوا و اعتَمِرُوا تَصِحّ اجسامُکُم و تتَّسِع
ارزاقُکُم و یَصلُح اِیمانُکم و تُکفَوا مَؤُونَةَ الناس و مَؤُونَةَ عِیالاتِکُم (وسائل الشیعه؛ ج 11، باب وجوب الحج
و شرائطه، باب وجوبه علی کل مکلف مستطیع، ح 14126)
بنا به فرمایش حضرت؛ حج و عمره؛ سلامت اجسام، وسعت ارزاق و استحکام ایمان و کفایت از
مؤونه مردم و خانواده را برای انسانها به ارمغان میآورد.
موسسه امام خمینی (ره)
یکی از روشهای اثبات معنی (مولی) در حدیث غدیر
پس از ایاد خطبه غدیر؛ حسان بن ثابت قصیده ای سرود و معنی مولی را کاملا حلاجی نموده و توضیح داد که بعدها جای اشکال و ایراد برای مغرضین باقی نماند آنجا که گوید:
فقال له قم یا علی و اننی
رضیتک من بعدی اماما و هادیا
در این بیت از قول پیغمبر میگوید که:
فرمود یا علی برخیز که من پسندیدم ترا بعد از خود (برای امت) امام و هدایت کننده باشی.
اگر مولا به معنی دوست و ناصر بود پیغمبر صلی الله علیه و آله به حسان اعتراض میکرد و می فرمود: من کی گفتم علی امام و هادی است؟ گفتم علی دوست و ناصر است
ولی می بینیم رسول اکرم صلی الله علیه و آله نه تنها اعتراض نکرد بلکه فرمود: همیشه مؤید به روح القدس باشی و قصیده حسان و اشعار دیگران که در این مورد سروده اند در کتب معتبر اهل سنت قید شده است.
امام جواد(ع)فرمود : آیا میدانی شیعه ما کیست؟
يكى از شيعيان كه بسيار خوشحال به نظر مى رسيد، به حضور امام جواد (ع ) آمد، حضرت به او
فرمود: (چرا اين گونه تو را شادمان مى نگرم ؟)
او عرض كرد: (اى پسر رسول خدا(ص ) از پدرت شنيدم مى فرمود: سزاوارترين روز براى شادى
كردن ، آن روزى است كه خداوند به انسان توفيق نيكى كردن و انفاق نمودن به برادران دينى دهد،
امروز ده نفر از برادران دينى كه فقير و عيالمند بودند از فلان جا و فلان جا نزد من آمدند و من به هر
كدام فلان مقدار پول و خوار و بار دادم ، از اين رو خوشحال هستم ).
امام جواد (ع ) فرمود: (سوگند به جانم ، سزاوار است كه تو خوشحال باشى ، اگر عمل نيك خود
را (حبط و پوچ ) نساخته باشى و يا بعدا حبط و پوچ نكنى .
او عرض كرد: (با اينكه من از (شيعيان خالص ) شما هستم ، چگونه عمل نيكم را حبط و پوچ مى
كنم ؟)
امام جواد (ع ) فرمود: همين سخنى كه گفتى ، كارهاى نيك و انفاقهاى خود را حبط و پوچ نمودى
(يعنى ادعاى شيعه خالص بودن ، كار ساده اى نيست ).
او عرض كرد: چگونه ؟ توضيح بدهيد.
امام جواد (ع ) فرمود: اين آيه را بخوان :
يا ايهاالذين آمنوا لاتبطلوا صدقاتكم بالمن والاذى : (اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بخششهاى خود
را با منت و آزار،
باطل نسازيد) (125).
او عرض كرد: من به آن افراد يكه صدقه دادم ، منت بر آنها نگذاشتم و آنها را آزار ننمودم .
امام جواد (ع ) فرمود: خداوند فرموده : لاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى (بخششهاى خود را با منت
و آزار، باطل و پوچ نسازيد) نفرموده تنها منت و آزار بر آنانكه مى بخشيد، بلكه خواه منت و آزار بر
آنان باشد يا ديگران ، آيا به نظر تو آزار به آنان (بخشش گيرندگان ) شديدتر است ، يا آزار به
فرشتگان مراقب اعمال تو فرشتگان مقرب الهى و يا آزار به ما؟
او عرض كرد: بلكه آزار به فرشتگان و آزار به شما، شديدتر است . امام جواد (ع ) فرمود: (تو
فرشتگان و مرا آزار دادى و بخشش خود را باطل نمودى !).
او عرض كرد: چرا باطل كردم ؟ و شما را آزار دادم ؟
امام جواد (ع ) فرمود: اين كه گفتى : چگونه باطل نمودم با اينكه من از شيعيان خالص شما
هستم ؟ (همين ادعاى بزرگ ، ما را آزار داد).
سپس فرمود: (واى بر تو! آيا مى دانى شيعه خالص ما كيست ؟ شيعه خالص ما (حزبيل ! مؤمن
آل فرعون ، و (حبيب نجار) صاحب يس (126) و سلمان (ره ) و ابوذر(ره ) و مقداد (ره ) و عمار(ره )
هستند، تو خود را در صف اين افراد برجسته قرار دادى و با اين ادعا فرشتگان و ما را آزردى ).
آن مرد به گناه و تقصير خود اعتراف كرد و استغفار و توبه نمود و عرض كرد: (اگر نگويم شيعه خالص
شما هستم پس چه بگويم ؟)
امام جواد (ع ) فرمود: (بگو من از دوستان شما هستم ، دوستان شما را دوست دارم و دشمنان
شما را دشمن دارم ).
او چنين گفت ، واز گفته قبل ، استغفار كرد، امام جواد (ع ) فرمود: (اكنون پاداش بخششهاى تو به
تو بازگشت نمود و حبط و بطان آنها برطرف گرديد) (1).
اسناد :
1.بحارالانوار(علامه مجلسی)، ج 68 ص 159(1)
اللهم صلي علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
سایت جامع سربازان اسلام
تناقضات قرآن !!
((اسحاق بن حنين كندى )) از فلاسفه بزرگ عرب است . وى نصرانى بود، و مانند پدرش حنين بن
اسحاق از فيلسوفان مشهورى است كه به واسطه آشنايى با زبان يونانى و سريانى ، فلسفه
يونان را به عربى ترجمه كردند. فرزند وى ، يعقوب بن اسحاق نيز بزرگترين حكيم عرب است ، و هر
دو نزد خلفاى عباسى با عزت و احترام مى زيستند.
(كندى ) فيلسوف نامى عراق در زمان
خويش دست به تاءليف كتابى زد كه به نظر خود تناقضات قرآن را در آن گرد آورده بود. اسحاق
كندى چون با فلسفه و مسائل عقلى و افكار حكماى يونان سروكار داشت ، طبق معمول با حقايق
آسمانى و موضوعات دينى چندان ميانه اى نداشت و به واسطه غرورى كه بيشتر فلاسفه در خود
احساس مى كنند، بايد بدبينى و ديده حقارت به تعاليم مذهبى مى نگريست . اسحاق كندى آن
چنان سرگرم كار كتاب ((تناقضات قرآن )) شده بود، كه به كلى از مردم كناره گرفته و پيوسته در
منزل خود با اهتمام زياد به آن مى پرداخت .
روزى يكى از شاگردان او در سامره به حضور امام حسن عسكرى عليه السلام شرفياب شد.
حضرت به وى فرمود: در ميان شاگردان اسحاق كندى
يك مرد رشيد و با شهامتى پيدا نمى شود كه اين مرد را از كارى كه پيش گرفته باز دارد؟ شاگرد
مزبور گفت : ما چگونه مى توانيم در اين خصوص به وى اعتراض كنيم ، يا در مباحث علمى ديگرى
كه استادى چون او بدان پرداخته است ايراد بگيريم ؟ او استاد بزرگ و نامدارى است و ما توانايى
گفتگوى با او را نداريم . حضرت فرمود: اگر من چيزى به تو القا كنم ، مى توانى به او برسانى و
درست به وى حالى كنى ؟ گفت : آرى .
فرمود: برو نزد استادت و با وى گرم بگير و تا مى توانى در اظهار ارادت و اخلاص و خدمت گذارى
نسبت به او كوتاهى نكن ، تا جايى كه كاملا مورد نظر وى واقع شوى و او هم لطف و عنايت
خاصى نسبت به تو پيدا كند. وقتى كاملا با هم ماءنوس شديد، به وى بگو: مسئله اى به نظرم
رسيده است و مى خواهم آن را از شما بپرسم . خواهد گفت : مسئله چيست ؟ بگو: اگر يكى از
پيروان قرآن كه با لحن آن آشنايى دارد از شما سؤ ال كند، آيا امكان دارد كلامى كه شما از قرآن
گرفته و نزد خود معنى كرده ايد، گوينده آن ، معنى ديگرى از آن را اراده كرده باشد؟ او خواهد گفت
:آرى اين امكان هست و چنين چيزى از نظر عقل جايز است . چون او مردى است كه درباره آنچه
مى شنود و مى انديشد، و مورد توجه قرار مى دهد.
آنگاه به وى بگو: شايد خداوند آن قسمت از قرآن را كه شما نزد خود معنى كرده ايد، عكس آن را
اراده نموده باشد، و آنچه پنداشته ايد معنى آيه و مقصود خداوند كه گويند آن است نباشد. و شما
برخلاف واقع معنى كرده باشيد..!!
شاگرد مزبور از نزد حضرت رخصت خواست و رفت به خانه استاد خود اسحاق كندى و طبق دستور
حضرت عسكرى عليه السلام با وى مراوده زياد نمود تا ميان آنان انس كامل برقرار گرديد. روزى از
فرصت استفاده نمود و موضوع را به همان گونه كه حضرت تعليم داده بود با وى در ميان گذارد.
همين كه فيلسوف نامى پرسش شاگرد را شنيد، فكرى كرد و گفت : يك بار ديگر سؤ ال خود را
تكرار كن ! شاگرد سؤ ال خود را تكرار نمود استاد فيلسوف مدتى درباره آن انديشيد و ديد كه از نظر
لغت و عقل چنين احتمالى هست ، و ممكن است آنچه وى از فلان آيه قرآن فهميده و پنداشته
است كه با آيه ديگر منافات دارد. منظور صاحب قرآن غير از آن باشد.
سرانجام فيلسوف نامبرده شاگرد دانشمند خود را مخاطب ساخت و اين گفتگو ميان آنها واقع شد.
فيلسوف : بگو اين سؤ ال را چه كسى به تو آموخت ؟
شاگرد: به دلم خطور كرد.
فيلسوف : نه ! چنين نيست ، اين گونه سخن از مانند چون تويى سر نمى زند، تو هنوز به آن
مرحله نرسيده اى كه چنين مطلبى را درك كنى راست بگو آن را از كجا آورده اى و از چه كسى
شنيدى ؟
شاگرد: اين موضوع را حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام به من آموخت ، و امر كرد آن را با
شما در ميان بگذارم .
فيلسوف : اكنون حقيقت را اظهار داشتى ، آرى اين گونه مطالب فقط از اين خاندان صادر مى گردد.
سپس فيلسوف بزرگ عراق آنچه درباره تناقضات قرآن نوشته ، و به نظر خود به كتاب آسمانى
مسلمانان ايراد گرفته بود همه را جمع كرد و در آتش افكند و طعمه حريق ساخت .
سربازان اسلام
دلايل امامت امام باقر (ع )
1ـ در وصـيـّت امـيـرمـؤ مـنـان عـلى (عـليـه السلام ) به فرزندانش ، نام امام باقر (عليه السلام )
آمده و به او سفارش شده است .
2ـ مـطـابـق روايـات (كـه يـك نـمـونـه آن در جـريـان جـابـر، ذكـر شـد) رسول خدا( صلّى اللّه عليه و
آله و سلّم ) نام او راذكر كرده و به عنوان ((باقرالعلوم )) (شكافنده علوم ) ياد نموده است .
3 ـ در ((حـديـث لَوْح )) مـطـابـق نـقـل عـلمـاى شـيـعـه ، آمـده اسـت كـه جـبـرئيـل آن را از
بـهـشـت بـه حـضـور رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليه و آله و سلّم ) آورد و رسـول خـدا (صـلّى اللّه
عليه و آله و سلّم ) آن را به فاطمه ـ سلامُ اللّه عَلَيْها ـ داد و در آن ((لَوْح )) نام همه دوازده امام
(عليهم السلام ) نوشته شده است و در آن نام ((محمّد بن على )) (امام باقر) به عنوان امام بعد از
پدرش ، خاطرنشان شده است .
4 ـ نـيـز از عـلمـاى شيعه نقل شده است كه خداوند ((نامه مهر شده ))اى كه داراى دوازده مهر
بـود، براى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرستاد و به پيامبر (صلّى اللّه عـليـه و آله و
سلّم ) فرمان داد كه آن را به اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بسپارد و به او دسـتـور دهـد كـه
اوليـن مـهـر آن را بـشـكـنـد و طـبـق دسـتـورهـاى آن عـمـل كـنـد و هنگام مرگش آن را به فرزندنش
حسن (عليه السلام ) بسپارد و به او دستور دهـد مـهـر دوّم را بـشـكـند و به دستورات آن عمل كند
و هنگام مرگش آن را به برادرش حسين (عـليـه السـلام ) بـدهـد و بـه او دسـتـور دهـد كـه مـهـر
سوّم را بشكند و به دستورات آن عـمل نمايد و هنگام مرگش آن را به پسرش علىّ بن حسين
(عليهماالسلام ) بسپارد و به او دسـتـور دهـد كـه مـهـر چـهـارم را بـشـكـنـد و بـه دسـتـورات آن
عـمـل نـمـايـد و هـنگام مرگش آن را به پسرش ((محمّد بن على )) امام باقر (عليه السلام )
بـسـپارد و به ترتيب مذكور به او دستور دهد كه هنگام مرگش آن را به پسرش بسپارد تا به آخرين
امام برسد.
5 ـ روايـات بـسـيـارى از امـيـرمـؤ مـنـان و امـام حسن و امام حسين و امام سجّاد (عليهم السلام )
نقل شده است كه به امامت امام باقر (عليه السلام ) بعد از پدرش صراحت دارد.
6ـ و روايـات بـسـيـارى را سـايـر راويـان در فـضـايـل آن حـضـرت نـقـل كرده اند كه ذكر آنها به طول
مى انجامد و در اين كتاب كه بنايش بر اختصار است ، به همين مقدار مذكور كه بيانگر معانى همان
روايات است ، كفايت مى شود.
سربازان اسلام
دعا برای رسیدن به عرصه گاه حج
دعا و درخواست، تضرّع و زاری بدرگاه حضرت حق، عبادتی بزرگ و حسنه ای عظیم و عملی محبوب خداوند کریم است.
در مسأله با عظمت حج، گرچه استطاعت شرط شده اما به غیر مستطیع اجازه داده شده برای تحقق استطاعت جهت
انجام مناسک حج دعا کند و از حضرت محبوب بخواهد از خزانه غیبش زمینه استطاعت او را فراهم کند تا به انجام این
فریضه بزرگ و بدست آوردن ثوابهای بی حساب آن موفق شود؛ روایت زیر ناظر به این معناست:
عن عبد اللَّه بن الفضل قال: «قلت لأبی عبد اللَّه- علیه السلام- إنّ علی دیناً کثیراً و لی عیال و لا أقدر علی الحجِّ فعلّمنی
دعاءاً أدعو به فقال: قل فی دبر کلّ صلاة مکتوبة:اللّهمّ صلّ علی محمد و آل محمد و اقض عنّی دین الدنیا و دین
الآخرة.فقلت له: اما دین الدنیا فقد عرفته فما دین الآخرة؟ فقال: دین الآخرة الحج.»بحار، ج 96، ص 27
عبد اللَّه بن فضل می گوید: «به حضرت صادق- علیه السلام- عرضه داشتم، قرض زیادی بعهده دارم، عائله مندم، قدرت بر
حج ندارم مرا دعایی بیاموز که از برکت آن دعا توفیق حج پیدا کنم، امام فرمود بدنبال هر نماز واجب بخوان:
اللّهمّ صلّ علی محمد و آل محمد و اقض عنّی دین الدنیا و دین الآخرة.
«خداوندا! درودت را نثار محمد و آل محمد کن، و دین دنیا و آخرت مرا ادا بنما.»
گفتم: ای فرزند رسول خدا، دین دنیا برایم معلوم و روشن است، دین آخرت چیست؟ فرمود: دین آخرت حج است.
ملاحظه کنید حجِّ خانه حق در چه درجه ای از اعتبار و اهمیت است که امام صادق به راوی نفرمود، با کثرت قرض و
عیالواری تو را به مسأله حج چکار است، اکنون که مستطیع نیستی چه طمعی به مناسک حج داری، بلکه با عشق محبت
برای تحقق استطاعت دعا تعلیم او فرمود، تا از این سفره پر نعمت حق و از این مائده معنوی بهره کثیر عاید او گردد!
پایگاه حوزه
نامه امام حسین علیه السلام به محمد حنفیه
«و اني لَم أَخرُج أَشِراً وَ لابَطراً وَ لامُفسِداً وَ لاظالِماً
و اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فِي امّة جدّي
أُرِيدُ أَن آمُر بِالمَعرُوفِ وَ أَنهي عَنِ المُنكَرِ وَ أَسيرَ بِسيرَةِ جَدّي وَ أبي علي بن ابيطالب
فمَن قَبِلَني بِقَبُولِ الحَقِّ فَاللّه أولي بِالحَقِّ و َمَن رَدّ عَلَيِّ هذا أَصبِرُ حَتّي يقضِيَ اللّهُ بيني و بين القَومِ وَ هُوَ خَيرُالحاكِمِينَ
وَ هذِهِ وَصِيَّتي اِلَيكَ يا أَخي! وَ ما تَوفِيقي اِلّا بِاللّه عَلَيهِ توكلت وَ اِليهِ أُنِيب».(مقتل خوارزمي، ج 1، ص 188)
ترجمه:
من نه از روي خودخواهي و يا براي خوشگذراني و نه براي فساد و ستمگري از شهر خود بيرون آمدم،
بلكه هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهي از منكر و خواستهام از اين حركت، اصلاح مفاسد امت و احياي سنت و قانون جدم، رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم، علي بن ابي طالب عليه السلام است
. پس هر كس اين حقيقت را از من بپذيرد (و از من پيروي كند) راه خدا را پذيرفته است و هر كس رد كند (و از من پيروي نكند) من با صبر و استقامت (راه خود را) در پيش خواهم گرفت تا خداوند در ميان من و بني اميّه حكم كند كه او بهترين حاكم است
این است وصيت من به تو و توفيق از طرف خداست. بر او توكل ميكنم و برگشتم به سوي اوست.»
قلم مهر
چگونه در رشد شخصیت علمی و مذهبی فرزندانمان سهیم باشیم؟
1. فرزندان شایسته، محصول رفتار و گفتار و عملکرد شایسته زن و شوهر در کانون خانواده هستند.
2. با استفاده از نظریات کارشناسان، یک دوره کتب مفید تربیتی تهیه کنید و مورد مطالعه قرار دهید.
3. کودکان و نوجوانان به هرکس علاقه مند شوند، تحت تأثیر آموزه ها و تعالیم او قرار می گیرند.پس سعی کنید با محبت و ایجاد ارتباط گرم و
صمیمی، مورد علاقة فرزندتان قرار بگیرید تا شما را به عنوان الگو بپذیرد.
4. وقتی را برای گفتگو با فرزندانتان اختصاص دهید.
5. فرصتی را به طور جداگانه برای تفریح و بازی با آنان اختصاص دهید.
6. خصلت و خصوصیتهای فرزندان را بهطور دقیق مطالعه کنید.
7. از افراط و تفریط در فرآیند تربیت پرهیز کنید.
8. به مناسبت های مختلف به فرزندان خود هدیه بدهید.
9. به جای نصیحت، سوال کنید.
10. نسبت به شرایط و فضای ارتباطی خود با فرزندان تان آشنایی کامل داشته باشید.
11. به تکریم و تحسین عملکرد مثبت فرزندانتان بپردازید.
12. به وعده هایی که به فرزندان تان می دهید، حتماً عمل کنید؛ مگر در موارد بسیار استثنایی.
13. بین فرزندان خود به ویژه دختران و پسران هرگز تبعیض قائل نشوید.
14. مراقب تعامل خود با اطرافیان باشید.
15. فرزندان خود را هرگز با دیگران مقایسه نکنید.
16. در تصمیم گیری های زندگی با فرزندان خود مشورت کنید.
17. از تنبیه بدنی فرزندان، جداً خودداری کنید.
18. پاداش و عواقب خداوندی را، در فرآیند تربیت فرزندان خود مرتب در ذهن مرور کنید.
19. بعد از تعیین خطوط قرمز فرهنگی، دینی و بهداشتی، دایرة فعالیت فرزندان تان را گسترش دهید.
20. از زیبایی ها و جذابیت های دینی و دینداری برایشان سخن بگویید.
21. از نمره و رتبه و قبولی در دانشگاه و … برای فرزندان خود بت نسازید.
22. نحوة برخورد و تعامل با گروه غیر همجنس را برای فرزندان خود تعریف و تبیین نمایید و حدود شرعی، عرفی و عقلی در تعامل مذکور را
برایشان تشریح کنید.
23.با مدرسه، معلمان و مربیان فرزندان خود در تماس مستمر و ضابطه مند باشید و روش آموزشی و تربیتی هماهنگی را برای تربیت و تعلیم
آنان تعیین کنید.
24. تغذیه، ورزش و رشد مناسب جسمانی فرزندان را جدی بگیرید.
25. به آموزش بلوغ فرزندان، توجه خاص داشته باشید.
26. در دوست یابی فرزندان، نقش موثر و سازنده داشته باشید.
27. هنر شاد زیستن را به فرزندان خود بیاموزید. با خنده و شادی توأم با ایمان مذهبی، روح و روان فرزندان خود را تصفیه کنید.
28. هرگز وضعیت و پوشش و رفتار و شرایط و مصرف و موقعیت فرزندان را با اوضاع و شرایط دوران کودکی و نوجوانی خود نسنجید.
29. دو اصل قرآنی«كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ» وَ «عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» یعنی «از خوراكيهاى پاكيزهاى كه به شما روزى دادهايم بخوريد» «كارهاى شايسته
انجام دهید» را در فرآیند تربیتی فرزندان خود، مورد توجه جدی قرار دهید.
30. هماهنگی و همگونی در روش تربیتی را جدی بگیرید.
15بلابرای کسی که نمازراسبک بشمارد
عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ فَاطِمَةَ ابْنَةِ سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ ص وَ عَلَى أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا،
أَنَّهَا سَأَلَتْ أَبَاهَا مُحَمَّداً صلي الله عليه و آله و سلم فَقَالَتْ: يَا أَبَتَاهْ مَا لِمَنْ تَهَاوَنَ بِصَلَاتِهِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ ؟
قَالَ: يَا فَاطِمَةُ! مَنْ تَهَاوَنَ بِصَلَاتِهِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ، ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِخَمْسَ عَشْرَةَ خَصْلَةً،
سِتٌّ مِنْهَا فِي دَارِ الدُّنْيَا وَ ثَلَاثٌ عِنْدَ مَوْتِهِ وَ ثَلَاثٌ فِي قَبْرِهِ وَ ثَلَاثٌ فِي الْقِيَامَةِ إِذَاخَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ.
فَأَمَّا اللَّوَاتِي تُصِيبُهُ فِي دَارِ الدُّنْيَا:
فَالْأُولَى يَرْفَعُ اللَّهُ الْبَرَكَةَ مِنْ عُمُرِهِ
وَ يَرْفَعُ اللَّهُ الْبَرَكَةَ مِنْ رِزْقِهِ
وَ يَمْحُو اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سِيمَاءَ الصَّالِحِينَ مِنْ وَجْهِهِ
وَ كُلُّ عَمَلٍ يَعْمَلُهُ لَا يُؤْجَرُ عَلَيْهِ
وَ لَا يَرْتَفِعُ دُعَاؤُهُ إِلَىالسَّمَاءِ
وَ السَّادِسَةُ لَيْسَ لَهُ حَظٌّ فِي دُعَاءِ الصَّالِحِينَ.
وَ أَمَّا اللَّوَاتِي تُصِيبُهُ عِنْدَ مَوْتِهِ:
فَأُولَاهُنَّ أَنَّهُ يَمُوتُ ذَلِيلًا
وَ الثَّانِيَةُ يَمُوتُ جَائِعاً
وَ الثَّالِثَةُ يَمُوتُ عَطْشَاناً فَلَوْ سُقِيَ مِنْ أَنْهَارِ الدُّنْيَا لَمْ يَرْوَ عَطَشُهُ.
وَ أَمَّا اللَّوَاتِي تُصِيبُهُ فِي قَبْرِهِ:
فَأُولَاهُنَّ يُوَكِّلُ اللَّهُ بِهِ مَلَكاً يُزْعِجُهُ فِي قَبْرِهِ
وَ الثَّانِيَةُ يُضَيَّقُ عَلَيْهِ قَبْرُهُ
وَ الثَّالِثَةُ تَكُونَ الظُّلْمَةُ فِي قَبْرِهِ.
وَ أَمَّا اللَّوَاتِي تُصِيبُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ:
فَأُولَاهُنَّ أَنْ يُوَكِّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَكاً يَسْحَبُهُ عَلَى وَجْهِهِ وَ الْخَلَائِقُ يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ
وَ الثَّانِيَةُ يُحَاسِبُهُ حِسَاباً شَدِيداً
وَ الثَّالِثَةُ لَا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ لَا يُزَكِّيهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أليم!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فاطمه ی زهرا سلام الله علیها از پدر بزرگوارش پرسید :پدرجان سزای كسی كه نماز را سبك بشمارد چیست ؟
پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود ” ای فاطمه هر مرد و زنی كه نماز را سبك شمارد به 15 بلا دچار می شود شش بلا در دنیا ،
سه بلا هنگام مرگ ، سه بلا در قبر و سه بلادر قیامت؛
امّا شش بلای دنیا:
1.خداوند بركت را از عمرش بر میدارد
2. خداوند بركت را از روزیش بر میدارد
3.سیمای صالحین از چهره اش محو میشود
4.در برابر اعمال نیكش پاداش نمیگیرد
5.دعایش به آسمان نمی رود و مستجاب نمیشود
6.از دعای صالحین بهره مند نمیگردد
امّا سه بلای هنگام مرگ:
1.گرسنه جان میدهد
2.تشنه میمیرد و اگر آبهای تمام نهرهای عالم را به او بدهند سیراب نمیشود
3.خوار و ذلیل میمیرد.
امّا سه بلای قبر:
1.خداوند فرشتهای را در قبر بر او میگمارد تا همواره آزارش دهد
2.قبرش تنگ میگردد
3. ظلمت و تاریكی قبرش را فرا میگیرد.
امّا سه بلای آخرت:
1.خداوند فرشتهای را میگمارد تا او را در برابر چشم مردم به صورت روی زمین بكشد
2.حسابرسیاش سخت میشود
3.خداوند در قیامت به نظر لطف به او نگاه نکرده، پاكش نمیكند و عذابی دردناك خواهد داشت!
فلاح السائل و نجاح المسائل ؛ ؛ ص22
قلم مهر
[تفسیر آیات 36 و 37 سوره توبه]
بسم الله الرحمن الرحیم
ان عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فی کتاب الله یوم خلق السماوات و الارض منها اربعة حرم ذلک الدین القیم فلا تظلموا فیهن انفسکم و قاتلوا المشرکین کافة کما یقاتلونکم کافة و اعلموا ان الله مع المتقین انما النسی ء زیادة فی الکفر یضل به الذین کفروا یحلونه عاما و یحرمونه عاما لیواطؤا عدة ما حرم الله فیحلوا ما حرم الله زین لهم سوء اعمالهم و الله لا یهدی القوم الکافرین
ترجمه آیات
بدرستی که عدد ماهها نزد خدا دوازده ماه است، در همان روزی که آسمانها و زمین را آفرید درکتاب او چنین بوده، از این دوازده ماه چهار ماه حرام است، و این است آن دین قویم، پس در آن چهار ماه به یکدیگر ظلم مکنید، و با همه مشرکین کارزار کنید همانطور که ایشان با همه شما سر جنگ دارند و بدانیدکه خدا با پرهیزکاران است(36).
نسی ء گناهی است علاوه بر کفر، و کسانی که کافر شدند بوسیله آن گمراه می شوند، یکسال آن ماهها را حرام می کنند و یکسال را حلال، تا با عده ماههائی که خدا حرام کرده مطابق شود، پس(این عمل باعث می شود که)حلال کنند چیزی را که خدا حرام کرده، (آری)اعمال بدشان در نظرشان جلوه کرده وخداوند مردمان کافر را هدایت نمی کند(37).
جامعۀ عرب پیش از اسلام دچار مشکل انتقامجویی و ناامنی بود. آنان دیدند این مشکل باعث میشود که فرصت حج از دست برود و قبایل عرب نتوانند برای ادای حج اقدام کنند، بهویژه آنکه بیشتر حجاج از قبایل عربِ اطراف مکه بودند. افراد دیگری نیز حتی از غیر عرب برای حج به مکه می آمدند. آنان برای اینکه ناامنی و شعله ور شدن حس انتقامجویی مانع برگزاری حج نشود، ماههای ذی الحجه و ذی القعده را ـکه پیش از ذی الحجه بودـ و محرم را ـکه پس از ذی الحجه بودـ ماه حرام خواندند و جنگ در این ماهها را حرام اعلام کردند، تا امنیت برای حجاج فراهم باشد و بتوانند شهر و قبیله و خانۀ خود را به قصد مکه ترک کنند و حج بگزارند و سپس برگردند. آنان بر اساس سرعت حمل و نقل و امکانات جابه جایی در آن زمان، حساب کردند که یک ماه و نیم قبل از حج و یک ماه و نیم بعد از حج برای تأمین امنیت و سلامتی زائران و حجاج کافی است و این سه ماه را ماههای حرام نامیدند و جنگ و تجاوز را در آنها حرام قلمداد کردند، آنان همچنین ماه رجب را موعد عمرۀ مفرده اعلام کردند و از آنجا که سفر عمره نیز به زمان نیاز داشت، ماههای حرام را چهار ماه قرار دادند.
ولی طمع ورزی و رقابت و دشمنی و تلاش برای پیروزی، مانع اجرای این حکم و توافقنامه میشد. مثلاً وقتی قبیلهای خود را در آستانۀ پیروزی بر دشمنش می دید و در این بین، ماه ذی القعده فرا میرسید، اگر می خواست دست از جنگ بکشد، دشمن او در طی ماههای حرام خود را آماده میکرد و دوباره حمله می کرد و پیروز می شد، در حالی که اگر جنگ پیش از ماههای حرام ادامه مییافت، آن قبیله پیروز می شد. از این رو،گاه برخی از قبایل مایل بودند ماه های حرام مقداری عقب بیفتد تا آنان به نتیجۀ جنگها و فعالیتهایشان برسند.
این امر باعث شکل گیری پدیدهای به نام «نسیء» (جابه جا کردن ماههای) حرام شد. آنان ماههای حرام را به تأخیر می انداختند و نام ماهها را تغییر میدادند و کلمات را از معنای خود منحرف میکردند. پدیدۀ نسیء در منا اجرا میشد و در آنجا افراد یا خانوادههای معینی بودند که در منا در برابر مردم میایستادند و عقب افتادن ماههای حرام را اعلام میکردند. مثلاً ماه ذی القعده را تا ماه ربیعالاول عقب می انداختند و ماه ربیعالاول را جلو میانداختند تا بتوانند به جنگ ادامه دهند.
در واقع وقتی دشمنی و طغیان و خشم شدت می یابد، هیچ چیزی نمیتواند جلوی آن را بگیرد و انسان وقتی بخواهد به خواسته هایش برسد، دست به هر کاری میزند و هر ابزاری را به کار میگیرد تا به هدف خود برسد و این خطر بزرگی برای انسان است.
مؤسسهی امام موسی صدر
مطلب مرتبط در: پایگاه حوزه
آیات درباره حج
در این بخش سعی شده است آیاتی که در خصوص اعمال حج و اهمیت زیارت خانه خدا می باشد، آورده شود.
إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ (158)
«صفا» و «مروه» از شعائر (و نشانههاى) خداست! بنابراين، كسانى كه حجِ خانه خدا و يا عمره انجام مىدهند، مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند.
وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (196)
و حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانيد! و اگر محصور شديد، (و مانعى مانند ترس از دشمن يا بيمارى، اجازه نداد كه پس از احرامبستن، وارد مكه شويد،) آنچه از قربانى فراهم شود (ذبح كنيد، و از احرام خارج شويد)! و سرهاى خود را نتراشيد، تا قربانى به محلش برسد (و در قربانگاه ذبح شود)! و اگر كسى از شما بيمار بود، و يا ناراحتى در سر داشت، (و ناچار بود سر خود را بتراشد،) بايد فديه و كفّارهاى از قبيل روزه يا صدقه يا گوسفندى بدهد! و هنگامى كه (از بيمارى و دشمن) در امان بوديد، هر كس با ختم عمره، حج را آغاز كند، آنچه از قربانى براى او ميسّر است (ذبح كند)! و هر كه نيافت، سه روز در ايام حج، و هفت روز هنگامى كه باز مىگرديد، روزه بدارد! اين، ده روز كامل است. (البته) اين براى كسى است كه خانواده او، نزد مسجد الحرام نباشد [= اهل مكّه و اطرافِ آن نباشد]. و از خدا بپرهيزيد! و بدانيد كه او، سختكيفر است!
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ (197)
حج، در ماههاى معينى است! و كسانى كه (با بستن احرام، و شروع به مناسك حج،) حج را بر خود فرض كردهاند، (بايد بدانند كه) در حج، آميزش جنسى با زنان، و گناه و جدال نيست! و آنچه از كارهاى نيك انجام دهيد، خدا آن را مىداند. و زاد و توشه تهيه كنيد، كه بهترين زاد و توشه، پرهيزكارى است! و از من بپرهيزيد اى خردمندان.
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ (198)
گناهى بر شما نيست كه از فضلِ پروردگارتان (و از منافع اقتصادى در ايّام حج) طلب كنيد (كه يكى از منافع حج، پى ريزىِ يك اقتصادِ صحيح است). و هنگامى كه از «عرفات» كوچ كرديد، خدا را نزد «مشعَر الحرام» ياد كنيد! او را ياد كنيد همانطور كه شما را هدايت نمود و قطعاً شما پيش از اين، از گمراهان بوديد
ثُمَّ أَفيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (199)
سپس از همانجا كه مردم كوچ مىكنند، (به سوى سرزمين منى) كوچ كنيد! و از خداوند، آمرزش بطلبيد، كه خدا آمرزنده مهربان است!
فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ (200)
و هنگامى كه مناسكِ (حج)ِ خود را انجام داديد، خدا را ياد كنيد، همانند يادآورى از پدرانتان (آنگونه كه رسم آن زمان بود) بلكه از آن هم بيشتر! (در اين مراسم ، مردم دو گروهند:) بعضى از مردم مىگويند: «خداوندا! به ما در دنيا، (*نيكى*) عطا كن!» ولى در آخرت، بهرهاى ندارند/البقره
قلم مهر
عوامل نفاق:
نفاق و دورويى، همانند ساير اوصاف زشت و خصلت هاى مذموم، از اسباب و عوامل خاصى نشأت مىگيرد. مهمترین آنها
عبارتند از:
1. ضعف ایمان و اعتقاد: کسی که ایمان کامل به خداوند ندارد، اعمال و رفتارش از روی اخلاص و برای خدا نمیباشد. در
نتیجه عمل و قول او در باطن برای غیر خدا و جلب رضایت دیگران و منافقانه است، هر چند در ظاهر، خود را فردی
متوکل و خدایی جلوه میدهد.
2. حقارت نفس و خود کم بینی: کسی که دچار خود کم بینی و حقارت و ذلت نفس است و هیچ توجهی به داشتهها و
نعمتهای الهی خود ندارد، همیشه خود را آنگونه که دیگران دوست داشته و میپسندند، نشان داده و دارای شخصیت
ثابتی نمیباشد، لذا دچار نفاق میگردد. امیرالمومنین(ع) به این عامل مهم تصریح فرمودهاند:
«نفاق آدمى از ذلتى است كه در خویش مىیابد.»
3. دنیاپرستی: از آنجا که دنیا پرستی و دنیادوستی منشأ هر اشتباه و لغزشی است، منشأ نفاق که یکی از صفات رذیله و
بدترین انواع کفر میباشد نیز خواهد بود و بدین جهت است که دنیا در نظر منافق جلوه نموده و آنان را از کارهای
شایسته و نیک باز میدارد. هر چند خود را در ظاهر نیکوکار و ملتزم به دستورات اسلامی نشان میدهند.
پژوهشکده باقرالعلوم(علیه السلام)
نشانه های منافقان:
خداوند متعال در سوره منافقون به بعضي از نشانههاي اهل نفاق پرداخته و به مردم معيار كلي معرفي ميكند كه اگر كسي
اين صفات را داشته باشد از او بپرهیزید و در معاشرت با وي كمال احتياط را داشته باشيد.
1. دروغگویی: شاخصترين علامت منافقين دروغ گفتن آنان در ارتباط با ديگران است. خداوند در ابتدای سوره منافقون
میفرماید:
«هنگامی که منافقان نزد تو آیند میگویند: «ما شهادت میدهیم که یقینا تو رسول خدایی. خداوند میداند که تو رسول او
هستی ولی خداوند شهادت میدهد که منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ایمان ندارند).» [15]
از اینجا نخستین نشانه نفاق روشن میشود و آن دوگانگی ظاهر و باطن است که با زبان اظهار ایمان میکنند ولی در دل
آنها، نشانی از ایمان نیست. این دروغگویی و کذب محور اصلی نفاق را تشکیل میدهد.
اساساً دوگانگي در رفتار و گفتار، انسان را در رديف اهل نفاق قرار مي دهد و او را از رسيدن به كمال باز ميدارد. يك انسان
مسلمان همواره بايد تلاش كند كه ظاهر و باطنش يكي بوده و در برخورد با ديگران رو راست باشد. [16]
2. استفاده ابزاری از مقدسات: آیه بعد به دومین نشانه منافقان پرداخته و میفرماید:
«آنها سوگندهایشان را سپر ساخته اند تا مردم را از راه خدا بازدارند».[17]
خداوند در این آیه بیان میکند که منافقان خود را در زیر پوششی از نام مقدس خداوند و سوگندهای دیگر قرار میدهند تا
چهره واقعی خود را پنهان کنند و عواطف مردم را به سوی خود جلب کرده و از این طریق به اغفال مردم بپردازند و آنان را
از راه خداوند بازدارند.[18]
3. آرايش ظاهري و قيافه اي جذاب:
«هنگامی که آنها را میبینی جسم و قیافه آنان تو را در شگفتی فرو میبرد و اگر سخن بگویند به سخنانشان گوش فرا می
دهی، اما گویی چوبهایی خشکی هستند که بر دیوار تکیه داده شدهاند. هر فریادی از هر جا بلند شود بر ضد خود می
پندارند.»[19]
در این آیه خداوند متعال يكي ديگر از ويژگي هاي اهل نفاق را آراستگي ظاهر و جذابيت صورت آنان مي داند، در حالی
که پیکرهای آنان را در خالی بودن از عقل و فهم و ایمان تشبیه به چوب کرده است، زیرا که ظاهری آراسته و قیافهای
جالب دارند، اما باطنشان خالی از هر گونه خوبی[20] و توکل به خدا و اعتماد به نفس است و همواره ترس و وحشتی
عجیب بر قلب آنان حکمفرما است، به طوریکه هر فریادی از هر جا بلند شود آنرا بر ضد خود میدانند.[21]
4. کبر و غرور: غرور و خودخواهی چنان در وجود آنان ریشه کرده است که در برابر لغزشهایی که از آنان سر میزند، در صدد
جبران برنمیآیند و از بازگشت و توبه گریزانند.
«هنگامی که به آنها گفته میشود: بیایید تا رسول خدا برای شما استغفار کند، سرهای خود را ( از روی استهزا و کبر و
غرور) تکان میدهند و آنها را میبینی که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر میورزند.»[22]
پی نوشت
[15]. منافقون/1.
[16]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1373، شانزدهم، ج24، ص 148.
[17]. منافقون/2.
[18]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ ج24، ص150.
[19]. منافقون/4.
[20]. ابوعلی الفضل ابن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، تهران، بی نا، بی تا، ج25، ص 38.
[21]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ ، ج24، ص153.
[22]. منافقون/5.
پژوهشکده باقرالعلوم(علیه السلام)
خورشید به گود آمده سرگرم قنوت است
این آل سعود است که در حال سقوط است
هستند شیاطین همه درگیر تبانی
ایران شده آماده ی یک جنگ جهانی
آماده شده لب بزند جام جنون را
صادر کند از نفت عرب بشکه ی خون را
بیزار ز جنگیم ولی مرد جهادیم
دادیم سرودست ولی باج ندادیم
ما با احدی نیز نداریم سرجنگ
لعنت به بلادی که شد آغازگر جنگ
ما هیچ زمان حمله نکردیم به جایی
ما مرد دفاعیم ولیکن چه دفاعی!
شمشیر عجم منتظر رخصت جنگ است
مکه بشود مرکز (اسلام) چه قشنگ است
ما منتظر حمله ای از سوی حجازیم
تا بین بقیعش حرمی ناب بسازیم
“یا حیدر کرار” زند نقش به زودی
بر پرچم سبز عربستان سعودی
از روضه ی عباس شرف یاد گرفتیم
یک عمر از او یکسره امداد گرفتیم
ما غیر کفن بر تن خود جامه نداریم
ای شمر برو شوق امان نامه نداریم
با سرور و پیغمبرخود هم وطنی شد
هرکس که در این برهه اویس قرنی شد
مرشد به طرب ضرب بزن وقت حماسه ست
مداح بخوان وقت غم و سینه زنی شد
“درّ” نجف سینه ی ما از غم یاران
خونین شد و مانند عقیق یمنی شد!
یا فاطمه گفتیم گذشتیم ز طوفان
گفتیم “علی” ناشدنی هم شدنی شد
آماده ی آنیم بپوشیم کفن را
ایران که نمرده ست بگیرند یمن را
هر شاه سعودی شده یک نوکر دربست
در پشت لباس عربی فتنه ی غرب ست
ننگی که به پیشانی شاهان سعودیست
زیر سر یک مشت مسلمان یهودیست!
چشمان جهان در پی آن یکه سوار است
این عطر یمانیست که لبریز بهار است
از نام علی واله و مستیم همیشه
ای خاک یمن پشت تو هستیم همیشه
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک
منبع:گروه استقلال
قرآن کریم دربردارنده معارف عالی الهی است که با روشهای بیانی گوناگون در اختیار بشر قرار گرفته است.
از جمله روشهای رایج قرآنی، استفاده از زبان تمثیل است. استفاده از تمثیل و تشبیه در سخن، در رساندن مطالب و درک بهتر و سریع تر کمک می کند. در بیان مطالب علمی و عقلی، مثل و تشبیه بهترین وسیله برای تفهیم مطالب است(2).
از جمله تمثیلهای زیبای قرآنی، تمثیل به «شجره ملعونه» می باشد.
خداوند می فرماید:
«وَ اِذْ قُلْنَا لَکَ إنَّ رَبَّکَ أحاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیانا کَبِیرا»(3)
خداوند در این آیه، شجره ملعونه را در قرآن مایه فتنه و امتحان مردم قرار داده است. برای فهم دقیق آیه لازم است در آغاز، معنای دقیق «شجره» و کاربرد آن در کلام بررسی شود.
گذری بر آیه
آیه از چهار فقره تشکیل یافته و هر فقره ای جداگانه بر معنای روشنی دلالت دارد، ولی از نظر ارتباط و وجه اتصالی که با هم دارند، خالی از اجمال نیست و می توان سبب اجمال را در دو فقره دومی و سومی (رؤیا و شجره) بیان داشت، چرا که خداوند سبحان نفرموده آن رؤیایی که به پیامبر خود ارائه داده چه بوده است؛ و در سایر آیات قرآن نیز آیه ای دیگر آن را تفسیر نکرده است، لیکن رؤیایی که در آیه مورد نظر ذکر شده، با رؤیایی که در آیه «لَقَدْ صَدَقَ اللّه ُ رَسُولَهُ الرُّؤیَا بِالحَقِّ لَتَدخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الحَرَامَ…»(10) بیان شده، تطبیق نمی کند؛ زیرا آیه مورد بحث در مکّه نازل شده و مربوط به قبل از هجرت است و آیه 27 سوره فتح مربوط به حوادث بعد از هجرت می باشد.
آنچه روشن است مراد خداوند در آیه، توضیح و بیان دو فقره «داستان رؤیا» و «داستان شجره ملعونه در قرآن» که مایه فتنه مردم شده نیست، بلکه مقصود، اشاره اجمالی به آن دو است و چه بسا بتوان از سیاق آیات پاره ای از جزئیات این دو داستان را استفاده کرد. آیات قبلی در مقام بیان این نکته بود که بشریت آخرش مانند اولش در بی توجّهی به آیات خدا و تکذیب آن، الگوی پس از خودش می باشد و جوامع بشری به تدریج و قرنی بعد از قرن دیگر عذاب خداوند را می چشند که آن عذاب یا هلاک کردن است، یا چیزی کمتر از آن. از طرف دیگر، آیات بعد از آیه «وَ اِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لاِآدَمَ…»(11)شروع می شود و داستان ابلیس و تسلّط عجیب او را بر اغواء بنی آدم بیان می کند نیز همان سیاق آیات را دنبال می کند. لذا روشن می شود که رؤیا و شجره (ملعونه) دو امری است که یا به زودی در بشر پیدا می شود، یا آنکه در ایام نزول پیدا شده و مردم به وسیله آن دو، دچار فتنه می شوند و فساد در میان آنان پراکنده شده، طغیان و استکبار در بین مردم رشد می کند.
از آنچه گفته شد به دست می آید که خداوند شجره مورد نظر را به وصف ملعونه در قرآن توصیف کرده است و از این موضوع آشکار می گردد که قرآن مشتمل بر لعن آن است و لعن آن شجره در میان لعنتهای قرآن موجود است، چرا که در آیه آمده بود: «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ»(12).
لعنت در قرآن
آن گونه که از آیات قرآن به دست می آید، ابلیس(13)، یهود(14)، مشرکان(15)، منافقان(16) و عناوین دیگر؛ مانند کسانی که در حال کفر از دنیا بروند(17)، یا اشخاصی که آیات نازل شده را کتمان می کنند(18)، یا کسانی که خدا و رسولش را آزار می دهند(19) مورد لعن قرار گرفته اند.
با توجّه به معنایی که برای شجره عنوان شد (اصل و ریشه و دودمان)، این نکته روشن خواهد شد که منظور از شجره ملعونه، یکی از همان اقوام ملعونه در کلام خداوند است که در نشو و نما و برخورداری از شاخه، از همان صفت درخت پیروی می کند و همچون درخت بقایی یافته، میوه ای می دهد، و آن در حقیقت همان فتنه ای است که امت اسلام به وسیله آن آزمایش می شوند.
چنین صفاتی جز بر یکی از سه دسته اهل کتاب، مشرکان و منافقان مطابقت ندارد. حیات و بقای آنها در میان مردم یا از راه تناسل و زاد و ولد است و چون در میان مردم زندگی می کنند، دین و دنیای مردم را فاسد و تباه نموده، آنها را دچار فتنه می سازند، یا از راه ایجاد و خلق عقیده ها و مذاهب فاسد، آن را گسترش می دهند و نسلی پس از نسل از آن پیروی کرده، به دیگران تحویل می دهند.
اکنون که شجره ملعونه از این سه دسته خارج نیست، باید دید اوضاع هر یک در زمان نزول قرآن چگونه بوده است. از دسته مشرکان و اهل کتاب نه قبل از هجرت و نه پس از آن، قومی از چنین ویژگی برخوردار نبوده؛ زیرا خداوند مسلمانان را از شرّ آنها ایمن کرده و به آنها استقلال بخشیده است، همچنان که خود در اواخر حیات پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«الْیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوهُمْ وَاخْشَونِ»(20)
بنابراین تنها دسته و گروهی که (با حذف اهل کتاب و مشرکان) باقی می ماند و نظرها به آن سوی معطوف می گردد، منافقان هستند که به ظاهر اسلام آورده و در میان مسلمانان یا از راه توالد و یا از راه عقیده و مسلک دوام یافته اند و در بین آنان فتنه جویی می کنند. با توجّه به ارتباط میان چهار فقره موجود در آیه، روشن می گردد که آیه بیانگر امر مهمی است که خداوند بر آن احاطه دارد و پند و ترس سودی جز فزونی طغیان ندارد. از این نکته فهمیده می شود که قضیه از این قرار بوده که خداوند سبحان در رؤیا به پیامبرش صلی الله علیه و آله این شجره ملعونه و پاره ای از کردار آنان را نشان داده است، آن گاه برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیان فرموده که آن یک فتنه است.
بنابراین حاصل معنای «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤیَا الَّتِی اَرَیْنَاکَ إلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ» این می شود که ما شجره ملعونه را در قرآن که با معرفی ما شناختی و کارشان را در رؤیا به تو نمایاندیم چیزی جز فتنه برای مردم و امتحانی برای آزمایش آنها قرار ندادیم. همچنین ضمیر جمعی که در عبارت «وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إلاَّ طُغْیَانا کَبِیرا» است به «ناس» برمی گردد و منظور از تخویف، یا تخویف با موعظه است، یا با آیات آسمانی و زمینی است که می ترساند، ولی هلاک نمی کند و معنای عبارت این گونه است: ما مردم را می ترسانیم، و لیکن تخویف چیزی بر آنها جز طغیان نمی افزاید و آن هم نه هر طغیانی، بلکه طغیانی
مراد از رؤیا در آیه، خوابی است که پیامبر صلی الله علیه و آله در باره بنی امیّه دید و شجره ملعونه، همین ریشه و دودمان است
بزرگ؛ یعنی به عبارت دیگر، آنها از تخویف ما نمی ترسند تا دست از اعمال گذشته خود بردارند، بلکه آنها تخویف ما را با طغیانی بزرگ پاسخ می دهند و در طغیانشان زیاده روی و در عناد و لجاجتشان با حق افراط می کنند.
در پایان ناگفته نماند، بسیاری از روایاتی که از طریق اهل سنّت بیان گردیده و همچنین تمامی احادیث ائمه اهل بیت علیهم السلام در تأیید مطلب گذشته، بیان می دارند که مراد از رؤیا در آیه، خوابی است که پیامبر صلی الله علیه و آله در باره بنی امیّه دید و شجره ملعونه، همین ریشه و پايگاه حوزه دودمان است.
مقاله کامل را در پايگاه حوزه ببینید.
2 پژوهشی در علوم قرآنی، ص 195.
3 اسراء / 60؛ «ای رسول گرامی، به یاد آر وقتی را که به تو گفتیم: خدا به همه افعال و افکار مردم محیط است و ما رؤیایی را که به تو ارائه دادیم چیزی جز آزمایش و امتحان برای مردم و (شناختن) درختی که به لعن در قرآن یاد شده نیست و ما آنها را از خدا می ترسانیم، و لیکن آیات بر آنها جز طغیان و کفر و انکار شدید چیزی نیفزاید.
10 فتح / 27.
11 اسراء / 61.
12 المیزان، ج 13، ص 138-136، با اندکی تلخیص.
13 نساء / 118.
14 مائده / 13 و 64.
15 احزاب / 64.
16 توبه / 68.
17 بقره / 161.
18 بقره / 159.
19 احزاب / 58.
20 مائده / 3؛ امروز کافران از سیطره بر دین شما ناامید شدند، بنابراین از آنان وحشت نداشته باشید و از من بترسید.
16ویژگی منافقان در نهج البلاغه
در طول تاریخ همواره بشریت با بیماری اخلاقی «نفاق» درگیر بوده، آسیبهای زیادی از این طریق متحمل شده و اثرات زیانبار این مرض مهلک در جوامع بشری، مشهود بوده است و هرچه پیش میرویم قربانیان بیشتری میگیرد.
در اهمیت بحث نفاق همین بس که سورهای ویژه آن در قرآن آمده است.
هشدارهای مکرر مولای متقیان علی(علیه السلام) که خود قربانی توطئههای شوم آنان بود و با تمام وجود، مکر و حیلههای آنها را لمس میکرد، مۆید دیگری بر اهمیت مطلب است که باید پرده از باطن منافقان برداشت و توجه مردم را به واقعیت زشت و پلید آنها جلب کرد.
اوصاف منافقین
امیرالمۆمنین علی(علیه السلام) در «نهج البلاغه» ویژگی ها و صفات بسیار دقیقی را برای اهل نفاق ذکر فرموده است که برای شناخت منافقان، به ویژه در عصر حاضر، بسیار لازم و ضروری است:
1. گمراهی: اولین صفتی که مولای متقیان علی(علیه السلام) برای اهل نفاق میشمارد گمراهی است. اینان هم خود گمراه هستند و هم دیگران را به وادی گمراهی میکشانند: «فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ؛2 اینان گمراه و گمراه کنندهاند.»
2. لغزش و خطاکاری: ویژگی دوم خطاکاری و به خطا اندازی است. اینان در مسیر حق هم خودشان دچار لغزش و خطا شدهاند و هم دیگران را به لغزشگاه سوق میدهند: «وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ؛3 منافقان لغزشکار و لغزانندهاند.»
تفاوت بین «ضالّون» و «زالّون» این است که اولی به کسانی اشاره دارد که آگاهانه در گمراهی گام مینهند و دومی اشاره به کسانی است که اشتباه و خطای فراوان دارند. آری! چون منافقان از نور علم و ایمان بیبهرهاند، اشتباهات آنها نیز فراوان است.4
3. رنگ به رنگ شدن: منافق در زندگی و اعتقادات خویش دائم دچار تردید است و هیچ استواری و ثباتی ندارد و پایبند به هیچ مکتب و عقیدهای نیست و به اصطلاح «نان را به نرخ روز میخورد». به همین خاطر در معاشرت خود با دیگران، به اقتضای زمان، هر روز به رنگی در میآید تا منافع نامشروع خود را از این طریق تأمین کند.
و امیرالمۆمنین(علیه السلام) آنها را این گونه توصیف مینماید: «یَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ یَفْتَنُّونَ افْتِنَانا؛ً5 به رنگهای گوناگون در میآیند و فتنههای گوناگون به پا میکنند.»
منافق برای فرار و مخفی کردن عیوب خویش، با پرده دری و رسوا ساختن طرف مقابل، آبرویش را میریزد و عیوب او را در جمع فاش میکند همچنان که حضرت امیر(علیه السلام) میفرماید: «وَ إِنْ عَذَلُوا کشَفُوا؛ و اگر به انتقاد پردازند، پرده دری میکنند»
4. آمادگی و کمین برای فریفتن: آنها تکیهگاه ثابتی ندارند و هر روز و در هر شرایطی وسیله و راه و روش خاصی که برای خودشان امکانپذیر و برای مخاطبین قابل قبول باشد، بر میگزینند: «وَ یَعْمِدُونَکمْ بِکلِّ عِمَادٍ وَ یَرْصُدُونَکمْ بِکلِّ مِرْصَادٍ؛6 منافقین از هر وسیله پیدا و پنهان برای ضربه زدن به شما استفاده میکنند و در هر کمینگاهی به کمین شما مینشینند.»
5. بیماردلی و ظاهرآرایی: طبق فرمایش امیرمۆمنان(علیه السلام) منافقین همواره ظاهری پاک و آراسته و در عین حال باطنی ناپاک و فاسد دارند: «قُلُوبُهُمْ دَوِیَّه وَ صِفَاحُهُمْ نَقِیَّه؛7 آنان در دل بیمار و در ظاهر آراستهاند».
6. حرکتهای پنهانی: یکی دیگر از صفات منافق حرکت در خفا و دور از چشم دیگران است. امیرمۆمنان(علیه السلام) میفرماید: «یَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ یَدِبُّونَ الضَّراءَ؛8 در پنهانی گام بر میدارد و همانند بیماری، در بدن نفوذ مینمایند.»
7. گفتارشان درمان، کردارشان درد بیدرمان: امام علی(علیه السلام) میفرماید: «وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاءُ؛9 توصیفشان درمان و سخنانشان شفابخش است؛ ولی عملشان درد درمان ناپذیر.»
8. تنگ نظری و ایجاد یأس: یکی دیگر از ویژگیهای منافقان این است که از شادی مۆمنان ناراحت و از ناراحتی آنان شاد میشوند، بر رفاه و آسایش آنها حسد میورزند و تلاش میکنند تا با ایجاد یأس و بدبینی ارادههای آنان را تضعیف کنند تا قدرت جهاد و مقاومت آنها را درهم شکنند. مولای متقیان علی(علیه السلام) منافقین را این گونه توصیف فرمودهاند: «حَسَدَه الرَّخَاءِ وَ مُۆَکدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ؛10 نسبت به رفاه مردم حسادت میورزند و روی سختی (به زحمت افتادن مردم) پافشاری نموده، امید مردم را نا امید میکنند.»
9. شریک دزد و رفیق قافله: منافقان به هیچ مکتب و عقیدهای معتقد و پایبند نیستند؛ از این رو به اقتضای شرایط و محیط، روش آنان تغییر میکند. به فرموده امام(علیه السلام) اینان برای راه یافتن به هر دل، شیوه و واسطهای و برای هر غم، گریهای مهیا کرده اند: «لَهُمْ بِکلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ وَ إِلَی کلِّ قَلْبٍ شَفِیعٌ وَ لِکلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ؛11 آنها در هر راهی کشتهای را به خاک افکندهاند، و به هر دلی راهی دارند و بر هر مصیبتی اشکی دروغین میریزند.»
10. قرض دادن مدح و ستایش: یکی دیگر از شاخصههای منافقین این است که به یکدیگر مدح و ثنا قرض میدهند؛ یعنی این گروه منافق از آن گروه تمجید و ستایش میکنند و در مقابل آن، از گروه دیگر تمجید و پاداش پس میگیرند، این گروه به دیگری رأی میدهد و مواضع آن گروه را تأیید میکند تا آن هم، مقابله به مثل نماید. چنانکه امیرمۆمنان(علیه السلام) میفرماید: «یَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ یَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ؛12 از همدیگر تمجید و تعریف کرده انتظار پاداش و مقابله به مثل دارند.»
11. اصرار و لجاجت: امیرمۆمنان(علیه السلام) میفرماید: «إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا؛13 هر گاه چیزی را طلب کنند، روی آن اصرار میورزند.»
12. رسواگری در عیبجویی: منافق برای فرار و مخفی کردن عیوب خویش، با پرده دری و رسوا ساختن طرف مقابل، آبرویش را میریزد و عیوب او را در جمع فاش میکند همچنان که حضرت امیر(علیه السلام) میفرماید: «وَ إِنْ عَذَلُوا کشَفُوا؛14 و اگر به انتقاد پردازند، پرده دری میکنند.»
13. اسراف و خیانت در قضاوت: یکی دیگر از خطاهای فکری منافقان «مطلقگرایی» است. از نگاه آنان همه چیز سیاه یا سفید مطلق است، به این معنا که با مشاهده کمترین خطا و لغزش از مۆمنان آنان را به صورت سیاه مطلق میبینند و حکم به فسادشان میدهند و در مقابل، تمام لغزشها و خطاهای همکیشان خود را نادیده میگیرند، بنابر این هرگز صلاحیت قضاوت را ندارند. به فرموده مولای پرهیزگاران علی(علیه السلام): «وَ إِنْ حَکمُوا أَسْرَفُوا؛15 و اگر در مسألهای قضاوت کنند، در ستم اسراف روا میدارند و راه خیانت را میپیمایند.»
منافقان به هیچ مکتب و عقیدهای معتقد و پایبند نیستند؛ از این رو به اقتضای شرایط و محیط، روش آنان تغییر میکند. به فرموده امام(علیه السلام) اینان برای راه یافتن به هر دل، شیوه و واسطهای و برای هر غم، گریهای مهیا کرده اند: «لَهُمْ بِکلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ وَ إِلَی کلِّ قَلْبٍ شَفِیعٌ وَ لِکلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ؛ آنها در هر راهی کشتهای را به خاک افکندهاند، و به هر دلی راهی دارند و بر هر مصیبتی اشکی دروغین میریزند»
14. برنامهریزی برای اهداف باطل: از آنجا که منافق عقیده و ایدئولوژی ثابت و استواری ندارد، مجبور است برای پیشبرد اهداف خود در مقابل خطرات و مشکلات پیشرو چارهای اندیشیده و برای نابود کردن مخالفان برنامهریزی دقیقی کند. امام(علیه السلام) با اشاره به این برنامهریزی میفرماید: «قَدْ أَعَدُّوا لِکلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِکلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِکلِّ حَیٍّ قَاتِلًا وَ لِکلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحاً؛16 آنان در برابر هر حقی، باطلی و در مقابل هر مستقیمی، انحرافی و در برابر هر زندهای، قاتلی را تدارک دیدهاند و برای هر دری کلیدی و برای هر شب تاریکی چراغی (راه در رو) آماده کردهاند.»
15. اظهار بیمیلی به مطامع دنیوی: یکی دیگر از اوصاف منافقین این است که با حیله و نیرنگ برای نفوذ در دلها، نسبت به دنیا و مافیها اظهار بیمیلی میکنند و از این طریق بازار کالای فکری خویش را گرم کرده، به مطامع نامشروع خود میرسند. به فرموده امام(علیه السلام) بیمیلی به مطامع مادی را وسیله طمع خویش قرار میدهند: «یَتَوَصَّلُونَ إِلَی الطَّمَعِ بِالْیَأْسِ لِیُقِیمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ یُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ؛17 با اظهار بیمیلی به طمع راه مییابند، تا بازارهای خویش را گرم کنند، و کالاهای خود را مصرف نمایند.»
16. آمیختن حق و باطل: آخرین ویژگی منافقان این است که پیوسته کفر، باطل و گمراهی را با حق در هم آمیخته و در لباس حق جلوه میدهند. سادهاندیشان را در جاده باریک و پر پیچ و خم گمراهی میکشانند، به طوری که هیچ راه بازگشتی ندارند. امیرالمۆمنین(علیه السلام) میفرماید: «یَقُولُونَ فَیُشَبِّهُونَ وَ یَصِفُونَ فَیُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِیقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِیقَ؛18 گفتارشان شبههانگیز است، در سخن، حق را با باطل میآمیزند، راه ورود به خواستههای خود را آسان و طریق خروج از آن را تنگ و پر پیچ و خم میسازند (تا مردم را در دام خود گرفتار سازند).»
در ادامه مولای متقیان علی(علیه السلام) آنها را دار و دسته شیطان میخواند و میفرماید: «فَهُمْ لُمَه الشَّیْطَانِ وَ حُمَه النِّیرَانِ؛ پس آنان گروه شیطان و شعلههای آتش دوزخ هستند.» همچنان که خداوند متعال میفرماید:
«أُولئِک حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَالشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُون»؛19 «اینان گروه پیروان شیطانند و آگاه باشید که گروه شیطان تحقیقاً در زیانی غیر قابل جبران هستند.»
پی نوشت ها :
1) بقره، آلعمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنكبوت، احزاب، فتح، حدید، حشر و تحریم.
2) نهج البلاغه، خطبه 194.
3) همان.
4) پیام امام امیرالمومنین(علیه السلام)، ج7، ص606.
5) نهج البلاغه، خطبه 194.
6) نهج البلاغه، خطبه 194.
7) نهج البلاغه، خطبه 194.
8) نهج البلاغه، خطبه 194.
9) نهج البلاغه، خطبه 194.
10) نهج البلاغه، خطبه 194.
11) نهج البلاغه، خطبه 194.
12) نهج البلاغه، خطبه 194.
13) همان.
14) نهج البلاغه، خطبه 194.
15) نهج البلاغه، خطبه 194.
16) نهج البلاغه، خطبه 194.
17) نهج البلاغه، خطبه 194.
18) همان.
19) مجادله / 19.
منبع:تبیان
در دعای عدیله می خوانیم:
اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْعَدِيلَةِ عِنْدَ الْمَوْتِ و عديله عند الموت
خدايا من از عديله به هنگام مرگ به تو پناه مى آورم.
اما عدیله به هنگام مرگ، به چه معنی است؟
و عديله به هنگام مرگ يعنى عدول كردن از حق به سوی باطل به گاه جان دادن،
و عدول از حق چنين است كه شيطان هنگام مرگ نزد انسان حاضر مى شود و او را وسوسه كرده و نسبت به باورهاى
دينى به شك مى اندازد، تا جايى كه او را از مدار ايمان بيرون كند و به همين دليل است كه در دعاها از اين عدول به خدا
پناه برده شده.
جناب فخر المحققين رحمة اللّه چنين فرموده: هركه میخواهد از اين وسوسه هاى به هنگام مرگ در امان باشد، دلايل
ايمان و اصول پنجگانه را با برهان هاى قطعى و صفاى باطن، در ضميرش حاضر نموده و آنها را به حق تعالى بسپارد كه
هنگام مرگ به او بازگرداند، بدينسان كه پس از اظهار عقايد بر حق بگويد:
اللَّهُمَّ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ إِنِّي قَدْ أَوْدَعْتُكَ يَقِينِي هَذَا وَ ثَبَاتَ دِينِي وَ أَنْتَ خَيْرُ مُسْتَوْدَعٍ وَ قَدْ أَمَرْتَنَا بِحِفْظِ الْوَدَائِعِ فَرُدَّهُ عَلَيَّ
وَقْتَ حُضُورِ مَوْتِي
خدايا! اى مهربان ترين مهربانان همانا من اين يقين و استوارى دينم را به تو سپردم و تو بهترين امانتدار هستى چه تو
خود ما را به حفظ امانتها فرمان دادى، پس آن را به گاه فرارسيدن مرگم به من بازگردان.
بنا بر گفته فخر المحققين رحمة اللّه خواند دعاى شريف عديله و به ياد سپردم معناى آن در ذهن براى به سلامت رستن
از خطر «عديله عند الموت» سودمند است.
و امّا اين دعاى مذكور روايت معصوم است يا انشاى علماى شيعه؟ بايد گفت: بنا بر گواهى عالم برجسته در
علم حديث شناسى و بررسى كننده روايات و گردآورنده تمام اخبار ائمه ع دانشمند زبردست و خبره و محدّث ناقد و بصير،
شيخنا الاكرم و المحدث الأعظم مولانا الحاج ميرزا حسين نورى» نور الله مرقده «اين دعا از معصومين نيست، چنان كه
فرموده است: دعاى عديله معروف از نوشته هاى بعضى از اهل علم است و از معصومين ع روايت نشده است و در
كتابهاى حاملان حديث و نقّادان روايت موجود نيست.
بدان كه شيخ طوسى از محمّد بن سليمان ديلمى روايت كرده است كه به محضر حضرت صادق عليه السّلام عرضه
داشتم: شيعيان شما میگويند: ايمان بر دو گونه است: نخستين ايمان مستّقر و ديگر آن كه به امانت نهاده شده و از بين
ميرود، بنابراين دعايى را به من بياموز كه هرگاه آن را بخوانم ايمانم كامل شود و از بين نرود، ايشان فرمود پس از هر
نماز واجب بگو:
رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّا وَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَبِيّا وَ بِالْإِسْلامِ دِيناً وَ بِالْقُرْآنِ كِتَاباً وَ بِالْكَعْبَةِ قِبْلَةً وَ بِعَلِيٍّ وَلِيّاً وَ إِمَاما وَ
بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ
بْنِ عَلِيٍّ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَئِمَّةً اللَّهُمَّ إِنِّي رَضِيتُ بِهِمْ أَئِمَّةً فَارْضَنِي
لَهُمْ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ
خشنودم به اينكه خدا پروردگارم باشد و محمّد (درود خدا بر او و خاندانش باد) پيامبرم، و اسلام آيينم و قرآن كتابم، و
كعبه قبله ام، و على ولى و امامم، و حسن و حسين و على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن
جعفر و على بن موسى، و محمّد بن على و علی بن محمّد و حسن بن على و حجة بن الحسن كه درود خدا بر همه آنان
باد پيشوايانم باشند.
خدايا! خشنودم به اينكه آنان امامانم باشند، پس مرا مورد پسند و خشنودى ايشان قرار ده زيرا تو بر هر كارى توانايى.
(پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت استاد حسین انصاریان)
در مفاتیح دعای عدیله امده است.
به هر حال تنها با مدد از پرودگار کریم می توان از گزند شیطان دور ماند.
… روز عرفه است؛ روز دعا و ذکر و تضرع و ابتهال و راز و نیاز است؛ به خصوص شما جوان ها قدر این روزهای بزرگ و این ساعات باارزش را بدانید. همین رابطه با خداست که سینه ها و دل ها را منشرح می کند؛ راه را برای انسان باز می کند؛ عزم و اخلاص به انسان می دهد؛به کارها برکت می بخشد؛ توفیق الهی را بر سر انسان سایه گستر می کند و نتیجه آن، پیشرفت در خط اصیل ارزش های اسلامی است.این روزها و این ساعات باارزش را هرگز از دست ندهید. (مقام معظم رهبري)
دعاهای مورد علاقه من….
اَللهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَكَ أَرْجى مِنْ عَمَلى وَ إِنَّ رَحْمَتَكَ أَوْسَعُ مِنْ ذَنْبى اَللّهُمَّ إِنْ كانَ ذَنْبى عِنْدَكَ عَظيماً فَعَفْوُكَ اَعْظَمُ مِنْ ذَنْبى
اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ أَكُنْ اَهْلاً أَنْ أَبْلُغَ رَحْمَتَكَ فَرَحْمَتُكَ اَهْلٌ اَنْ تَبْلُغَنى وَ تَسَعَنى لِاَنَّها وَسِعَتْ كُلَّشَىْءٍ بِرَحْمَتِكَ ياأَرْحَمَ الْرّاحِمينَ
بار خدايا! همانا آمرزش تو از عمل من اميدواركننده تر و مهربانى تو از گناه من گسترده تر است، بار خدايا! اگر گناهانم نزد
تو بزرگ است، گذشت تو از گناه من بزرگتر است، بار خدايا! اگرچه شايسته دست يابى رحمت تو نيستم، امّا رحمت تو
سزاوار است به من برسد و مرا فرا گيرد، زيرا رحمتت همه چيز را فرا گرفته است، به حق مهربانيت اى مهربان ترين
مهربانان!
مفاتیح_تعقیبات مشترکه
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ إِلّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ
الرَّسُولِ سَبِيلا وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَ الْأَقْدَامِ وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ
جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ
لِنَفْسٍ شَيْئا وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ ،
خدایا از تو امان مى خواهم، روزى كه سودى ندهد مال و فرزندان مگر كسى كه ولى به تمام معنى سالم نزد خدا آرد، و از
تو امان مى خواهم روزى كه ستمكار مى گیرد هر دو دستش را، و مى گويد اى كاش همراه پيامبر راه خدا را انتخاب مى
كردم، و از تو امان مى خواهم روزى كه شناخته شوند گناهكاران به نشانه هايشان، و به پيشاني ها و قدم ها بگيرندشان
و از تو امان مى خواهم روزى كه كفايت نمى كند پدرى از فرزندش، و نه فرزندى كفايت كننده است از پدرش به هيچ
وجه، البته وعده خدا حق است.
و از تو امان مى خواهم روزى كه عذرخواهى ستمكاران سود نمى دهد، و بر ايشان است لعنت، و عذاب و شكنجه سراى
آخرت و از تو امان ميخواهم روزى كه كسى براى كسى اختيار چيزى را ندارد، و اختيار همه چيز در آن روز براى خداست،
و از تو امان مى خواهم روزى كه انسان فرار مى كند از برادر و پدر و مادر و همسر و فرزندانش،
مفاتیح_مناجات امیرالمومنان علیه السلام
اللَّهُمَّ فَضْلُكَ رَجَائِي وَ كَرَمُكَ وَ رَحْمَتُكَ أَمَلِي لا عَمَلَ لِي أَسْتَحِقُّ بِهِ الْجَنَّةَ وَ لا طَاعَةَ لِي أَسْتَوْجِبُ بِهَا الرِّضْوَانَ إِلا أَنِّي اعْتَقَدْتُ تَوْحِيدَكَ وَ عَدْلَكَ وَ
ارْتَجَيْتُ إِحْسَانَكَ وَ فَضْلَكَ وَ تَشَفَّعْتُ إِلَيْكَ بِالنَّبِيِّ وَ آلِهِ مِنْ أَحِبَّتِكَ وَ أَنْتَ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِينَ وَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
أَجْمَعِينَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما كَثِيرا كَثِيرا وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ اللَّهُمَّ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ إِنِّي أَوْدَعْتُكَ يَقِينِي هَذَا وَ
ثَبَاتَ دِينِي وَ أَنْتَ خَيْرُ مُسْتَوْدَعٍ وَ قَدْ أَمَرْتَنَا بِحِفْظِ الْوَدَائِعِ فَرُدَّهُ عَلَيَّ وَقْتَ حُضُورِ مَوْتِي بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
خدايا! بخششت اميد من و كرم و رحمتت آرزوى من است، عملى كه به آن سزاوار بهشت باشم ندارم و طاعتى كه به آن
شايسته خشنودى گردم در پرونده ام نيست، جز اينكه يگانگى و دادگرى ات را باور دارم، و به احسان و فضلت دل بستم
و از محبوبانت: پيامبر و خاندانش را در بارگاه تو شفيع آوردم و تو كريم ترين كريمانى و مهربان ترين مهربانانى و درود
خدا بر پيامبران محمّد و همه خاندانش آن پاكان و پاكيزگان و سلام بسيار او بر آنان باد، و جنبش و نيرويى نيست جز
به عنايت خداى والاى بزرگ، خدايا اى مهربان ترين مهربانان، اين يقين و استوارى در دينم را به تو سپردم و تو بهترين
امانتدارى، چه تو خود ما را به حفظ امانت ها فرمان دادى، پس اين امانت مرا گاه فرارسيدن مرگم به من برگدان، به
رحمتت اى مهربان ترين مهربانان.
اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْعَدِيلَةِ عِنْدَ الْمَوْتِ و عديله عند الموت
خدايا من از عديله به هنگام مرگ به تو پناه مى آورم.
اللَّهُمَّ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ إِنِّي قَدْ أَوْدَعْتُكَ يَقِينِي هَذَا وَ ثَبَاتَ دِينِي وَ أَنْتَ خَيْرُ مُسْتَوْدَعٍ وَ قَدْ أَمَرْتَنَا بِحِفْظِ الْوَدَائِعِ فَرُدَّهُ عَلَيَّ وَقْتَ حُضُورِ مَوْتِي
خدايا! اى مهربان ترين مهربانان همانا من اين يقين و استوارى دينم را به تو سپردم و تو بهترين امانتدار هستى چه تو
خود ما را به حفظ امانتها فرمان دادى، پس آن را به گاه فرارسيدن مرگم به من بازگردان.
مفاتیح_دعای عدیله
خاکیَم بس که زمین خوردم و غفلت کردم
آه دیگر به زمین خوردنم عادت کردم
چقدر توبه شکستم ، چقدر برگشتم
چقدر پیش تو احساس خجالت کردم
جای تو دل به همه دادم و خارم کردند
رحم کن بر من ساده که حماقت کردم
منبع شعر هیئت-سید پوریا پور هاشمی
.. روز عرفه است؛ روز دعا و ذکر و تضرع و ابتهال و راز و نیاز است؛ به خصوص شما جوان ها قدر این روزهای بزرگ و
این ساعات باارزش را بدانید. همین رابطه با خداست که سینه ها و دل ها را منشرح می کند؛ راه را برای انسان باز می
کند؛ عزم و اخلاص به انسان می دهد؛به کارها برکت می بخشد؛ توفیق الهی را بر سر انسان سایه گستر می کند و نتیجه
آن، پیشرفت در خط اصیل ارزش های اسلامی است.این روزها و این ساعات باارزش را هرگز از دست ندهید. (مقام
معظم رهبري)
دعاهای مورد علاقه من:
اِلـهى اَنـَا الْفَقیرُ فى غِناىَ فَکَیْفَ لا اَکُونُ فَقیراً فى فَقْرى اِلـهى اَنـَا الْجاهِلُ فى عِلْمى فَکَیْفَ لا اَکُونُ جَهُولاً فى جَهْلى اِلـهى
اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبیرِکَ وَسُرْعَهَ طَو آءِ مَقادیرِکَ مَنَعا عِبادَکَ الْعارِفینَ بِکَ عَنْ السُّکُونِ اِلى عَطآءٍ وَالْیَاءْسِ مِنْکَ فى بَلاَّءٍ اِلهى
مِنّى ما یَلیقُ بِلُؤْمى وَمِنْکَ ما یَلیقُ بِکَرَمِکَ.
خدايا، در عين توانگری تهيدستم، پس چگونه در تهيدستى تهيدست نباشم، خدايا در عين دانايى نادانم، پس چگونه در
عين نادانى نادان نباشم.
خدايا همانا اختلاف تدبيرت، و سرعت تغيير تقديراتت، بندگان عارف به تو را، از اطمينان به بخشش و نااميدى از تو در
گرفتارى باز داشته است.
خدايا از من است آنچه سزاوار پستى من است، و از توست آنچه شايسته بزرگوارى توست.
مفاتیح الجنان_دعای عرفه
إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ أَسْأَلُهُ كَشْفَ ضُرِّي وَ النَّظَرَ فِي أَمْرِي
خدايا، پروردگارا، جز تو كه را دارم؟ تا برطرف شدن ناراحتى و نظر لطف در كارم را از او درخواست كنم.
مفاتیح الجنان_دعای کمیل
اللَّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنَا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَبَلِّغْنَاهُ اللَّهُمَّ الْمُمْ بِهِ شَعَثَنَا وَ اشْعَبْ بِهِ صَدْعَنَا وَ ارْتُقْ بِهِ فَتْقَنَا وَ كَثِّرْ بِهِ
قِلَّتَنَا وَ أَعْزِزْ [أَعِزَّ] بِهِ ذِلَّتَنَا وَ …
خدايا آنچه از حق به ما شناساندى تاب تحملش را نيز عنايت كن، و آنچه را دررسيدن به آن كوتاهى كرديم، ما را به آن
برسان، خدايا پريشانی ما را به يارى او جمع كن، و پراكندگى ما را به او وحدت بخش، و گسيختگى ما را با او پيوند ده، و
اندك ما را به او زياد فرما، و ذلّت ما را به او عزّت ده خدايا، پروردگارا، جز تو كه را دارم؟ تا برطرف شدن ناراحتى و نظر
لطف در كارم را از او درخواست كنم.
مفاتیح الجنان- دعای افتتاح
متن،صوت ،پیامک،پی دی اف،دعای عرفه
متن و صوت دعای عرفه با صدای استاد انصاریان
دانلود : دانلود دعای عرفه – میثم مطیعی.منبع : یاس دانلود
دانلود : دانلود دعای عرفه – انصاریان.منبع : یاس دانلود
دانلود : دانلود دعای عرفه – ارضی.منبع : یاس دانلود
دانلود : دانلود دعای عرفه – منصوری.منبع : یاس دانلود
دانلود : دانلود دعای عرفه – میثم تمار.منبع : یاس دانلود
دانلود : دانلود دعای عرفه – سید مهدی میرداماد.منبع : یاس دانلود
دانلود : دانلود دعای عرفه – موسوی قهار.منبع : یاس دانلود
پیامک ویژه روز عرفه
اس ام اس های خواندنی ویژه روز عرفه
دانلود عکس ویژه روز عرفه
«نفاق» در لغت
جالب است بدانیم جز یک بیت شعر جاهلی که عوده ابوخلیل عوده از اشعار منسوب به «طرفه» نقل کرده است که در آن «نفق» از باب «مفاعله» به کار رفته و معنای «تلوّن» و «مخادعه» را میفهماند،(1) در هیچیک از کتابهای لغت مورد پژوهش واژه «نفاق» و «منافق» که فاعل آن است، معنا نشده، بلکه فقط تعریف اصطلاحی آن ذکر شده است. لغتشناسان «نفاق» را مشتق از «نافقاء» به معنای «طرف پنهانی لانه موش صحرایی» دانستهاند که هنگام فرار، لایه نازک سطح زمین را از داخل تخریب کرده و از آن خارج میشود.
خلیل بن احمد فراهیدی، ازهری، ابن فارس، طریحی، ابن منظور و زبیدی واژه شناسانیاند که نفاق را فعل «منافق» و به معنای «وارد شدن به دین اسلام از یک در و خارج شدن از دین از در دیگر» میدانند و منافق کسی است که کفر خود را در دل پنهان میکند، ولی به زبان اظهار ایمان مینماید.(2)
ادامه در دانشنامه موضوعی
پی نوشت
. جلالالدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص38ـ40 و 62.
2. همان.
چرا خداوند بر بيماردليِ منافقان ميافزايد؟
قرآن ميگويد دلهاي منافقين مريض است و مرض را كه عرفاً به بدن نسبت ميدهند، قرآن به قلب
نسبت داده است. در مواردي هم «زيغ» را به قلب نسبت داده است.10 در هر دو مورد خداوند
ميفرمايد چون خودشان اين مرض و زيع را ايجاد كردهاند، خداوند هم براي مجازات كفران
نعمت، بيماري آنها را زياد ميكند. اما اينكه چرا خداوند اين بيماري را ميافزايد؟ در پاسخ ميتوان
گفت: اين، نظامي است كه خداوند ايجاد كرده كه هر كس راهي را انتخاب و دنبال كند، در همان راه به
تكامل و اوج ميرسد. اين قانون الهي است: كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ
مَحْظُوراً (اسراء: 20) اگر كسي عمل مخالف فطرت انجام داد، ابتداً فطرت نميپذيرد، ولي اگر به نداي
فطرت گوش نداد و به مخالفت با آن برخاست و به آن مخالفت ادامه داد، ديگر نميتواند برگردد و
دست بردارد؛ در نتيجه روز به روز در آن مخالفت فرو ميرود و گمراهتر ميشود. مانند كسي كه وقتي در
ابتدا مشروب ميخورد فطرتش نميپذيرد، اما اگر ادامه داد معتاد ميشود. اگر شخصي در سراشيبي
حركت كند، پس از مدتي مهار خود را از دست ميدهد وسقوط ميكند.
قدم برداشن در راه انحرافي اينگونه است و چنين عاقبتي دارد: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ
أَساؤُا السُّواي أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ. (روم: 10) اولين خدعه و دروغ، سنگبناي اعتياد
به گناه و كفر و شرك ميشود و به دنبال آن، جهنم و عذاب اليم خواهد بود. اين ق
انون الهي است و نظام عالم هستي كه خداوند ايجاد كرده اين گونه است، لذا زياد كردن بيماري قلبي
منافقان به خدا نسبت داده شده و صحيح است. چون مرض قلبي با اختيار و از ناحية خودشان بوده
است: «في قلوبهم مرض»، بر اساس نظام عالم هستي و مجازات الهي اين بيماري افزوده شده است؛
همانگونه كه در تفسير آية «ختم الله علي قلوبهم» بيان شد.
موسسه پژوهشی امام خمینی
به گزارش مستبین، محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در جمع دانشجویان بسیجی
استان فارس در مجتمع یاوران ولایت شهر قم گفت:
وی در خصوص برجام گفت: ما چهار برجام داریم.
1-برجامی که آمریکاییها در کشور خود تصویب کردند.
2-برجامی که شورای امنیت ملی ما تصویب کرده
3-و برجامی که نمایندگان در مجلس رأی دادند
4-و برجامی که رهبری با بیان شروطی پذیرفتند.
سه برجام اول مورد قبول ما نیست. ما آنچه مقام معظم رهبری
مصوب کردند و در آن شروط و ملاحظات را بیان داشتند را مد نظر قرار میدهیم. از جمله اینکه
آمریکاییها به تعهداتشان عمل کنند و نقض نکنند. الان آمریکاییها در موارد مختلف به تعهداتشان
عمل نکردهاند و در دو مورد نقض برجام داشتهاند. کمیته نظارت باید فشار بیاورد. افکار عمومی هم
باید مطالبه کنند تا برجام به درستی اجرا شود.
بازخوانی خط امام خمینی (ره)
رد منطق بی طرفی
اینطور نیست که بنشینند توی مسجد و کار به این کارها نداشته باشند. بنشینند توی خانههایشان و کار به کسی
نداشته باشند؛ بی طرف باشند؛ کاری ما به این کارها نداریم! اگر این منطق انبیا بود که موسی نمیرفت سراغ فرعون. اگر
منطق انبیا این بود که ابراهیم نمیرفت هجمه کند بر آنها، پیغمبر این کار را نمیکرد. منطق انبیا این نیست. منطق انبیا
این است که «اشداء» باید باشند بر کفار و بر کسانی که بر ضد بشریت هستند، بین خودشان هم رحیم باشند. و آن
شدّت هم رحمت است بر آنها.
صحیفه امام خمینی - جلد ۱۹ - صفحه ۱۴۱
فهرستی از هولناکترین جنایات آلسعود از آغاز سلطنت
رژیم آلسعود از آن هنگامی که در یک توطئه حسابشده غربی صهیونیستی، عربستان را به اشغال خود درآورد و با به راه انداختن حمام خون بر مردم این سرزمین مسلط شد تا امروز جنایات بیشماری را علیه انسانهای بیگناه مرتکب شده که اوج آن در سوریه، یمن و عراق است.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، عبدالعزیز آل سعود، بیش از بیست سال را به جنگ و درگیری و خونریزی گذراند تا در نهایت بر تمام شبه جزیره عربستان سیطره یافت و پایه های سومین حکومت پیامآوران خشونت، تروریسم و نفرت را ریخت که همچنان به لطف حمایت های نامحدود و گسترده آمریکا، انگلیس و دیگر کشورهای غربی به ارتکاب جنایت علیه بشریت ادامه میدهد.
خاندان قبیلهای آل سعود برای تشکیل حکومت و تحمیل آن بر مردم عربستان و در راستای سیاست توسعهطلبی خود به شعله ور کردن آتش جنگ و اشغال مناطق مختلف دست زدند و فضایی از رعب و وحشت را در مناطقی که در برابر آنها مقاومت می کردند، به وجود آوردند و آن مناطق را به زور تحت سلطه خود در آوردند و در این راه مرتکب جنایات هولناکی شدند.
حکم امهز از فعالان رسانهای لبنانی مخالف رژیم آل سعود در گزارشی به طبقهبندی مجموعهای از هولناکترین جنایاتی که در پرونده سیاه این رژیم ثبت شده، پرداخته است.
وی در این گزارش با عنوان جنایات آل سعود، تاج و تخت آنها را در جهان به لرزه درآورده است، نوشت مجموعهای از بدترین جنایات آل سعود طی سالهای اخیر انباشته شده است تا نشانههای مرحله پایانی حکومت این رژیم که تاریخی سیاه و تاریک دارد، ترسیم و ماهیت واقعی این رژیم را در مقابل افکارعمومی جهان فاش کند.
اگر نبود رسانهها در گذشته هنگام تاسیس پادشاهی آل سعود، بر جنایات این رژیم علیه تمام مسلمانان از هر مذهب و تفکری سرپوش میگذاشت، اما امروز رسانهها در کمین نشستهاند تا هر جنایت وحشیانهای را که این رژیم مرتکب میشود، ثبت کنند و کشورهای غربی و در راس آنها آمریکا به عنوان حامی این رژیم فرقهای نخواهند توانست در مراحل آتی از این رژیم حمایت کنند.
با نگاهی به تاریخ تاسیس رژیم سلطنتی آل سعود، میبینیم که کتابهای تاریخی نوشتهاند کشتار و سربریدن، ساختار و اساس این پادشاهی وهابی داعشی را تشکیل داده و کوچکترین جنایت این رژیم، صدها قربانی در میان مسلمانان به جا گذاشته و تعداد قربانیان بزرگترین جنایت آل سعود از دهها هزار نفر فراتر میرود.
فهرستی از جنایات آل سعود علیه مسلمانان :
-جنایت در تهامه و عسیر، کشتار 50000 نفر
-جنایت “تربه"(15 می 1919 میلادی در دوران حکومت سوم آل سعود) کشتار 40000 مسلمان
-جنایت کشتار نمازگزاران در مساجد روستای الشعبیه در جریان حمله آل سعود به حائل در سال 1922 میلادی، کشتار 3790 مسلمان
-جنایت در القصیم، کشتار 37000 مسلمان
-جنایت در طائف و الحوبه، کشتار 15000 مسلمان که بیشترشان زن و کودک بودند.
-جنایت محاصره طائف و کشتار 2800 مسلمان
-جنایت علیه عشیره آل اسلم و عنزه(که آل سعود به آن وابسته هستند، اما به خاطر اینکه این عشیره با آل سعود مخالفت کرد، این رژیم به کشتار آنها دست زد) و ام غرامیل و الغوطه در حائل، کشتار 2000مسلمان
-جنایت علیه قبیله شمّر، کشتار 10000مسلمان
-جنایت در مناطق عسیر و تهامه، کشتار بیش از5000 مسلمان
-جنایت کشتار یمنیها در وادی تنومه، کشتار بیش از 1200 مسلمان که برای حج آمده بودند.
-کشتار بنیمالک در طائف، قتل عام 7000 مسلمان و تخریب 70 روستا
- جنایت علیه قبایل الریث در جنوب حجاز در سال 1953 میلادی، کشتار 1520 مسلمان
-جنایت الجهراء در کویت، کشتار 1000 مسلمان
- جنایت علیه قبایل مطیر و عتیبه، کشتار بیش از 5000 مسلمان
-جنایت علیه قبایل العجمان، کشتار بیش از 3000 مسلمان
- جنایت علیه قبایل بنی عطیه، الحویطات و جهینه ، کشتار بیش از 7000 مسلمان و آوارگی هزاران نفر
-جنایت در الجلیده در نزدیکی حائل، قتل عام 410 نفر از عشیره اسلم
-جنایت"بیضاء نثیل"، قتل عام 513 نفر از قبیله عنزه
-جنایت ام الغرامیل در شرق حائل، قتل عام 411 نفر
-جنایت الغوطه در حائل، کشتار 375 نفر
-جنایت در النیصیه، الوقید و الجثامیه، کشتار 10000 مسلمان از اهالی حائل
-جنایت در الجوف(آمار قربانیان جنایت آل سعود مشخص نیست)
-جنایت در الجهراء، قتل عام 1000 نفر
-جنایت السبله وام الرضمه، قتل 5000 نفر
-جنایت علیه قبایل العجمان، قتل عام 3000 نفر
-جنایت کشتار حدود 7000 حاجی از کشورهای مختلف از جمله حدود 500 حاجی ایرانی در مشعر منا در موسم حج(حج 94)
در تاریخ سیاه آل سعود، جنایات فراوانی ثبت شده که تا کنون بیش از یک میلیون مسلمان(عرب و غیرعرب) چه شهرنشین و چه بیابان و روستانشین به قتل رسیدهاند و حدود سه میلیون نفر دیگر هم به دست این رژیم آواره شدهاند.
علاوه بر آن باید به جنایات آل سعود علیه آثار باستانی و تاریخی اسلامی، دین، مقدسات و در راس آنها آثار و منازل پیامبر(ص) و اهل بیت نبوت(علیهم السلام) و تلاش برای ویران کردن مرقد پیامبر(ص) در سال 1926 میلادی اشاره کرد که اگر جامعه اسلامی در جهان علیه آل سعود دست به خیزش نمیزد، این جنایات به فراموشی سپرده میشد.
جنایات امروز آل سعود
جنایات امروز حاکمان عربستان دیگر بر هیچ کس پوشیده نیست، جنایاتی که از حمایت مالی و پشتیبانی سیاسی، رسانهای و تسلیحاتی از تروریستها و تکفیریها در کشورهای اسلامی وغیر اسلامی از افغانستان، عراق، سوریه، مصر، لیبی تا یمن آغاز میشود به طوری که رژیم آل سعود بیش از هشت هزار انسان بیگناه را به طور مستقیم که شمار زیادی از آنها زن و کودک بودند تا کنون در جریان جنگ ویرانگری که علیه یمن به راه انداخته، به قتل رسانده و حدود 30 هزار نفر را هم زخمی کرده است.
سعودیها و همپیمانانشان مسئول کشتار حدود 250 هزار سوری و زخمی شدن حدود دو میلیون نفر و آواره شدن میلیونها نفر در داخل و خارج سوریه هستند. آل سعود همچنین مسئول کشته و یا زخمی شدن میلیونها عراقی از زمان سرنگونی رژیم صدام مزدور معدوم که مورد حمایت این رژیم وهابی بود،همچنین باید به جنایات آل سعود در مصر، تونس و لیبی و نیز حوادث یازده سپتامبر نیویورک در آمریکا(پرونده دخالت عربستان سعودی در حملات 11 سپتامبر بسته شده و به جریان انداخته شدن آن به دستور مقامات سعودی با وجود شکایتهای خانوادههای قربانیان و درخواست آنها برای به جریان انداختن آن ممنوع اعلام شده است)
انفجارهای تروریستی اخیر در فرانسه، انگلیس، اسپانیا و جنایات مستمر تروریستهای تکفیری وهابی مسلک در افغانستان و پاکستان و مناطق دیگر را هم باید به فهرست جنایات آل سعود اضافه کرد،چرا که تنها رژیمی که مروج افکار وهابیت و تشویق به خشونت و تروریسم به شمار میرود، این رژیم است.
جنایت اعدام وحشیانه شیخ نمرباقرالنمر روحانی برجسته شیعی عربستانی و قطع سر وی با شمشیر همانند جنایات داعش بیشتر از گذشته پرده از ماهیت و حقیقت این رژیم تروریستی برداشت، این در حالی بود که شیخ نمر هرگز دست به سلاح نبرد و مطالبات برحق مردم مظلوم منطقه شرق عربستان را از راه مسالمت آمیز پیگیری میکرد و خواستار برابری در حقوق شهروندی و عدم تبعیض میشد که به خاطر همین مسئله اعدام شد. این جنایت به حدی بود که برخی کشورهای غربی حامی این خاندان جاهلی هیچ توجیهی برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت و سیاستهای دیکتاتوریاش پیدا نکردند و آن را اعدام کردند، افکارعمومی جهان هم علیه آل سعود به پا خاست و تروریسم و جنایات تکفیری آل سعود را محکوم کرد.
اجماع بین المللی در محکومیت و اعتراض به آل سعود، برای اولین بار رژیم آل سعود را در صحنه جهانی منزوی کرد و هر کشوری هم که با این رژیم همراهی نشان میداد، احساس انزوا پیدا میکرد.
برای اولین بار ما شاهد هستیم که سازمانهای حقوقی و حقوق بشری بین المللی و گزارشهای اطلاعاتی جهانی به طور مستقیم ائتلاف جنگ افروزان عربی به سرکردگی عربستان علیه یمن را به ارتکاب جنایات جنگی علیه بشریت و به کاربردن سلاحهای ممنوعه علیه ملت مسلمان و فقیر یمن و حمله به مناطق مسکونی، مراکز معلولان و نابینایان و نیازمندان، بمباران مراکز حیاتی، کارخانهها و دیگر زیرساختهای این کشور متهم کردند.
جنایات آل سعود در این سطح متوقف نشد، بلکه حوادث اخیر و مواضع اعلام شده از ائتلاف سعودی، صهیونیستی و آمریکایی علیه کشورهای عربی و اسلامی پرده برداشت که در حمایت از گروههای تروریستی تکفیری در سوریه، عراق، مصر، لیبی، تونس، نیجریه، سومالی و مناطق دیگر نمایان شده است.
علنی شدن روابط رژیم آل سعود با رژیم صهیونیستی در حالی است که این رژیم خود را پدرخوانده و وصی و قیم کشورهای عربی میخواند و همواره سنگ ملتهای عربی به ویژه ملت فلسطین را به سینه میزند.
خیانت حاکمان تحمیل شده بر مردم عربستان به مسئله نخست جهان اسلام یعنی مسئله فلسطین و تلاش برای حذف آن از طریق آنچه به ابتکار صلح عربی موسوم شده و اعمال فشار بر گروههای فلسطینی برای دست برداشتن از مقاومت و انتفاضه و سیاست تهدید و فشار و تطمیع علیه آنها هیچ گاه از خاطره ملتهای آزاده به ویژه ملت فلسطین نخواهد رفت.
با این حال آل سعود در پی حوادثی که پس از جنایت رژیم در اعدام شیخ النمر در برابر سفارتخانه و کنسولگریاش در ایران رخ داد، برای سرپوش گذاشتن بر این جنایات ضد بشری و دیگر جنایات خود و منحرف کردن افکارعمومی به جوسازی همه جانبه علیه جمهوری اسلامی ایران روی آورد و ابتدا از قطع روابط دیپلماتیک و همچنین تجاری خود(در حالی که ایران به جز مسئله حج هیچ نیازی به رابطه با سعودیها به ویژه در زمینه تجاری ندارد) خبر داد.و با سیاست باجخواهی، تهدید و تطمیع و فشار برخی کشورهای ضعیف و فقیر عربی همچون بحرین، سومالی و سودان را وادار به قطع روابط با ایران کرد تا به زعم خود با یارکشی علیه تهران در صحنه منطقهای، مظلومنمایی کرده و شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب را که عملا به اهرم و ابزاری برای این رژیم برای پیشبرد سیاستهایش تبدیل شده، وادار به برگزاری نشست فوق العاده برای اتخاذ اقدامات خصمانه علیه ایران کرد و از تصمیم خود برای برگزاری نشست سازمان همکاری اسلامی که دبیرکل آن سعودی و مقر آن در خاک عربستان است، خبر داده است.
سازمانی که متاسفانه تحت تاثیر دلارهای نفتی این رژیم و کارشکنی آن قادر به ایفای نقش واقعی و تاثیرگذار خود برای حل مشکلات جهان اسلام و تحقق وحدت و همبستگی میان امت اسلام نیست به موضعگیری علیه ایرانی وادار کند که به گواه فلسطینیها و آزادگان جهان مهمترین حامی ملت فلسطین و قدس شریف و حامی دیگر ملتهای عرب مسلمان است، ایرانی که فواد معصوم رئیس جمهور سنیمذهب عراق تاکید کرده بود اگر حمایتهای ایران نبود، تروریستهای تکفیری داعشی در بغداد جولان می دادند، ایرانی که اگر حمایتهایش نبود، معلوم نبود سوریه یکی از مهمترین اضلاع محور مقاومت با توجه به هجمه جهانی محور استکبار و صهیونیسم و مزدوران منطقهایاش از طریق دهها هزار تروریست آموزش دیده چه سرنوشتی پیدا میکرد، ایرانی که سوپاپ اطمینان منطقه و عامل ثبات و امنیت است و همواره بر ضرورت حل مشکلات منطقه به دست کشورهای منطقه بدون دخالتهای بیگانگان تاکید کرده است.
همراهی برخی کشورهای عربی با سیاستهای ماجراجویانه و ویرانگر آل سعود نشان میدهد که مسئله فلسطین و مقدسات اسلامی در قدس برای آنها هیچ ارزشی ندارد و تعصب کورکورانه عربی آنها فقط در برابر ایران به کار میرود و آنها در ارتباط با مسئله فلسطین هیچ غیرت و تعصبی از خود نشان نمیدهند
اوج همسویی و همپیمانی رژیم آل سعود با اشغالگران قدس در جریان مذاکرات هستهای جمهوری اسلامی ایران و گروه پنج به علاوه یک و تلاش مشترک آنها برای ادامه تنشافروزی به بهانه فعالیتهای هستهای صلح آمیز ایران و شکست این مذاکرات آشکار شد.
خبرگذاری تسنیم
تصویر تاریخی از آشنایی ایرانیان با آلسعود
جنایتی که در منا رخ داد، حلقه آشنایی ایرانیان و جهان اسلام را با آلسعود تکمیل کرد و شناختی بیپرده و مستقیم از آلسعود را به حافظه تاریخی ایرانیان و مسلمانان جهان سپرد.
به گزارش فرهنگ نیوز، برخی رخدادها و وقایع مهم از این امتیاز برخوردارند که معیاری برای قضاوت آیندگان میشوند و به حافظة تاریخی ملتها سپرده میشوند. برای مثال، کشتار مردم یمن به دست سربازان سعودی، هرچند بسیار تلخ و غمبار است، امّا موجب شده است تا در یمن هویتی شکل گیرد که چهرة آل سعود را بیواسطه و بیپرده ببیند و بعدها نتایج جنایات سعودیها را میتوان در هویتیابی مردم یمن مشاهده کرد.
قیام مردم مصر هرچند سرکوب شد و در این سرکوبی اشتباهات فاحش رهبران اخوان ازجمله اعتمادشان به آل سعود نقش برجستهای داشت، اما مردم مسلمان مصر (جز گروههای سلفی تابع سعودی) و پیروان اخوان که از سوی آل سعود لقب «تروریست» گرفتند، بیواسطه نقش آل سعود را در تغییر سرنوشت کشورشان دیدند و این بیداری آتش زیر خاکستر است.
در عراق و سوریه (از دوست و دشمن) کسی نیست که نداند شورشیان مسلح سلفی با پشتیبانی مستقیم و یا غیرمستقیم آل سعود به میدان آمدهاند و چنان جنایات دهشتناکی را مرتکب شدهاند.
در پاکستان، در پس گریة مادران و همسران و یتیمان عزادار در عزای کشتار عزیزانشان در ترورهای کور این بیداری به وجود آمده که دستان آل سعود آغشته به خون آنهاست و در افغانستان کار به آنجا رسید که سعودی حکومت طالبان (همپیمان القاعده) را به رسمیت شناخت که یک سند آشکار بینالمللی در همکاری با آن گروههای تروریست است.
به تعبیر یکی از دوستان فاضل، امروزه آل سعود مبتلابه حج شده است؛ یعنی حج مسلمانان چه شیعه و یا سنی، برایش گرفتاری بزرگی شده است و میکوشد تا با ناامن کردن حج آن را خلوت کند؛ زیرا از سویی آتشی در تمام جهان اسلام برافروخته است، و همه را درگیر جنگ کرده و از سوی دیگر، باید همهساله میزبان کسانی باشد که دلهایشان سراسر کینه از آل سعود است و آل سعود نماینده ملک عبدالعزیز است و نه نماینده اسلام؛ و ناگفته نماند و پوشیده هم نیست که پشت سر تفرقه و تضاد در جهان اسلام استعمار و اسرائیل حاضرند.
در این نوشتار کوتاه، مروری سریع به چند واقعه میشود که در تکوین حافظه تاریخی ایرانیان از آل سعود مؤثر بوده است و همین کار را میتوان درباره تجربیات دیگر مسلمانان نیز انجام داد، آنان که دستی در تاریخ دارند میدانند که نظایر همین وقایع مانند کشتارها و شبیخون به قافلههای حاجیانِ یمنی و مصری، در خاندان آل سعود بارها و بارها رخداده است. فاجعه شهادت حاجیان در منا که طبق آمارها تنها حدود 10 درصدشان شهدای ایرانی هستند و مابقی از سایر کشورهای اسلامی، دلیلی شد تا بار دیگر با این پرسش مواجه شویم ما ایرانیان با چه وقایعی با آل سعود آشنا شدهایم و یکبار دیگر حافظة تاریخی خود را مرور کنیم.
■ اولین آشنایی ایرانیان با آل سعود از طریقِ حملاتِ آنان به شهرهای عراق و شام و بهویژه اماکن مقدس عراق بود که در چند دورة تاریخی تکرار شد؛ مانند حمله به بصره و شهر زبیر (سال 1208 ق) و کربلا (در سال 1216 ق) و یا شام (سال 1225 ق) و اینگونه حملات به عراق در طول سالهای 1345 و 1346 ق بارها تکرار شد و حملاتی نیز به شرق اردن (سال 1343 ق) روی داد که در همة موارد با قتل و عام وسیع مردمان بیگناه و نیز غارت مرقد مطهر حضرت امام حسین علیهالسلام همراه بود. قبح آن کشتارها به حدی بود که حتی دوستانِ آل سعود مانند شیخ محمود شکری آلوسی در کتاب «تاریخ نجد» (الآلوسی، 1415: 98-99) در شرححال سعود بن عبدالعزیز تأکید دارد که «او مردم را از زیارت خانه خدا بازداشت و بر سلطان زمان خروج کرد و در تکفیر مخالفان خود زیادهروی کرد و در اجرای برخی از فرمانهایش بسیار سختگیری کرد و آنان (یعنی نجدیها) افرادی بهغایت قشری و ظاهربین بودند و همین امر موجب شد تا مردم نیز در بدگویی از آنها اغراق کنند. انصاف در میانهروی و اعتدال است؛ نه آن مسیری که علمای نجد و مردم عوامشان در قتل و غارت مسلمانان و مؤمنان، به اسم جهاد فی سبیل الله میکنند و مانع مردمان از بهجای آوردن حج میشوند » مرحوم علامه سید محسن امین اشاره دارد که آلوسی در این زمینه جانبِ انصاف را رعایت کرده است؛ هرچند در عقایدش درباره «حرام و نامشروع دانستن سوگند به غیر خدا» و نیز «ساختن بارگاه و گنبد بر قبور صالحان» به خطا رفته است.
■ بار دیگر واقعة دیگری رخ داد که ایرانیان را با آل سعود آشناتر کرد و آن تخریب اماکن مقدس حجاز، بهویژه «تخریب دوّم» بقیع در دوران سلطنت عبدالعزیز بن سعود (پدر ملک سلمان پادشاه کنونی عربستان) در 8 شوال 1344 قمری بود. [تخریب اول در پایان دوره اوّل از دورههای سهگانه حکومت آل سعود در سال 1220 ه.ق رخداده بود.] لازم به ذکر است که پیش از تخریب دوم مراقد مطهر بقیع، در جریان جنگ بین ملک عبدالعزیز و خانواده خاندان شریف مکه در اوایل صفر 1343 ق (سپتامبر 1924م) شهر مقدس مدینه توسط وهابیان بمباران شد و دولت ایران ناشی از فشار افکار عمومی، 16 صفر 1343 ق را رسماً عزای عمومی و تعطیل رسمی اعلام کرد.
■ بار دیگر جنایتی دیگر رخ داد که در تکمیلِ حلقة آشنایی ایرانیان با آل سعود مؤثر بود و آن قتل حاجی ایرانی به نام ابوطالب بن حسین یزدی (در برخی منابع طالب یزدی) بود. او روستایی سادهای از توابع یزد بود که براثر شدّت گرما در زمان طواف خانه خدا دچار حالت تهوع شد و همین امر دستاویزی شد تا مقامات سعودی، به اتهام ملوث کردن خانه کعبه، و بیآنکه اجازه دفاع به او بدهند، در میان «صفا و مروه» سر او را با شمشیر بریدند. روز 27 دیماه 1322 شمسی دولت ایران رسماً طی اعلامیّهای خبر واقعه را اعلام کرد و این جنایت هولناک موجب قطع روابط سیاسی ایران با عربستان به مدت چهار سال شد و طی آن مدّت حج زائران ایرانی متوقف شد.
■ متعاقب شهادت ابوطالب یزدی، علمای اسلامی به فکر چاره افتاده و مقدمات تشکیل دارالتقریب اسلامی را مهیّا کردند. از دوران تأسیس دارالتقریب قاهره، که بهصورت غیررسمی بالغبر هشتاد سال و بهصورت رسمی بالغبر هفتاد سال میگذرد، آل سعود برنامة سازمانیافتهای را در ترویج و تبلیغ شیعه هراسی بهویژه در موسم حج آغاز کرد که حاجیان شیعی و ایرانی کموبیش با آن مواجه شدهاند و تجربة دیگری از کردارِ ناپسند آل سعود در حافظة تاریخی آنان ثبت شد. یک نمونه از دهها هزار نمونه آن در طی دهههای اخیر در سخن میرزا خلیل کمرهای مشهود است. او مینویسد: «… و کتاب دیگری که در سال گذشته موسم حج بین حاجیان پخش شد به نام الشیعة و السنة. از دانشجویی فارغالتحصیل پاکستانی از دانشگاه مدینة منّوره و الحاقی کتاب الخطوط العریضة است که مسلمین را دعوت میکند به تبرک به اسم یزید بن معاویه، همانکه خون سبط پیغمبر (ص) را ریخت و عترت طاهره را کشت و شهر مدینه را برای جنود و سپاه خود مباح کرد تا ده هزار نفر را از خلایق و هزار و هفتصد نفر صحابی را کشت که هرکدام مصباح هدایت بودند و از هتک ناموس آن سخن نمیگوییم… و کتاب دیگرش که به اسم مجموع السنة نامیده شده و به اسم انصار سنت سلفیه تألیف شده، آتشافروز سختی است و این تحرکات است که جدیداً سوژهای در نفوس شیعه امامیه برانگیخته و خشم مردم شیعه را بالاگرفته در منبرها و محفلها سخن از بیزاری از این فرقه و سمپاشی آنها است «و أن الحرب مبدءها الکلام.» و حج جای اختلافافکنی نیست و دکتر فرامرز رفیع پور بهدرستی در کتابِ «دریغ است ایران که ویران شود» اشاره کرده است که «حل این مسئله [تبلیغات سوء و اختلافافکنی دشمنان اسلام میان شیعه و سنی] بسیار بسیار مهمتر از جلساتی است که سیاستمداران ایرانی در ژنو و وین با کشورهای دیگر نظیر 5+1 میگذرانند.»
■ با وقوع انقلاب اسلامی، آل سعود بهعنوان یکی از دشمنان جمهوری اسلامی ایران، از حملة رژیم بعث عراق به ایران حمایت کرد و در تمام سالهای جنگ، حتی در حملات جنایتبار شیمیایی عراق به شهر سنی نشین حلبچه هیچگاه دست از حمایت رژیم صدام نکشید؛ مگر پس از جنگ که سیاست آمریکا و اسرائیل درباره عراق دچار چرخش شد. این آشنایی نیز قطعهای دیگر از جورچین چهرة آل سعود را برای ایرانیان تکمیل کرد.
■ کشتار حجاج در مکه 9 مرداد 1366 شمسی برابر با 4 ذیحجه سال 1407 ق که بهنام «جمعه خونین مسلمانان» نامیده شد از دیگر جنایاتی بود که چهره آل سعود و وهابیّت را بیشتر نمایان کرد. و جالب است که در منابع سعودی و تألیفاتِ مفتیان وهابی «راهپیمایی» و «شعار دادن» جهت «اعلان برائت از مشرکین» را تشبه به کفّار نامیدند و آن را تقبیح کردند!
■ امام خمینی (ره) در وصیتنامه الهی - سیاسیشان بهطور خاص از آل سعود یاد کرد و صراحتاً درباره آنان چنین فرمود: «و لازم است در نوحهها و اشعار مرثیه و اشعار ثنای از ائمه حق ـ علیهم سلامالله ـ بهطور کوبنده فجایع و ستمگریهای ستمگران هر عصر و مصر یادآوری شود؛ و در این عصر که عصر مظلومیت جهان اسلام به دست امریکا و شوروی و سایر وابستگان به آنان و از آن جمله آل سعود، این خائنین به حرم بزرگ الهی - لعنهالله و ملائکته و رسله علیهم - است بهطور کوبنده یادآوری و لعن و نفرین شود. و همه باید بدانیم که آنچه موجب وحدت بین مسلمین است این مراسم سیاسی است که حافظ ملّیت مسلمین، بهویژه شیعیان ائمه اثنیعشر ـ علیهم صلوات الله وسلم ـ [است]. » نکته جالبتوجه آنکه امام خمینی هیچگاه از واژه جعلی «عربستانِ سعودی» که با بیادبی، سرزمین وحی را منسوب به خاندان آل سعود میکرد، استفاده نکرد و آن را به رسمیّت نشناخت و همواره از واژه حجاز استفاده میکرد.
■ کمی بعدتر باز اتفاق دیگری رخ داد که تصویر آل سعود را در نزد مسلمانان ازجمله ایرانیان آشکارتر کرد و آن غربی کردن معماری سنتی اسلامی در شهرهای مدینه منوره و مکه معظمه بود. همان افرادی که زمانی به تخریب سرویسهای بهداشتی منا (1397 ه.ق) فتوا داده بودند و تخریب را جامه عمل پوشاندند، [که اتفاقاً برخی پیمانکاران طرح عمرانی آن ایرانی بودند،] اینک رؤیای غربی کردن شهرهای اسلامی را در سر میپروراندند. در این خصوص، سه دورة عمدة تاریخی در دوران آل سعود قابلمشاهده است: الف- تخریب اماکن مقدس ب- مبارزه با ورود مظاهر متعارف زندگی ج – غربی کردن شهرهای مقدس مکه و مدینه. که سه مورد مذکور، تغییر رویکرد نیستند، بلکه در ذیل برنامه نهایی آنهایند.
■ کمی بعدتر با حمایت علنی آل سعود از طالبان و حتی به رسمیّت شناختن حکومتشان، توجه ایرانیان باز به سیاستهای عربستان در اشاعه وهابیّت و ناامنی مرزهای شرقی ایران معطوف شد و زمینهای شد تا متوجه تحرکات آل سعود در مرزهای شرقی ایران شوند.
■ کمی بعدتر تلاشهای سازمانیافته سعودیها برای کنترل ملتهای اسلامی آغاز شد. حمایت از کودتای نظامیان در مصر و سرنگونی دولت محمد مرسی؛ حمله به یمن؛ مشارکت در سرکوب شیعیان بحرین؛ حمایت از گروههای تروریست فعال در عراق و سوریه و لبنان نمونههایی از آن است. اینجا نیز ایرانیان بار دیگر با چهرة واقعی و بیپرده آل سعود آشنا شدند؛ چهرهای که دیگر خود نمیخواهد در پسِ پرده بماند و آشکارا وارد جنگ در جهان اسلام شده بود. این بار ایرانیان علاوه بر ناامنی برخی از مسیرهای زیارتی اولیای الهی، خطر تروریسم را در مرزهای خود احساس کردند.
■ در طی سالیان پس از انقلاب اسلامی ایران، به ویژه در دو سال اخیر، پدیدة دیگری نیز توجه ایرانیان را به آل سعود جلب کرد و آن جنگ نفتی علیه ایران بود تا محور مقاومت علیه اسرائیل تضعیف شود. آنان با استفاده از تحریمهای آمریکا، علناً قیمت نفت را به پایینترین سطح خود رساندند تا بهزعمشان اقتصاد ایران را فلج کنند.
■ جنایتی که در منا رخ داد، حلقة آشنایی ایرانیان و جهان اسلام را با آل سعود تکمیل کرد و شناختی بیپرده و مستقیم از آل سعود را به حافظة تاریخی ایرانیان و مسلمانان جهان سپرد. آن هزاران حاجی مسلمان که در ظرف چند ساعت در کنار هم و به عبارت بهتر انباشته بر رویهم جان دادند، و به فیض شهادت رسیدند، همه مسلمان بودند، هم شیعه و هم اهل سنت، هم آسیایی و هم آفریقایی، هم شهری و هم روستایی، نکته مهم آن است که در آن لحظات هیچیک کینهای از دیگری نداشتند، روایت شاهدان نشان میدهد که آنها سخت مایل به یاری یکدیگر بودند، ولی بر اثر محبوس شدن توسط نیروهای امنیتی سعودی، ازدحام جمعیت و گرما و تشنگی مفرط توان یاری به یکدیگر را نداشتند و باز شاهدان ماجرا روایت کردهاند که آنان در دقایق پایانی عمرشان که شهادتین را بر لبانشان جاری میکردند و به دیدار خدای خود میشتافتند، چنان نزدیک به هم بودهاند که گویی شهادتین را در گوش یکدیگر زمزمه میکردند. چه سندی بالاتر از این که مسلمانان همه برادرند، چه سندی بالاتر از این که اختلاف شیعه و سنی اختلافی تصنعی است برای حفظ موجودیت اسرائیل. و چه سندی بالاتر از این که آل سعود دغدغه عزّت و سلامت و سعادت مسلمانان را ندارد؟ نویسنده در مصاحبهای به اهمیت خطبههای پیامبر اعظم (ص) در حجةالوداع و ضرورت امنیت مسلمانان در حج اشاره داشته است کردهام که آل سعود هرگز عمل به دستورات مؤکد آن حضرت (ص) نکردند. بدان مراجعه شود (1)
پانوشت:
(1) مصاحبه با عنوان: استادیار پژوهشگاه علوم انسانی: حکام آل سعود از خطبههای “حجة الوداع” فاصله گرفتهاند. خبرگزاری نسیم 10/7/1394 شمسی به نشانی:
http://nasimonline.ir/detail/News/1029486/162
* دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی -عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
منبع: فارس
فرهنگ نیوز
رسانه و تربیت
پدر و مادر اولین معلم فرزندان خود هستند؛ اما متأسفانه برخی والدین سعی دارند نقش تربیتی خویش را بر رسانهها، مهدها و مدارس بگذارند و با سرگرم کردن فرزندان با رسانههایی چون تلوزیون، اینترنت و… از بار مسئولیت تربیتی خود شانه خالی کنند.
امروزه مسئولان و کارگزاران تلویزیون بدون اینکه به اثرات نیک و بد فیلمها در گروههای سنی مختلف توجه کنند، آنها را برای نمایش تلویزیونی صادر مینمایند و افراد خانواده بدون این که انتخاب داشته باشند، چشم و گوش خود را به این فرستنده میسپارند. وقتی کودک با خانواده یا همسالان خود روابط رضایت بخشی ندارد، تمایل بیشتری به این رسانه پیدا میکند.
تلویزیون و روابط اجتماعی
کیفیت روابط کودک با خانواده و همسالان تعیین کننده میزان استفاده او از تلویزیون میباشد، در حالی که رفتار کودک به دلیل ناکامی در روابط خانوادگی یا روابط با دوستان از پرخاشگری آکنده است، احتمالاً در جستجوی محتوای خشونت آمیز تلویزیون میباشد و آن را به یاد میآورد. اگر روابط اجتماعی وی رضایت بخش نباشد احتمال دارد بر اساس خیال پردازی های حاصل از تلویزیون به خیال پردازی رو کند. اگر وی برای پاسخ به نیازهای اجتماعی خویش در جستجوی خشونت برآید، احتمالاً آن خشونت را هنگامی که در زندگی واقعی نیاز به پرخاشگر بودن را حس نماید، به یاد میآورد و زنده میکند.
تلویزیون در بر انگیختن سلیقهها بهتر از برانگیختن فعالیتهای فکری یا خلاق عمل میکند. نگرانی واقعی که در این خصوص وجود دارد اینست که، این بزرگ شدن زودرس و این تصاویر از زندگی بزرگسالان که در دسترس کودکان قرار میگیرد قبل از آن که وی واقعاً آمادگی تمیز بین آنها را داشته باشد، ممکن است گمراه کننده باشد. تقلید از بازیگران فیلمها، همزیستی و هماهنگی نوجوانان و جوانان را با بزرگسالان دشوار کرده است. تحت تأثیر افکار تلقین شده به وسیله فیلمها، ناسازگاری اجتماعی بروز میکند.
فیلمها برای اطفال و نوجوانان رویای شیرین میسازند و در نظر آنها مجسمتر و برتر از واقعیت جلوه میکنند. اگر فیلمها با توجه به عقاید و اعتقادات مذهبی، سنن و آداب و رسوم محلی، سطح فرهنگی، مبانی اخلاقی و مخصوصاً گروههای سنی هدایت نشوند، در بروز حالات خطرناک جرایم تأثیر خواهند داشت. کین برگ، جرم شناس سوئدی میگوید : «ارتباطات جمعی و رسانههای گروهی در تار و پود افراد تلقین پذیر برای ارتکاب جرایم نفوذ میکنند.»
متأسفانه تهیه کنندگان تجاری فیلمهای ویدئویی و تلویزیونی به جنبه آموزشی، تربیتی، مذهبی و اخلاقی آنها چندان توجه ندارند و فقط برای حفظ منابع شخصی، فیلمهایی را که هدف تجاری دارند تهیه و به نحو اغراق آمیز در صحنهها پرخاشگری، عصیان، قانون شکنی، عیاشی و… را مجسم میسازند. بزرگسالان به غیر واقعی و تصنعی بودن موضوع فیلمها واقف هستند اما اطفال، نوجوانان و کسانی که آگاهی کافی ندارند، آنها را واقعیت میپندارند و مظهری از زندگی جدید تصور میکنند! تحقیقات نشان میدهد که تماشای تلویزیون فعالیت عمده در زندگی انسانها به شمار میرود و تأثیر اجتناب ناپذیری در تمامی گروههای سنی به ویژه کودکان و نوجوانان بر جای میگذارد.
بنابراین رعایت تناسب محتوی برنامههای تلویزیونی با ظرفیتها و ویژگیهای ادراکی و روانی مخاطبان و تلقی واقع بینانه از آنها برای تأمین «بهداشت روانی» و «تعادل شخصیت» ضروری میباشد. در این جا نقش عوامل باز دارنده و نظارتی مطرح میشود؛ پدر و مادر از جمله نیروهای بالقوه نظارتی هستند که میتوانند نقش بسزایی داشته باشند. از این رو باید به والدین آموزش دادکه از فرزندانشان بخواهند آنچه را در برنامهها میبینند با اتفاقات واقعی مقایسه نمایند. آنان باید به کودکان تفهیم کنند که تلویزیون در واقع مانند یک داستان گو است که داستانهای آن ساختگی میباشد. والدین میتوانند با زبانی ساده به کودکان تفهیم کنند که چگونه از جنبههای فناورانه مانند موزیک و نورپردازی، برای تحت تأثیر قرار دادن هیجانها و عواطف مخاطبان بهر برداری میشود.
بنابراین، چگونگی عملکرد این وسایل ارتباط جمعی در بازتاب باورها و ارزشهای پذیرفته شده افراد جامعه، در روی آوردن مردم به آنها یا انحراف از آنها بسیار اثرگذار است. امام خمینی (ره) به دست اندر کاران صدا و سیما سفارش میکرد: «دستگاه تلویزیون یا رادیو باید آموزنده باشد. باید به جوانهای ما قدرت بدهد و آنها را نیرومند کند. از راه سمع و بصر بهتر میشود آنان را تربیت کرد؛ برای اینکه همه گوش میکنند و جوانها هم گوش میکنند.».
رسانهها با توجه به توانمندیهای خود، گاه میتوانند یکی از عوامل مهم دگرگونی ارزشها و باورها باشند. در برنامههایی که ارزشهای مادی، ثروت، نابرابری، سودجویی و تجمل گرایی، به عنوان ارزشهای مثبت معرفی میشوند و در مقابل، ارزشهای معنوی و مذهبی پیرو ارزشهای مادی هستند، چه گونه میتوان از نوجوان و جوان انتظار داشت به باورها و ارزشهای دینی خود پای بند باشد؟ از این رو صاحبان رسانه، باید با در پیش گرفتن راهی درست، جامعه را به جاده سلامت و رستگاری رهنمون شوند. امام خمینی (ره) درباره رسالت رسانه میفرماید: «این دستگاهها، دستگاههای تربیتی است. باید تمام اقشار جامعه با این دستگاهها تربیت بشوند. یک دانشگاه عمومی است؛ دانشگاهی که در تمام سطح کشور گسترده است.»
درنهایت، با توجه به میزان تأثیر گذاری رسانه بر شخصیت و رفتار کودکان و نوجوانان، پژوهشگران مسائل تربیتی پیشنهادهایی برای کاستن از مضرات و خطرات آن ارائه دادهاند :
1- خانوادهها در درجه اول باید نقش فعالی در کمک به کودکان در فهم و درک آنچه در تلویزیون میبینند، داشته باشند.
2- والدین باید به فرزندان خود این حقیقت را یاد بدهند که مضامین داستانها و فیلمهای تلویزیون واقعیت ندارد و هر آنچه که مشاهده میکنند، واقعی نپندارند و آن را با واقعیت بسنجند.
3- محدود کردن ساعتهایی که کودکان برنامههای تلویزیونی مشاهده میکنند میتواند موثر باشد.
4- سازندگان برنامههای رسانههای تصویری از قبیل رایانه، تلویزیون و… باید در ساختن برنامههای خود از متخصصان اهل فن، روانشناسان، کارشناسان علوم تربیتی و… کمک بگیرند.
5- مسئولان رسانههای تصویری میتوانند بعضی از برنامههای مفید علمی، تربیتی، اجتماعی و آموزشی برای کودکان و نوجوانان را از سایر کشورها خریداری کنند، به طوری که منطبق با فرهنگ کشور باشد.
مرکز یادگیری سایت تبیان - تهیه: مریم عرفانیان
تنظیم: مریم فروزان کیا